خبرگزاری تسنیم: کیهان برزگر، استاد روابط بین الملل و رئیس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه با حضور در کنفرانس «کلوپ والدای» در روسیه، سخنانی را ایراد کرد. مهمترین نکات مطرح شده از سوی برزگر در نشست والدای روسیه به شرح زیر است:
نکته اول، اینکه حرکت خاورمیانه به سوی تشکیل یک سیستم امنیت جمعی امری اجتناب ناپذیر است، اما باید با در نظر گرفتن تحولات جاری ژئوپلتیک نتیجه انتقال سیاسی در منطقه بوده و از این لحاظ دو پیش شرط دارد: نخست، هر سیستم امنیتی جمعی باید پایدار مختص به واقعیتها و نیازهای جاری سیاسی-امنیتی و اقتصادی منطقه و به شکل قالببندیشده و ویژه شکل گیرد. از این لحاظ، نمیتوان یک کشور را به عنوان منبع تهدید برجسته کرد (مثل برگزاری کنفرانس ضد ایرانی ورشو) و همزمان انتظار همکاری آن کشور در شکلگیری یک نظم منطقهای داشت.
ویژگیهای تاریخی-اجتمایی کشورها به گونهای است که هر کشوری برداشت "انفرادی" خود از چگونگی تامین منافع ملی و دفع تهدیدات امنیتی دارد و لذا نمیتوان مسائل و سیاستهای کشورها را عمومیت داده و در یک قالب کلان تعریف کرد. مثلا نگاه جریانهای سیاسی موجود به پویاییهای نقش روسیه و آمریکا در منطقه متفاوت است. یا سیاست ایران در عراق، سوریه و افغانستان برگرفته از واقعیتهای جغرافیایی و تاریخی جاری بوده و بطور طبیعی متفاوت از هم عمل میکند. این امر، در مورد سایر کشورها هم صادق است. پس ضروری است تا کشورها ابتدا به یک فهم مشترک از تعاریف و مفاهیم در حوزههایی همچون تامین امنیت، تهدید خارجی، توسعه اقتصادی و غیره، به ویژه در حوزه ارزشهای مشترک مثل مبارزه با تروریسم برسند.
پیش شرط دوم این واقعیت است که راه دستیابی به یک سیستم امنیت جمعی در منطقه از "ثبات و امنیت ملی کشورها" میگذرد. از این لحاظ، تقویت "سیستمهای ملی" در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و حتی نظامی ضروری است تا هر کشوری سهم "انفرادی" خود را از امنیت منطقهای ایفا کند و در نتیجه "تجمیع" سهم کشورها بر مبنای ژئوپلتیک اثربخش خود، یک سیستم امنیت دسته جمعی پایدار شکل بگیرد. برای دستیابی به این هدف همچنین لازم است تا اجماع سیاسی در حوزه سیاست داخلی شکل گیرد تا جریانهای سیاسی و افکار عمومی قانع شوند که تامین منافع و امنیت ملی کشورها بستگی به همکاریهای دستهجمعی منطقهای دارد.
مثلا اکنون با خروج آمریکا از برجام (توافق هستهای) و بیاعتمادی پدید آمده در سطح سیاست داخلی، منطق ورود به همکاری منطقهای در نزد ایرانیان ضعیف شده است. چون فرض بر این است که چنین همکاری بیشتر میتواند به نفع آمریکا و غرب باشد که سعی در قالب بندی یک سیستم امنیت دستهجمعی منطقهای به نفع جریانهای سیاسی طرفدار خود و به ضرر منافع ژئوپلتیک ایران دارد.
نکته دوم، اینکه به دلیل محدودیت استراتژیک کشورها در حل انفرادی بحرانهای جاری و چندلایهای منطقهای، ورود به یک سیستم امنیت دسته جمعی مختص به منطقه به هرحال اجتناب ناپذیر است. اما پایداری چنین سیستمی باید در روند حل بحرانها و بهطور مرحلهای صورت پذیرد، بطوریکه شکل گیری چنین سیستمی در انتهای یک تلاش جمعی صورت پذیرد. تجربههای جنگهای افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 نشان میدهند که پیروزی در میدان نبرد الزاما به معنای پایان یک بحران نیست و پیچیدگیهای روند دولت سازی در شرایط بعد از منازعه و چگونگی تداوم دولتهای فراگیر و هنر ائتلافسازی جبهه جدیدی را در میدان سیاست باز میکند که نیازمند همکاری نزدیک کشورهای اصلی درگیر در بحران است.
به عبارت دیگر، بردن میدان نبرد الزاما به معنای بردن میدان سیاست نیست، هرچند دست برندگان را در قالببندی راه حل سیاسی بحران به نفع خود بالا می برد، اما در نهایت یک راه حل سیاسی پایدار باید با توافق جمعی صورت پذیرد. اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و عراق الزاما با هدف اعلامی هزینهبر بودن حضور این نیروها یا کاهش ارزش استراتژیک این میدان های سوریه یا افغانستان برای آمریکا نیست، بلکه بیشتر مربوط به محدودیتهای استراتژیک این کشور در اثر بخشی ژئوپلتیک، کارآمدی و تاثیرگذاری موثر بر میدانهای نبرد، در کنار دست بالا قرارگرفتن رقبای منطقهای آن است. واقعیت این است که سایر بازیگران نیز همین محدویت استراتژیک را به اشکال مختلف در حل انفرادی بحرانها به نفع خود و به ویژه در حوزه دستیابی به راهحل سیاسی مورد نظر خود با توجه به محدودیتهای اقتصادی موجود برای بازسازی اقتصادی کشورهای بحرانخیز دارند.د
با این وضعیت و از یک نگاه واقعگرایانه، شکلگیری یک سیستم امنیت جمعی تنها میتواند در انتهای روند یک بحران و بعد از مراحل زیر صورت پذیرد: توقف جنگ در میدان، تسریع راهحل سیاسی، برگزاری انتخابات و تاسیس قانون اساسی، تشکیل دولت فراگیر، تقویت سیستم دولت، خروج نیروهای خارجی و نهایتا ورود به چندجانبهگرایی منطقهای برای شکلدهی یک سیستم امنیت جمعی پایدار که مختص به منطقه باشد. در این روش، شکلگیری سیستم جمعی با طی مراحل طبیعی و واقعیتهای موجود در انتهای یک روند صلح سازی شکل میگیرد، نه در ابتدای آن که بنظر غیرواقع بینانه میرسد و بیشتر کشورها را وارد بازیهای ایدئولوژیک و مقصر جلوهدادن دیگری میکند.
تجربه ناموفق مذاکرات صلح ژنو در مورد حل بحران سوریه یک نمونه آشکار در این زمینه است. در مقابل، موفقیت نسبی "روند آستانه" با مشارکت ایران، روسیه و ترکیه، بستگی به موافقت حداقلی بازیگران موجود بر تهدیدات کلی بحران سوریه بر منافع و امنیت ملی این کشورها داشته و از این لحاظ موفق شده تا چند مرحله از روند صلح سازی در این کشور را به خوبی پیش ببرد.
نکته سوم، مربوط به نگاه ایران به شکلگیری یک سیستم امنیت دستهجمعی منطقهای است. بطور طبیعی کشورهای قویتر منطقه تمایل به تقویت همکاری منطقهای با تکیه بر ویژگیهای محلی دارند. هرچند، ایران همیشه از شکلگیری یک سیستم امنیت دسته جمعی منطقهای حمایت کرده است، اما واقعیت این است که ائتلاف ضد ایرانی موجود که آن را "محور تهدید" مینامم، یعنی همان ائتلاف ترامپ-نتانیاهو-بن سلمان، نگاه ایران به همکاری منطقهای را پیچیدهتر کرده و در نتیجه گرایش این کشور به سمت تقویت ابزارهای بازدارندگی تهدید در منطقه افزایش یافته است.
دیدگاه غالب در ایران این است که خروج ترامپ از توافق هستهای (برجام) برای به چالش کشیدن مواضع منطقهای و محدود کردن فعالیتهای موشکی متعارف ایران بوده تا قوه تدافعی و بازدارندگی ایران تضعیف شود و از این طریق شرایط برای حمله به ایران یا حداقل فروپاشی از درون یا به اصطلاح "تغییر رژیم" فراهم شود. اما واقعیت این است که این سیاست ترامپ مشروعیت فعالیتهای موشکی ایران را در سیاست داخلی و در نزد افکار عمومی ایران افزایش داده و حتی منجر به تسریع و تقویت این فعالیتها شده و از این لحاظ نقطه عطفی در شکلگیری مفهوم "منطقه گستردهتر امنیتی" در دیپلماسی دفاعی ایران شده است. حمایت از مواضع منطقهای ایران در سفر اخیر وزیر خارجه ایران دکتر ظریف به لبنان و همچنین مواضع ایشان در مورد اهمیت حفظ قدرت بازدارندگی و موشکی برای حفظ امنیت ملی کشور در کنفرانس اخیر امنیتی مونیخ نشان از این تحول جدید است.