اهم اظهارات کامران باقری لنکرانی به شرح زیر است:
*ثبتنام نکردن بعضی نیز باید مورد توجه قرار گیرد، مثلا اینکه آقای دکتر جلیلی در انتخابات ثبتنام نکردند درس خوبی برای سیاستمداران و فعالان عرصه سیاست است که علیرغم اینکه آقای دکتر جلیلی چهار سال کار پژوهش مداوم و میدانی در بحث مشکلات کشور به طور توامان داشتند و در عین حال که گروههای کارشناسی خوبی با ایشان همکاری کردند و برنامه نسبتا خوبی در رابطه با حل معضلات کشور بر اساس گفتمان انقلاب اسلامی تدوین کردند، اما با عدم حضور نشان دادند که در صحنه انتخابات حضور شخصی مهم نیست و مهم "آن گفتمان" است.
* تشکیل جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی نقطه خوب و رو به جلویی است و نشان میدهد برخی از فعالان عرصه سیاسی و اجتماعی به نوعی در روند حضور اجتماعی خود تجدیدنظر داشتند، اینکه خارج از چارچوبهای مرسوم تشکلهای سنتی، فضایی به وجود آمده که نیروهای جوانتر که خود را در قالب احزاب محصور نمیکردند فرصت حضور پیدا کردند موضوع خوب و قابل تقدیری است اما اینکه خیال کنیم همه سلایق سیاسی و همه رفتارهای اجتماعی باید در یک قالب خاص باشد هم شاید خیلی کار صحیح و درستی نباشد.
* ما با تغییر آرایش سیاسی در کشور روبرو هستیم. به نظر من عنوان اصولگرا و اصلاحطلب عنوانهایی است که باید در بایگانی به آنها رجوع کنیم؛ چراکه این عناوین در حال حاضر مبنای واقعی ندارند. امروز بسیاری افراد را میبینیم که عنوان اصولگرا دارند اما نظراتشان به اصلاحطلبان نزدیک است و برخی اصلاحطلبان را نیز میبینیم که با تاکید بر نگاه عدالت اجتماعی به برخی جریانات اصولگرایی نزدیک هستند؛ بنابراین به نظر میرسد که با تغییر مواضع و آرایش جدید روبرو هستیم و آن عناوین سابق امروز توان تحلیل رفتارهای اجتماعی و سیاسی را ندارند به طوریکه میبینیم برخی امروز با سبقه اصلاحطلبی مخالف حضور آقای روحانی هستند و برخی با سبقه اصولگرایی موافق و مدافع حضور آقای روحانی هستند؛ بنابراین این عناوین در ارائه تحلیلها باید تغییر کنند.
* در جامعه روحانیت مبارز نیز شاهد شکل گیری تفکرات مختلفی هستیم و درحال حاضر نیز از این جامعه دو کاندیدا حضور دارد. آقای دکتر روحانی و آقای رئیسی هر دو عضو جامعه روحانیت مبارز تهران هستند. بنابراین فکر می کنم جامعه روحانیت مبارز تهران امروز بیشتر تالار گفتمانهای مختلف است تا اینکه پرچمدار یک گفتمان واحد باشد و این چیز بدی نیست چراکه نوعی امکان مشاوره و همگرایی را بین سلایق مختلف به وجود میآورد. این امکان به وجود می آید که ما بدون اینکه بخواهیم جامعه را دو قطبی یا دچار تشنج کنیم، نظرات مختلف را کنار هم ببینیم و نوعی دادوستد فکری وجود داشته باشد واین نقش خوبی است که امروز روحانیت مبارز تهران ایفا می کند.
*{درباره دلیل عدم حضور خود در کابینه دولت دهم}: در آن زمان از من برای برخی همکاری ها غیر از حضور در کابینه دولت دهم دعوت شد که من با بررسی شرایط و امکان همکاری، به نتیجه نرسیدم و به کار اصلی خود، طبابت و معلمی دانشگاه پرداختم و دیدم که می توانم در این عرصه موثرتر باشم و آن مسئولیتها را قبول نکردم. البته پیشنهادی برای عضویت در کابینه به عنوان وزیر هم به من داده نشد. پست های دیگری بود که در کابینه محسوب می شد اما دیدم امکان همکاری وجود ندارد. بنابراین از من نخواستند وزیر شوم و من هم مسئولیت های دیگر را نپذیرفتم.
* اکنون شاهد این تفاوت نظر درباره آقای احمدی نژاد در میان جریانات و طیف های مختلف اصلاحطلب و اصولگرا هستیم. آنچه من میتوانم بگویم این است که آقای احمدی نژاد مانند تمام جریانات سیاسی نقاط قوت و ضعفی دارد که این نقاط قوت و ضعف در طول زمان به خصوص در زمان تصدی پست ریاست جمهوری فراز و نشیب داشته و مانند همه جریانات دیگر، با فردی روبرو هستیم که درمقاطع مختلف رفتارهای گوناگونی داشته است؛ بنابراین برای نقد او، عملکرد باید مورد ارزیابی قرار گیرد و نه نیت و جایگاه.
* در این رابطه میتوانم به موضوع بیداری اسلامی، حرکتی که در سال 90 شکل گرفت اشاره کنم که منجر به تحولات عظیمی در دنیا شد. آقای احمدینژاد در آن زمان سفری به لبنان داشت که این سفر و به خصوص حضور در مرز با اسرائیل نقطه عطفی در آن حادثه محسوب میشد و بسیاری از تحلیل گران سفر و حضور آقای احمدی نژاد در لبنان را موجب تسریع مسیر بیداری اسلامی میدانند که این حضور مردمی و ملاحظه عامه مردم غرب آسیا و کشورهای عربی از رئیسجمهوری اسلامی ایران آن هم در مرز فلسطین اشغالی و اسرائیل غاصب بود اما بعد از وقوع بیداری اسلامی، آقای احمدی نژاد یک تحلیل اشتباه کردند، اینکه گفتند تمام این حرکت توطئه خود آمریکاییها است و با همین تحلیل از حرکت های بیداری اسلامی حمایتی نداشتند.
*آقای بقایی هم بدون آقای احمدینژاد مفهوم خاصی در سپهر سیاسی کشور ندارد. بهتر است همت افراد بر این باشد که نظام و کارآمدی آن پیش روند نه اینکه فقط در عرصه قدرت باشند. طبق نظر خواهیهایی که من شنیدم، ثبت نام آقای احمدی نژاد در انتخابات به پایگاه اجتماعی ایشان لطمه بزرگی زد و فکر میکنم ایشان با این حضور خیلی از داشتههای سیاسی خود را از دست دادند. حتی به ضرر ادامه حضور اجتماعی آقای بقایی تمام شد.
* واقعیت این است که وضعیت کشور در دولت نهم و دهم تا سال 91 رونق بود اما در سالهای 91 و 92 با تشدید تحریم ها روبرو شد و سیاستی که دولت برای تامین منابع مالی اتخاذ کرد، موجب کاهش ارزش پول ملی و بن بست اقتصادی شد و مردم می توانند به خوبی قضاوت کنند که این تفاوت واقعا از چه زمان شکل گرفت.
*با دشمن قداری مواجهیم که از هر وسیله ای برای ضربه زدن به کشور ما استفاده می کند و هر کاری میکند تا ایران را دچار تنش کند. نباید تجربه سال 88 را فراموش کنیم. از طرفی دیدیم که سرویسهای جاسوسی اسرائیلی برای کشتن رئیسجمهور دوره اصلاحات اقدام کردند که از درس های تلخ آن دوره است و نشان میدهد دشمن برای اینکه به منویات خود برسد به هیچکس رحم نمیکند. بنابراین به نظر من در این مقطع نقش دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی بسیار سنگین است تا جلوی اینگونه تنشآفرینیها را بگیرد، از سویی مردم نیز باید در برابر کوچک ترین واقعهای هشیار باشند.
* نمونه های دیگری مانند ترور خانم ندا آقا سلطان وجود دارد که باید به این مسائل دقت کرد. چطور میشود که کسی را ترور کنند و سه دوربین روی آن زوم باشد تا لحظه تیرخوردن ثبت شود؛ بنابراین نشان میدهد که این دختر طعمه و قربانی یک توطئه تحریف شده است. ما نگران پیش آمدن چنین اتفاقاتی هستیم چراکه هم دشمن جدیتر شده و هم تجربه ترور دانشمندان هستهای را داشته است و نقاط ضعف و قوت سیسستم امنیتی ما را میداند.
*{ ممنوع التصویری رئیس دولت اصلاحات}: در رابطه با هر مسئلهای باید قانونی حرف زد، ممنوع التصویری نیز خوب یا بد، قانون است. اگر قرار بر تغییر است باید رفت آنجا که این قانون را مصوب کرده و آنطور که اعلام شده این موضوع مصوب شورای امنیت ملی است و رئیس این شورا، رئیسجمهور است. پس این مطالبه باید از رئیسجمهور سوال شود. این موضوع خیلی نکته مهم یا چالش اصلی در کشور نیست و مملکت ما آنقدر مشکلات بزرگتری دارد که اینکه تصویر کسی را نشان بدهند یا نه خیلی تفاوتی در کار ندارد.
* کاش آقای خاتمی نیز در این مسیر برای حل معضلات کشور کمک بیشتری کنند و نقش خود را به حامی یک جریان خاص بودن تنزل ندهند که بعضاً خاطره خوبی در اذهان از ایشان وجود ندارد.
{ درباره نقش و جایگاه آیتالله هاشمی رفسنجانی}: ابتدا باید گفت که جریان اصلاح طلب یک معذرت خواهی تاریخی بعد از تخریب هایی که علیه ایشان در سال 77 و جریانات مجلس ششم رخ داد، به آقای هاشمی بدهکار هستند و دلیل بازگشت این جریان به ایشان، طبق تحلیل خودشان این بود که ما یک دشمن مشترک به اسم احمدی نژاد داریم و باید برای از بین بردن آن با آقای هاشمی تشریک مساعی کنیم. به همین دلیل بسیاری از آنها باورهای مرحوم آیتالله هاشمی را مورد توجه قرار ندادند. به طور مثال یکی از خطوط قرمز که مکرر در صحبت هایشان به آن اشاره میکردند، رهبری بود. علیرغم اختلاف نظرها و اختلاف سلیقه هایی که با ایشان داشتند.
* بسیاری از کسانی که دور آقای هاشمی جمع شدند از فرط بیچارگی بود؛ چراکه ذات خود را در سال 77 و در جریان مجلس ششم نشان داده بودند و زمانی که خیال می کردند قدرت دارند به سرعت از آقای هاشمی عبور کرده و تمام تلاش خود را برای لجنمال کردن ایشان انجام دادند.
* یکی از انتقادهای خود من به آقای هاشمی حضور ایشان در انتخابات سال 84 است که ستاد ایشان با عنوان هاشمی 2005 از ایشان یاد کرد یا خانمهایی با ظواهری به صحنه آوردند که صحنه خوبی نبود، برازنده ایشان هم نبود که من همان مقطع و بعدا هم گفتم که این کار اشتباهی بوده، اما فهم من این نیست که آقای هاشمی دستور داده خانم های بی حجاب را بیاورید تا من رای بیاورم و فکر میکنم برخی اطرافیان ایشان این کار را کردند. عکس و فیلم آن علاوه بر محضر الهی، در تاریخ نیز ماندگار شده است. اما معنای انتقادات این نیست که نقاط قوت ایشان را نبینیم، از طرفی ایشان می توانستند نسبت به برخی وقایع همراهی بیشتری با سیاست های ابلاغی رهبری داشته باشند و بعضی از امور شاید بهتر و عمیقتر پیش میرفت. به هر حال یکی از بهترین خاطرات من در زمان مسئولیت، حضور در مجمع تشخیص مصلحت برای تبیین سیاست های کلی نظام سلامت بود.
17214