تاریخ رحلت پیامبر اکرم (ص)
در تاریخ رحلت پیامبر اکرم (ص) میان شیعه و اهل سنت، اتفاق نظر نیست. زیرا تاریخ نگاران و سیره نویسان شیعه به پیروی از اهل بیت علیهم السلام، تاریخ رحلت پیامبر (ص) را روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجری قمری دانسته اند، ولیکن علمای اهل سنت تاریخ آن را در ماه ربیع الاول ذکر کرده اند و در این که چه روزی از ربیع الاول بوده است، اختلاف دارند. برخی روز اول، برخی روز دوم و برخی روز دوازدهم و عده ای روز دیگری از این ماه را بیان کردند.[1]شیخ عباس قمی می گوید اکثر علمای اهل سنّت آن را در روز دوازدهم ماه ربیع الأوّل گفته اند.[2]واقدی از جمله کسانی است که رحلت آن حضرت را در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول می داند.[3]
علت وفات پیامبر اکرم (ص)
دلایل بسیاری وجود دارد که رحلت پیامبر اکرم (ص) ناشی از خوراندن سم به ان حضرت بوده است. این دلایل و روایات، از تواتر معنوی برخوردارند؛ یعنی هرچند که الفاظ و توصیفات آنها کاملاً با یکدیگر مشابه نیستند، اما از مجموع آنها، می توان موضوع مورد بحث را ثابت نمود. از جمله امام صادق (ع) می فرمایند: چون پیامبر اسلام (ص)، ذراع (یا سر دست) گوسفند، را دوست می داشتند، یک زن یهودی با اطلاع از این موضوع ایشان را با این بخش از گوسفند مسموم نمودند[4] در جای دیگری آن حضرت فرمودند: «پیامبر اکرم (ص) در جریان جنگ خیبر مسموم شده و هنگام رحلتشان بیان فرمودند که لقمه ای که آن روز در خیبر تناول نمودم، اکنون اعضای بدنم را نابود کرده است و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست، مگر این که با شهادت از دنیا می رود.» [5]در این روایت، علاوه بر تصریح به مسموم شدن رسول خدا (ص) و شهادت ایشان در پی مسمومیت، به اصلی کلی نیز اشاره می شود که مرگ تمام پیامبران و اوصیا با شهادت بوده و هیچ کدام، با مرگ طبیعی از دنیا نمی روند! روایات دیگری نیز وجود دارد که این اصل کلی را تقویت می کند. علاوه بر روایات شیعه، روایات فراوانی در صِحاح و دیگر کتب اهل سنت وجود دارد که همین موضوع را تأیید می نماید که به عنوان نمونه، به سه مورد آن اشاره می نماییم:
روایت اول: در معتبرترین کتاب اهل سنت، نقل شده که پیامبر (ص) در بیماری منجر به رحلتشان، خطاب به همسرشان عائشه فرمودند: «من همواره درد ناشی از غذای مسمومی را که در خیبر تناول نموده ام، در بدنم احساس می کردم و اکنون گویا وقت آن فرا رسیده که آن سم، مرا از پای درآورد.»[6] همین موضوع در «سُنَن دارمی» نیز بیان شده است. علاوه بر این که در این کتاب، به شهادت برخی از یاران پیامبر (ص)، بر اثر تناول همان غذای مسموم نیز اشاره شده است.[7]
روایت دوم: احمد بن حنبل در مُسنَد خود، ماجرایی را بیان می نماید که طی آن، بانویی به نام ام مبشر که فرزندش به دلیل خوردن غذای مسموم در کنار پیامبر (ص)، به شهادت رسیده بود؛ در ایام بیماری ایشان به عیادتشان آمده و اظهار داشتند که من احتمال قوی می دهم که بیماری شما ناشی از همان غذای مسمومی باشد که فرزندم نیز به همین دلیل به شهادت رسید! پیامبر (ص) در پاسخ فرمودند که من نیز دلیلی به غیر از مسمومیت، برای بیماری خویش نمی بینم و گویا نزدیک است که مرا از پای در آورد.[8] مرحوم مجلسی نیز با نقل روایتی؛ تقریبا مشابه با این روایت بیان نموده که به همین دلیل است که مسلمانان اعتقاد دارند، علاوه بر فضیلت نبوت که به پیامبر (ص) هدیه شده، ایشان به فوز شهادت نیز نائل آمده اند.[9]
روایت سوم: محمد بن سعد؛ از قدیمی ترین مورخان مسلمان ماجرای مسمومیت پیامبر اکرم (ص) را این گونه نقل می نماید: هنگامی که پیامبر (ص)، خیبر را فتح نموده و اوضاع به حالت عادی برگشت، زنی یهودی به نام زینب که برادر زاده مرحب بود که در جنگ خیبر کشته شد، از دیگران پرسش می نمود که پیامبر (ص) کدام بخش از گوسفند را بیشتر دوست می دارد؟ و پاسخ شنید که سر دست آن را. سپس آن زن، گوسفندی را ذبح کرده و تکه تکه نمود و بعد از مشورت با یهودیان در مورد انواع سم ها، سمی را که تمام آنان معتقد بودند، کسی از آن جان سالم به در نمی برد، انتخاب کرده و اعضای گوسفند و بیشتر از همه جا، سردست ها را مسموم نمود. هنگامی که آفتاب غروب کرد و پیامبر (ص) نماز مغرب را به جماعت اقامه کردند و در حال برگشت بودند، آن زن یهودی را دیدند که همچنان نشسته است! پیامبر (ص) دلیل آن را پرسیدند و او جواب داد که هدیه ای برایتان آوردم! پیامبر (ص) با قبول هدیه، به همراه یارانش بر سر سفره نشسته و مشغول تناول غذا شدند...بعد از مدتی، پیامبر (ص) فرمودند که دست نگه دارید! گویا این گوسفند مسموم است! مؤلف کتاب، سپس نتیجه می گیرد که شهادت پیامبر (ص) به همین دلیل بوده است.[10]
بدین ترتیب، از مجموع روایات نقل شده در کتب شیعه و اهل سنت، می توان نظریه شهادت ناشی از مسمومیت پیامبر (ص) را تقویت نمود که در قریب به اتفاق این روایات، زمان مسمومیت ایشان، هم زمان با جنگ خیبر و توسط زنی یهودی بیان شده است.
خبر دادن پیامبر اکرم (ص) از رحلت خود
رسول اکرم (ص) در آخرین سفر حج (در عرفه)، در مکه، در غدیر خم، در مدینه پیش از بیماری و پس از آن در جمع یاران یا در ضمن سخنرانی عمومی، با صراحت و بدون هیچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان که قرآن رهروان رسول خدا (ص) را آگاه ساخته بود که پیامبر هم در نیاز به خوراک و پوشاک و ازدواج و وقوع بیماری و پیری مانند دیگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد. در حجة الوداع در هنگام رمی جمرات فرمود: مناسک خود را از من فراگیرید، شاید بعد از امسال، دیگر به حج نیایم. هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید. هنگام بازگشت نیز در اجتماع بزرگ حاجیان فرمود: نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم.
عبدالله بن مسعود گوید: پیامبر اکرم (ص) یک ماه پیش از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود...عرض کردیم: ای رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: «فراق نزدیک شده و بازگشت به سوی خداوند است.» زمانی نیز فرمود: «نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما می گذارم و می روم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم...و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.»
روزی به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالی که به فضل بن عباس و امام علی بن ابی طالب (ع) تکیه داده بود به سوی مسجد رهسپار گردید و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: «به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبری بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد... .» در فرصتی دیگر مردم را به رعایت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: «ای گروه انصار! زمان فراق و هجران نزدیک است، من دعوت شده و دعوت را پذیرفته ام... . بدانید دو چیز است که از نظر من بین آن دو هیچ تفاوتی نیست. اگر بین آن دو مقایسه شود به اندازه تار مویی بین آن دو فرقی نمی گذارم. هر کس یکی را ترک کند مثل این است که آن دیگری را هم ترک کرده است...آن دو کتاب آسمانی و اهل بیت رسالت هستند...سفارش مرا در مورد اهل بیت من رعایت کنید و... نیز فرمود: آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که اگر بدان چنگ زنید، پس از آن هرگز به ضلالت نیفتید؟ گفتند: بلی، ای رسول خدا. فرمود: آن (چیز)، علی است. با دوستی من دوستش بدارید و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بدارید. آن چه گفتم جبرئیل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هیثمی گوید: پیامبر اکرم (ص) در بیماری خود که به رحلتش انجامید. فرمود: مرگ من به همین زودی فرا می رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشید، من کتاب پروردگارم و اهل بیت خود را در میان شما می گذارم و می روم. سپس دست علی را گرفت و بالا برد و فرمود: این شخص علی بن ابی طالب است که همراه با قرآن است و قرآن با علی است و از یکدیگر جدا نشوند تا روز قیامت که با من ملاقات نمایند. در روز دوشنبه آخرین روز از زندگی رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: ای مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پاره های امواج تاریک شب روی آورده است.
رسول خدا (ص) در حالی جان سپرد که سر در دامن علی بن ابی طالب علیه السلام داشت. علی (ع) شیون کنان، رحلت پیامبر (ص) را به اطرافیان خبر داد. در این زمان ابوبکر به محل سکونت خود در«سنح» رفته بود و عایشه به دنبال وی فرستاد تا بی درنگ به شهر آید.[11]
انکار رحلت رسول خدا (ص)
چون خبر وفات پیامبر (ص) زمزمه شد، عمر به نهیب فریاد برآورد: هرگز چنین نیست. این بعضی از منافقانند که می پندارند پیامبر مرده است! مردم بدانید، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلکه به سوی پروردگار خود رفته، به همان گونه که موسی به سوی پروردگار خود رفت، او چهل روز از پیروان خود غایب بود و پس از این که گفته شد او مرده است به نزد ایشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز می گردد و دست و پای کسانی را که گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد کرد. او بی وقفه مردم را بیم می داد و در هراس و تردید می گذارد و آن کلمات را به قدری تکرار کرد که دهانش کف نمود. می گفت: هر کس بگوید او مرده است، با این شمشیر سرش را از تن جدا خواهم کرد. خداوند تا وعده هایش را به دست او عملی نسازد، وی را نزد خود نمی برد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت کسی تردید در رحلت رسول گرامی (ص) نداشت و از همین رو، جز عباس شنیده نشد که کسی با عمر سخن گفته و به او توجهی کرده باشد، جز این که برخی چون آشوب آفرینی عمر را دیدند.
گفتند: او چه می گوید!! از وی بپرسید مگر رسول خدا (ص) در این باره به تو چیزی فرموده که این گونه سراسیمه و آشفته سخن می گویی! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت برای خاندان پیامبر و مردم چنان قطعی و بدیهی بود که «ابن ام مکتومِ» نابینا نیز که جسد مطهر رسول خدا (ص) را نمی دید همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه می گویی؟! مگر قرآن نیست که می فرماید: «و ما محمد إلّا رسول قد خلت من قبله الرّسل أ فإن مات او قتل انقلبتم علی أعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاکرین.
محمد جز فرستاده ای که پیش از او هم پیامبرانی (آمده و) گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیده خود (به شیوه جاهلیت) برمی گردید! هر کس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانی به خدا نمی رساند و به زودی خداوند سپاسگزاران را پاداش می دهد.»
عباس می افزود: تردید نیست که رسول خدا (ص) مرده است. بیایید او را دفن کنیم. (با فرض قطعی که وی مرده است. ) آیا خداوند شما را یک بار طعم مرگ می چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است که دوبار بمیرد. بیایید او را دفن کنیم. اگر راست باشد که او نمرده، بر خداوند دشوار نیست که خاک را از روی او به یک سو زند و... با این حال، عمر بدون کمترین توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشاری می کرد تا آن که چند ساعتی بعد ابوبکر از محل سکونت خود در «سنح» رسید. و چون چشم به جسد مطهر پیامبر (ص) دوخت، همان آیه را که پیشتر دیگران خوانده بودند خواند و عمر را به سکوت فراخواند و او نیز ساکت بر زمین نشست و گفت: گویا این آیه را پیش از این نشنیده بودم. آیا این از قرآن است؟!
انگیزه انکار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن بر پایه اعتراف عمر انگیزه او را زمینه سازی برای رسیدن ابوبکر به مدینه یاد کرده اند. ابن ابی الحدید می نویسد: عمر با این اقدام می خواست فرصتی برای رسیدن ابوبکر به محل فراهم آورده باشد؛ زیرا او در فردای «سقیفه» پیش از سخنرانی ابوبکر در مسجد، ضمن عذرخواهی از اظهارات روز گذشته در انکار وفات پیامبر (ص)، گفت: وقتی فهمیدم رسول خدا (ص) از دنیا رفته است، ترسیدم بر سر زمامداری، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و دیگران، زمامداری را به دست گیرند یا از اسلام برگردند.[12]
تدفین و به خاک سپاری جسم مبارک پیامبر اکرم (ص)
پس از رحلت رسول خدا (ص) در حالی که عده ای از سران و سیاست مداران مهاجر و انصار در «سقیفه بنی ساعده» گردآمده و در باره جانشینی آن حضرت به مجادله و منازعه پرداخته بودند، حضرت علی (ع) به اتفاق برخی از عموزادگان خویش به غسل دادن و کفن کردن بدن مطهر پیامبر (ص) پرداخت. امام باقر(ع) دراین زمینه چنین می فرمایند: «مردم روز دوشنبه و شب سه شنبه را بر بدن آن حضرت نماز می خواندند، و عموم مردم حتی خواص و نزدیکان حضرت بر بدن مبارک نماز خواندند، اما هیچیک از اهل سقیفه بر غسل و کفن و دفن حضرت حاضر نشدند. امیرالمومنین (ع) بریده اسلمی را برای خبر دادن نزد آنان فرستاد، ولی اعتنایی نکردند و بعد از دفن آن حضرت بیعت آنان هم تمام شد.[13]اهل بیت (علیهم السلام) و وابستگان آن حضرت و بزرگان صحابه در باره مکان تدفین بدن مطهر آن حضرت به گفت و گو پرداختند و هر کدام پیشنهاد خاصی ارائه کردند. حضرت علی (ع) که متکفل تجهیز بدن آن حضرت و از نزدیکترین مردان به آن حضرت بود، فرمود: إنّ اللّه لم یقبض روح نبیه إلّا فی أطهر البقاع و ینبغی أن یدفن حیث قبض؛[14] به درستی که خدای سبحان، جان پیامبری را نمی گیرد مگر در پاکیزه ترین مکان، و سزاوار است در همان مکانی که قبض روح شد، در همان جا دفن گردد. گفتار مستدل و روح نواز امیرمؤمنان علی ابن أبی طالب (ع) مورد پسند همگان قرار گرفت و بدن مطهر رسول خدا (ص) را در همان مکانی که جان به جان آفرینان تسلیم کرده بود، دفن نمودند.
طبری، پیشنهاد دفن پیامبر (ص) را، در همان مکانی که وفات یافت، به ابوبکر منتسب کرد و از او نقل کرد: ما قبض نبی إلّا یدفن حیث قبض؛ هیچ پیامبری از دنیا نخواهد رفت، مگر این که در همان مکانی که قبض روح شد دفن گردد.[15]هم اکنون مرقد مطهر آن حضرت در داخل مسجد النبی (ص) قرار دارد و زیارتگاه مسلمانان و مشتاقان آن حضرت از سراسر عالم است.
توصیف علی علیه السلام از رحلت پیامبر اکرم (ص)
رحلت پیامبر اکرم (ص) برای امام علی (ع) حادثه ای سخت و جانسوز بود. چنان که می فرماید: «بَأَبی اَنْتَ وَ اُمّی یا رَسُولَ اللّهِ (ص) لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِک ما لَمْ ینْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیرِک مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّی صِرْتَ مُسَلِّیا عَمَّنْ سِواک وَ عَمَّمْتَ حَتّی صارَ النّاسُ فیک سَواءً وَ لَوْ لا اَنَّک اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لَأنْفَدْنا عَلَیکَ ماءَ الشُّؤُونِ. وَ لَکانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الکمَدُ مُحالِفاً وَ قَلّاً لَک...؛ پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا، با مرگ تو رشته ای پاره شد که در مرگ دیگران چنین قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی بود. مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را تسلّی دهنده است یعنی پس از مصیبت تو دیگر مرگ ها اهمیتی ندارد. و از طرفی این یک مصیبت همگانی است که عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود که امر به صبر و شکیبایی فرموده ای و از بی تابی نهی نموده ای آن قدر گریه می کردم که اشک هایم تمام شود. و این درد جانکاه همیشه در من می ماند و حزن و اندوهم دائمی می شد، که همه این ها در مصیبت تو کم و ناچیز است».[16] همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند: «فضَجَّتِ الدّارُ الأفنیةُ؛ گویا در و دیوار خانه فریاد می زد».[17]
پیامدهای رحلت از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
آن حضرت سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند. پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند از جمله آنها عبارتند از:
1- ایجاد ضعف و سستی در میان مردم؛
استومَعَ وهْنُهُ «یا وَهیهُ» حضرت در خطبه ای که در حضور زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند نیز این امر را تذکر دادند و با تأسف فرمودند: : «فقبحا لفلول الحدّ و اللعب بعد الجدّ و قرع الصّفاة؛ چه زشت است سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش».
2- تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛
«استنهَرَ فتقُهُ و انْفَتَقَ رَتْقُهُ؛ تشتت و پراکندگی گسترش یافت و وحدت و همدلی از هم گسست».
3- امید و آرزوهای مسلمانان به ناامیدی تبدیل شد.
آنان که به پیامبر اکرم (ص) و احکام عالیه اسلام ناب حضرتش دلخوش کرده بودند از نعمت دین الهی و حکومت اسلامی بهره مند گشته بودند، اکنون با دیدن حوادث بعد از آن حضرت مأیوس شده و امیدشان به یأس مبدل گشت. «واکدَتِ الاَمالُ».
4- به حریم پیامبر بی حرمتی شد؛
«اضیعَ الحَریمُ و اُزِیلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارک پیامبر بر زمین که اجتماع سقیفه بدون نظرخواهی از خاندان پیامبر به تعیین جانشین برای آن حضرت می پردازند. و حق اهل بیت حضرتش را ضایع می کنند.
5- خط نفاق و دورویی آشکار شد. ؛
«ظَهَرَ فیکمْ حَسْکةَ النّفاق» حضرت در جای دیگری از همین خطبه، با کنایه زیبایی به این نفاق افکنی پرداخته است و فرموده است: «تَشْرَبُونَ حَسْوا فی ارْتِغاء و تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی الْخَمْرِ وَ الضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْکمْ عَلی مِثْلِ حَزِّ الْمُدی، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِی الْحبشاء؛ شیر را اندک اندک با آب ممزوج نمودید و به بهانه این که آب می نوشید، شیر را خوردید. کنایه از نفاق است که تظاهر به عملی می شود که در واقع خلاف آن است و برای نابودی اهل بیت او در پشت تپه ها و درختان کمین کردید و ما بر این رفتار شما که مانند بریدن کارد و فروبردن نیزه در شکم، دردآور و کشنده است صبر می کنیم».
6- دین و معنویت کم رنگ شد. ؛
«و سَمَلَ جَلْبابُ الدّینَ» «جَلْباب» چادر یا عبایی که بدن انسان را می پوشاند، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تعبیر به جلباب دین فرموده. چون دین نیز تمام زوایای زندگی فردی و اجتماعی انسان را در بر می گیرد، همان گونه که چادر و عبا تمام بدن انسان را در برمی گیرد.
7- مردم دچار بی تفاوتی شدند.
حضرت خطاب به انصار که با جان و مال پیامبر را کمک کرده بودند چنین فرمودند: «یا مَعاشِرَ الْفِتْیةِ وَ اَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغمیزَةُ فی حَقّی و السّنةُ عَنْ ظلامَتی؛ ای گروه جوانمرد، ای بازوان ملت و یاوران اسلام، این غفلت و سستی و ضعف شما در حق من و تغافل و بی تفاوتی و خواب آلودگی در مورد دادخواهی من، چیست؟»
8- مردم پیمان شکنی کردند.
فرمودند: «فَانّی حِرْتُمْ بَعْدَ البَیانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَکصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بیان حق حیران و سرگردانید، و بعد از آشکار کردن عقیده پنهان کاری می کنید و بعد از آن پیشگامی و روی آوردن به عقب برگشته پشت نموده اید. حضرت زهرا (س)، در این فراز به حادثه غدیر اشاره می کند که پیامبر اکرم (ص) آن را برای مردم بیان فرمود و به آن ها اعلام کرد و آنان نیز با علی (ع) بیعت کردند. اما اکنون بیعت خود را شکستند.
9- مردم دچار وسوسه های شیطانی شدند؛
«تَسْتَجیبُونَ لِهتافِ الشَّیطانِ الْغَوِی؛ به شیطان گمراه کننده پاسخ مثبت دادید». و در جای دیگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّیطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِکمْ فَاَلْفاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ؛ شیطان سر خود را از مخفیگاه بدرآورد. شما را فراخواند. دید که پاسخگوی دعوت باطل او هستید...
10- شتاب در شنیدن حرف های بیهوده و بی اساس؛
«مَعاشرَ النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلی قیلِ الْباطِلِ الْمُغْضِیةِ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِر؛ ای گروه مردم که به سوی شنیدن حرف های بیهوده شتاب می کنید و کردار زشت زیانبار را نادیده می گیرید.
11- نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت.
در پایان خطبه عیادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود: «اَمّا لَعَمْری لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَیثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْ ءَ الْقَعْبِ دَما عَبیطَا وَ ذُعافا مُبیدا؛ به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، باید انتظار کشید تا کی مرض فساد پیکر جامعه اسلامی را از پای درآورد که پس از این پستان شتر به جای شیر خون بدوشید و زهری که به سرعت هلاک کننده است».
12- فرصت طلبان به سر کار آمدند.
حضرت سلام الله علیها در فرازهایی از خطبه فدکیه به گروه های فرصت طلب که منتظر بودند تا بعد از رحلت پیامبر از موقعیت بهره برند پرداخته است. و ویژگی های آن ها را نیز بیان فرموده است:
در ظاهر ساکت و آرام بودند؛ وادِعُونَ فروگذاران.
اهل خوشگذرانی بودند؛ فاکهُون.
راحت طلب و رفاه زده بودند؛ اَنتُم فی رفاهیةٍ مِنَ العَیش.
منتظر پیش آمد حوادث برای پیامبر و اهل بیت بودند؛ تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر.
اخبار و رویدادها را دنبال می کردند؛ تتوَلَفون الاخبارَ.
در جنگ ها عقب نشینی و یا فرار می کردند؛ تنکصُونَ عِندَ النّزالِ و تَفِرّونَ مِنَ القِتال.[18]
منابع
1- ابوالقاسم گرجی، "مدخل اسلام". دایرة المعارف بزرگ اسلامی. زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی. تهران: مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1367-، جلد 8، ص 396- سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
2- یوسف بوشهری، راز انکار رحلت پیامبر((ص))، ماهنامه کوثر، شماره39
3- محمدصفر جبرئیلی، پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از دیدگاه حضرت زهرا سلام الله علیها، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1380، شماره 233، سایت حوزه(28 مرداد 1391).
4- موسسه تبیان، نرم افزار دایرة المعارف چهارده معصوم علیهم السلام
5- آیا پیامبر گرامی اسلام (ص) به شهادت رسیدند؟
پی نوشت
[1] کشف الغمه (علی بن عیسی اربلی)، ج 1، ص 26؛ منتهی الآمال (شیخ عباس قمی)، ج 1، ص 100 و بحارالانوار (علامه مجلسی)، ج 22، ص 528 و ص 514-
[2] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل، ج 1، ص249
[3] المغازی (علی بن عیسی اربلی)، ج 2، ص 1120-
[4] کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 6، ص 315، ح 3
[5] محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، ج 1، ص 503، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم، 1404 ق.
[6] صحیح بخاری، ج 5، ص 137، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
[7] سنن دارمی، ج 1، ص 33، مطبعة الاعتدال، دمشق.
[8] مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 18، دار صادر، بیروت.
[9] بحار الانوار، ج 21، ص 7-
[10] محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 202 – 201، دار صادر، بیروت.
[11] یوسف بوشهری، راز انکار رحلت پیامبر((ص))، ماهنامه کوثر، شماره39
[12] یوسف بوشهری، راز انکار رحلت پیامبر((ص))، ماهنامه کوثر، شماره39
[13] مناقب ابن شهرآشوب، ج/1ص297؛ بحارالانوار، ج22 /ص524-
[14] کشف الغمه، ج 1، ص 26.
[15] تاریخ الطبری، ج 3، ص 213-
[16] نهج البلاغة (صبحی الصالح)، خطبه 235، ص 356-
[17] نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 197.
[18] پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از دیدگاه حضرت زهرا (س)، پاسدار اسلام،اردیبهشت 1380، شماره 233