سینماسینما، سمیه علیپور
چرا وقتی فیلمها بعد از مدتها توقیف روی پرده میروند، اغلب با این واکنش روبهرو میشوند که این همه سال در کمد نگه داشتن فیلم به چه دلیل بوده؟ حالا که فیلم اکران شد و آب از آب تکان نخورد؛ اما گویندگان این جملات معمولا یک عامل مهم را فاکتور میگیرند و آن گذر زمان است، همان چیزی که پشتگرمی یک مدیر برای بیرون آوردن فیلم از کمد و روی پرده فرستادن آن است.
در سال 1397 دو فیلم بسیار خبرساز سینما از توقیف جَستند: «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان و «آشغالهای دوست داشتنی» محسن امیریوسفی. هر دو فیلم حدود پنج سال توقیف بودند و در این مدت کارگردانان آثار و مطبوعات اجازه ندادند از یادها بروند. یکی از موتیفهای جشنواره فیلم فجر در این سالها حضور نداشتن «آشغالهای دوست داشتنی» در آن و اعتراض مطبوعات و کارگردان بود و در مورد «عصبانی نیستم» هم کسی فراموش نمیکرد فیلم درمیشیان چطور از جایزههای جشنواره فجر سی و دوم محروم ماند و هر زمان بوی غفلت از فیلم شنیده میشد، خبری، گزارشی، نوشتهای و یادداشتی بلاتکلیفی و وضعیت غمانگیز آن را یادآور میشد.
عمر ماندن در کمدها بالاخره سرآمد و فیلمها رنگ پرده دیدند، اما «آب از آب تکان نخورد» نه اینکه با اکران فیلم توقع حرکت و جوش و خروشی در جامعه باشد؛ همین که حرف فیلم پخش میشد و در فضای بی در و پیکر مجازی بالاخره چالشی، تکانی، اتفاقی مشاهده میشد کافی بود، اما نشد که نشد… یکی دو انتقاد رسانههای تندروی دست راستی هم که اگر نبود آش اکران فیلمها کاملا بیطعم میشد. اما دلیل این خنثی بودن را در کجا باید یافت؟ آیا تیغ سانسور نفس فیلمها را بریده یا چیزی جدای از آن (عاملی که کمتر مورد توجه است و بیش از هر چیزی روی فیلمهایی از این دست اثر میگذرد) تب داغ فیلمها را سرد کرد؛ به نظر میرسد «گذر زمان» بیش از دست و دل بازی و بزرگواری هر مدیری در رفع توقیف شدن فیلمها نقش داشته است.
سه فیلم «به رنگ ارغوان» ساخته جنجالی ابراهیم حاتمیکیا، «عصبانی نیستم» و «آشغالهای دوست داشتنی» هر کدام به طور تقریبی بعد از پنج سال توفیف، اکران میشوند. فیلم اول در یکی از بهترین فصلهای نمایش روی پرده میرود، یعنی اکران عید. زمانی که فاصله چندانی از جشنواره بیست و هشتم نگذشته و هنوز خاطرات جوایز فیلم از این رویداد سینمایی در ذهنها واضح بود؛ اما فیلم حاتمیکیا در اکران آن هم در آن مقطع حساس تاریخی کشور و با وجود برخی المانها در فیلم که اتفاقا با رنگ و بوی آن روزها همخوان بود نتوانست جریانساز باشد؛ فیلمی بود مثل همه فیلمها و اکران شد و رفت. فیلم درمیشیان در شرایط نسبتا بهتری از فیلم امیریوسفی اکران شد. نمایش آن در اردیبهشت ماه 97 فرصت خوبی برای دیده شدن فیلم بود، اما با دیدن پوسترهای فیلم در بیلبوردهای شهری و خالی بودن جو و فضایی اطراف فیلم، این پرسش به وجود میآمد که دلیل این همه خون دل خوردن کارگردان برای اکران نشدن فیلمش پس چه بود؟ فیلم امیریوسفی هم شاید در کمال ناباوری بالاخره در بهمن 97 به نمایش درآمد و اتفاقا در مورد این فیلم بسیاری در مطبوعات دست به قلم شدند و نوشتند و نوشتند، اما آیا فیلم در حد ادعای خود که آشتی ملی یا هر تعبیری با این مفهوم است، توانست آغازگر صحبت و کلامی باشد؟
هر سه این فیلمها آثاریاند که دلیل توقیف شدن آنها، طرح برخی موضوعات ملتهب اجتماعی سیاسی بود. مگر دوام «مگو» نبودن یک موضوع تا چه زمان است؟ مسائلی که سالها درگوشی گفته میشد و ترس از بیان آنها در جمع وجود داشت، اکنون پشت تریبونها و از سوی بلندمرتبهترین مقامها گفته میشود. پس وقتی یک موضوع از تب و تاب افتاد، حد و مرز ممنوعیت آن پیچ و تابی خورد و کمی بازتر شد، دیگر میتوان به راحتی دستی روی فیلمهای خاک خورده کشید و چند مورد حذف و تعدیل هم به فیلم پیوند زد و در نهایت با تداعی فضایی آزاد فیلم بیجان را راهی اکران کرد… پیکرهای که در تناسب با فضای اطراف خود دیگر آن کارکرد طراحی شده را ندارد و همین است که اجازه حیات به آن میدهد. برای همین است که اغلب مدیران با رفع توقیف برخی فیلمها دوران مدیریت خود را آغاز و در پایان با تعدادی فیلم که در دوره آنان توقیف شده میز مدیریت را ترک میکنند.
«گذر زمان» فیلمهای رفع توقیف شده را چون از گور بازگشتههایی جلوه میدهد که به ندرت میتوانند آن اهداف اولیه را محقق کنند. زمان بیرحمتر از هر چیزی برندگیهای فیلم را صیقل میدهد و اگر گفته میشود فیلمهای از توقیف درآمده «تر و تازه»اند، این تازگی بیشتر وجه هنری را شامل میشود تا محتوایی؛ محتوایی که به واسطه این صیقل خوردن، نه دیگر توان گیرانداختن نهادی را دارد، نه حتی جوش و خروشی در اندیشه مخاطب به پا میکند.
پس با خیالی آسوده میتوان منتظر رفع توقیف شدن «صد سال به این سالها» به کارگردانی سامان مقدم هم شد… دیگر «ایران» این فیلم هم چیزی پنهان از مخاطب ندارد…