کودکان از بدو تولد، موجوداتی منحصر به فرد هستند و خواست و اراده و تصوراتی دارند که با بالا رفتن سن و سالشان مدام رشد میکنند. به همین دلیل است که میان علائق، خواستهها و نیازهای آنها با بقیه افراد، نقاط اصطکاک طبیعی وجود دارد. علاوه بر آن کودکان هر روز از پدر و مادرشان پیامهایی مبنی بر «درست» یا «نادرست» بودن امور دریافت میکنند که باعث به وجودآمدن قضاوتها و پیش فرضهایی میشود که با ذهنیت دیگران متفاوت است. اینها در کنار هم باعث میشود که کودکان در مواجهه با مسائل و اتفاقاتی که با ذهنیت شکل گرفته آنها متفاوت است، عکس العمل نشان دهند و شروع به مقاومت کنند. کودکان خود و آنچه در ذهنشان وجود دارد را درستِ مطلق میدانند و جالب آنکه همین فرآیند با افزایش سن آنها نیز کم و بیش ادامه پیدا میکند و از دعواهای کوچک داخل مهدکودک به درگیریها و ناراحتیهای داخل مدرسه و بعدها داخل اجتماع بزرگتر منتقل می شود. اما در عین حال کودکان در سالهای اولیه زندگی خود کنجکاوی زیادی دارند و این شور و شوق برای فرا گرفتن به آنها این امکان را میدهد که با تفاوتها بهتر کنار بیایند و با آزادی فکر بیشتری به تحلیل موقعیتهای مختلف بپردازند. حال این سوال پیش میآید که چگونه کودکانمان را به سمت رشد بیشتر در زمینه یادگیری و در عین حال دوری از خشونت پیش ببریم؟! یا به عبارت دیگر چگونه گفت و گو کردن را به آنان بیاموزیم؟
پیتر سنگه، مدرس انستیتو تکنولوژی ماساچوست و متخصص در آموزش، گفت وگو را مهمترین اصل برای یادگیری همیشگی و در نهایت توانایی اجتماعی میداند و معتقد است از آنجایی که در گفت وگو، افراد به مشاهده گرانی فعال تبدیل میشوند، میتوانند اندیشه و فرآیند تفکر خود را نیز مشاهده کنند و به همین دلیل است که آنها میتوانند رویدادها را از اندیشه خود جدا کنند و شروع به گرفتن موضعی خلاقانهتر و کمتر منفعل نسبت به تفکر خود کنند؛ در نتیجه با گفت و گو نه تنها یادگیری بهتر آغاز میشود، بلکه موضع گیری همراه با پیش داوری قطع و به جای آن جست وجو برای یافتههای بیشتر جایگزین میشود. گفت وگو نوعی خاص از صحبت کردن و گوش سپردن به یکدیگر است. نوعی ارتباط متقابل و تعامل با هم. برای این کار بایستی قبل از هر چیز بتوانیم صحبتهای درونی خود را بشنویم و به عکس العملهای خود توجه کنیم و به بررسی منشا احساسات خود بپردازیم تا قضاوتها و ارزیابی های خود را خوب ببینیم و آنها را برای شنیدن کامل حرف دیگری به کناری بگذاریم. البته این به معنای نادیده گرفتن آنها نیست؛ بلکه فقط کمی صبر کردن و جست وجوی موارد جدید است. اما برای آموزش گفت و گو به کودکان چه اقداماتی را باید انجام دهیم؟
از کجا شروع کنیم؟ کودکان را چگونه در فضای گفت وگو قرار دهیم؟
اصل کلی حاکم بر فضای تربیت و پرورش در همه زمینهها، یادگیری مشاهدهای است؛ بنابراین در مورد آموزش گفت وگو نیز به نظر میرسد باید از خود والدین، معلمین و دست اندرکاران آموزشی شروع شود. اما برای واردکردن کودکان به فضای گفت وگو موارد زیر حائز اهمیت هستند:
1. خوب گوش کردن را قاعده اصلی خانه قرار دهیم
گوش سپردن، روندی فعال است به این معنا که شنیدن تنها کافی نیست، بلکه به قدری باید توجه و تمرکز وجود داشته باشد که تمام مطالب گوینده، به خوبی فهمیده شود. آنتونی دملو میگوید: شنونده خوب، حتی زمانی که هیچ چیزی گفته نمیشود، ناگفتههایی را میفهمد. گوش سپردن زمانی واقعا مؤثر خواهد بود که بیقید و شرط باشد، با علاقه گوش داده شود و سعی شود از نگاه شخص گوینده به موضوع نگاه شود.
برای اینکه فرهنگ گوش دادن مناسب در خانه جا بیفتد، والدین خود باید با دقت و بدون قطع صحبت طرف مقابل (کودکان) گوش کنند و این مهارت را به فرزندان خود بیاموزند.
یک بازی جالب:
با فرزندمان قرار میگذاریم هر کدام به نوبت چند دقیقه (مثلا 3 دقیقه) در مورد یک موضوع مشخص صحبت کنیم. در تمام این زمان که یک طرف صحبت میکند، طرف مقابل نباید هیچ صحبتی کند یا اظهارنظر کند، بلکه باید خوب گوش کند و پس از پایان وقت صحبت طرفش، هر چه را شنیده بازگو کند و هر کسی با خطای کمتری این صحبتها را بازگو کرد، برنده بازی است.
این بازی کمک میکند بچهها با تمرکز بیشتری به صحبتها گوش کنند و با تمرین بیشتر حتی سکوت کردن برای شنیدن را فرا گیرند.
2. ابر قضاوتها را بالای سرمان به پرواز درمیآوریم
هرکس در زندگی دارای تصورات و فرضیههای خاصی نسبت به زندگی و محیط اطراف خود است که در اثر تجربیات، آموخته ها و شنیدهها ایجاد شده است. علاوه بر آن، ذهن هر فرد در برخورد با پدیدهها دائما در حال پردازش اطلاعات بر پایه تجارب قبلی است و نتیجه این فرآیند در ارتباطات اجتماعی، قضاوت کردن در مورد هر آنچه پیش رو قرار میگیرد، است. بنابراین قضاوت و پیش داوری فرآیندی خودبه خودی است و نمیتوان قضاوت نکرد. اما همانطور که مشخص است یکی از موانع مهم در ارتباطات، پیش داوری است چرا که باعث میشود گوش سپردن به خوبی انجام نشود و در ادامه نیز با مطرح شدن این پیش داوریها، روند گفت وگو متوقف شده و به مجادله تبدیل شود. اما چگونه میشود مزاحمت قضاوتها را در گفت وگو کم کرد؟
میدانیم که برداشت ما از واقعیت فقط قسمتی از آن است، همان قسمتی که ما توانستهایم، ببینیم. با دانستن این مطلب و تلاش برای جست وجوی بیشتر، شاید بتوانیم برای زمانی حتی اندک پیش داوریها را به حالت تعلیق درآورده و از سوی دیگر با دیدن روند تفکر در درون خودمان میتوانیم به خوبی از قضاوت خودبه خودی بکاهیم.
در مورد کودکان، شاید به جریان انداختن این روند کمی سخت باشد، چراکه آنها به خاطر نداشتن تفکر پیچیده و انتزاعی، نمیتوانند بر روند تفکر خود کنترل داشته باشند؛ اما به دلیل پیش تجربههای کمتر خیلی بهتر از بزرگسالان میتوانند قضاوتهایشان را به حالت معلق در بیاورند.
برای تحقق این اصل زیبا، والدین بهتر است در برخورد با خود بچهها، به جای قضاوتهای سریع، از آنها بیشتر بپرسند و توضیح بخواهند و هنگامی که رویداد و اتفاقی از جانب بچهها تعریف و توصیف میشود، توجه آنها را به ابعاد دیگر ماجرا جلب کنند. تعریف برخی داستانها با امکان قضاوت خود کودک یا داستانهایی که به بعد دیگری از ماجراهایی که همه میبینند میپردازد، میتواند برای کودکان تمرین خوبی برای پیش داوری نکردن باشد. زمانیکه کودک یاد میگیرد خیلی سریع قضاوت نکند و بیشتر بپرسد و جست وجو کند، اختلافات با همسالانش را کمتر تجربه میکند و از سوی دیگر در زمینه یادگیری نیز فرصتهای بیشتری به خود میدهد، چرا که یادگرفتههای کلیشهای ذهنش را سریع بالا نمیآورد.
احترام: کلید ورود به گفت وگو
احترام به معنای آن است که هر کسی را در جایگاهش به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را جای او فرض کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم چه میکردیم، چگونه فکر میکردیم و چه احساسی را تجربه میکردیم. وقتی احترام به این معنا میان دو یا چند نفر جریان داشته باشد، شرایط بسیار خوبی برای درک طرف مقابل، شنیدن فعال صحبتهایش و پیش داوری نکردن به وجود میآید. برای تحقق این قاعده در گفت وگو با کودکان حتی سعی میکنیم موقعیت برابری با آنها داشته باشیم (خم میشویم تا قدمان هم اندازه آنها شود، کنارشان مینشینیم و..) با توجه به حرفهایشان گوش میکنیم و از نادیده گرفتن یا اشتباه شمردن صحبتهایشان اجتناب میکنیم.
یک بازی جالب: جای خود را به عنوان والد با آنها به عنوان کودک عوض کنیم. در نقش جدید، با آنها بر سر مسائلشان گفتوگو کنیم؛ یا زمانیکه اختلاف با کسی را مطرح میکنند از آنها بخواهیم وکیل مدافع آن شخص باشند و خودمان وکیل مدافع او شویم.
چند نکته:
– از صمیم قلب و صادقانه با فرزندانمان صحبت کنیم و به آنها یاد دهیم احساساتشان را بیان کنند.
– شتاب و عجله را از گفت وگوهایمان دور کنیم و با طمانینه و آرام صحبت کردن را به کودکانمان بیاموزیم.
– خوب توضیح دادن را به فرزندمان یاد دهیم و به او بیاموزیم که در عین خلاصه وار صحبت کردن آنچه را در ذهنش وجود دارد، برای طرف مقابلش بیان کند. سوال کنیم تا بتواند خوب توضیح دهد و از او نیز بخواهیم اینچنین رفتار کند.
– یادمان باشد که: کودکان باید بسیار بیشتر از آنچه که امروز میبینیم، بازی کنند و در بازیها یاد بگیرند. چون تا وقتی که انسان کوچک است باید به اندازه کافی بازی کند تا بعدها که بزرگتر شد، بتواند گنجهایی از دل آن بازیها درآورد و تمامی زندگی خود را بر مبنای آن شکل دهد. در آن صورت می فهمد که معنای داشتن جهانی گرم و صمیمی چیست. (آسترید لیندگرن)