درگیری عاشقانه بین دو پسر و طرفداری مرد جوان از یکی از آنها، منجر به قتل پسر مهاجم و سالها زندان برای مرد ضارب شد.
متهم که 32 ساله است، بعد از واردکردن ضربه چاقو به بدن پسری جوان که به قتل او انجامید، بازداشت شد. هرچند این مرد بعد از محاکمه به قصاص محکوم شد، اما با تلاش فراوان خانوادهاش موفق به جلب رضایت شد. او که برای محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم به دادگاه برده شده بود، از قضات درخواست بخشش کرد و گفت: بعد از بازداشت متوجه شد که پسرداییاش و مقتول به خاطر تصاحب محبت یک دختر با هم درگیر شده بودند و او از این ماجرا خبر نداشت.
بر اساس محتویات پرونده، متهم که از چهار سال پیش در زندان است، وقتی بازداشت شد که پلیس در جریان قتل جوانی به نام مازیار قرار گرفت. همراهان مازیار که او را به بیمارستان برده بودند، مدعی شدند فردی که مازیار را کشته، جوانی به نام حامد است.
حامد با توجه به این گزارش بازداشت شد. او به پلیس گفت: قبول دارد در درگیری شرکت داشت، اما نمیداند چه کسی ضارب است. او گفت: از سر کار به خانه آمدم و داشتم استراحت میکردم که برادرم به گوشی موبایلم زنگ زد و گفت: سر خیابان درگیر شده و زودتر خودت را برسان من هم رفتم. اصلا نمیدانم درگیری سر چه موضوعی بود. دیدم برادرم به دردسر افتاده است و سعی کردم به او کمک کنم. با دیگران کاری نداشتم. در آن درگیری همه قمه داشتند و شاید کسی دیگری مازیار را کشته باشد.
با توجه به تحقیقات انجامشده و سایر مدارک موجود، کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه ارسال شد.
حامد در جلسه رسیدگی به پرونده نیز منکر قتل شد و گفت که او ضارب نیست و اصلا طرف دعوا نبوده است. با این حال، قضات با توجه به شهادت شهود و مدارک بهدستآمده از جمله چاقویی که او داشت، متهم را به قصاص محکوم کردند.
چهار سال بعد از قتل با تلاش خانواده متهم آنها موفق به جلب رضایت اولیای دم شدند و متهم از قصاص نجات پیدا کرد و این بار برای محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم به دادگاه رفت.
او که در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه میشد، بعد از اینکه کیفرخواست علیهاش خوانده شد، در جایگاه ایستاد و گفت: من اتهام قتل را قبول دارم. روز حادثه بعد از اینکه با من تماس گرفته شد تا برای کمک بروم، نمیدانستم درگیری سر چه چیز اتفاق افتاده است. آنجا بود که فهمیدم مازیار با پسردایی من درگیر شده و برادرم هم برای کمک رفته است. دعوا خیلی شدید بود، من جلو رفتم که به برادرم کمک کنم. مازیار به من گفت: تو دخالت نکن مسئله ناموسی است. متوجه حرف او نشدم، چون برادر من اصلا اهل این حرفها نبود.
مازیار دوباره به سمت من حمله کرد و من هم برای اینکه برادرم را از مرگ نجات دهم، چارهای نداشتم بهجز اینکه جلوی ضربه مازیار را بگیریم. به همین دلیل یک ضربه به او زدم. بعد از دستگیری فهمیدم مازیار و پسردایی من سر دختری با هم دعوا کردهاند. مازیار مدعی بود دختر مورد علاقهاش را پسردایی من از چنگش درآورده است. من اصلا در جریان این مسائل نبودم، اما قتلی که اتفاق افتاد، دامن من را گرفت.
متهم گفت: بعد از این حادثه زندگیام به طور کامل دگرگون شد، بعد از اینکه خانوادهام با تلاش زیاد توانستند خانواده مقتول را قانع کنند که رضایت دهند، آنها دیه سنگینی خواستند و پرداخت آن در توان ما نبود. من و پدرم خانهای که داشتیم فروختیم و بقیه پول را هم با گلریزان اهالی محل و فامیل جور کردیم و به آنها دادیم. من دیگر هیچ چیز در زندگیام ندارم
. ضمن اینکه زمان بازداشت همسرم باردار بود و سه ماه بعد از دستگیری من بچه به دنیا آمد و حالا من دو فرزند دارم که یکی را هیچ وقت ندیدهام و هنوز نتوانستهام با فرزندم ارتباط برقرار کنم. وضعیت خانوادهام طوری شده که حتی معاش آنها هم به خطر افتاده است. پدرم پیر است و توانایی کارکردن ندارد و هرچه هم داشته به پای من ریخته است. در حال حاضر همسرم کار میکند و هزینه خانواده را میدهد. با اینکه برادرم هم کمک میکند، اما زندگی خیلی سخت شده است، چون هم همسر و فرزندان من و هم پدرومادرم مستأجر هستند.
در حال حاضر فقط با آزادشدن من میشود کاری کرد. بیرون بروم، میتوانم کارگر ساختمان شوم یا دوباره در جایی استخدام شوم تا کمکم زندگی خودم و پدرم را سروسامان بدهم. من برای اینکه برادرم را نجات دهم درگیر این مسئله شدم و از اتفاقی که افتاده است، باز هم عذرخواهی میکنم و درخواست بخشش از سوی دادگاه دارم.
با پایان جلسه دادگاه قضات شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران برای صدور رأی وارد شور شدند.