به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری میزان، بصیراحمد حسین زاده نویسنده و روزنامهنگار افغانستانی طی یک یاداشت اختصاصی پیرامون اشغال افغانستان توسط شوروی و بررسی حوادث آن سالها پرداخت.
در این یادداشت آمده است: قیام 24 اسفند 1357 مردم هرات، رژیم دست نشانده روسها را سخت آشفته و هراسان کرد و تا روز 6 دی 1358 که شوروی به افغانستان حمله نظامی کرد، دولت افغانستان مکرراً از روسها تقاضا میکرد که برای کمک به «انقلاب ثور» نیروهای نظامی خود را به افغانستان اعزام کند.
بعد از قیام خونین مردم هرات «نور محمد تره کی» رئیس حکومت کودتا، به هر ترفندی متوسل شد تا شوروی را وادار کند که به افغانستان نیروی نظامی بفرستد و حتی در تماسی که با «کاسیگین» نخست وزیر شوروی داشت به دروغ ادعا کرد که 4 هزار نیروی نظامی ایران با لباس غیر نظامی وارد هرات شدند.
متن گفتوگوی تلفنی نوره محمد تره کی با کاسیگین و التماس وی از مقامات شوروی بیان کننده همه چیز است: «اوضاع خوب نیست. رو به خرابی میرود. طی یک ماه و نیم گذشته از سوی ایران نزدیک به 4 هزار نفر نظامی با لباس غیر نظامی به افغانستان فرستاده شدند. حالا تمام لشکر 17 پیاده همراه با واحدهای توپخانه و دفاع هوایی که به روی هواپیماهای ما آتش گشودند، در دست آنان است. در شهر جنگ در جریان است.»
و وقتی که کاسیگین در پاسخ درخواست تره کی میگوید: شما در رابطه با این مسأله چه پشنهادهایی برای ما دارید؟ تره کی به صراحت میگوید «ما به نیروهای انسانی و تسلیحاتی شوروی به شدت نیاز داریم.»
«ژنرال گروموف» فرمانده کل نیروهای نظامی شوروی نیز در همان ایام اعلام کرد که «پس از نقل مکرر درخواستهای تره کی و «حفیظ الله امین»، جلسه دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی به صورت فوق العاده دایر شد تا در مورد اعزام نیروهای شوروی به افغانستان تصمیم گیری شود که سرانجام فقط با کمک تسلحیاتی موافقت میشود و فوری امکانات نظامی فروانی به افغانستان فرستاده میشود.»
نور محمد تره کی در شهریور 1358 برای شرکت در کنفرانس غیر متعهدها به «هاوانا» سفر کرد و در مسیر بازگشت خود به شوروی رفت و با «برژنیف» رئیس جمهور شوروی دیدار کرد.
در این دیدار روسها از خشونت بیش از حد حفیظ الله امین به تره کی هشدار دادند و از طرفی شایع بود که امین به آمریکاییها نزدیک شده، بر اساس شواهد موجود روسها در این ملاقات به تره کی چراغ سبزی را نشان دادند که میتواند حفیظ الله امین را از صحنه حذف کند.
جاسوسان امین که در میان هیأت اعزامی افغانستان به شوروی حضور داشتند، وی را از نتیجه این مذاکرات مطلع میکردند و امین بعد از این جریان و در وقت ورود تره کی به افغانستان وی را از قدرت خلع و سپس به قتل میرساند و تره کی آرزوی حضور سربازان شوروی به افغانستان را با خود به گور میبرد.
بعد از قتل تره کی، حفیظ الله امین قدرت را در دست میگیرد و روسها در نهایت به این نتیجه میرسند که شاید وی با آمریکاییها و پاکستان ارتباط داشته باشد و لذا تصمیم به حذف وی میگیرند و «ببرک کارمل» را آماده میکنند که جایگزین وی شود.
سرانجام در 6 دی 1358 نیروهای شوروی به خاک افغانستان با تمام امکانات، تجاوز نظامی میکنند و تمام مراکز حساس و فرودگاهها را به تصرف خود در میآورند و هواپیماهای روسی یکی پس از دیگری در کابل و برخی دیگر از شهرهای افغانستان به زمین مینشیند.
حفیظ الله امین در قصر تاج بیگ که از ساعتی قبل از حمله، به وسیله آشپز روسی قصر مسموم شده بود در جلو چشم همسر و فرزندانش با رگبار حمله سربازان روس کشته میشود و جسد وی را در یکی از قالیهای کاخ پیچینده و در کنار قصر به خاک میسپارند و هیج لوح و نشانی نیز بر قبر وی نمیگذارند.
بعد از قتل امین، ببرک کارمل به دستور روسها به قدرت میرسد و وی در نخستین سخنرانی خود که از یک رادیو در داخل خاک شوروی پخش میشد خبر قتل امین و حضور خود در افغانستان را اعلام کرد و گفت: این جانب ببرک کارمل، به مناسبت سقوط حکومت مرگبار و واژگون شدن رژیم فاشیستی امین این جاسوس سفاک امپریالیسم آمریکا و دیکتاتور جبار و عوام فریب، به شما وطنداران عذاب دیده، مسلمانان مستضعف افغانستان که تاکنون در زیر یوغ جلاد آدمکش و شیاد تاریخ حفیظ الله امین و امینیها قرار داشتید درود میفرستم و شادباش میگویم.
با به قدرت رسیدن ببرک کارمل و تجاوز ارتش سرخ شوروی به افغانستان فصل سیاهی که از کودتای 7 ادیبهشت 1357 و به قدرت رسیدن نور محمد تره کی آغاز شده بود ادامه یافت و 14 سال حضور نظامی شوروی در افغانستان قربانیهای فروانی از این مردم ستمدیده گرفت.
در طول 14 سال حضور نیروهای شوروی در افغانستان جنایات سنگینی از طرف سربازان روسی صورت گرفت که امروزه بسیاری از آن سربازان به جنایت خود و آنچه بر مردم افغانستان روا داشتند اعتراف دارند.
به تازگی در کتاب «پسرانی از جنس روی» که توسط نویسنده روسی نوشته شده حکایتهای تکان دهندهای از حضور سربازان شوروی در افغانستان روایت شده است.
یکی از سربازان شوروی که به اسم دفاع از انقلاب خودش را به افغانستان رسانده اعتراف میکند که مردم بی گناه را به نام دفاع از انقلاب کشته است: «...حالا خودم را ناظر بیرونی میدانم و به آن گذشته از دید امروزی نگاه میکنم و هنوز به این سوال پاسخ ندادم که چطور شد که به افغانستان رفتم؟
راستش من خودم درخواست کردم که مرا به آنجا اعزام کنند تا مردم افغانستان را نجات دهم ولی اولین مردهای که دیدم پسرکی افغانستانی بود که شاید 7 سال داشت... دستهایش را روی سینهاش گذاشته بود، انگار خوابیده است و کنارش اسبی بود که شکمش پاره شده بود. کودکان و حیوانات چه گناهی کرده بودند؟... چرا دسته نظامی حمله کرد و همه را با رگبار مسلسل درو کرد؟
حال که 39 سال از آن ماجرا میگذرد و امپرطوری ارتش سرخ فرو پاشیده است، روسها بیش از هر کس دیگری به شکست در جنگ افغانستان اعتراف میکنند.
«هیچ چیز قهرمانهای در این جنگ وجود نداشت، ما جنگ را باختیم و اصلا چه کسی به این جنگ نیاز داشت؟ برژنف و ژنرالهایش؟ دوستان ما در شوروی برای هیچ و پوچ مردند.»
/