سینماسینما، محسن جعفریراد
متری شیش و نیم ( ساخته سعید روستایی)/ یک آشنایی زدایی جسورانه
ساخته دوم روستایی که با فیلم «ابد و یک روز» رکوددار کسب جایزه در تاریخ جشنواره فجر شد، آن هم در شرایطی که فقط 26 سال سن داشت! از نظر اجرایی و ساختاری فیلمی جاه طلبانه و جسورانه است، از نظر روایت نیز در نیمه اول فوق العاده اما در نیمه دوم متوسط عمل شده که برای پرهیز از کلی گویی به مصادیقش می پردازیم.
روستایی یک آشنایی زدایی جسورانه از پلیس داستان طراحی کرده که تا حالا در سینما و تلویزیون ندیده ایم. یک پلیس، صمد (پیمان معادی) که بسیار خشن رفتار می کند، ممکن است در برابر پول وسوسه شود، مشکلات خانوادگی دارد، با همکارانش بگو مگوهای مختلفی دارد و منفعت طلب هم جلوه می کند و کاملا خاکستری رنگ آمیزی شده. حالا این پلیس و همکارانش به دنبال ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده) سر دسته قاچاقچی ها و توزیع کننده مواد مخدر می گردند تا او را دستگیر کنند. در شخصیت پردازی خاکزاد هم خلاقانه کار شده. چهره ای معمولی با سنی کم -حدود سی سال- که برای خودش پنت هاوس دارد و امکانات رفاهی کامل اما رئیس باند هم هست! برخلاف نمونه های «شر مطلقی» که قبلا شاهد بودیم که چطور به عنوان انسان هایی مخوف و کهنسال با چهره پردازی کلیشه ای در سینما و تلویزیون به تصویر کشیده می شدند، بدمن داستان «متری شیش و نیم» کاملا معمولی طراحی شد، حتی گاهی کارهای انسانی و از روی مهربانی انجام می دهد و در گفتن درباره معشوقه اش، رمانتیک هم جلوه می کند تا کمی خاکستری باشد که پلان حرف زدن ناصر درباره علاقه اش به معشوقه اش، یکی از بهترین اجراهای محمدزاده در کارنامه اش هست چون ترکیبی از عشق و نفرت و حسرت را به شکل مسلسل وار و یک نفس انتقال می دهد.
اما مشکل اصلی فیلم به نیمه دوم مربوط می شود. در سینما دو نوع شکل بیانی می توانیم داشته باشیم. یکی گفتن (telling) و دیگری چگونه گفتن ( showing) -از فرمالیست های روس در سال 1920 تا نظریه پردازانی مثل رولان بارت، درباره تفاوت این دو شکل بیانی بارها گفته اند که مخاطبان علاقه مند می توانند به مقالات و کتاب هایشان مراجعه کنند- که در نیمه اول داستان بر «چگونه گفتن» یا همان «نشان دادن» متمرکز شده اما در نیمه دوم به «گفتن» به طور مستقیم بسنده شده است. طوری که شخصیت خاکزاد صرفا درباره گذشته، مشکلات کودکی و جوانی و وضعیت معیشت خانواده و چیستی و چرایی تمایل به قاچاق، فقط در دادگاه «حرف می زند» و این برای فیلمی که در نیمه اول به جای حرف زدن، بیشتر «نشان دهنده» ظاهر شده، کمی متناقض به نظر می رسد. درواقع خاکزاد مانند یک «کله سخنگو» فقط حرافی می کند، هر چند بازی پرجزئیات محمدزاده و نگاه خیره و شکل بیانش در طول فیلم و به خصوص در پلان های پایانی هنگام مواجهه با خانواده اش، کمی از غلظت این وجه تیپیکال و صرفا «گفتن» می کاهد اما در کل، ضعف بنیادین فیلم است.
از لحاظ اجرا فرم بصری،جزئیات مهندسی شده ای دارد و کاملا در خدمت اختناق محیط زندان و فضای زندگی کارتن خوابها عمل شده و هومن بهمنش یکی از بهترین فیلمبرداری ها را در طول کارنامه اش انجام داده، در میزانس دهی ، روستایی پخته تر عمل کرده. در بازیگری، هر چند معادی کمی پاستوریزه و قراردادی بازی می کند، اما غیر از محمدزاده که به آن اشاره شد، دیگر بازیگران مثل محمد علی محمدی (کسی که در زندان به ناصر تلفن می دهد) و فرهاد اصلانی هم خوب ظاهر شده اند که نشان می دهد روستایی حداقل در هدایت بازیگران به مهارت کافی آن هم در دومین فیلمش دست یافته؛ تا حدی که بازیگرانش در فیلم اول، هم تحسین منتقدان و داوران را جلب کردند و هم تمام جوایز سال را دریافت کردند و در فیلم دوم هم باید منتظر بمانیم که مثل فیلم اول پرافتخار ظاهر می شوند یا نه. به خصوص محمدزاده که با ابد و یک روز یک شبه ره صد ساله را طی کند و امیدواریم با بازی های درخشانش و تعاریف مختلف از شکل بازی اش، مغرور نشود.
اما در یک سوم انتهایی به نظر می رسد فیلمساز مبهوت امکانات فیلمسازی و ایده های مورد علاقه اش شده و روایت دراماتیک را فدای کیفیت تکنیکال کرده است.کسی که در صحنه انفجاز آشپزخانه تولید شیشه، عالی عمل کرده، در هنگام مدیریت صحنه هنگام هجوم بدن های لخت به اتاق تنگ و نمور با مهارت کار کرده، نباید در صحنه هایی با جمعیت زیاد از نماهای هوایی یا کرین آن هم به شکل متوالی استفاده کند، چون از تاثیرش می کاهد.
از طرفی دیگر شکل پایان بندی هم متوسط است. چون ضرورت و کارکردی ندارد؛ تدوین موازی اعدام ناصر با رفتن خانواده اش به همان کوچه تنگی که توصیفش کرده بود. در حالیکه می شد موجز و مینیمال رفتار شود و وقتی رعشه و لرزش دست و دل خاکسار را می بینیم،کافیست و دیگر نیازی نیست،صحنه اعدام به آن شکل شکیل! اجرا شود.
اما با وجود ضعف هایی که اشاره شد، متری شیش و نیم به سبب جسارت در انتخاب سوژه، آشنایی زدایی از پلیس ایرانی و رئیس باندی که قاچاق مواد می کند، اجرای دشوار صحنه های شلوغ،بازی عالی محمدزاده و چند تعقیب و گریز هیجان آور آن هم با امکانات محدود سینمای ایران، فیلمی است که به راحتی می توان برای مخاطب شعورمند سینما،تماشایش را در نوروز توصیه کرد.
غلامرضا تختی ساخته بهرام توکلی/ سفری شگفت انگیز به روزمرگیهای جهانپهلوان
توکلی را بیشتر با فیلم های روان شناختی و فلسفی مثل «پرسه در مه» و «آسمان زرد کم عمق» می شناسیم اما ناگهان از فیلم های دلی اش دست برداشت و سراغ محک زدن به کارگردانی اش در ژانر های دیگر و به نوعی تجربه گرایی رفت تا غیر از جنبه های آرتیستیک، نگاه صنعتی و حرفه ای اش به سینما را نیز نشان دهد. از جمله «تنگه ابوقریب» به عنوان فیلمی در ژانر جنگ و فیلم «غلامرضا تختی» به عنوان درام بیوگرافیک درباره یکی از بهترین و محبوب ترین قهرمانان ورزشی تاریخ معاصر.
جسارت فیلمساز از انتخاب سوژه پرپیداست. یادمان باشد، هیچکس نتوانسته درباره تختی، کار سینمایی موفقی بسازد و توکلی سعی کرده موفق عمل کند و حداقل فضای زندگی شخصی و ورزشی تختی را کمی برای کنجکاوان او روشن کند. حال و هوای کودکی و نوجوانی تختی با فضاسازی قابل توجه به کمک طراحی صحنه و فیلمبرداری، عالی شکل گرفته و بازی ها نیز، با اینکه شناخته شده نیستند، توی ذوق هم نمی زنند. فیلم خیلی روان و ساده درباره ابعاد پنهان و پیدای زندگی تختی ساخته شده و از نظر شکل اجرایی یکی از بهترین های چند سال اخیر است. اما از نظر فیلمنامه و موضع فیلم در مواجهه با سوژه اش یعنی تختی و به خصوص شکل مرگش، محافظه کارانه عمل شده. طوری که از نوجوانی به بعد نه شخصیت پردازی درستی دارد،یعنی تختی فردیت قوام یافته ای پیدا نمی کند و نه دیگران -از مردم و حکومت تا رقبای حسودش- به عنوان ضد قهرمان ها، شناسنامه کافی را دارند و به خاطر همین به خصوص در یک سوم انتهایی، بر عکس یک سوم ابتدایی که کاملا طبیعی و ملموس و قانع کننده بود، تصنعی رفتار شده است و چیزی به حافظه عاطفی و تحلیلی مخاطب از زندگی و مرگ تختی اضافه نمی کند. یعنی باز هم مشکل گفتن و چگونه گفتن که در نقد «متری شیش و نیم» به آن اشاره شد. در نیمه اول «چگونه گفتن» را می بینیم و در نیمه دوم فقط «گفتن» و اطلاعات به طور مستقیم به مخاطب داده می شود.
اما به خاطر فضاسازی های قابل توجه -از شکل تصویرپردازی خانی آباد و ده کوره های اطراف تهران که محل زندگی تختی بود تا مسابقات کشتی اش و نوع هدایت بازیگران و هنروران و فرم بصری و شنیداری اش- فیلمی قابل توصیه است،ضمن اینکه اکران چنین فیلم هایی به تنوع ژانر کمک می کند.
دو فیلمی که به شکل کوتاه به آن پرداختیم ، مثل چهار فیلم دیگر اکران نوروز، فقط برای فروش ساخته نشده و بعد از تماشای فیلم،می توان به سکانس های درخشانش فکر کرد، چون تاویل پذیری لازم را هر دو فیلم دارند و در برخی سکانس ها موفق می شوند لایه های زیرین معنایی بسازند. به خصوص «متری شیش و نیم» که از زاویه ای تازه به معضل اعتیاد نگریسته و ضد قهرمانی می سازد که مخاطب می تواند با او در اغلب مواقع همذات پنداری کند و این دستاورد مهمی است. به این شکل که در دادگاه،یک متهم به جای اثبات جرمش، درباره دلایل ارتکاب به جرم حرف می زند و این کمتر در دادگاه های ما رایج است. به قول فیلم «اعتراض» ساخته مسعود کیمیایی؛ جایی که داریوش ارجمند خطاب به بیتا فرهی می گوید: «میگن کشتی، نمی گن چرا کشتی؟» و «متری شیش و نیم» این تلنگر را حتی به قضات و دادگاه ها و مدیران سیاست گذار در سطح کلان و خرد می زند که به ریشه ها بپردازند و نه به شناسایی گل های پژمرده و این تلنگر از طریق ساخت یک فیلم،تحسین برانگیز است.