سینماسینما، علی اصغر کشانی
فرخ ساجدی که بیست روز از درگذشتش سپری شده، تحصیلاتش را اوایل دهه چهل در مدرسه هنرپیشگی اچ ای ام برلین به پایان رساند. با فیلم وسوسه شیطان محمد زرین دست به جرگه بازیگران سینما پیوست و بلافاصله در نقش های اصلی و فرعی موثری به خصوص در «بیگانه بیا»، «شکوه قهرمان»، «پنجره»، «گدای میلیونر»، «رضا چلچله»، «آب نبات چوبی»، «شراره»، «کافر» و «پاشنه طلا» بازی کرد.
از میان این آثار، نقشش در «پاشنه طلا» ساخته نظام فاطمی که از جمله فیلم های متاخر اوست را می توان به عنوان نمونه ای مثال زدنی از شخصیتی موثر و تاثیرگذار بر روند داستان و حرکت دیگر کاراکترها، مورد واکاوی قرار داد. داستان فیلم نوشته احمد نجیب زاده، از زمانی آغاز می شود که شیرین (شورانگیز طباطبایی) با هدف درخواست کمک از آقا مهدی (ناصر ملک مطیعی) به خاطر قتل مشکوک پدرش که با هدف تصاحب کاباره او صورت گرفته وارد زندگی آقا مهدی می شود. شخصیت های دور و بر آقا مهدی، قهرمان بامعرفت و لوطی مسلک فیلم شامل مادر(نادره)، دختر دایی اش هما که از کودکی نزد آنها بزرگ شده (سیمین غفاری)، علی شاگرد مغازه اش (مرتضی عقیلی)، محمود برادر کوچکترش (فرخ ساجدی) و بدمن هایی که پدر شیرین را به قتل رسانده اند، می شود.
فیلم بر مدار دو خط سیر روایی (١- ورود شیرین و کمک قهرمان به او و ٢- تن دادن قهرمان به ازدواجی بر خلاف میلش) حرکت می کند. هر دو خط سیر با یک درونمایه و قانون مشخص آن هم بر اساس مرام، معرفت و مردانگی قهرمان تعریف شده است: ١- احترام به خانواده ٢- دستگیری از افتادگان. دو خصلتی که از روحیه عیاری، آیین فتوت و رسم جوانمردی برگرفته شده است. محمود به عنوان موتور محرک داستان با حضورش، هر دو ماجرا را تا به انتها پیش می برد: او بنای ازدواج دارد پس سراغ مادر می رود تا هما را به او معرفی کند، اما مادر شرط بلافسخ بر آمده از آداب و فرهنگ روزمره وقت ایرانیان مبنی بر اولویت ازدواج برادر بزرگتر را پیش پای او می گذارد و با درایت، مهدی را مجبور به ازدواج می کند؛ اما پیچش داستانی آنجا آغاز می شود که مادر، هما (محمود تنها قصد ازدواج با او را دارد) را به مهدی پیشنهاد می دهد. مهدی که پیش تر از ازدواج با شیرین به خاطر فاصله فرهنگی با خود و خانواده اش منصرف شده (همزمان با تلاش برای حل مشکل شیرین) گزینه هما را (با بی اطلاعی خود و مادر از علاقه محمود به هما) می پذیرد. بنای فیلمنامه بر رسیدن محمود به هما و مهدی به شیرین است، بر همین اساس در یک اقدام ناخواسته از طرف محمود، مهدی حساس شده و هما مجبور به فاش کردن عشق خود و محمود می شود و این بار نیز بر اساس منش فتوت و جوانمردی، آقا مهدی پایش را از این وصلت کنار می کشد و به سراغ شیرین که حالا از ناامیدی نسبت به علاقه مهدی به خود حاضر است از تعلقاتش بگذرد، به آقا مهدی آری می گوید و اینگونه وصلت بین آقا مهدی و شیرین پیش از ازدواج محمود و هما(همانگونه که مادر می خواست) اتفاق می افتد و به سنت فیلم های اصیل فارسی،فیلم موفق می شود المان های طبقاتی را رعایت کند (همای دانشجو به محمود فارغ التحصیل پزشکی و مهدی کاسب به شیرین صاحب کافه می رسد). در هر حال محمود که تحصیلات پزشکی اش را با هزینه و بر اساس خواست مهدی با موفقیت به پایان رسانده بود، هم خواسته مادر بر مجرد نماندن مهدی را بر آورده می کند و هم با تصاحب هما موجب وصلت مهدی و شیرین می شود و هم اوست که با این کنشمندی، شیرین را از دنیای پر زرق و برقی که مهدی به لحاظ فرهنگی از آن پرهیز می کند را جذب خانواده می نماید.
فرخ ساجدی در «پاشنه طلا» با یک بازی درونگرا، کم کنش و به ظاهر منفعل، نقشی در تضاد با قدرت، شجاعت، جسارت، تحرک و کنشمندی آقا مهدی پاشنه طلا دارد تا قهرمان بلامنازع فیلم به سنت یادگارهای ماندگار فارسی، بیش از سایر اضلاع قصه نمایان شود. در حقیقت تعریف شخصیت محمود با جنبه تاثیرگذاری و رویکرد انگیزشی برای حرکت بیشتر قهرمان اثر تعریف شده و البته قصه هم چیز افزون تری از او نخواسته و ساجدی نیز بر همین مبنا بیش و کم نگذارده است. در حقیقت این شخصیت مصصم با چیره دستی، به هر چه نمایان تر شدن عناصر ظاهری و نهفته قهرمان ماجرا چون مرام، معرفت، دستگیری و فداکاری کمک می کند و مگر این رویکرد در اثری که هدفش آموزش انسانیت، محبت، ازخودگذشتگی و روراستی به خانواده های ایرانی و کلاس درست زندگی کردن برای عامه مردم است، کم وظیفه ای است؟