سرویس فرهنگ و هنر مشرق - سال 1392 هیاهو و جنجالهای فراوانی بر سر دو فیلم، قبل از برگزاری جشنواره فیلم فجر شکل گرفت؛ این فیلمها عبارتند از عصبانی نیستم (رضا درمیشیان)، و آشغالهای دوست داشتنی (محسن امیر یوسفی).
در هیاهوی رسانهای آن سال، فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» به عنوان فیلم «حامی حوادث 88» در مطبوعات مجازی یک طیف خاص سیاسی معرفی شد.«علیرضا رضاداد» دبیر وقت جشنواره برای اینکه «عصبانی نیستم» را راهی جشنواره فیلم فجر کند، عدهای از اهالی خاص مطبوعات را کنار هم جمع کرد و فیلم را برای آنان نمایش داد. براساس شنیدهها، رضاداد در این جمع این مسئله را با این گروه مطرح کرد که شما رسانههای قدرتمندی دارید و اگر مرا یاری کنید، من مانع ورود فیلم «آشغالهای دوست داشتنی» به جشنواره خواهم شد.
این عده هم که به دنبال هیاهو و تعالی (بخوانید گرفتن میز مدیریتی) بودند، یادداشتهای فراوان هیجانی عجیب و غریبی را درباره فیلم منتشر کردند و آنقدر فضای ملتهبی بوجود آمد که رضاداد توانست اصل جنس، یعنی فیلم حامی فتنه 88 یعنی عصبانی نیستم را به جشنواره فیلم فجر هدایت کند و فیلم رضا درمیشیان بدون کمترین مانعی در فجر نمایش داده شود. ادامه ماجرا در فضای مجازی با یک سرچ و جستجو قابل بررسی است که کلیت جشنواره سال 1392 تحت تاثیر این دو فیلم بود.
نویسنده و طراح آن مقالات هیجانی در سال 1392 در حال حاضر سرپرست گروه فیلم و سریال یکی از شبکههای تلویزیونی است که در آن زمان رابطه دوستی نزدیکی با «علیرضا رضاداد» داشت.
وی در مطلبی جنجالی فیلم را یکی از حامیان فتنه 88 معرفی کرد و سنگ نخست در آب افتاد و موج وسیعی شکل گرفت و فیلم به عنوان سمبل حمایت از جنبش سبز در مطبوعات معرفی شد.
نکته جالب اینجاست که خود نویسنده مذکور بعدها فیلمی درباره وقایع سال 88 به نگارش درآورد که مضحکه اصحاب رسانه و در نطفه، عقیم شد. در آن فیلم شخصیت اصلی که یک جوان بسیجی است، عکس رهبری را پس از اتفاقات سال 88 از کنار عکس امام (ره) برمیدارد و فیلم یک بیانیه مفصل است درباره حمایت یکسویه صدا و سیما از احمدینژاد و این روش را نوعی تقلب انتخاباتی توصیف میکند. نکته جالبتر این است پدری که خودش مامور اطلاعاتی است، پسرش از نیروهای کنشگر غیرقانونی جنبش سبز در زندان است و این نیروی اطلاعاتی حتی درباره انقلاب دچار تردید است. اگر فیلمنامه به نگارش درآمده را با محتوای فیلم «آشغالهای دوستیداشتنی» مقایسه کنیم، فیلمی که توسط مدیر جوان سیما به نگارش درآمده، به مراتب از فتنه 88 حمایت بیشتری میکند تا فیلم محسن امیر یوسفی. در واقع هجمه و حمله به فیلم امیر یوسفی سکوی پرتاب مدیر جوان و سایر گروه همراهش شد.
البته در میان یک پروژه با عنوان «عبور از شمقدری» هم در حال اجرایی شدن بود. بودجه فیلم آشغالها توسط بنیاد سینمایی فارابی سازمان سینمایی دولت دهم تامین شده بود و فیلمنامه این فیلم از سازمان سینمایی شمقدری پروانه ساخت گرفت و پس از هیاهوی مجازی ساخته شده توسط آقای مدیر، همواره این سئوال به صورت مبهم مطرح بود، مگر ممکن است که جواد شمقدری و مدیرانش از فیلمی حمایت کرده باشند که حامی فتنه 88 است؟
این سئوال بسیار مهم شمقدری و مدیرانش را در افکار عمومی در مقابل چالش بزرگی قرار داده بود. پاسخ این سئوال در بخش تحلیل فیلم روشن خواهد شد. البته افرادی که بانی موج رسانهای علیه فیلم بودند، عملاً شمقدری را مورد هدف قرار بودند و این مسئله در گفتوگوی تصویری طراح این موج و مدیر فعلی، در برنامه «کات» از آپارات قابل دسترسی است. در واقع با موج سازی علیه این فیلم، پروژه عبور از هیات اسلامی هنرمندان و شمقدری کلید خورد که کمترین عاقبت برای هجمه سازی علیه شمقدری، تسخیر میزهای مدیریتی در سیما بود. اما با نمایش عمومی فیلم، بسیاری از مسائل در تحلیل فیلم آشغالها، شفاف خواهد شد تا دریابیم چند سینمایینویس خردهپا با موج سازی علیه فیلم چه بهره فراوانی از «آشغالهای دوست داشتنی» بردهاند.
آنچه قبل از تحلیل فیلم قابل ذکر و مشخص است و به صحت آن میتوان اذعان داشت این است که شمقدری و هیات اسلامی هنرمندان، در حوزه سینمای انقلابی، بار بزرگی را از ابتدای انقلاب به دوش کشیده و سینمای انقلاب را تاکنون زنده نگاه داشتهاند و به نسل جوانی منتقل کردهاند و به هر شکل نمیتوان با نسبتهای نامانوس تلاش یک جریان بزرگ سینمایی و انقلابی را تنها بواسطه فیلم آشغالهای دوست داشتنی تخطئه کرد و باید به تحلیلی جامع و به نقطهای برسیم تا دریابیم چرا این فیلم با حمایت یک جریان انقلابی ساخته شد.
تحلیل فیلم
فیلم آشغالهای دوست داشتنی یک اثر انتزاعی و ذهنی است و بخش عمده فیلم در تخیل منیر خانم (شیرین یزدانبخش) شخصیت اصلی فیلم رخ میدهد. فیلم با حوادث سال 88 آغاز میشود و بخشی از معترضان آن سالها به خانه منیر خانم پناه میآورند.
یکی از پناهجویان به خانه منیر خانم خواهر او سیماست. سیما (هدیه تهرانی) از نظر روحی مریض احوال است و قرص مصرف میکند. او که شال سبز بر سر دارد، اعصاب و روان درست و درمانی ندارد و بیهوده نگران فرزند جوان خویش است. به هر حال شال سبز، نشانه وابستگی به جنبش سبز است و سیما گل درشتترین شخصیت وابسته به این جریان است. وقتی شاخصترین شخصیت فیلم وابسته به جنبش سبز، سلامت روحی ندارد، فیلم راه را برای هر تفسیر دیگری از جریان کف خیابانی جنبش سبز باز میگذارد. وابسته دیگر به جنبش سبز، کاراکتر نگار جواهریان است که نگران پسر سیماست. در واقع او هم به دنبال عشق و عاشقی فردی خویش است و شال سبز بهانهای برای همگرایی جنسی شده است. به همین دلیل برای پیدا کردن نامزدش در خانه منیر خانم پنهان میشود.
نمایندگان جنبش سبز به این دو کاراکتر کمرنگ در فیلم با آن وضعیت روحی مشوش خلاصه میشود. با این اوضاع و احوال بازهم این سئوال مطرح است، آیا آشغالهای دوست داشتنی که عنوان حامی فتنه را - همانطور که در ابتدای گزارش اشاره شد -بدان الصاق کردند، به نشانه شخصیتهای فیلم، چرا دقت نکرد؟ این تحلیل درباره نسخه کامل فیلم است. نسخهای که با کیفیت بسیار کمی در اسفند سال 1392 توسط سازمان سینمایی در سالن وزارت ارشاد اسلامی نمایش داده شد.
از وضعیت نامطلوب نمایندگان روانی و بیماری توهم هواداران جنبش سبز که عبور کنیم و همراه منیر خانم وارد خانهاش بشویم، او را در مواجهه با شبکههای ماهوارهای میبینیم که اخبار دروغ و توهمات خود را به او القا میکنند. در واقع عناد با شبکههای ماهوارهای در متن فیلم وضوح قابل توجهی دارد و به تدریج با خانواده منیر خانم از طریق قاب عکسها آشنا میشویم.
اولین شخصیت کاراکتر رامین (حبیب رضایی) است که بهانه ادامه تحصیل راهی خارج از کشور شده است. در گفتگوی واقعی با این شخصیت، در ابتدای فیلم توهم شنود اطلاعاتی در خانه منیر خانم مطرح میشود و فیلمساز این توهم عمومی رایج - بویژه در سال 88 و پس از آن - را به سخره میگیرد.
رامین شخصیتی است که با نظام عناد دارد، اما کاراکتر دو رو، بزدل و ترسویی است و چنان بیاستعداد که در داخل کشور نتوانسته ادامه تحصیل بدهد و به همین دلیل راهی خارج از کشور شده است.
استدلالهای او در مخالفت با نظام با نوعی بلاهت همراه است. به تدریج تکلیف ما با درونمایه ذهنی فیلمساز بشدت روشن میشود. رامین که نماینده طیف خارج نشین است، از آن دسته بزدلان و ترسویی است که در خارج از کشور، برای مردم داخل نسخهشفابخش میپیچند، در صورتی که خودشان به آن نسخه شفابخش اعتقاد چندانی ندارند و اراده و اعتقاد سست آنان به همان پیشفرضهایی که ادعا میکنند، راسخ نیست و تاکیدی بر هرهری مسلک بودن آنهاست.
هرهری مسلک را در تحلیلهای سیاسی به اپوزیسیون خارج نشین نسبت میدهند. شخصیت هرهری مسلک رامین را میتوان به پدرش تعمیم داد که از هواداران دکتر مصدق است و دائماً رنگ عوض میکند و با شرایط معاصر خویش پیش میرود.
چون فیلم جنبه نمادین دارد، پدر (اکبر عبدی) به عنوان نماینده مصدقیها (ملی – مذهبیها) معرفی میشود، که یک روز با کراوات (به صورت تاکید) مشغول نوشیدن بطریهای مشروب ملیاند و روز دیگر به سفر حج میروند و مذهبیاند. امیر یوسفی رسماً نماینده طیف مصدقیها را با متصل کردن به پهلویها و تمکین پسامصدقی، با چالشهای بزرگی مواجه میکند.
در فیلم با شخصیت دیگری به نام منصور (شهاب حسینی)، برادر منیر خانم آشنا میشویم که در دهه شصت اعدام شده و دقیقاً مشخصاً است که نماینده سازمان مجاهدین خلق و چپهای طرفدار خلق است. کاراکتری که در طول فیلم ادعا میکند اگر در دهه شصت از زندان آزاد میشد قطعاً دست به اقدام مسلحانه - علیه نظام و خلق - میزد. منیر - شخصیت اصلی و خواهر منصور - از همان ابتدا در میان قاب عکسها، قاب عکس منصور را - که کارگردان آن را سیاه و سفید به تصویر کشیده است - وصله ناجور میداند.
از سوی دیگر او به عنوان نماد مام میهن دلش میخواهد تنها تصاویر به جا مانده از منصور -منافقین خلق - را روانه سطل زباله - زبالهدان تاریخ ایران - کند. یعنی تمامی شخصیتهای فیلم با اینکه عیبهای بزرگی دارند، وصله ناجوری نیستند اما منصور به صورت مشخص وصله ناجور در هویت و تاریخ ایران محسوب میشود و در پایان نیز سرنوشتی بهتر از سوختن در سطل زباله ندارد.
یکی از دیگر از شخصیت های فیلم، امیر (صابر ابر) است؛ یک رزمنده بسیجی که در جبهه به شهادت رسیده است و تنها شخصیت منطقی و حتی دوست داشتنی است که کارگردان به تصویر میکشد. قاب عکس امیر (رزمنده) و منصور (منافق) دائماً با یکدیگر مواجهه ایدئولوژیک دارند اما در صحنهای خاص، منصور (وابسته به سازمان مجاهدین) رو به امیر (رزمنده شهید) میگوید که او رستگار شده است و به او و مسیری که طی کرده است، حسادت میکند.
تقابلی که مشخص است با توجه به توقیف چندین ساله فیلم و لحاظ شدن در نسخه اصلی، به هیچ عنوان سفارشی نیست و مهمترین صحنه فیلم است. به عبارت دیگر در میان مصدقیها (شخصیت پدر)، اپوزیسیون خارج نشین (رامین)، منصور (عضو سازمان مجاهدین خلق) سیما (عضو روانی و پریشان احوال جنبش سبز)، امیر (رزمنده بسیجی) قهرمان فیلم است که از منظر فیلمساز رستگار شده است.
امیر به شهادت رسیده و به هر حال شخصیت شهید، سمبل دوران انقلاب است. یعنی فیلمساز در برگزیده کردن گل درشت شخصیت رزمنده شهید، در بحبوحه روزهای ملتهب سال 88، در یک فیلم نمادین، مشی و روش انقلاب اسلامی را به تائید میرساند. در واقع فیلمساز کار به شدت سختی را انجام میدهد. در ابتدای فیلم وقتی شورشیهای 88 وارد خانه منیر خانم میشوند، به او میگویند که مأموران دارند خانههایی را که به اغتشاشگران پناه دادهاند، علامت میزنند که برای بازرسی وارد منازل شوند و خانه افراد را بررسی کنند. در پایان فیلم، فیلمساز نشان میدهند که این علامتها و ضربدر زدن روی خانه در سال 88 نیز همانند شنود مکالمات و باقی توهمات نماینده جنبش سبز، یک توهم بیشتر نیست و در یک صحنه، محو میشود. در تمام فیلم، اغتشاشگران همواره در حال فرار هستند، اما مشخص نیست از چه کسی میگریزند و کدام مأمور به دنبال آنهاست؟! شاید از همان توهماتی که سیما دارد و با قرص آن را کنترل میکند. کاراکترهای داخل منزل، منتظر هجوم شبانه یا روزانه مأموران برای بازرسی خانه هستند، و در توهمات خود، دورههای تاریخی مختلف (از دوره کودتای 28 مرداد تا زمان ساواک و کمیته) را میبینند که مأموران به در منزلشان مراجعه میکنند، و این توهم تا پایان فیلم همراه منیر خانم است تا سکانس پایانی که مهر تأییدی بر پوچ بودن آن میزند.
آنچه در سطور پیشین طرح شد، یک تحلیل شفاف، سر راست و روشن از فیلمِ به حاشیهرفته «آشغالهای دوست داشتنی» است که بسیاری از رسانهها به دلیل همان سنگی که دیوانه در چاه افکند، جرات پرداختن به آنرا ندارند. به دلایل ذکر شده و با بررسی جزئیات، آشغالهای دوست داشتنی نه تنها فیلمی در حمایت جنبش سبز نیست، بلکه فیلمی است که تمامی مخالفان قبل و بعد جمهوری اسلامی را یک تنه به سخره میگیرد و پرچم شهیدی که سمبل انقلاب است را به اهتزاز درمیآورد.
چرا این «آشغالها» دوست داشتنی نیستند؟
عنوان فیلم کمی بحث برانگیز به نظر میرسد اما فیلمساز با زیرکی و انتخاب این عنوان - که شاید به کنایه، یادآور افعال معکوس باشد-، خود را از دام رهانیده و به سراغ داستان رفته است. هرکدام از این آشغالها بخشی از تاریخ را نمایندگی میکنند و در نهایت، منیر خانم یک تصمیم اساسی میگیرد تا بخشی از این خاطرات را از صفحه خانه (حافظه میهن) پاک کند. همانند دوران خانه تکانی که برخی آشغالها یادآور دورانی در گذشته (تلخ و شیرین) هستند، و شاید دل کندن از آنها آسان نباشد، اما منیر خانم یک روز تصمیم میگیرد این آشغالها را به زبالهدان میریزد. با ریختن این زبالهها، توهمات منیر از شنود و مأموران و بازرسی منزل نیز همانند یک سحر، باطل میشود.
****
اما برخی دعواهای هنری در سطوح عالی سازمانی شخصی است و در این دعواها طبعاً منافعی وجود دارد. حالا مخالفان رسانهای امیریوسفی در سال 1392 از مدیران ذینفوذ هستند، همان کسانی فیلم را حامی فتنه 88 معرفی کردند و در هفته گذشته موفق شدند، با فرافکنی مانع حضور او در برنامه نقد سینما شوند. البته امیر یوسفیها هم نباید در مقابل رسانه ملی موضع بگیرد و بیانیه فردی و تند او در شأن یک فیلمساز نیست. واقعاً اگر امیریوسفی قرار باشد، رفتارهای دور از شان کیومرث پوراحمد را دوباره تکرار کند، چه تفاوتی با سایرین خواهد داشت.
اشتباهات چند نفر را نباید به پای سازمان و صدا و سیما نوشت. کما اینکه امیریوسفی قبل از جشنواره فیلم فجر در برنامه میزانسن در یک بحث صنفی حضور داشت و هیچ منعی برای ورود او به صدا و سیما وجود نداشت.
با تحلیلی که از فیلم ارائه شد، چند مسئله به وضوح مشخص خواهد شد که آشغالهای دوستداشتنی فیلمی علیه نظام جمهوری اسلامی نیست، بلکه مواضع و دیدگاههای نظام را درباره دشمنانش تقویت میکند.
نکته دوم، افتادن در بازی بشدت سادهانگارانه دوقطبی، ایده همان جریانی است که مفصل و بااشارات بسیار واضحی بدان اشاره شد. اگر امیریوسفی دامنه این اظهارات را تندتر کند، همان عملی را انجام میدهد که طیف مخالفانش انجام میدهند و او را نیز به این بازی میکشانند. واکنش روز گذشته امیر یوسفی همان چیزی است که توقیف کنندگان فیلمش، منتظر آن بودند.