ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای جانباز ۱۴۰ درصدی که نمره پایان‌نامه‌اش ۱۹.۵ شد

باشگاه خبرنگاران جوان: چهل ساله شدن انقلاب اسلامی ایران فرصت مناسبی است که به بررسی تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب بپردازیم، تاریخی که با ایثار و فداکاری‌ها رقم خورده است که شاید اگر آنان زندگی خود را برای ادامه مسیر مبارزه قرار نمی‌داند، معلوم نبود که در چنین شرایطی به چنین جایگاهی برسیم. انقلاب اسلامی ایران همواره فرصتی را فراهم کرده است که تا افراد با تفکرات مختلف با یکدیگر تعامل داشته باشد و همه گروه‌ها و جناح‌های سیاسی تحت لوای پرچم سه رنگ جمهوری اسلامی ایران برای استقلال و آزادی این میهن پرافتخار تلاش کنند.

مجتبی شاکری که از او به عنوان جانباز 140 درصدی هم یاد می‌شود، از مبارزان فعال سیاسی و اعضای گروه توحیدی صف یکی از گروه‌های سازمان مجاهدین انقلاب است.

گروهی که سابقه سیاسی آن به سال‌های 55 و 56 و ارتباطات اعضای این گروه با شهید مطهری و شهید بهشتی برمی‌گردد، تا جایی که به واسطه ارتباط با عناصر مبارز ایرانی مستقر در لبنان برخی از بنیانگذاران گروه برای گذراندن آموزش چریکی و نظامی به لبنان اعزام می‌شوند و شهید محمد بروجردی شاید شاخص‌ترین چهره در میان اعضای این گروه باشد.

اعضای گروه که بیشتر متشکل از جوانان محله‌های جنوبی و فقیرنشین تهران بود، با تکیه بر ایدئولوژی اسلامی مبارزه را آغاز کردند. هرچند پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تشتت آرا مواجه شدند و کنارهم قرار گرفتن محسن آرمین به عنوان یکی از چهره‌های شاخص چپ سازمان، مجتبی شاکری به عنوان جریان راست سازمان و سلمان صفوی مسئول شاخه اصفهان گروه از خط سوم را که همکاری مستمری با مهدی هاشمی داشت، می‌توان از جمله شاخص‌های این تشتت آرا دانست.

با فرار شاه در آخرین روزهای دی ماه 57 و طرح مسئله بازگشت امام خمینی (ره) به کشور، وظیفه حفاظت از جان بنیانگذار کبیر انقلاب توسط شورای انقلاب به برخی از مبارزان همچون شهید عراقی و شهید بروجردی واگذار شد که گروه توحیدی صف نقش برجسته‌ای در این زمینه داشت. در نتیجه این گروه نقش مهمی در حفاظت از راهپیمایی سال 57 و کمیته نظامی ستاد استقبال از امام و روزهای استقرار ایشان در مدرسه علوی و رفاه داشته است. در همین راستا به سراغ مجتبی شاکری رفتیم تا با او به مرور تاریخ انقلاب بپردازیم و ماجرا را به طور مستقیم از زبان خودش بشنویم.متن این گفت‎گوی به شرح زیر است:

موفقیت مسلمانان تکثیر ایران در منطقه است/ دیدارمان با امام در 19 بهمن ماه نقطه عطف زندگیمان شد/ ماجرای فعالیت گروه توحیدی صف در روز ورود امام/ جبر را با طعم سیاست از رجایی آموختیم

باشگاه خبرنگاران جوان: ما در آستانۀ چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی قرار داریم، تمایزِ 40 ساله شدن انقلاب اسلامی را با سال‌های گذشته را در چه می‌بینید و پیروزی انقلاب اسلامی ایران چه تفاوت‌هایی با مبارزاتی که پیش از آن انجام می‌شد، با خود داشت؟

شاکری: خداوند را سپاس می‌گویم که توفیق داد ما سال‌های انقلاب را درک کنیم و به 40 سالگیِ انقلاب برسیم. آنچه که در کشور ما اتفاق افتاد، وقتی قابل درک است که ما وضعیت قبلی خود را با شرایط پیشین خود مقایسه کنیم.

مبارزات قبل انقلاب محدود بود و هیچ‌کدام موفق به تشکیل حکومت نشدند

اولین پرسشی که باید به آن جواب دهیم این است که اصلِ انقلاب چه شگفتی‌ای داشت که ما نسبت به حرکاتی که قبل از انقلاب بود یا مبارزاتی که قبل از انقلاب انجام می‌شد، برای آن امتیاز قائل می‌شویم؟

در پاسخ به این پرسش باید بگوییم که مبارزاتی که قبل از انقلاب بود، شاید به بخشی از مطالباتِ عدالت‌خواهانه‌ای محدود می‌شد که مبارزین داشتند مثلاً اگر ما قله‌های مبارزه را درنظر بگیریم مرحوم میرزای شیرازی در 100 تا 150 سال گذشته، قله‌ای بودند ولی کارشان به مبارزه با تنباکو محدود می‌شد و موفق به تشکیل حکومت نشدند و به همین خاطر هم آن را به عنوان یک جنبش ذکر می‌کنند.

یا کاری که مرحوم شیخ فضل‌الله نوری انجام دادند و مجموعه‌ای که در مشروطیت بودند، کار بسیار بزرگ و ارزشمندی بود، ولی به تغییر نظام و اینکه یک حکومتی تاسیس شود، منجر نشد و در نیمۀ راه منجر به حاکمیت دو پهلوی شد که ما شاهدش بودیم. حتی زحماتِ مرحوم مدرس و مبارزاتی که در مجلس داشتند، را هم شاید بشود یک مبارزاتِ مقطعی ذکر کرد که در سطح مجلس مطرح بود اما هدف‌گذاری برای تغییر نظام در آن مطرح نبود. واقعه کودتای 28 مرداد هم از همین نوع بود؛ اما آنچه که در انقلابمان اتفاق افتاد، هدف‌گذاری بود که حضرت امام (ره) برای تغییر حکومت انجام دادند، یعنی تشکیلِ نظام را هدف‌گذاری کردند که این کار بسیار مهمی بود و با امثال جنبش تنباکو قابل قیاس نیست.

در ابتدا این پرسش وجود داشت که تغییر حکومت چقدر ممکن است بتواند به نتیجه برسد، با توجه به اینکه تمام جنبش‌ها و حرکاتی که در قبل وجود داشت، مجدداً به بازگشت دیکتاتور و انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها منجر شده بود، در نتیجه پرسش همه این بود که چه تضمینی وجود دارد در حرکتی جدید ما بتوانیم به نتیجه برسیم؟ ضمن اینکه افراد و گروه‌هایی هم بودند که با اندیشۀ امام یا مخالف بودند و یا موافق نبودند. آن‌ها فکر می‌کردند که این مسیر به نتیجه نمی‌رسد و تعداد آن‌ها هم کم نبود و آن‌ها هم سابقه داشتند.

باشگاه خبرنگاران جوان: امکان دارد برایمان اسم این گروه‌ها را بگویید؟

شاکری: اگر شما فهرست این گروه‌ها را نگاه کنید می‌بینید که آن‌ها صاحب نشریه، صاحب مبانی بودند و برای خودشان عِده و عُده داشتند، اسامیِ معروفی اعم از ملی‌گراها، توده‌ای‌ها، چریک‌های فدایی، مجاهدین خلق، انجمن حجتیه یا متحجرین و همینطور افرادی از نهضت آزادی از جمله افرادی بودند که خودشان را صاحب تفکر می‌دانستند و نوع دیگری از ملاحظه و مبارزه با رژیم شاه را پیشنهاد می‌کردند در حالی که هدف‌گذاری آن‌ها تشکیل حکومت و نظام اسلامی نبود.

حضور میلیونی مردم در راهپیمایی‌ها با مبارزات قبل انقلاب قابل قیاس نبود

حضرت امام(ره) با تکیه بر مردم به صحنه آمدند و و جمعیت کثیری با ایشان همراه شدند که واقعاً قابل قیاس با طرفداران آن تفکراتی که نام بردم، نبود، برای مثال مجموعه مارکسیست‌هایی که در راهپیمایی‌های میلیونی که مردم از میدان امام حسین تا میدان انقلاب حضور پیدا می‌کردند، جمعیت آن‌ها تنها در قسمتی از پارک دانشجو خلاصه می‌شد که این جمعیت در مقابل حضور میلیونی مردم عددی نبود.

مارکسیست‌ها در هنگام حضورشان در راهپیمایی‌ها در قسمتی از پارک دانشجو جمع می‌شدند و شعار "کارگر، برزگر، رنجبر ما با هم متحد می‌شویم، تا برکنیم ریشۀ استبداد" سر می‌دادند و وقتی به واژه متحد می‌شویم می‌رسیدند، دست‌هایشان را به حالت اتحاد قفل می‌کردند.

این‌ گروه‌ها نتوانستند در مقابلِ شعارِ فراگیر و انقلابی و دینی و برآمده از قرآن و سنت و تاریخی که امام(ره) آن را پشتوانه قرار داده بودند، کاری انجام دهند و جمعیتی را با خودشان همراه کنند در حالی که امام (ره) با هر اعلامیه‌‌ای که می‌دادند و با چِله‌نشینی‌هایی که ما آن زمان داشتیم، مسیر انقلاب را به پیش می‌بردند، تاجایی که هر شهری که شهید می‌داد، در چِهلمش مراسمی برگزار می‌شد و در این چله‌ها بود که مردم در همه شهر‌ها اجتماع می‌کردند و به نوعی چله‌ها به بازخوانیِ شعار‌های انقلاب و مطرح شدن مطالب امام (ره) مبدل شده بود.

در آن شرایط پخش اعلامیه‌های امام در آن برهه منجر به شعله گرفتن روحیۀ انقلابی در مردم شد و امام (ره) توانستند این مهم را به مقصد برسانند، البته مردم هم در این مسیر با امام همراهی کردند، اکنون وقتی تصاویر آن زمان را بازخوانی می‌کنیم، کاملاً می‌بینیم که در شعار‌های آن زمان جوهره دین، اسلام و انقلابی بودن وجود داشته است.

آمریکایی‌ها تصور نمی‌کردند واقعاً این انقلاب بتواند به نتیجه برسد

باشگاه خبرنگاران جوان: امام به چه پشتوانه‌ای توانستند در مقابل نیروهایی که به نوعی ابرقدرت آن زمان محسوب می‌شدند، بایستند؟

شاکری: آمریکایی‌ها تصور نمی‌کردند واقعاً این انقلاب بتواند به نتیجه برسد، هم اظهارات‌شان این را می‌گفت و هم اینکه قائل به این نبودند که یک کسی در کسوتِ روحانیت این مقدار عمیق باشد، این مقدار هدف‌گذاریِ دقیق کرده باشد و تا این میزان مردم را به درستی شناخته باشد و تا این میزان بتواند در مقابل مکاتبِ سیاسیِ موجود و اندیشه‌هایی که قائل به تئوری پایان تاریخ فوکویاما بودند، بایستد.

موفقیت مسلمانان تکثیر ایران در منطقه است/ دیدارمان با امام در 19 بهمن ماه نقطه عطف زندگیمان شد/ ماجرای فعالیت گروه توحیدی صف در روز ورود امام/ جبر را با طعم سیاست از رجایی آموختیم

همۀ این‌ها کسانی بودند که دانش‌آموختگانِ مکاتب غربی و شرقی بودند اما پشتوانه فکری حضرت امام (ره) کلام وحی، قرآن و سنت و سیرۀ پیامبر عظیم‌الشان اسلام و اهل‌بیت عصمت و طهارت بود. دشمنان تصور نمی‌کردند امام بتوانند بر مشکلات فائق بیاید و تصور می‌کردند آن‌ها قادر هستند با نفوذ و با منحرف کردن انقلاب و طراحیِ نوعی براندازی بتوانند انقلاب را به دست خودشان بگیرند.

آمریکایی‌ها همزمان با سرویس‌هایی که به شاه، بختیار و ارتش می‌دادند، اتاق جنگ‌ خود رادر ستادِ کل ارتش برقرار کرده بود، یعنی همزمان با ایام دهه فجر که ما در آن هستیم، قرارگاهی که در ستاد ارتش برگزار می‌شد که آمریکایی‌ها آنجا حضور داشتند و فرماندهی و طراحیِ کودتا را دامن می‌زدند ولی امام با قوت مردم را در صحنه نگه داشتند، حکومت نظامی را لغو کردند و در آن شرایط مردم به سرعت در سطح محلات و مناطق و جا‌های مختلف آمدند و به صورت خودجوش حراست و انتظاماتِ از انقلاب را در دست گرفتند و به سرعت رژیم شاهنشاهی ساقط شد.

آنچه که برای آمریکایی‌ها تا همین اکنون هم ناباورانه مانده این است که با همه تجربیاتی که آن‌ها در کشور‌های دیگر و در کشور ما هم داشتند و توانسته بودند از نهضت تنباکو شرایط بعد از آن را رقم بزنند و یا بعد از مشروطیت توانسته بودند شرایط حاکمیت دو پهلوی را رقم بزنند یا حتی بعد از قیام 15 خرداد 42 آن حوادث را رقم زدند و توانسته بودند صدا‌ها را خاموش کنند، برایشان باورناپذیر بود که انقلاب بتواند این مسیر را ادامه دهد.

دشمنان خلق‌های متفاوتی را ایجاد کردند تا انسجام ملی زیر سوال برود

باشگاه خبرنگاران جوان: در طی این سالها دیده‌ایم که طرف مقابل ما اتحاد مردم و نظام را می‌بینند اما مجددا به اقدامات براندازانه علیه ایران می‌پردازند، هدف آنان از این اقدامات عبث چه بود؟

شاکری: دشمنان حرکات براندازانه‌ای را در پیش گرفتند تا عمر انقلاب را کوتاه کنند، همین ماجرای کودتا‌های نافرجامی که توسط برخی از نیرو‌های نفوذی در ارتش صورت می‌گرفت یا فعال کردن گروهک‌های فاسد، منحرف و برانداز در هر استانِ از جمله اقداماتی بود که اگر برای نسلِ جوانِ بازخوانی شود، بسیار جالب است.

ایجاد خلقِ ترکمن، خلق بلوچ، خلق عرب و خلق‌های مختلفی که به بهانه خودگردانی و استقلال در منطقه ایجاد می‌شدند، از جمله اقداماتی بودند که با تفکر مارکسیستی کنار هر قوم و اسمی یک کلمۀ خلق کنار آن می‌گذاشتند تا بتوانند ایران را تکه‌پاره بکنند و نگذارند انسجام ملی اتفاق بیفتد.

استقرار و تناور شدن نهال انقلاب برای آمریکایی‌ها باورناپذیر بود/ جوهره اعتقادی و ایدئولوژی امام بود که انقلاب را پیش برد

عدم توفیق آن‌ها در رسیدن به اهدافشان موجب تناور شدن انقلاب شد تا جایی که نهالی که استقرارش برای رژیم شاه باورناپذیر بود، می‌بینیم که با هر حرکتی که آن‌ها علیه‌مان انجام دادند، قوت و توانمندی ایران بیشتر شد و به نوعی ما با این هدف‌گذاری‌هایی و مقابله‌هایی که آن‌ها می‌کردند، قوی‌تر شدیم و تجربه‌های بیشتر و جدیدتری را آموختیم.

آن‌ها وقتی دیدند با گروهک‌ها نمی‌توانند کاری کنند، مبارزات مسلحانه را شروع کردند که برای مثال شما در سال 60 شاهد مبارزه مسلحانه سراسری منافقین به همراه مارکسیست‌ها هستید که نتیجه‌اش 17 هزار شهید تروری است که روی دستِ انقلاب گذاشتند، اما با این حال نتوانستند کاری از پیش ببرند و این جوهرۀ اعتقادی و ایدئولوژی امام بود که این مسیر را پیش برد.

موفقیت مسلمانان تکثیر ایران در منطقه است/ دیدارمان با امام در 19 بهمن ماه نقطه عطف زندگیمان شد/ ماجرای فعالیت گروه توحیدی صف در روز ورود امام/ جبر را با طعم سیاست از رجایی آموختیم

تبعیت از سخنان امام خمینی (ره) سرالاسرار انقلاب بود که موجب پیروزیمان شد

باشگاه خبرنگاران جوان: در بسیاری از مبارزات بسیاری از افراد شهید شدند و به نوعی کشور هزینه‌های بسیاری را در این راه داد، چه رمزی در این مسئله وجود دارد که توانستیم با وجود همه کارشکنی‌های دشمن موفق شویم ؟

شاکری: ما اگر بخواهیم سرالاسرار انقلابِ خودمان را برای نسلِ امروز بیان کنیم باید به این جمله تاریخی حضرت امام (ره) اشاره کنیم که می‌فرمودند «یا پیروز می‌شویم و یا کشته می‌شویم که در هر صورت پیروزیم». علت این مسئله به این باز می‌گردد که بدانیم ما به اندیشه وحی، توحید و معاد اعتقاد داریم و در پیروزی‌ و یا عدم موفقیت‌مان به نوعی با اعتقاد مواجه می‌شویم یعنی می‌گوییم ما اِحدَ حُسنیَّن یعنی بین دو نیکی و بین دو خوبی هر دو خوب است؛ اگر ما در مبارزه و مقاومت به شهادت رسیدیم، خداوند آیات بسیاری در مورد عظمتِ مقام شهید دارد و ما شهید می‌شویم و اگر نتوانستیم و عدم توفیق ایجاد شد یا تاخیری در این قضایا حاصل شد و ما بر دشمن غلبه پیدا نکردیم، او به نوعی بر ما غلبه پیدا کرد، ما مقاومت‌مان بالا می‌رود، در نتیجه شهادت‌مان توفیق است و پیروزی‌مان هم توفیق است.

در این شرایط و با این نگاه پیروزی‌ ما به معنای آن است که پرچم عدالت‌خواهی را بالا برده و مبارزه با ظلم را شکل دهیم و حق را مستقر کنیم و با شهادت‌ ما هم به نوعی برای انقلاب سرمایه‌گذاری محسوب می‌شود و همینطور هم شد؛ یعنی ما به میزانی که همین شهادت‌ها پیش می‌‌آمد و مانایی و ماندگاریِ انقلاب را شاهد هستیم که سرمایۀ بزرگی برای کشور است.

البته همۀ ما می‌دانستیم که آمریکا و هم‌پیمانانش اعم از انگلیس و فرانسه و آلمان و همین کشور‌هایی که امروز هم جبهه ائتلافِ عبری، غربی، عربی را دنبال می‌کنند، از توطئه علیه ایران دست برنخواهند داشت چراکه ما مطابق اعتقادات‌‌مان مسیری را در پیش گرفتیم که مسیرِ حق بود و اعتقاد داشتیم که باید آن را ادامه دهیم.

در این شرایط طراحی‌های آمریکایی‌ها علیه ایران و برای براندازی‌ها سنگین‌تر دنبال می‌شد و مقاومت ما هم برای اینکه بر دشمن غلبه پیدا کنیم بالاتر می‌رفت. وقتی به مرحلۀ دفاع مقدس که رسیدیم دیگر میدان عمل بسیار میدانِ وسیعی شد و باز هم آمریکا و هم‌پیمانانش تصور نمی‌کردند که ما در این شرایط بتوانیم مقاومت کنیم و باید گفت شرایط بسیار سخت بود.

شرایط اقتصادی کشورمان در زمان جنگ بسیار سخت بود/ عبور کشور از 8 سال جنگ بیانگر نفوذ انقلاب در قلب مردم بود

باشگاه خبرنگاران جوان: این سختی که شما از آن سخن می‌گویید، در مولفه‌های اقتصادی و فرهنگی چگونه خود را نشان می‌داد؟

شاکری: شما تصور کنید کشوری که اساسش بر نفت و صادر کردن نفت است، کشوری که اقتصادش این مقدار وابستگی دارد و هزینه‌های سنگینِ جنگ را باید تحمل کند. ما روزانه 500 هزار بشکه نفت می‌توانستیم صادر کنیم 500 هزار بشکه نفت که قیمت هر بشکه به 5 دلار تنزل پیدا کرده بود یعنی اصلاً برای هیچ کسی قابل تصور نیست که یک کشوری که تمام اساسِ اقتصادش بر ارزِ نفتی است، با 500 هزار بشکه نفت هم بخواهد هزینه‌های جنگ را تحمل کند و هم اینکه امور و معیشت مردم را اداره کند.

این شرایط نشان داد که علاقه به انقلاب تا چه میزان در سلول سلول مردم نفوذ پیدا کرده بود و گرنه اکنون کمترین سختی‌ها در کشور‌های مجاورمان که با تحریم‌ها و تهدید‌هایی که شیوه همیشگی آمریکایی‌هاست، روبه‌رو می‌شوند، به یک انقلاب مخملی و به یک کودتا ختم می‌شود.

با مدیریتی که ولایت‌فقیه و حضرت امام انجام دادند، در شرایط جنگِ تمام‌عیاری که طرف مقابل ما، همه را گرد هم آورده بود و این طرف در یک مظلومیت کارِ خودش را انجام می‌داد، ما با 500 هزار بشکه نفت و آن هم بشکه‌ای 5 دلار جامعه را اداره کردیم و با آن توانستیم این 8 سال را بگذرانیم.

در دوره‌های بعد آن‌ها تصور می‌کردند که این هنر مخصوص حضرت امام بوده است و این جایگاهِ کاریزماتیک امام توانست این کار را انجام دهد و حتماً بعد از حضرت امام این رابطۀ کاریزمایی که بین مردم و رهبر وجود دارد، تغییر پیدا خواهد کرد و دائم این را تکرار می‌کردند که با ارتحالِ حضرت، امام ماجرای انقلاب به پایان می‌رسد و پروندۀ انقلاب بسته خواهد شد، اما به مرور فهمیدند که اشتباه کرده‌اند.

وقتی مردم دوره جدیدی از شگفت‌آفرینیِ ولایت‌فقیه و رهبریِ مقام معظم رهبری را شاهد بودند، دیدیم نوع مبارزاتی سنگین‌تر از قبل شد و جنس آن جنسِ خاصی بود که دشمنان از پدیدۀ جنگ نیمه‌سخت و جنگِ نرم استفاده می‌کردند و پدیدۀ تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی را ادامه دادند تا بدانند چطور از این گذرگاه‌ها می‌توانند عبور کنند.

آمریکایی‌ها بودجه ارزی صدسال کشورمان را برای جلوگیری از نفوذ انقلاب به کار گرفتند/ موفقیت مسلمانان و انقلابیون منطقه به معنای تکثیر ایران است

باشگاه خبرنگاران جوان: دشمنان همچنان با این تفکر اشتباه در این تصور هستند که میان مردم و حاکمیت جدایی بندازند، دلیل این همه هزینه‌کردهای دشمنان برای مقابله با نفوذ ایران در کشورهای دیگر چیست؟

شاکری: امروز شما شاهد هستید که وقتی ترامپ به عنوان دشمن ما اعلام می‌کند که 7 هزار میلیارد دلار برای جلوگیری از نفوذِ انقلاب هزینه کردند، ولی شکست خوردند و خودشان در این مسئله مدعی هستند که موفق نبودند.

ما اگر بخواهیم مفهوم عدد 7 هزار میلیارد دلار را ساده کنیم، درآمد ارزی ما از نفت به طور متوسط سالی 70 میلیارد دلار است یعنی اگر تقسیم کنیم بودجۀ ارزی صد سالِ امروز ما را آمریکایی‌ها برای براندازی این نظام هزینه کردند.

این امر نشان می‌دهد که با وجود وعده‌گذاری‌هایی که آمریکا انجام دادند که این نظام نمی‌تواند دوام بیاورد و مدام برای ما موقعیت‌های خاصی را علامت‌گذاری می‌کردند که کار نظام تا این تاریخ به اتمام می‌رسد، عملا همه این‌ها منجر شد به این مسئله شد که ما امروز در 40 سالگی انقلاب در شرایطی قرار داریم که خود آن‌ها می‌گویند با وجود 7 هزار میلیارد دلاری که هزینه کردند، نتوانستند به نتیجه برسند.

باشگاه خبرنگاران جوان: آمریکا از چه مسئله‌ای هراس دارد که از نفوذ ایران در منطقه می‌هراسد و موقعیت ما در منطقه چگونه است؟

شاکری: اکنون در منطقه ما تعیین‌کننده هستیم و این حرکتی است که از سوریه تا عراق و همینطور تا فلسطین، افغانستان، یمن و هر آنچه که دارد پیش می‌رود و به نوعی بازخوانی همان اقتدار و هژمونی‌ای است که ما بالا رفتیم و منحنیِ قدرت آمریکا رو به افول است، در عمل همه هدف‌گذاری‌هایی که آمریکا به کمک اروپایی‌ها با کمک دلار‌های نفتی برخی از مرتجعین منطقه انجام دادند، همه تبدیل به نوعی شکست و عقب‌نشینی شده است.

اکنون دیگر نیاز نیست که ما امر و نهی کنیم که رژیم صهیونیستی در کدام موقعیت قرار بگیرد یا قرار نگیرد، همین مقدار که حزب‌الله لبنان می‌تواند این امر و نهی را کند، همین مقدار که مبارزین سوری می‌توانند این کار را انجام دهند، یعنی ما تکثیر شدیم؛ آن نظامی را که امام طراحی و ایجاد کرد، قدرت و مولفه‌های اقتدارش تکثیر شد و اکنون هویت جدیدی را ما می‌بینیم که مسلمانان و انقلابیونِ منطقه پیدا کردند که این هویتِ جدید سرمایۀ بزرگی است برای اینکه اندیشۀ انقلابی، عدالت‌خواهانه و ضدسلطه و استکبار در جهان بتواند پیش برود.

البته ما در عین اینکه در این ابعاد توانستیم بالندگی داشته باشیم و به تناوری برسیم در عین حال این نبوده که ما در داخلِ کشور خودمان سختی‌ها و مشکلاتی نداشته باشیم. همانطور که جامعه‌ای را که پیامبر اکرم(ص) ایجاد کردند، در گسترۀ جغرافیای ایران تا روم همه را در برگرفت و در داخلِ خودش جامعه مدینه الانبی مشکلاتِ خاص خودش وجود داشت و با مراجعه به سوره انشراح این واقعیت در زبان وحی به درستی بیان می‌شود. ما هم در جامعۀ خودمان این گسترۀ وسیع مقاومت و جبهۀ مقاومت را در منطقه شکل دادیم ولی در عین حال سختی‌های خاص خودش را هم در داخل کشور به همراه داشت.

گروه‌هایی که از آنان نام بردم، ادعای این مسئله را داشتند که باید حتماً حکومت را به دست بگیرند و بتوانند در جایگاه بلند ساختارِ قدرت قرار بگیرند.لذا آن‌ها با بیگانگان همراهی می‌کردند یعنی شمشیری که دست استکبار و آمریکا و صهیونیست بود، تیغه‌اش اینجا عمل می‌کرد و تیغه‌ دیگرش همین گروهک‌هایی بودند که در داخل فعالیت می‌کردند.

باشگاه خبرنگاران جوان: ملت‌های منطقه‌ای چه عنصری را در بیانات امام دیدند که آنان هم الگوی استکبارستیزانه ایران را در پیش گرفتند؟

شاکری: ما از ملت‌های منطقه پشتیبانی می‌کنیم تا آن‌ها مقابل نظام سلطه بایستند و تکلیفِ دینی ما این مسئله را به حکم می‌کند. برخی از دولت‌ها، مجالس و شخصیت‌ها و برخی حرکت‌ها در داخل کشور در مقابل مکتب امام و فرمایشات مقام معظم رهبری شکل گرفت جنسش از این جنس بود و به معنای تفکرِ سازش در مقابل نظام سلطه بود.

موفقیت مسلمانان تکثیر ایران در منطقه است/ دیدارمان با امام در 19 بهمن ماه نقطه عطف زندگیمان شد/ ماجرای فعالیت گروه توحیدی صف در روز ورود امام/ جبر را با طعم سیاست از رجایی آموختیم

همین تفکرِ غرب‌باوری‌‌ که در داخل کشور ما در افرادی به نوعی شکل گرفت و به اندیشه سازش و کوتاه آمدن در مقابل آمریکا تبدیل شد، اندیشه‌ای که می‌گوید اینکه ما نمی‌توانیم در مقابل آمریکا و سلطۀ آن‌ها بایستیم و در مقابل آن تفکر دیگری مربوط به امام وجود دارد که قائل به این مسئله است که ما هم می‌توانیم و هم مکلف هستیم؛ یعنی ما هم این قدرت را داریم یعنی انقلاب نشان داد که می‌شود و هم خودمان بایستیم و هم کشور‌ها و ملت‌های دیگر به ما تکیه کنند.

احساس می‌کردیم از شرایطی که باید برای کشور اتفاق بیفتد، عقب افتادیم

باشگاه خبرنگاران جوان: شما یکی از افرادی هستید که قبل از انقلاب فعالیت‌های سیاسی داشتید، من در زندگی شما خواندم که شهید رجایی معلم جبر شما بودند، این روحیه انقلابی از کلاس درس نشات گرفت و یعنی درس‌آموز‌هایی بوده که استاد به شما گفت و بعد شما همان راه را به پیش رفتید؟

شاکری: نه تنها من بلکه نسلی که ما در آن دوران بودیم، احساس می‌کردیم که ما خیلی از شرایطی که باید برای کشور رقم بخورد تا شاهد استقرار عدالت و حاکم شدن انقلاب باشیم، عقب افتادیم، لذا می‌توانم بگویم تمام کسانی که در آن دوره جزء فعالان مبارزه بودند، همۀ آن‌ها زندگی‌شان وقف این تلاش و فعالیت بود.

ما هم در آن دوران وقتی می‌‌خواندیم که چقدر رژیم شاه با کمک آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها و صهیونیست‌ها توانسته‌اند مبارزه را در جامعه به افول بکشند و مبارزین را دستگیر کنند و زیر شکنجه‌ها آن‌ها را در سخت‌ترین شرایط قرار دهند، احساس می‌کردیم که باید کاری انجام دهیم. در نتیجه ما هم سعی می‌کردیم هوشمندانه و جامع حرکت کنیم و هم شرایط مختلف را درنظر بگیریم و نگذاریم حرکت‌های ما به شکست منجر شود و دشمن و رژیم استبدادی و خشنِ شاه بتواند مقابلمان بایستد.

لذا سعی می‌کردیم که فعالیت‌هایمان را دقیق و منظم انجام دهیم و در فکر این مسئله بودیم که با مبارزینی که در آن زمان بودند، بتوانیم تماس بگیریم. همان زمان من دورۀ دبیرستان بودم و دبیرستان ما در خیابان ری پایین‌تر از میدان قیامِ امروز، آن زمان دبیرستان میرداماد بود که اکنون تغییر کرده و یک دبیرستان دخترانه شده که نامش هم تغییر کرده است و چقدر خوب بود که یک تابلوی دبیرستان میرداماد را به عنوان میراثِ آن زمان نگه می‌داشتند.

وقتی ما دبیرستان میرداماد می‌‌رفتیم دبیرِ جبرِ ما شهید رجایی معلمی بود که منطقۀ ما، چون منطقۀ شلوغی به لحاظ جمعیتی بود یعنی بچه‌های مولوی، شوش، ارج و ری می‌آمدند، کلاس‌ها خیلی فشرده و شلوغ بود.

تمامِ شخصیت و روحیات شهید رجایی در وجودمان نشست/ جبر با طعم سیاست از رجایی آموختیم

باشگاه خبرنگاران جوان: جبر با طعمِ سیاست یاد می‌گرفتید؟

شاکری: واقعاً همینطوری بود. واقعاً همین الان خیلی از دوستان علاقمند به شغل معلمی هستند، چون بچه‌ها سر کلاس فقط آن درس نیست که یاد می‌گیرند، تمام وجود و شخصیت و منش و روحیات معلم را در وجودِ خودشان تکرار می‌کنند به خصوص اگر آن شخصیت برای آن‌ها جذاب باشد. وقتی آن شخصیت برای آن‌ها جذاب است، تمام او را دریافت می‌کنند و لذا من فکر می‌کنم در آن جمعی که ما بودیم تمامِ شخصیتِ رجایی در وجود ما می‌نشست.

یکی از کارهایی که ایشان می‌کردند توزیع کتاب در میان دانش‌آموزان بود به این شیوه که هر کسی یک کتاب از منزل بیاورد و به این ترتیب بدون اینکه مدرسه کتابخانه‌ای داشته باشد 30 تا کتاب بین بچه‌ها جابه جا می‌شد و از دلِ همان کلاس، بسیاری از بزرگانی رشد کردند که برخی از آن‌ها شهید شدند، برخی از آن‌ها اکنون در جا‌های مختلف مسئولیت دارند و این نشان‌دهندۀ این است که سرمایه‌گذاری‌که شهید رجایی کرد نتیجه‌بخش بودد؛ لذا همان روحیات از آنجا به مامنتقل شد.

پیش از انقلاب خوف داشتیم که مبادا در دام سازمان مجاهدین خلق بیفتیم/ مجاهدین خلق شریف وافقی را به دلیل مارکسیست نشدن ترور کردند

باشگاه خبرنگاران جوان: چه اقداماتی انجام دادید برای اینکه این روحیه را به طور عملیاتی در خود اجرا کنید؟

شاکری: در آن برهه ما دیدیم که نمی‌توان فقط به کتاب قناعت کرد و مباحث نظری باید به بعد عملیاتی تبدیل شود، عملی از دست و پا و چشم و گوش برخیزد، در نتیجه به دنبال این بودیم که با کسانی که در این راه پیش رفتند، همراه شویم.

از طرفی در آن سال‌های 54 که مارکسیست شدن سازمان مجاهدین خلق مطرح بود، ما خیلی خوف داشتیم که در دام سازمان مجاهدین خلق نیفتیم، چون این‌ها ابتدا مارکسیست شدند و بعداً شروع به تصفیه فیزیکی در میان خودشان کردند، صمدیه لباف و شریف‌واقفی از جمله شهدایی بودند که به دست مجاهدین خلق ترور شدند.

شریف واقفی از جمله دانشجویان همین دانشگاه شریف بود که سازمان مجاهدینِ خلقِ او را به دلیل مارکسیست‌ نشدن او را به شهادت رساندند یعنی رژیم شاه او را به شهادت نرساند، خود آن‌ها با روحیۀ جنایت‌کاری و داعش‌گری آن زمان داشتند، این کار را انجام دادند؛ لذا دقت داشتیم که ما در دامِ این گروه‌ها نیفتیم و دچار آفت نشویم.

لوکوموتیوِ قطار انقلاب را حضرت امام (ره) به پیش بردند

باشگاه خبرنگاران جوان: چگونه توانستید با مبارزان انقلابی و طرفداران اندیشه‌های امام ارتباط برقرار کنید؟

شاکری: از طریق دوستانی که داشتیم به جمع افرادی که مبارزۀ دینی داشتند و به اندیشه‌های امام متصل بودند و در آن زمان با شهید مطهری و شهید بهشتی و شهید شاه آبادی بزرگان دیگری که در این عرصه بودند ارتباط وجود داشت، وارد مبارزاتِ پنهان شدیم و غیر از کتاب خواندن، یک فصلِ جدیدی از مبارزه که چطور نیرو‌های شاه را شناسایی کنیم. برای مثال در سال 56 آموزش می‌دیدیم تا اینکه یاد بگیریم چطور بتوانیم از اسلحه استفاده کنیم و چطور اعلامیه پخش کنیم که این‌ها یک فصلِ مطولی دارد.

ولی من می‌خواهم بگویم با وجود همۀ علمیات‌هایی که گروه‌ها انجام می‌دادند و به خصوص گروهِ توحیدی صف هم در اصفهان و هم در تهران اقداماتی انجام دادند، ولی این گروه‌های مبارز نبودند که اصلی‌ترین حرکتِ لکوموتیو برای پیش بردن مردم بودند، بلکه لکوموتیوِ قطار انقلاب را حضرت امام (ره) به پیش بردند یعنی مبارزین هم کمک جزیی در این جهت انجام می‌دادند اما این امام بودند که کار را پیش بردند و بعداً به صحنه کشیدن مردم با تبعیت از فرمایشان امام کارِ رژیم یکسره شد.

بعد از مجروحیتم به مباحث گفتمانی و مطالعاتی روی آوردم/ پیش از جانباز شدن کونگ‌فوکار و کاراته‌باز بودم

باشگاه خبرنگاران: شما در فعالیت‌های سیاسی‌تان و آشنایی‌تان با شهید بروجردی سال 59 جانباز می‌شوید و فکر می‌کنم آن زمان 22 سالتان بوده و سال بعد ازدواج می‌کنید. کمی از فعالیتتان پیش جانبازیتان و وضعیت مجروح شدنتان برایمان بگویید؟

شاکری: بعد از آمدن حضرت امام (ره) ما بخشی از وقت‌مان را برای راه‌اندازیِ سپاه در استان‌های مختلف گذراندیم و یک بخشی از وقتم را در مقطعی با جمعی از دوستان افغانستان رفتیم تا بتوانیم مبارزین آنجا را شکل بدهیم و فعالیت‌هایی از این دست بود تا اینکه من در صحنۀ باز کردنِ مینِ ضدنفر، مین در دستم منفجر شد و این حادثه در اطراف سنندج رخ داد که گروه‌های ضدانقلاب در آنجا فعالیت داشتند.

بعد از مجروح شدن دیگر با تصورِ خودم روبه‌رو بودم، چون تجربۀ زندگیِ ندیدن در من نبود، من یک عنصر فعالی بودم که در ورزش رزمی کونگ‌فو کار و کاراته کار می‌کردم، فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی داشتم. یک دفعه ابزارِ چشم و دست از بین برود و من که جلوتر می‌دویدم حالا دیگران باید دست من را بگیرند و مسیر را برای من باز کنند. فکر کردن راجع به اینکه این مسیر چگونه باید برای من باز شود، نیازمند این بود که من خودم را با شرایط جدید انطباق بدهم و این شرایط جدید منجر به این شد که من از کار‌های میدانی و حرکات فیزیکی به سمت مطالعه کردن بروم.در آن شرایط سعی کردم از طریق مباحث فکری و گفتمانی که می‌تواند انقلاب را تقویت کند، تلاش داشته باشم و من به آن لایه یعنی لایۀ بالاتر از فعالیت‌های میدانی بروم.

پس از تثبیت شدن وضعیت جانبازیم تنها مطالعه می‌کردم/ دوست داشتم در جایی زندانیم کنند تا بتوانم تنها کتاب بخوانم

باشگاه خبرنگاران جوان: استان زندگیِ مشترک شما برای من خیلی جذاب بود. همسرتان بعد از اینکه شما جانباز شدید با شما ازدواج کردند.آیا شناختی از شما داشتند و چه اتفاقی افتاد که امام خطبۀ عقد شما را خواندند و آیا خانواده همسرتان مخالف این ازدواج نبودند و به طور کلی در آن شرایط چه اتفاقی صورت گرفت که تصمیم به ازدواج گرفتید؟

شاکری: به دنبال این قضایا، حالا در جا‌های مختلف و مباحثی که نیاز داشتیم مطالعه کنیم. بعد من در این حال و هوا بودم بخصوص بعد از معالجاتی که انجام شده بود، تقریباً وضعیتِ جسمی من تثبیت شده بود بعد یکی از دوستانی که در سیرِ فعالیت‌ها با هم بودیم به من گفت که می‌خواهم به تو یک مژده بدهم! من فکر کردم می‌خواهد بگوید یک کتابِ جدیدی چاپ شده است،به اوگفتم چطور، کتابی جدید چاپ شده است؟

در آن برهه بسیار به مطالعه علاقه داشتم واقعاً می‌گفتم چقدر خوب است من را در یک جایی زندانی کنند، من هیچ مراجعه‌ای نداشته باشم فقط بنشینم مطالعه کنم. اینقدر احساس می‌کردم مطالعه برای من ضروری است.

واسطه آشنایی من با همسرم یکی از دوستانم بود/ همسرم امدادگری در جبهه بودند که ابتدا او مرا انتخاب کرد/ در آن برهه به شدت مخالفت کردم و گفتم موقعیت‌های ازدواج بهتری برایتان وجود دارد

دوستمان به من جواب داد که خیر تو کجای قضایایی؟ یکی از دوستان خانم من که کار‌های امداد در جبهه را انجام می‌دهد، می‌خواهد با یک جانباز ازدواج کند، گفتم خب ازدواج کند! گفت: نه خانم من وضعیتِ شما را به او گفته است و ایشان وضعیت شما را پذیرفته است. مخالفت کردم و گفتم من نمی‌خواهم ازدواج کنم، من آمادگیِ این کار را ندارم، برای ایشان موقعیتِ ازدواج بهتر است، بالاخره خانواده نیاز دارد که بتوانند با هم بروند گردش کنند و مرد باید تکیه‌گاهی برای همسرش باید و من با چنین وضعیتی چنین امکانی ندارم و اصلاً آمادگی ندارم. به من گفت که تو آدمِ منطقی‌ای هستی شما بیایید صحبت کنید و همین مطالب را بگو شاید اصلاً ایشان از تصمیمش منصرف شد، من را در منگنۀ منطقی گذاشت و ما قرار گذاشتیم.

اولین دیدارم با همسرم در منزل شهید بروجردی بود/ همسرم در جواب تمام مخالفت‌های من استدلال می‌کرد

قرارِ ما اتفاقاً منزل شهید بروجردی بود، یک منزلی داشتند که بسیار قدیمی بود و از خانه‌های خشت و گِلی‌ زمان قدیمی بود، ما رفتیم آنجا و با دوستِ خانم ایشان صحبت کردم و وضعیت خود را تشریح کردم.

در آن جلسه من به ایشان گفتم خداوند این همه از زیبایی‌ها در قرآن نام می‌برد، جَناتٍ تَجرِی مِن تَحتِهَا الانهَار و الخ. شاید فطرت شما خلاف آن‌چیزی باشد که می‌خواهید انجام دهید. بعد ایشان به من پاسخ دادند که خیر من اتفاقاً کارِ امدادگری را در جبهه می‌کردم من بچه‌های رزمنده را در وضعیت‌ها و مجروحیت‌های مختلف دیدم و با این قضایا ناآشنا نیستم یعنی یک تصمیمِ دفعی و احساسی نسبت به این قضایا ندارم و چون خودم احساس دِین می‌کنم که برای انقلاب نتوانستم کاری کنم.

ایشان به من گفت که مرد‌ها خط مقدم می‌روند می‌جنگند و مبارزه می‌کنند، مجروح می‌شوند و به شهادت می‌رسند، ولی ما خانم‌ها از خط مقدم که محروم هستیم، در نتیجه ما باید یک کاری کنیم که بتوانیم دِین‌مان را ادا کنیم. من رفتم که ایشان را تغییر بدهم، اما هر چه من می‌گفتم ایشان یک وِرژن‌ بالاترش را مطرح می‌کرد و نتیجه این شد که من دیگر نتوانستیم چیزی بگویم و در عین حال ایشان به من گفتند خانواد‌ه‌شان با این قضایا موافق نیستند.

خانواده همسرم از ابتدا با ازدواجمان مخالف بودند/ مخالفت خانواده همسرم با ازدواجمان به مباحث تاریخی هم کشیده شد

در آن شرایط برادرشان با اینکه در کویت معلم است، اما مخالفتِ خود را اعلام کرده و خیلی از افرادی که انسان‌های خیرخواه و متدینی هم بودند، می‌گفتند شما دارید یک کارِ خلاف معمول انجام می‌دهید، این ازدواج سختی‌هایی برای شما دارد و از سختی‌های آن می‌گفتند. حتی برخی می‌گفتند چرا حضرت زینب با یک جانباز ازدواج نکرد؟! و چیز‌های عجیب و غریبی مطرح می‌کردند که البته حضرت زینب بالاتر از این‌ها را عمل کردند.

با وجود همه مخالفت‌ها نتوانستند همسرم را از ازدواج با من بازبدارند/ پدرخانمم از من نوشته‌ای خواست که تعهد بدهم بعد از ازدواج منصرف نشوم/ خانواده همسرم او را به خاطر ازدواج با من از جهیزیه محروم کردند/ حضرت امام خمینی(ره) خطبه عقدمان را خواندند/ امام در پیام روز زن سال بعدش به داستان ازدواجمان اشاره کردند

حالا به زعم خودشان می‌خواستند به یک طریقی ایشان را منصرف کنند و نشد و نهایتاً پدر مرحوم ایشان که بسیار آدم مومن و کمک کارِ جبهه بودند گفتند تو باید یک نوشته‌ای بدهی که منصرف نشوی و به نوعی ایشان را هم از جهیزیه محروم کردند که ما هیچی به تو نمی‌دهیم شاید ایشان تنها خانمی باشد که با یک ساکِ لباس شخصی به خانۀ ما آمدند.

اولین باری که خدمت امام رسیدیم، دولت موقتی‌ها وقتمان را گرفتند/ رهبر انقلاب، مرحوم هاشمی و حاج احمدآقا در هنگام عقدمان حضور داشتند

باشگاه خبرنگاران جوان: چه اتفاقی صورت گرفت که امام (ره) خطبه عقدتان را خواندند؟

شاکری: من خیلی علاقه داشتم خدمت امام برسیم و خطبۀ ما را حضرت امام جاری کنند و خداوند توفیق داد که زمینه‌های آن فراهم شد.

البته ما دو روز قبل از این مراسم یک نوبت رفته بودیم جماران که وقتِ ما را دولتِ موقتی‌ها به نوعی گرفتند و نشد ما خدمت امام برسیم. در نوبت بعد این تعیین وقت خیلی جدی شد و ما خدمت امام رسیدیم که در آن صحنه مقام معظم رهبری حضور داشتند، آقای هاشمی هم بودند، حاج سیداحمد آقا هم بودند، بچه‌های دفتر هم بودند، امام وکیل خانم شدند، همیشه وکیلِ خانم‌ها می‌شدند و یکی از افراد دفتر هم وکیل من شدند.

نوزدهم بهمن ماه بود که امام (ره) خطبه عقد را جاری کردند و مطالبی را فرمودند که همان جا بعد از اینکه ما از جلسه بیرون آمدیم با همفکری کسانی که بودند، جملات امام را کامل کردیم که هر کسی چه شنیده تا بتوانیم صحبت‌های کامل امام را به دست بیاوریم. سفارشاتی کردند بخصوص در مورد خانم‌ها و البته در پیامِ روزِ زنِ سال بعد یعنی سال 60 دقیقاً به این ازدواج و نقشِ زنان اشاره کردند که شاعران بُسرایند و نویسندگان شخصیت زن را بنویسند و بعد همین ماجرا را نقل کردند که بیاناتشان را می‌توانید آن را در صحیفه نور پیدا کنید.

نفسِ قدسی امام همه را از مخالفت‌ها دور کرد/ پس از ازدواج محبت‌های بسیاری را از خانواده همسرم دیدم/ دیدارمان با امام نقطه عطفی در زندگیمان مبدل شد

بعد از این واقعه با وجود اینکه پدرخانم من قبلش می‌گفتند اصلاً چه نیازی است که امام خطبه بخواند؟! برویم همین دفاتری که هستند بخواند، ولی وقتی ایشان در آن صحنه حضور داشتند، خیلی متحول شدند و دیگر نفسِ قدسی امام همه را از مخالفت‌ها دور کرد و البته بعداً هم من در مجموعۀ خانواده همسرم بسیار محبت‌های زیادی شاهد بودم.

شاید نشود به آن‌ها هم خُرده‌ای گرفت چون آن‌ها هم تجربۀ زندگی با فردی مثلِ من را نه در فامیل و نه در شهرشان داشتند و نمی‌دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد، ولی بعداً همین همراهی‌ها باعث شد خیلی از مشورت‌هایی که در خانوادۀ آنها وجود دارد با ما صورت بگیرد و همراهی‌هایی که از این دست وجود دارد و دیدارمان با امام در بهمن ماه نقطه عطف و به نوعی یوم‌الله‌ در زندگیِ ما شد.

مهریه همسر من حج، نهج‌البلاغه و صحیفه نور بود

باشگاه خبرنگاران: مهریه همسرتان چقدر است؟
شاکری: ما چون یک عقدِ موقت کردیم 1 سکه بود اما مهریه ایشان حج، نهج‌البلاغه و صحیفه نور امام بود که مهریه ایشان را تقبل کردم.

ماجرای جانباز 140 درصدی که نمره پایان‌نامه‌اش 19.5 شد

باشگاه خبرنگاران: به شما جانبازِ 140 درصدی می‌گویند، این جانیازِ 140 درصدی قطعاً سختی‌هایی دارد و شما کارشناسی ارشد مطالعات استراتژیک دانشگاه امام حسین خواندید قطعاً این نیازمند این بوده که همسرتان هم به شما کمک کنند کمی از ایثار و فداکاری ایشان بگویید؟

شاکری: البته من این را اصلاح کنم بنیاد شهید و ایثارگران بالاترین درصدی که دارد 70 است یعنی بالاتر از 70 دیگر درصدی ندارد و 140 درصد من‌بابِ تقریبِ به ذهن است. چون وقتی می‌پرسند درصد شما چقدر است، مطابق قوانین بنیاد می‌گویند نابینایی دو چشم می‌شود 70 تا و قطع دو دست هم می‌شود 70 تا، جمع این‌ها 140 تا می‌شود ولی هیچ جانبازی بالاتر از 70 درصد نیست.

در مورد سختی‌ها که پرسیدید ما نسبت به آنکه نداریم اگر تکلیف‌مان را مشخص کنیم بعد می‌بینیم که توجه به داشته‌ها خیلی امکانات را در اختیار ما می‌گذارد، اینکه بگوییم اگر من نابینا نبودم و اگر می‌دیدم این اگر‌ها دیگر رویاست یعنی ما باید از این‌ها عبور کنیم، به داشته‌هایمان فکر کنیم، داشته‌های انسان بسیار بسیار زیاد است.

دورۀ زندگی جدیدی که بعد از جانبازی برای من پیش آمد به درک این مسئله رسیدم که ما واقعاً شاید تا آخر عمر نتوانتیم 10 درصد ظرفیت‌هایی که خداوند در وجود ما قرار داده است را اِستحصال کنیم؛ یعنی اینقدر ظرفیت‌های وجودی ما بالاست و در این سیری که بود خدا توفیق داد قبل از اینکه به دانشگاه بروم، مباحثی که می‌‌خواندم و مطالعاتی که می‌کردم آن‌ها را در محافل مختلف و مساجد مختلف و دوره‌های مختلفی که در انجمن‌ها بود، بازگو می‌کردم و تکرار و بازخوانی می‌کردم و کلاسِ تحلیل سیاسی و اخلاق داشتم یعنی با توجه به مباحثی که آیت‌الله آقامجتبی تهرانی داشتند من این مباحث را برای جا‌های مختلف بازگو می‌کردم و لذا من همیشه وقت کم می‌آوردم یعنی آنچه را که باید انجام می‌دادم، نمی‌رسیدم و باید وقتِ بیشتری صرف می‌کردم.

علاقه اولیه‌ام حوزه بود اما به دلیل محدودیت رفت و آمد دانشگاه را انتخاب کردم

وقتی به مرحلۀ دانشگاه رسیدم البته علاقۀ اولیۀ من حوزه بود، ولی چون امکانات رفت و آمد برایم محدود بود، دانشگاه را ادامه دادم و جامعه‌شناسی را در دانشگاه تهران گذراندم و حقوق قضایی را در دانشگاه آزاد گذراندم، کارشناسی ارشد اطلاعات استراتژیک را هم در دانشگاه امام حسین گذراندم، در تمام این رشته‌ها هم مباحث نظری و پژوهش و تحقیق عملی وجود دارد.

مثلاً در جامعه‌شناسی من هم باید کنفرانس سرِ کلاس ارائه می‌کردم و هم باید کارِ کتابخوانی برای برخی از درس‌ها انجام می‌دادم و هم تحقیقاتِ میدانی و پرسش‌نامه را انجام می‌دادم و تلاشم بر این بود که نقطه‌ای در ذهنِ دانشجویان و استاد باقی نماند که بخواهند حسابِ ویژه‌ای برای من قائل شوند که بارِ من را کمتر کنند.

تمام کنفرانس‌هایم را بدون اتکا به جزوه انجام می‌دادم/ پایان‌نامه‌ام در رشته حقوق عوامل رافع مسئولیت جزایی جانبازان اعصاب و روان بود

سعی می‌کردم حداکثرِ کار را انجام بدهم یعنی حتماً کنفرانس‌های سرکلاس را انجام می‌دادم ضمن اینکه می‌دانید وقتی دانشجویان سرکلاس کنفرانس می‌دهند جزوء جلوی آنهاست و ورق می‌زنند و از روی نوشته توضیح می‌دهند، اما این‌ها در تمامِ ذهنِ من بود یعنی با وجود اینکه من تمام این‌ها را باید در ذهنم انجام می‌دادم، ولی کنفرانس را سرکلاس انجام می‌دادم، تحقیقاتِ کتابخوانی را انجام می‌دادم، حتی پرسش‌گری کارِ میدانی را هم انجام دادم.

در رشتۀ حقوق هم همینطور بود، من در رشته حقوق موضوعِ «عوامل رافع مسئولیت جزایی برای جانبازان پی‌تی‌اِس‌تی یعنی جانبازان اعصاب و روان را به عنوان پایان‌نامه انتخاب کردم، یعنی حتی در نوع انتخاب آن اصلاً بی‌نظیر بود یعنی کسی تاکنون چنین موضوعی را مطرح نکرده بود که استاد راهنمای من مرحوم استاد ولیدی بود که بسیار استادِ مسلطی در این قضایا بود.

حتی موضوع پایان‌نامه‌ای که برای کارشناسی ارشد انتخاب کردم «نقش حزب‌الله لبنان در تامین امنیت ملی ایران» یعنی کاری که آن‌ها دارند، می‌کنند برای ما چه سودی دارد؟ و با تمام سخت‌گیری‌هایی که در آنجا می‌کردند نمرۀ پایان‌نامۀ من 19.5 شد و گفتند نمرۀ 20 برای چمران است و من هم گفتم به احترام آقای چمران اگر نمرۀ کمتر از این هم بدهید راضی هستم. لذا اینکه نوع مطالعه کردن و ورود به مباحث و این‌ها وجود داشت و چون من همیشه احساس می‌کردم که نباید این مسیری که ما داریم به نوعی عقب‌نشینی و کوتاه آمدن در مقابل مسائل منتج شود.

نویسندگان را وسط دریا پرت کردیم تا قصه‌های دریایی غواصان را نوشتند

باشگاه خبرنگاران جوان: پس از دانشگاه به چه فعالیتی مشغول شدید؟

شاکری: بعد از آن هم در عین حالی که درس می‌خواندم، کار هم می‌کردم، چون بخشی از مشاوره، مثلاً مشاورِ مدیرکل بنیاد استاد تهران بودم بعد مسئولِ دفتر ادبیات ایثار بنیاد جانبازان شدم و نویسندگان را برای دیدنِ مناطق و جغرافیای حوادث و وقایع در جنگ می‌بردیم. حدود 30 جلد کتاب در دورۀ مدیریت من در آنجا منتشر شد که 10 جلد آن مربوط به گفت‌وگو‌هایی است که خودم مستقیم با چهره‌های پرحادثه داشتم یا چهره‌های پرحادثه را دعوت می‌کردم در جمع نویسندگان تا آن‌ها بتوانند حس بگیرند.

حتی یک مطلبی که شاید برای شما جالب است را بگویم یک طراحی کرده بودیم برای اینکه ما برویم مناطق جنوب و منطقۀ سه دریایی را ببینیم، نویسندگان، شاعران و کارگردانان مختلفی بودند که شامل آقایان مجتبی رحماندوست، دکتر آژن، قاسمعلی فراست، آقای سرشار تا آقای دکتر پرویز تا مرحوم زنوزی تا آقای مردانی که شاعر بودند، آقای سپهر، آقای امیرخانی، امیریان، بایرامی، گلچین و جعفری مقدم می‌شدند.

من یک دورۀ داستان‌نویسی را با سلیمانی، هژوانی، ناصر ایرانی یا با آقای سرشار و آقای رحمان‌دوست و دوستان دیگر گذراندم. بعد آن زمان به دنبالِ این دورۀ داستان‌نویسی، من مسئول دفتر ادبیات ایثار و بنیاد جانبازان شدم.

چون می‌خواستم نویسندگان را به موضوع دفاع مقدس نزدیک کنم، طراحی انجام دادم که این‌ها را سوار لنج کنیم، وقتی به وسط دریا رسیدیم، من به آقای آقاجری و آقای اباذری که از بچه‌های جنوب بودند، گفتم شما یک کاری کنید که ما این نویسندگان را سوار این قایق‌های تندرو کنیم.

ابتدا اصلاً سوار نشدند، اصلاً نویسندگان ما تجربه‌ای راجع به خوابیدن شب وسط دریا را نداشتند، یعنی جایی که همه چیز تاریک است و اصلاً هیچ روشنایی‌ای وجود ندارد، اصلاً تجربه‌ای از این مکان نداشتند، چون نویسنده باید حس بگیرد. بعد گفتم شما قایق تندرو بیاورید و کسانی که داوطلب هستند سوارِ قایق تندرو شوند و شما این دوستان را با سرعتِ زیاد وسط دریا ببرید و در یک زاویه‌ای با سرعت زیاد بپچید که این افراد پرتاب شوند داخل دریا. بعد گفتند ممکن است آسیب ببینند! گفتم خیر با وجود جلیقه نجات که غرق نمی‌شوند یعنی همۀ آن‌ها از آن جلیقه‌ها بپوشند و وقتی درون دریا پرتاب شوند، آن حسی که می‌گیرند، سرمایۀ بزرگِ زندگی‌شان خواهد شد و بعداً این را در کارهایشان می‌آورند.

اتفاقاً برخی از نویسندگان می‌گفتند آقای شاکری لزومی ندارد؟ مثلاً من دیسک کمرم داشتم عمل کردم، گفتم نه اگر خودتان علاقمند هستید و هر کسی که علاقمند است و می‌خواهد این صحنه را تجربه کند بنشیند داخل قایق و من هم رفتم نشستم. اتفاقاً من و آقای محسنی که وضعیتِ جسمی‌مان هم شبیه هم است، ابتدا ما دو نفر داخل قایق پریدیم و ارتفاع لِنجی که ما بودیم تا قایق شاید حدود دو متر و نیم و سه متر بودیم که از آن بالا کف قایق پریدیم، بعد نشستیم و آقای اباذری هم در قایق بودند که اکنون از نیرو‌های خیلی خوب هستند و ایشان قایق را راهبری کردند من به ایشان گفتم یک مقدار سرعت را بیشتر کنید.

خیلی جالب بود یکی از نویسندگان که اهل شمال بود، روی سینه یعنی جلوی قایق خوابیده بود، پایش را دراز کرده بود و دوربیش را به سمت مقابل و دریا گرفته بود و داشت خیلی شاد عکس می‌گرفت. تا آدم سوار قایق نشود تصوری از آن ندارد وقتی قایق داخل دریا حرکت می‌کند یک مقدار که سرعت می‌گیرد، صدای اصابتِ موج به قایق صدایی مانند تَتَق تَتَق تَتَق تولید می‌کند؛ وقتی سرعت بالا می‌رود سه تا صدا تبدیل به دو تا می‌شود تَتَق تَتَق یعنی مدام موج به زیر قایق می‌خورد، وقتی سرعت بالاتر می‌رود تَق تَق یعنی قایق بلند می‌شود و می‌خورد روی دریا و مجدداً همینطور که سرعت بالاتر می‌رود تک صدای تق حاصل برخورد موج با دریا بلند شد.

این دوستمان که جلوی قایق نشسته بود اولش خیلی آرام و شاد بود بعد آن صدا‌ها که تغییر کرد و سرعت بالا رفت یک مقدار نگران شد بعد تَق تَق که شد دیگر خیلی اخم‌هایش داخل هم رفت و وقتی به تک‌صدا رسید یکدفعه، چون اِتکایی نداشت، یک موجی با ضربه زیر قایق او را بلند کرد و با پیشانی به قایق زد، بعد آقای اباذری که قایق را هدایت می‌کرد متوجه شد چه اتفاقی افتاده است سرعتش را کم کرد، بعد این دوستمان ابتدا بلند شد و می‌خواست حفظ آبرو بکند یک لبخند خیلی سردی داشت بعد آمد جلو و وقتی دید از پیشانی‌اش خون می‌آید،دیگر رنگش پرید و 13 تا بخیه خورد، ولی بعدها گفت: آقای شاکری بهترین تجربۀ من در نویسندگی همین صحنه بود که برای من اتفاق افتاد، یعنی من در تمام عمرم با اینکه بچه شمال بودم نتوانسته بودم دریا را بفهمم و اینکه آدم چه حسی در دریا دارد!

می‌خواهم بگویم این‌ها جزء فعالیت‌هایی بود که ما در آنجا داشتیم و خودشان به این مسئه اذعان داشتند که این نوآوری خیلی به بچه‌ها کمک کرد و بعد از آن خیلی قصه‌های دریایی در مورد غواص‌ها نوشتند که به سرمایه ادبیان کشور تبدیل شد. البته در مورد فعالیت‌های دیگر، یکسری فعالیت‌های سیاسی هم داشتم که مربوط به گروه توحیدی صف بود که حتماً من فاصله‌گذاری می‌کردم یعنی در کار فرهنگی‌هنری خودم، مسائل سیاسی حضور نداشت، کارِ تخصصی خاصِ آن را انجام می‌دادم و در مسائل سیاسی هم فعالیت‌های خاصِ خودش را داشت که ما بعد از گروه توحیدی صف 7 تا گروه شدیم.

اولین تجربه انقلابی من خریدن کلرات پتاسیم بود

باشگاه خبرنگاران جوان: در ابتدا چگونه با گروهِ توحیدی صف آشنا شدید؟ این هم جزء مجاهدین محسوب می‌شد یا نه جدا از آن بود؟ یا بعد از آن بود؟

شاکری: شروع قضایا خیلی مهم است، منزل‌ما فرح‌آباد سابق بود. یعنی تقاطع فدائیان اسلام و بعثت. یعنی جنوبی‌ترین نقطه تهران؛ یعنی بعد از خیابان بعثت جزء منطقه شهر ری محسوب می‌شد و آن منطقه از این گود‌هایی داشت که تمام زباله‌های تهران را آنجا می‌ریختند و یک منطقۀ بسیار محرومی که داخل تهران بود.

بهترین دوستان من هم از آنجا شکل گرفتند و ما معمولاً بعدازظهر‌ها برخی روزنامه‌ها را می‌خریدیم و در مورد مسائل مختلف بحث می‌کردیم، همینطور که می‌گفتیم حرف زدن ما چه سودی دارد؟ بالاخره باید تبدیل به عمل شود.

بعد یکی از دوستان که در آن جمع بود با بروجردی ارتباط داشت، گفت: شما واقعاً می‌خواهید کاری کنید؟ گفتیم بله واقعاً می‌خواهیم کاری کنیم، او به خاطر امتحان کردن ما گفت: ما برای تهیۀ مواد انفجاری به کلراتِ پتاسیم نیاز داریم، کلرات پتاسیم ماده‌ای بود که در وسایل دیگر هم به کار می‌آمد و در ناصرخسرو وجود داشت و ساواک هم خیلی نظارت داشت که گروه‌های مبارز نتوانند به موادی دسترسی داشته باشند که با آن بتوانند موادِ انفجاری بسازند، دسترسی پیدا کنند. مثلاً اکلیل از موادی بود که با کلرات پتاسیم، با یک ترکیبی به یک موادی تبدیل می‌شد که داخلِ سه‌راهی آب می‌ریختند و درپوش آن را می‌بستند و یک فیتله هم می‌گذاشتند و وقتی منفجر می‌شد واقعاً به اندازۀ سه نارنجک صدای مهیبی داشت و تَرکش‌های آن هم خیلی ترکش‌های قوی و محکمی بود.

بعد برای تهیه کلرات به ما گفت و ما هم برای تهیۀ آن با یکی از دوستانم که عکاسی می‌کرد و کلرات پتاسیم در عکاسی هم استفاده می‌شد، به ناصرخسرو رفتیم و یک باکس کلرات پتاسیم گرفتیم و از سختی‌ها و مشکلاتی که داشت می‌گذرم خلاصه توانستیم این را بیاوریم و من وقتی این را آوردم منزل خانوادۀ من اصلاً اطلاع نداشتند من با گروه‌های مبارز ارتباط دارم، هیچ کس نمی‌دانست این چیست، بعد خانواده گفتند این چیست؟ گفتم امانتی دوستان است و می‌آیند آن را می‌برند.

بعد آن‌ها وقتی دیدند، ما جرأت این کار را داریم، دیگر ارتباطات ما برقرار شد. من البته آن زمان اصلاً نمی‌دانستم با چه گروهی کار می‌کنم و من اصلاً نمی‌دانستم آقای بروجردی در راس آن‌ها است یا نیست؟ فقط همین مقدار می‌دانستم که من دارم با یک گروهِ مبارزی کار می‌کنم، البته این ندانستنِ من هم علتِ امنیتی داشت، چون سابقۀ دستگیری‌ها برای گروه‌های دیگری که بودند وقتی یک نفر لو می‌رفت کلِ گروه لو می‌رفتند لذا یک ساختارِ خوشه‌ای تنظیم می‌کردند که شاخه‌های مختلف همدیگر را نشناسند و اگر لو رفت مثلاً این تیم لو برود تیمِ بغل‌دستی یا بالاسری لو نرود، اینکه نمی‌شناختم دلیلِ امنیتی داشت اما در عین حال به حقانیت و دین‌باوری این گروه به واسطه آشنایی‌ام با آن دوستمان اطمینان داشتم.

بعد بالاخره با این‌ها همراه شدیم و به پیروزی انقلاب و آمدن حضرت امام رسیدیم، گروه‌های دیگری هم بودند که آن‌ها هم مبارزه می‌کردند مثلاً منصورون از بچه‌های سمت شیراز و خوزستان بودند که آقای محسن رضایی، آقای شمخانی، آقای ذوالقدر و آقای نجات جزء آن گروه بودند و این طرف قضیه شهید بروجردی بود، آقای مظفر و سلمان صفوی هم با شهید بروجردی ارتباط داشتند. ما آن زمان به آقای شهید بروجردی می‌گفتیم میرزا و به عنوان میرزا ایشان را می‌شناختیم، آقای صادقی و دیگران بودند که جزء این گروه‌ها بودند، گروه‌های موحدین نیز کار‌های مبارزاتی انجام می‌دادند، گروه‌ بعد بچه‌های شهر ری بودند که آن‌ها هم یک مجموعه مبارزاتی داشتند، مجموعاً 7 تا گروه شد که فلاح، فلق، منصورون، بدر، صدر، صف، موحدین و امت واحده نام داشتند البته امت‌واحده گروه نبودند و در زندان بودند، آقای بهزاد نبوی و آقای سلامتی جزء آن گروه بودند و یک مجموعه‌ای شدند که آن‌ها با پیوندشان سازمان مجاهدین انقلاب را تشکیل دادند و خدمت امام رفتند برای اینکه امام نمایند‌ه‌ای را بگذارند، چون کار‌هایی را که سازمان مجاهدین انقلاب انجام می‌داد، بخشی از آن‌ها مسلحانه بودند، چون نظام بعد از انقلاب، هنوز سپاه را تشکیل نشده بود و خیلی از کارها مانند رصد و مبارزه با حرکت‌های گروه‌های تروریستی و جریانات کودتاچی از جمله اقداماتی بود که باید پیگیری می‌شد مانند گروهک‌ها، فرقان یا ماجرا‌هایی که در گنبد یا جا‌های دیگر بود، لذا دوستان فعالیت‌های مسلحانه‌شان را زیر نظر نماینده امام که حضرت آیت‌الله راستی بود ادامه دادند.

این ماجرا‌ها بود تا با تشکیل دولت و مجلس و انتخابات و مسائل مختلف روبرو بودیم اما در گذر زمان و برهه‌ای از تاریخ انقلاب شکافی و دوگانه‌ای ایجاد شد و حدود 16 تن مانند آقایان بهزاد نبوی و محسن آرمین و مصطفی تاج‌زاده و محمد سلامتی و این‌ها نظارتِ آیت‌الله راستی را برنتابیدند و به نوعی از مجموعه جدا شدند و رفتند و بقیۀ دوستان باقی ماندند.

با آغاز یا شاید شعله گرفتن قضایای جنگ، دوستان از حضرت امام تقاضا کردند که با توجه به اینکه شما می‌فرمایید جنگ مهم است، م تقاضا داریم که برویم به جنگ بپیوندیم. البته قبل از آن برخی از دوستان رفته بودند مثلاً آقای محسن رضایی، آقای بروجردی، آقای ذوالقدر، آقای نجات و خیلی از دوستان دیگر رفته بودند و در سپاه آنجا مشغول بودند و برخی از دوستان هم یا در قوه قضاییه یا در جا‌های مختلف بودند و دوستانی که زیر نظر حضرت آیت‌الله راستی ماندند، از ایشان خواستند که این مساله خدمت امام مطرح شود و امام هم اجازه دادند، لذا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با جدا شدن آن افراد که درواقع جدا شدن به دلیل نپذیرفتن نظرات نماینده امام بود و با جبهه رفتن بقیۀ کسانی که ماندند، پروندۀ آن بسته شد

در دهه هفتاد هم شاهد تاسیس سازمانِ مجاهدین انقلاب ایران بودیم که بعداً آقایان بهزاد نبوی و عرب‌سرخی و آرمین و اینها ثبت کردند، درواقع ربطی به سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ندارد و بعداً هم گفتند ما واژۀ ایران را در ادامۀ آن گذاشتیم که مشکل قانونی هم نداشته باشد.

مسئله استقبال امام نیازمند ساخت یک مستند قوی است

باشگاه خبرنگاران جوان: آقای شاکری در داستانِ تشکیل گروه صف و فعالیت‌ها و آدم‌هایی که مبارزات سیاسی ایفا کردند، روزهای موسوم به ورودِ امام به ایران یک مقطع خاصی است بحث حفاظت از جان امام راحل به عهدۀ گروه صف گذاشته می‌شود شاید بتوانم بگویم یک نقطۀ عطفی است که گروه شما انجام دادند، چه شد که این به عهدۀ گروه شما گذاشته شد؟

شاکری: مسالۀ کمیتۀ استقبال و آمدن امام واقعا نیازمند یک مستند بسیار قوی و خوبی است. در این موضوع ضرورت دارد که با کسانی که الان برخی از آن‌ها در قید حیات هستند و برخی از آن‌ها هم از دنیا رفتند و مجموعه‌ای را که دست‌اندرکار این امر مهم بودند، مستند شکل بگیرد.

چون یکبار اعلام کرده بودند که حضرت امام می‌آیند و نشد یعنی منتفی شد و به نوعی شرایطش مهیا نشد. بارِ دومی که اعلام کردند ایشان می‌آیند این خطر برای جانِ حضرت امام وجود داشت و تمام کسانی که با امام آمدند آن‌ها واقعاً وصیت‌نامه‌شان را نوشتند، چون امکانِ بازگشت نبود. چون دولت مستقر بود و تمام عوامل برای اینکه بتوانند جلوی این پرواز را بگیرند، وجود داشت البته واقعاً آمریکایی‌ها هم در یک سردرگمیِ تصمیم‌گیری به سر می‌بردند، چون دنیا نظاره می‌کرد که چه برخوردی آمریکایی‌ها با این قضایا انجام می‌دهند، چون یک حرکت مسالمت‌آمیز بود،

رهبرِ کشوری می‌خواهد از فرانسه وارد کشورش شود و در کشور ایران بنشیند و اگر دولتِ مستقری که پشتیبانش آمریکایی‌ها هستند، اگر کاری انجام بدهد این به حساب آمریکایی‌ها نوشته می‌شد، آن زمان هم وجهۀ آمریکایی‌ها یک وجهۀ مقتدرانه و اینقدر مانند اوباما و ترامپ مُفتضح نبود که بتوانند به این قضایا بی‌اعتنا باشند، لذا خطر وجود داشت و اینکه چه می‌شود کرد، اینکه مباحثی که در ستاد مطرح می‌شد و پیشنهاداتی که افراد مختلف می‌دادند، ما در حاشیه مباحث را به نقل از مرحوم بروجردی می‌شنیدیم، از آقای تَحیّری و از دیگر دوستانی که دست اندرکار بودند، مباحث را می‌شنیدیم که چه گفتگو‌هایی در میان است.

گفتند از کسانی که کارِ مبارزاتی کردند باید حفاظت از جانِ امام را به عهده بگیرند، البته ساماندهی طول مسیر و مسائل مختلف، ستاد ابعاد مختلفی داشت، ولی مهمترینش قضایای حفاظت از جان حضرت امام بود که انجام شد.

مجاهدین خلق برای حفاظت از جان امام شرط‌ گذاشتند/ امام نگذاشتند در ماشین هم نهضت آزادی همراهشان باشند

باشگاه خبرنگاران جوان: چه کسانی در کمیتۀ حفاظت بودند؟ پیشنهاد اینکه شما مسئولیت حفظ جان امام را به عهده گرفتید با چه کسی بود ؟

شاکری: کسانی که در دلِ جریان بودند، قبل از اینکه مسئولیت واگذار شود دو تا پیشنهاد مطرح شد. گفتند چه کسانی کار را بکنند، گفتند مثلاً مجاهدین خلق قبلاً کارِ مسلحانه کردند و اسلحه دارند آن‌ها انجام بدهند.

بعد آقای رفیق‌دوست مطرح کردند که آقای بهشتی هم در جریان بودند گفتند بچه‌های توحیدی‌صف هم می‌توانند این کار را انجام بدهند، چون توحیدی‌صف هم سابقۀ ساختِ مواد انفجاری داشت و هم به لحاظ اسلحه شاید پرامکا‌نات ترین گروهی که بین این 7 گروه بودند، منصورون و صف بودند، شاید صف بالاتر از منصورون امکانات عملیاتی داشت. لذا مطرح کردند صف این کار را کند، گفتند پیشنهادات‌شان را بدهند.

از سویی پیشنهاداتی که از طرف آقای آیت‌الله طالقانی منتقل شد گفتند مجاهدین خلق گفتند که ما این کار را انجام می‌دهیم و چند تا شرط مطرح کردند. اولاً اسلحه و امکانات تدارکاتی در اختیار ما بگذارید و در طول مسیر هم باید آرم و عکس شهدای ما باشد و ما بعد از اینکه امام آمدند ما باید به عنوان نیروی مسلح نظام تلقی شویم، یعنی اصلی‌ترین نیروی نظام تلقی شویم که همۀ این امکانات را هم در اختیار آن‌ها بگذارند.

اما پیشنهادی که مرحوم بروجردی و دوستان دیگر تنظیم کردند، گفتند ما هیچ امکاناتی نمی‌خواهیم، خودمان تهیه می‌کنیم و امکانات ترابری هم همینطور و اصلاً هیچ جا اسمی از ما برده نشود و بعد هم که امام آمدند اصلاً ما هیچ مطالبه‌ای نداریم که چنین بیان و روحیه‌ای که شکل گرفت، بی‌نظیر بود. و واقعاً باعث سربلندی کسانی بود که در مبارزه کنار شهید بهشتی بودند که با همین مبنا شکل گرفت.

تیمی که از دوستان بودند برخی از آن‌ها ماشین‌هایی که نیاز بودند مثلاً فردی به نام حاج علی صنایع ماشین بِلیزر خود را در اختیارمان گذاشت که آن را آماده کرده بودند و از تیغ‌های فولادی که برای اره‌های برش سنگ‌های معدنی است، بُرش داده بودند و در آن کار گذاشته بودند که آن ماشین زرهی شده بود و به نوعی هم از بغل و هم از پشت ضدگلوله شده بود و رانندگی آن را چه کسی باید انجام بدهد و کار‌هایی که باید صورت بگیرد .

و برخی از دوستان به خاطر اینکه اسلحه داخل پاوییون لباس روحانیت زیرعبا به تن کرده بودند، هر کدام زیر عبا 4، 5 تا کلاشنیکف و اسلحه با خودشان به داخل بردند. بعد قرار بر این شد که از دمِ هواپییما که امام پیاده می‌شوند، امام را از آنجا تحویل بگیرند و داخلِ همان بلیزر ایشان را بیاورند و تعدادی از بچه‌ها موتورسوار بودند که آن‌ها در اطراف ماشین باشند و یک تعدادی هم در پشت و جلوی ماشین سرویس دهند، آن زمان آقای صباغیان هم عقب بلیزر بود و امام جلو نشستند و آقای رفیق‌دوست هم رانندگی می‌کردند، امام گفتند ایشان کیست؟ گفتند آقای صباغیان هستند، امام گفتند نه ایشان باید پیاده شوند و آقای صباغیان که از نهضت آزادی بود از ماشین پیاده شد و امام از همانجا نگذاشت سوار شود و از این همراهی سواستفاده کند.

از فرودگاه که بیرون آمدند، دیگر مملو از جمعیت بود یعنی تمام برنامه‌ریزی‌هایی که برای ورود امام داشتیم با هجوم دریایی از جمعیت امکانِ اِعمال آن‌ها وجود نداشت، جلوی بلیزر امام، آقامصطفی تحیری بود که واقعاً یک مستند باید در مورد شخصیت ایشان ساخته شود. اینقدر شخصیت عجیبی است که از کلاه‌سبز‌های نیروی ویژه زمان شاه بود ولی به انقلاب پیوست و از فرماندهانِ نظامیِ گروهِ توحید صف شد و کار‌های بزرگی انجام داد. ایشان یک هیکلِ ویژه‌ای داشت ایشان جلوی ماشین امام حرکت کرد تا جمعیت را کنار بزند، ولی وقتی جمعیت به ماشین نزدیک می‌شد ماشین با همان وزنی که داشت مردم آن را روی هوا بلند می‌کردند،

آقای رفیق‌دوست در هدایت ماشین در برخی جاها اختیارش از دست داد، خیلی جا‌ها اصلاً فرمان دوست آقای رفیق‌دوست نبود و مردم همینطوری ماشین را می‌بردند حتی جایی رسید که آقای رفیق‌دوست دیگر از حال رفت یعنی وضعیتش بهم ریخت که از آنجا بود که امام را با هلی‌کوپتر بردند به بهشت زهرا این امر مربوط به بدحالی‌ای بود که آقای رفیق‌دوست پیدا کرد و نتوانست ادامه بدهد؛ لذا این قضایای حفاظت از امام به این ترتیب پیش رفت تا اینکه امام بهشت‌زهرا سخنرانی‌شان را کردند و از آنجا هم بچه‌های هوانیروز ایشان را به بیمارستان امام خمینی بردند که امام در بیمارستان امام خمینی که در آن زمان به هزارتختخوابی معروف بود به عیادت مجروحین انقلاب اسلامی پرداختند.

در نهایت امام به خانه‌ای تدارک دیده شده بود، رفتند و بعد هم آمدند مدرسه علوی و مدرسه رفاه که ما هم در آنجا به آن مجموعه برای حفاظت از آن مجموعه پیوستیم. بعداً امام تشریف بردند قم، ما به همراه شهید بروجردی و جمعی از دوستان زندان اوین را از گروه مجاهدین خلق که در آن مستقر بودند، تحویل گرفتیم.

باشگاه خبرنگاران جوان: ماجرای گرفتن زندان اوین در زمان دهه فجر چه بود، یعنی هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود؟

شاکری: بله، چون یکسری دستگیر‌ی‌ها انجام می‌شد، یکسری دستگیری‌ها زمانی که حضرت امام در مدرسه علوی و رفاه بودند، انجام شد که سران حکومت نظامی و دولتمردان را شامل می‌شدند، بعداً که امام به قم آمدند. کسانِ دیگری از عوامل رژیم و ساواک بودند که دستگیر شدند و زندان اولین زندان رسمی نظام شد.

باشگاه خبرنگاران جوان:‌ قبلش دستِ مجاهدین خلق بود.

شاکری: بله، دستِ آن‌ها بود اصلاً زمانی که ما رفتیم آرمِ مجاهدین خلق روی درِ بزرگ زندان بود.

مجاهدین خلق تمام اسناد خود را از زندان اوین بیرون بردند

باشگاه خبرنگاران جوان: چه شد که مجاهدین خلق راضی شدند که زندان اوین را به شما تحویل دهند؟

شاکری: اصلاً آن‌ها فکر می‌کردند انقلاب را مصادره کردند یعنی امام برای مجموعه نظام سازماندهی ندارد نه سازمان نظامی دارد، نه سازمان قضایی دارد، نه سازمان امنیتی دارد. لذا تصورشان این بود که انقلاب مصادرۀ آن‌ها شد.

آن جمله‌ای هم که در مورد استقبال گفته بودند با وجود اینکه گروهِ توحید صف آن کار را انجام داد، ولی آن‌ها از مسیرِ خودشان خارج نشدند و شعارِ انحلال ارتش را آن‌ها می‌دادند که ارتش باید منحل شود و استقرار آن‌ها در جا‌های مهم مثلاً در نخست‌وزیری، در زندان اوین، در دادستانی به همین خاطر بود.

در زندان اوین هم، چون پرونده‌های یکسری از آن‌ها در آنجا بود و می‌خواستند پرونده‌هایشان لو نرود تمام اسناد آنجا را خالی کردند. یعنی تمام بازجویی‌هایی که شده بودند و پرونده اعترافاتی که کرده بودند، همه را برداشتند که هیچ سندی از آن‌ها در آنجا باقی نماند و کلِ زندان در اختیار آن‌ها بود منتهی چون در ابتدا نمی‌خواستند در ابتدا مقابل امام قرار بگیرند،یک فاصلۀ زمانی طول کشید از پیروزی انقلاب تا سال 60 و آن مسائل، آن زمان گفتند شورای انقلاب تصمیم گرفت که اینجا دست مرحوم بروجردی و دوستانش باشد که مقاومت هم کردند، ولی به هر صورت دیدند نمی‌توانند بایستند و باید تخلیه کنند، در نتیجه از آنجا را رفتند و آنجا دستِ ما و دوستانِ ما افتاد.

باشگاه خبرنگاران جوان: اگر بخواهیم امام را به نسل جوان معرفی کنیم، ویژگی که شما از ایشان به خاطر دارید، چیست ؟

شاکری: حضرت امام در باور مردم بی نظیر بود و همین باور ارتباط مردم با ایشان بسیار محکم کرد و خصوصیاتی که در امام بود در هیچ کدام از نیروهای مبارزان انقلابی همچون گروه‌های مارکسیستی و مجاهدین خلق نبود. نفوذ امام در میان مردم ویژه بود مثل ارتباط مقام معظم رهبری یک ساده زیستی خاصی داشتند و ارتباطشان با مردم و به ویژه برجسته بود .

درباره اطمینان به راه باید بگویم که مردم تمام سختی‌های راه‌ها و موانعی که بعدها امریکایی‌ها ایجاد کردند، را با اطمینان به پیش می‌بردند و اطمینان به وعده الهی را هم در بیانات امام شاهد بودیم و اکنون هم در بیانات رهبر انقلاب هم شاهد بوده و هستیم، اظهاراتی که ایشان می‌فرمایند به آینده بسیار امیدوارم از جمله مسائلی است که حائز اهمیت است.

از طرفی ارتباط قلبی امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی با آموزه‌های دینی است که به همان نسبت پیوند دین و با سیاست و قدرت را شاهد هستیم، در مقابل خداوند او را خاضع می‌یافتیم و اعتکاف‌های امام برقرار بود و زمان‌هایی که هیچ کس را نمی‌پذیرفتند و این از برجستگی متعارض امام بودند که در عین مقتدر بودن، عبد خالص خداوند بودند و بندگی خداوند در لحظه لحظه‌هایشان جاری بود.

باشگاه خبرنگاران جوان: با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان