شهرت بوت به هفتههای پس از حوادث یازدهم سپتامبر برمیگردد که پاسخی را برای آن طراحی کرد که دولت بوش، خط به خط آن را در دستور کار خود قرار داد. درحالیکه سایرین بهدنبال انتخاب میان قندهار و کابل بهعنوان نخستین محل فرود آمدن بمبهای آمریکا بودند، بوت فکر بزرگتری در سر میپروراند. در اکتبر 2001، او یادداشتی در مجله ویکلی استاندارد با عنوان «مساله امپراتوری آمریکا» منتشر کرد.
بوت مینویسد: «حملات یازدهم سپتامبر ماحصل دخالت و جاهطلبی ناکافی آمریکا بود... راهحل این است که اهداف وسیعتری برگزینیم و در اجرای آنها پافشاری بیشتری کنیم.» به منظور پیشگیری از حملات تروریستی بیشتر در شهرهای آمریکایی، بوت پیشنهاد ایجاد تحولاتی در جهان را مطرح کرد که از افغانستان شروع شده و فورا به عراق کشیده میشد. او مینویسد: «پس از براندازی صدام، میتوانیم جبهه بینالمللی متشکل در عراق را به همراهی با جبهه افغانستان واداریم. سپس تبدیل کردن عراق به نقطه آمال مردم مظلوم خاورمیانه، هدف تاریخی این جنگ محسوب خواهد شد. آیا این راهبردی جاهطلبانه است؟ بیتردید چنین است. آیا آمریکا از منابع کافی برای تحقق آن برخوردار است؟ بازهم بیتردید چنین است.»
مانند نامههای عاشقانه یک زوج که ازدواجشان به طلاق ختم شده، نگاه به گذشته و خواندن یادداشت بوت، بر رنج ما میافزاید. اوضاع عراق همچنان بیسروسامان است. جنگ افغانستان پس از 20 سال ادامه دارد. در مقام مقایسه میتوان به ناپلئون بناپارت اشاره کرد که در مدت کوتاهتری از زمانی که آمریکا صرف برقراری ثبات در افغانستان کرد، کنترل فرانسه را به دست گرفت، خود را امپراتور نامید، چهار کشور همپیمان اروپایی را شکست داد، به روسیه هجوم برد، شکست خورد و تبعید شد، بازگشت، دوباره شکست خورد و تبعید شد. برنامهها طبق اهداف تعیین شده پیش نرفت. آنچه جالب است این که بهرغم تمام ناکامیها و ناامیدیها و تردیدهایی که به دل مصممترین مردان افتاده، بوت همچنان به اعتقادات پیشین خود پایبند است. اطمینان به خود، یک پیشنیاز برای چهرههای برجسته منازعات مسلحانه است.
در بهار 2003 که جنگ عراق در راه بود، بوت شروع کرد به تعیین کشورهای جدیدی که باید هدف حمله قرار بگیرند. او فورا سوریه و ایران را دو هدف مطلوب معرفی کرد بهخصوص که دومی تنها دو سال با رسیدن به بمب هستهای فاصله داشت. کره شمالی هم به لیست بوت اضافه شد و سپس او به این نتیجه رسید که عربستان سعودی نیز باید از دموکراسی او بهره ببرد. او مینویسد: «اگر نیروهای آمریکایی به این سرعت کار آدم سرسختی مثل صدام را تمام کردهاند، تصور کنید که با خاندان ضعیف سلطنتی سعودی چه میتوانند بکنند.» پنج سال بعد در یادداشتی که برای وال استریت ژورنال نوشت، بوت از اشغال نظامی پاکستان و سومالی نیز حمایت کرد. تنها تهدید بالقوه از نظر او، مخالفت افکار عمومی با جنگهای جدید بود. از نظر او تراژدی جنگهای جدید، کشته شدن مردان آمریکایی نبود، بلکه بیرغبتی مردم آمریکا برای مردن در این جنگها بود. برای حل این مشکل او پیشنهاد استخدام مزدوران خارجی را مطرح کرد. او در لسآنجلستایمز نوشت: «ارتش اکنون میتواند درهای خود را نه تنها به روی مهاجران قانونی بلکه حتی مهاجران غیرقانونی بگشاید.» او معتقد بود وقتی خارجیها برای اهداف آمریکا کشته شوند، مخالفتهای سیاسی در داخل کمتر خواهد بود.
در سال 2011 بوت نقشه جنگ دیگری در سر میپروراند. قذافی باید میرفت چراکه از نظر او تبدیل به تهدیدی برای امنیت ملی آمریکا شده بود. در پایان قذافی برکنار شد اما عواقبی زشت و نامطلوب به جا گذاشت. در سال 2012 او بار دیگر ایده حمله به سوریه و ایران را مطرح کرد. از نظر او حمله به سوریه موجب کاهش نفوذ ایران در منطقه میشد که با حمله بوش به عراق و برکناری بزرگترین دشمن ایران، ارتقا یافته بود. او سپس ایده بمباران ایران را مطرح کرد و گفت معلوم نیست واکنش ایران به این اقدام چه باشد. به نظر، این موضوع برایش اهمیتی نداشت. ایدههای بوت برای جمهوریخواهان الهامبخش بود. او در انتخابات 2008 مشاور جان مک کین، در انتخابات 2012 مشاور میت رامنی و در انتخابات 2016 مشاور مارکو روبیو بود.
با پیروزی ترامپ در انتخابات، همه چیز تغییر کرد. ترامپ هرگز نام «موسسه بینالمللی مطالعات راهبردی» را نشنیده بود. اصلا نمیدانست که بوت یک چهره پیشرو در منازعات نظامی است. ترامپ علاقهای به جنگهای بیشتر و اشغال پاکستان نداشت و از این نظر مورد تنفر بوت بود. با متهم شدن ترامپ به داشتن روابط مخفی با مسکو، بوت خواهان مقابله شدیدتری با روسیه و کمکهای تسلیحاتی بیشتر به اوکراین شد. او تاکید داشت که روسیه باید از نظام مالی جهانی اخراج شود؛ عملی که نوعی اعلام جنگ علیه یک ابرقدرت هستهای بود. بوت معتقد بود که دولت روسیه نمیتواند واکنش شدیدی نشان دهد. هر کسی با بوت مخالفت میکرد، هوادار پوتین و مقامات ایران محسوب میشد. موقعیت بوت در واشنگتن کمکم تقویت شد و روزنامه واشنگتن پست او را بهعنوان ستوننویس با عنوان کارشناس منازعات نظامی به خدمت گرفت. زمان دقیقی که ترامپ حزب جمهوریخواه در واشنگتن را به دردسر انداخت، سخنرانی او در فوریه 2016 بود که گفت «ما هرگز نباید به عراق حمله میکردیم»، «ما خاورمیانه را بیثبات کردیم.» بسیاری در میان جمعیت، او را هو کردند اما او ادامه داد: «آنها به دروغ گفتند که تسلیحات کشتار جمعی در عراق هست. هیچ چیزی نبود و آنها این را میدانستند.» سران حزب جمهوریخواه فورا واکنش نشان دادند و او را زیرسوال بردند. اما رایدهندگان آمریکایی نظر دیگری داشتند. آنها درک میکردند که انسان بالغ گاهی در تصمیماتش تجدیدنظر میکند. مردم به جنگ عراق به دیده تردید مینگریستند. مردم از شنیدن این حرف درست اما ممنوعه خرسند شدند. رقبای ترامپ او را محکوم کردند اما رایدهندگان، او را شجاع دانستند.
بیل کریستول نیز احتمالا تاثیرگذارترین استراتژیست جمهوریخواه پس از دوره ریگان است. او فرزند ایروینگ کریستول، یکی از بنیانگذاران نومحافظهکاری در آمریکاست. نومحافظهکاری ایروینگ کریستول، داشت زیر پای دولت لیبرال در آمریکا را جارو میکرد و اکنون با نگاه به گذشته میتوان گفت که اساسا رویکردی میانهرو داشت: عملگرا، موافق با دولت رفاه بهطور محدود و نه چندان سفت و سخت در ایدئولوژی. اما زمانی که بیل به چهل سالگی پا میگذاشت، نومحافظهکاری کاملا تغییر کرده بود. تقریبا از لحظه اتمام عملیات توفان صحرا در سال 1991، کریستول فشار برای برکناری صدام حسین را آغاز کرد. سال 1997 او در ویکلی استاندارد نوشت که صدام باید برود. سرمقاله او هشدار میداد که اگر آمریکا عملیات زمینی در عراق را آغاز نکند، دنیا باید خود را برای زمانی که کلاهکهای شیمیایی و میکروبی صدام به طرف اسرائیل و نیروهای آمریکا در منطقه نشانه رفتهاند، آماده کند. پس از حمله یازدهم سپتامبر، کریستول جبهه جدیدی برای جنگ با عراق پیدا کرد. در سال 2001 او در ویکلی استاندارد مدعی شد که هواپیماربایان القاعده در عراق آموزش دیده بودند. به گفته او، محمد عطا، مغز متفکر حملات با سازمان جاسوسی عراق همکاری میکرد. بدون هیچ مدرکی وی دولت عراق را به حمله شیمیایی به روزنامهنگاران و دولتمردان آمریکا متهم کرد. در شرایط عادی بیل کریستول به علت اشتباهاتش باید شهرت مییافت. او هنوز هم مکررا در تلویزیون ظاهر میشود اما بابت دروغگویی خود عذرخواهی نمیکند بلکه حضورش برای حمله به ترامپ است.
انتخاب ترامپ به کنار گذاشته شدن کریستول منجر شد. او پس از 20 سال، شغلش در ویکلی استاندارد را از دست داد چراکه مالکان نشریه از کاهش خوانندگان خود وحشت داشتند. اکنون او تمام وقتش را صرف انتشار توییت علیه ترامپ میکند. چندی پیش نیز علیه رایدهندگان به ترامپ توییت میکرد. او سال 2017 در نشستی اعلام کرد که چرا مهاجران از بومیان آمریکا تاثیرگذارترند. «اساسا اگر در یک جامعه آزاد و سرمایهداری زندگی کنید، پس از سه یا چهار نسل کار سخت، همه به افرادی تنبل و لوس تبدیل میشوند.» او مدعی شده که شهروندان مهاجر تازه آمریکایی شده را به بومیانی که هیچ چیزی نمیدانند و به ترامپ رای دادند، ترجیح میدهد. کریستول در بهار 2018 تصمیم گرفت که خود را نامزد انتخابات ریاستجمهوری کند. او هنوز از ایده حمله به عراق دفاع میکند و در فکر جنگ جدیدی در لبنان، سوریه یا ایران است. او نیز مانند بسیاری از مقامات واشنگتن، هیچ درسی از گذشته نیاموخته است.