در کشور ما فرزندانی که در خانوادههای ثروتمند متولد میشوند، بیشترشان یک سرنوشت مشترک دارند. یا راهی اروپا و آمریکا میشوند و صفحات اینستاگرامیشان را پر میکنند از عکسها و فیلمهای تفریحات لاکچری، یا در ایران میمانند و سعی میکنند همان سرگرمیها را در فضاهای شخصی خودشان ایجاد کنند.
در واقع، اکنون این تصور به وجود آمده است که برای تفریح باید به آن سوی مرزها سفر کرد. این حقیقت تلخ هر روز با پیامکهایی که پیشنهاد سفر ارزان یا اقساطی را به سایر کشورها میدهند، پررنگتر میشود. در کنار چنین باوری، هیچکس هم در مورد لذت بردن از زندگی با ما صحبت نکرده است. تقریبا میتوان گفت افراد محدودی وجود دارند که یاد گرفتهاند چطور از محیطی که در آن زندگی میکنند، لذت ببرند و کشف کنند چه چیزهایی وجود دارد که میتوان با آن خوش بود و از آنها لذت برد.
تغییر در نگاه و نحوه لذت بردن از خیابانها و فضاهای عمومی شهر تهران که بسیاری از ما توجه کمی به آنها داریم، هدفیست که استارتآپ «پیاده» دنبال میکند؛ البته به جز شهروندان تهرانی سایر ایرانیانی که در نوروز مهمان پایتخت شدند هم با استفاده از این اپلیکیشن توانستند جذابیتهای تهران را تجربه کنند. «لنا وفایی» یکی از معدود کارآفرینان زن استارتآپی است و قصد دارد تجربهای جدید از زندگی در تهران و کوچههایش را برای ما به وجود آورد. تهران که بیشتر به شهر دود و ترافیک شهرت دارد، به عقیده لنا شهریست برای زندگی کردن و لذت بردن.
پس از گفتگو با «نازنین دانشور»، مدیرعامل تخفیفان و «تبسم لطیفی» مدیرعامل «مامانپز»، لنا وفایی سومین کارآفرین زنی که با او صحبت میکنم. او بیشتر از آنکه بخواهد کالایی را برای فروش عرضه کند، سعی میکند فرهنگ شناختن و لذت بردن از همین شهر درهم ریخته را ترویج دهد.
معتقد است همهچیز دستیافتنیست به شرط آنکه خودتان را باور کنید، به رویاهایتان اعتماد کنید و برای رسیدن به آن حرکت کنید، حتی با پای پیاده. لنا وفایی بنیانگذار استارتآپ سه ساله پیاده، بیشتر از آنچه که تصور میکردم سریع حرف میزند، به نکات مدیریت زنان و کارآفرینی تسلط دارد و آینده بزرگی برای کارش متصور است. شاید اگر اینطور بگویم بهتر باشد: «استارتآپی دوستانه که سعی میکند لذت شهرنشینی را بیشتر کند و در پشت آن اهداف بزرگتری وجود دارد.»
زمان مصاحبه با پیاده خیلی زود مشخص شد. ظهر دوشنبه به مرکز شهر رسیدم و از پلههای مدور یک ساختمان قدیمی بالا رفتم تا مهمان چند ساعته پیاده شوم. پیادهروها در چند واحد نشسته بودند و آنچه بیشتر از همه فضای کارشان را زیبا کرده بود و دیوارهای رنگ و رو رفتهشان جلوه میداد، گلدانهای کوچک و بزرگی بود که در سراسر دفتر دیده میشد و حس پیادهروی در طبیعتی بکر را تداعی میکرد.
در تمام مدتی که با لنا صحبت میکردم صدای بوق و عبور خودروها شنیده میشد. تهران در پیاده همان شهر شلوغ و پرهیاهوست.
از لندن به تهران
اتاق بهارستان، جاییست که با لنا وفایی مصاحبه را شروع میکنم. دختری که برای رسیدن به باورهای خود بسیار سرسخت است و تا امروز اجازه نداده که هیچ چیز او را از این مسیر دور کند. لنا در تهران به دنیا آمده و حالا 30 ساله است و با برادرش «کسری وفایی» پیاده را مدیریت میکنند.
او زمانیکه حدود 5 ساله بود با خانوادهاش راهی لندن میشود تا زندگی جدیدی آغاز کند اما بعد از 3 سال به تهران برمیگردند و همین اقامت 3 ساله مسیر زندگی لنا و برادرش را تغییر میدهد. چراکه آنها با زبان انگلیسی آشنا شده بودند و سختگیری مادرانه برای رشد بهتر، یادگیری زبان را در آموزشگاهها ادامهدار میکند. البته تحصیل در مدرسه کاتولیکها هم تاثیر زیادی در تربیتش داشته به نحوی که خودش معتقد است داشتن نظم و دیسیپلین امروزش، هدیه مدرسه کاتولیکها به اوست.
لنا وفایی: بهترین اتفاق زندگی من خانواده من بودند.
یک سوی دیگر موفقیتهای لنا و کسری تربیت پدر و مادر است. پدری تاجر و اهل مطالعه که همیشه پاسخی دقیق برای سوالات دارد و خصیصههای پررنگ وطنپرستی و جوانمردی پدر در فرزندانش تاثیرگذار بود. اما مادر سهم بیشتری در تربیت بچههایش داشته است. او قبل از اینکه اولین فرزندش، لنا به دنیا بیاید، در رشته حقوق و وکالت تحصیل میکرد. امیدواری، عشق و مثبتاندیشی مهمترین خصوصیاتی هستند که لنا از مادر خود به ارث بردهاست.
به علاوه مادر او در مواقع حساس رفتارهایی از خود نشان داد که اعتماد به نفس دخترش را بالا برد و توانست بخشی از نحوه مدیریت او را شکل دهد. برای مثال زمانی در چند باری که دخترش اشتباه کرده بود، مادر از او در مواجه با دیگران حمایت کرد و همین اعتماد به نفس و اعتماد به مادر به عنوان یک پشتیبان افزایش داد. حالا هم اگر یکی از همکاران پیاده اشتباهی داشته باشند با حمایت و سکوت لنا روبرو میشوند؛ واکنشی که موجب تلاش بیشتر برای جبران میشود. در واقع نحوه تربیب مادر، برای لنا وفایی یک الگوست. او بارها به مادرش گفته که دوست دارد فرزندش را همینطور تربیت کند با این تفاوت که کمی رکتر باشند.
در پیاده 43 نفر کار میکنند. که نیمی از آنها زن هستند و نیمی مرد هستند.
درس و تحصیلات در خانواده وفایی هم اهمیت داشت و لنا همیشه در این زمینه پدر و مادرش را راضی نگه داشته بود. او بعد از اقامت 3 ساله در لندن و آموزش در مدرسه کاتولیک ها، در تهران 2 سال در مدرسه تطبیقی درس خواند و همانجا بود که با دخترانی شبیه به خودش آشنا شد و حلقه دوستیشان شکل گرفت. آنها هم مدتی خارج از ایران زندگی کرده بودند، زبان انگلیسی میدانستند و با رسانهها و فرهنگ غربی آشنا بودند.
این گروه سالهای بعد را هم باهم سپری کردند. دوران راهنمایی را در مدرسه مهدوی و دوران دبیرستان را در مدرسه کوشش گذراندند. طبیعتا تفاوت این گروه با دیگران فارغ از قضاوت خوب یا بد، کاملا محسوس بود. برنامهریزی برای اجرای تئاتر «سیندرلا» در 10 سالگی و فیلمبرداری از آن توسط خودشان، یکی از پروژههای جالب دوران کودکیشان بود. البته این گروه متفاوت مشکلاتی هم داشتند چون شیطنت آنها منجر به نظارت دائمی مسئولان مدرسه برای دور کردن آنها از یکدیگر شد.
دنیا را پیاده بگرد
هرچند لنا وفایی و خانوادهاش در ابتدا تصمیم داشتند که او به دانشگاههای دولتی مانند شهید بهشتی برود و در رشته معماری تحصیل کند، اما او به اتفاق دوستانش تصمیم گرفت در دانشگاههای خارجی تحصیل کند. به همین دلیل هم در سال 85 راهی ونکوور شد و تحصیلات خودش را در رشته مهندسی آغاز کرد. لنا 4 سال در همان شهر ماند. هرچند که این شهر بسیار کوچک بود و مهاجرت از تهران بزرگ و شلوغ به آن بسیار سخت به نظر میرسید اما قرار گرفتن در گروه دوستان مشابه، خاطرات خوبی را برای او رقم زد و منجر شد که شخصیت او به عنوان یک زن مستقل و امروزی در جهان جدید شکل گیرد. زنانی که ارزش خود را به خوبی میدانند، درس میخوانند، داشتن شغل برایشان مهم بود، مستقل زندگی میکردند و در کنار آن خانواده برایشان اهمیت بالایی داشت.
با این حال چنین شرایطی روحیه جستجوگر لنا را آرام نمیکرد. او در سنی قرار داشت که میخواست موضوعات بیشتری را یاد بگیرد و چالشهای جدید را تجربه کند. به همین دلیل دانشگاه خود را به تورنتو و بعد به لندن انتقال داد. او با تغییر در محل اقامت خود به آنچه که میخواست رسید. در تورنتو به این نتیجه رسید که موضوعات و موارد گوناگونی در شهرها وجود دارند که در دید مردم دور ماندهاند و هرکدام از آنها میتوانند تجربه جدیدی باشند. ضمن آنکه هرکدام از این موارد نشات گرفته از فرهنگ و ارتباطات خاصی هستند که با دیگری متفاوت است.
مقصد بعدی لندن بود که بهترین روزهای زندگی لنا در آن گذشت. با اینکه وفایی در لندن تنها بود اما استفاده از تکنولوژی به او کمک کرد تا بتواند با شهر ارتباط برقرار کند و اوقات فراغت خود را به خوبی پرکند و هر روز تجربه جدیدی داشته باشد. زندگی یکساله در تورنتو و لندن به او این فرصت را داد که بتواند در حوزه هنر مطالعه کند، آموزش ببیند و برای حضور در رشته معماری کارشناسی ارشد آماده شود. وفایی در مدت تحصیل خود در ونکوور، تورنتو و لندن بیکار نماند و در گالریها و فروشگاههای مختلف، شرکت معماری و حتی کارگاه جوشکاری دانشگاه کارآموزی کرد و تجربه شیرین احترام و اعتماد به همکاران را بدست آورد:
«قبل از اینکه به عنوان کارآموز در شرکت معماری ونکوور پذیرفته شوم، خانمی که مدیریت پذیرش کارآموزان را به عهده داشت در کافهای نزدیک به شرکت با من قرار گذاشت و در مورد اهداف و علایق من به کار صحبت کرد. بعد از آنکه دوره کارآموزی من تمام شد گزارش دقیقی از این دوره به دانشگاه ارائه کرد. این موضوع نشان داد که احترام به کارکنان تا چه اندازه در سایر کشورها اهمیت دارد.»
زندگی نیویورکی، ایده تهرانی
در واقع میتوان گفت اولین ایدهها برای شکلگیری پیاده در این روزها و تجربه ارتباط گرفتن با لندن شکل گرفت. حدود سالهای 92 لنا وفایی برای یک سال به تهران برگشت و در یک شرکت معماری ساختمانی مشغول به کار شد. بعد از آن برای ادامه تحصیل در رشته معماری به نیویورک رفت. همین مسئله باعث شد تا احساس کند که معماری تهران بکر مانده و جا دارد که بیشتر به این موضوع توجه شود. در واقع تهران ظرفیتهایی دارد که بیتوجه ماندهاست. برای همین هم یک سال بعد از شروع مقطع کارشناسی ارشد سال 94، به تهران بازگشت تا پیاده را راه اندازی کند اما پیاده پیچیدهتر و زمانبرتر از چیزی بود که او تصور میکرد.
اولین قدمهای پیاده در سال 92 برداشته شد. لنا و دوستش در تابستان تهران را زیر پا گذاشتند و از تمام معماریها و دیدنیهای تهران مدرن عکاسی کردند تا عکسهای خود را از زیباییهای شهر و زندگی روزمره در کتابی منتشر کنند. اما یک طراح گرافیک، آنها را از چاپ کتاب منصرف کرد و ایده راهاندازی وبلاگ را به آنها داد و قرار شد عکسها همراه با اطلاعات آن در وبلاگی منتشر شود تا مخاطبان بیشتری به آن جذب شوند.
همینجا بود که لنا وفایی باید برای ادامه تحصیل از ایران میرفت، به همین دلیل هم کار نیمه تمام وبلاگ را به دوستش سپرد که در نهایت انجام نشد. یک سال بعد او دوباره به تهران بازگشت و قرار شد تا با همکار دیگرش عکسها در اپلیکیشن پیاده منتشر کنند. با این حال لنا ترجیح داد تا زمان راهاندازی اپلیکیشن، صفحه اینستاگرامی پیاده را راهاندازی کند.
از سوی دیگر اولین نسخه اپلیکیشن، راضی کننده نبود و مشکلات زیادی به همراه داشت. همین هم موجب شد تا طراحی دومین اپلیکشن به سرعت آغاز شود تا 20 هزار دنبال کننده اینستاگرامی پیاده از اپلیکیشن مناسبی استفاده کنند.
پیاده برای وفایی اهمیت زیادی دارد. او پیاده را باور دارد و در تمام این سالها برای آن جنگیده است و یک بار هم به آن شک نکرده است.
سال 96 اپلیکیشن مورد انتظار منتشر شد و پیاده در نمایشگاه الکامپ همان سال به طور رسمی وارد دنیای استارتآپها شد و جذب سرمایه کرد. همچنین به این نتیجه رسید که فعلا نباید درآمدزایی کند و بهتر است روی برندینگ و جذب مخاطبان تمرکز داشته باشد.
در پایان سال 96 همزمان با ورود کسری وفایی برادر لنا به مجموعه، توجه پیاده به کانسپتهای شهر هوشمند شهرداری تهران جلب شد؛ موضوعی که میتوانست چشماندازهای آن را توسعه دهد. برگزاری کمپین پیادهگردی و تجربههای آن، جذب سرمایه و افزایش نیروهای برنامهنویسی و برندینگ، منجر به انتشار سومین نسخه اپ پیاده قبل از تعطیلات سال نو شد.
شرایط کنونی پیاده نشان میدهد که این استارتآپ در حال بلوغ است. چراکه توانسته به خوبی سلایق و نیازهای مخاطب و همچنین بازار خود را بشناسد. اینطور که بنیانگذار پیاده میگوید تا کنون خانواده او در این کار سرمایهگذاری کردهاند.
وفایی باور دارد که شغل ایدهآل، شغلیست که او بتواند در آن تاثیرگذار باشد. خودش میگوید از ابتدا قصد نداشته مدیر شود. حتی به فکر کار کردن در شرکتهای معماری بوده تا بتواند اطلاعات و تجربیات خود را در این حوزه بیشتر کند و چند سال بعد مسئولیتی بر عهده گیرد و آنچه را که فکر میکند درست است انجام دهد. با این حال ایده پیاده او را وارد فضای مدیریت استارتآپی کرد. از طرفی، پیاده از آن دسته کسبوکارهاییست که به صورت مستقیم رقیبی ندارد. خودش اینگونه مسئله را توضیح میدهد:
«پیاده به خاطر اینکه از بیزینس مدلها و سرویسهای مختلفی استفاده میکند، رقبای زیادی دارد. در بخش سرویسهای مکان محور هم رقبای داخلی و هم خارجی داریم که البته تعداد نمونههای داخلی آنها بسیار زیاد است. مانند دانرو، کی کجاست، پونز و... که البته مدل آنها متفاوت از ماست. در بخش اطلاع رسانی ایونتها با تیوال، گالری اینفو و... رقابت داریم که محور فعالیت آنها فروش بلیت است. البته در بخش پیادهگردی هم باید گفت که ما سرویس دیجیتالی نداریم اما تورهای آفلاین زیادی وجود دارند. بیزینس مدل اصلی ما ارائه خدمات به رویدادها و بیزینس مدلهای شهری است تا بتوانند در اپ با مخاطبان خود ارتباط برقرار کنند و هم اینکه ما برای آنها تولید محتوا کنیم.»
تهران پیادهها زیباست
کاربران پیاده در فضای مجازی نزدیک به 163 هزار نفر و در اپلیکیشن 130 هزار نفر هستند و ارتباط پیاده با آنها هم در فضای مجازی و هم در جامعه پیادهچیها انجام میشود.
درآمدزایی و باور ایده دو مسئله اصلی بودند که پیاده از ابتدا با آن روبرو بودهاست. وفایی میگوید هدف پیاده برقرار کردن ارتباط بین مردم و شهر است تا بتوانند از زندگی در آن لذت ببرند و این یک موضوع کاملا فرهنگیست. به طبع تبدیل این موضوع به بیزینس و درآمدزایی از آن برای بسیاری از افراد غیرقابل باور است:
«جلب اعتماد خانوادهام برای سرمایهگذاری بسیار سخت بود. به علاوه چند همکار اول من به دلیل باور نداشتن این ایده و انتظار آنها برای زودتر به سود رسیدن باعث شد تا از پیاده جدا شوند. پیاده جزو کسب و کارهای زود بازده نیست. تا امروز ما 3 سال صبر کردیم و طبق برنامههایی که داریم، در سال 98 به سوددهی خواهیم رسید. در واقع درآمدزایی از اهداف ما نیست بلکه یکی از دستاوردهای مهم ماست. تغییر نگرش به شهر هدف اصلی ماست. تا امروز هم همکارانی که با پیاده ماندهاند این هدف را باور کردهاند و این مهمترین ویژگی پیاده است.»
مهمترین ویژگی که افراد برای همکاری با پیاده باید داشته باشند، این است که به کار خود تعهد داشته باشند و بتوانند با چارچوب کاری پیاده همگن شوند، حتی اگر تجربه کمی در کار داشته باشند.
میگوید تهران را زندگی و روابط اجتماعی، تجربیات منحصر به فرد آن که فقط مخصوص به همین شهر است، زیبا میکند. باید در شهر گشت، آن را تجربه کرد و در نهایت به آن لایهای رسید که حس تعلق به آن داشته باشید. چون اگر به چیزی حس تعلق داشته باشید، حتما آن را به زیباترین شکل خواهید دید:
«پیاده میخواهد شهر را به شهروند نزدیک کند تا ارتباط میان آنها موثرتر و مفیدتر شود. زندگی ما در همین بستر شکل میگیرد. اگر بتوانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و بدانیم متعلق به کجا هستیم و میتوانیم چه سبک زندگی داشته باشیم، زندگی بهتری برای خودمان رقم میزنیم. ما این حس را میان کاربران خود به وجود آوردهایم اما هنوز مسیر طولانی در پیش داریم. همچنین داشتن اطلاعات از شهروندان یک شهر و اینکه آنها به چه چیزهایی علاقه نشان میدهند، مسیر توسعه یک شهر را تعیین میکند؛ این هدف نهایی ماست.»
محدودیت فقط در ذهن توست
پیاده نیاز به صبر و دقت به جزئیات و پیگیری مداوم داشت. یعنی همان خصیصههایی که یک مدیر زن میتواند داشته باشد. لنا وفایی عنوان میکند که شخصا هیچگونه مشکلی با کار کردن به عنوان یک زن در جامعه ایران نداشتهاست و برعکس فکر میکند این موضوع در بسیاری موارد به نفع او بودهاست:
«یکی از مواردی که موجب شد پیاده بیشتر دیده شود، همین موضوع بود. شاید اگر مدیر پیاده یک مرد بود، در مورد آن کمتر صحبت میشد. تجربه جالب دیگر من این است که در جامعه ایران از زنان مخصوصا زنانی که جثه ریزی دارند، انتظار کمتری دارند و زمانیکه بتوانند تواناییهای خود را ثابت کنند، ناخودآگاه آنها را خیلی بزرگ میبینند و این یک مزیت است. در بسیاری از ادارات وقتی با من به عنوان یک مدیر زن صحبت میکنند، این تصور را دارند که کاری از من ساخته نیست و به همین دلیل سختگیری زیادی نمیکنند اما زمانیکه تواناییها را میبینند، نظرشان تغییر میکند. چون قبلا من را با پیشفرضهایی که در ذهن خودشان داشتند سنجیده بودند.»
داشتن آزادی مهمترین چیزی در زندگی لناست. او میگوید که حاضر نیست به هیچ بهایی، آزادی خود را از دست بدهد.
برداشت چندوجهی از موقعیتها و تحلیل آنها خصیصه دیگر زنان است که به گفته لنا توانسته او را در مدیریت پیاده کمک کند. ویژگیهای دیگری که در مدیریت و کار زنان وجود دارد و موجب موفقیت آنها میشود، ادبیات کیفی زنان و احترام گذاشتن آنها به مشتریان است. در واقع از نگاه بنیانگذار پیاده زنان فضای لازم را برای موفقیت دارند اما این حرف که زنان جایگاهی برای کار در جامعه ندارند و فرصتهای شغلی آنها کمتر است، فقط محدودیتیست در ذهن آنها:
«فضای کار زیادی برای زنان وجود دارد، تمام مسیرها برای پیشرفت زنان باز است و تا جایی که من اطلاع دارم در جامعه ما قاضی و رئیس جمهور شدن، تنها مشاغلیاست که زنان نمیتوانند به آن برسند و به جز این موارد داشتن تمامی شغلها برای ما امکان پذیر است. محدودیتهایی که برای اشتغال زنان وجود دارد، تصورات خود ما نسبت به جامعه و دوم توقع جامعه از ماست که به شدت پایین است و همین باعث میشود تا توقعات زنان از خودشان کم باشد.»
وفایی اعتقاد دارد که اصلاح این طرز فکر که زنان در محدودیت هستند، باید در خانواده، سیستم آموزشی، رسانهها و همچنین محصولات فرهنگی مثل موسیقی و فیلم صورت گیرد. ورود به استارتآپ نیز راهکار مناسب دیگری برای رشد زنان در جامعه است. اینطور که او میگوید استارتآپها قوانین و بروکراسی سایر کسبوکارها را ندارند و در نتیجه لازم نیست تا زنان مراحل زیادی را بگذرانند تا بتوانند مدیر شوند و کنترل امور را به دست گیرند. به علاوه دفاتر استارتآپی شکل به روزتری دارند که فعالیت زنان را آسانتر کردهاست.
چالشی بیخ گوش لنا
با این حال به نظر میرسد که تمامی اقشار جامعه با مدیریت یک زن موافق نیستند و گاهی خیلی سخت آن را میپذیرند. در این مورد باید گفت که چون پیاده در حال حاضر با بخش سنتی ارتباطی ندارد، لنا تبعیضی در این مورد احساس نکردهاست اما در محل کار خود یعنی همان جایی که مستقیما بر آن نظارت و مدیریت دارد، مواردی را متوجه شدهاست:
«تنها جایی که احساس میکنم چالش زن بودن را دارم و همین برای من خیلی عجیب است، شرکت پیاده است. با آنکه اینجا یک استارتآپ بسیار جوان است و افرادی که در آن کار میکنند به روز هستند اما این موضوع را میدانم که اگر من یک مرد بودم رفتار دیگری داشتند. البته این موضوعی نیست که به زبان آورده باشند بلکه کاملا در ناخودآگاه آنهاست. مجموع این عوامل هم موجب شده تا روابطم را با همکارانم کنترل کنم. متاسفانه من این تجربه را دارم که دوستی با یکی از همکاران قبلیام باعث کم کاری و جدی نگرفتن کار توسط او شد. این چالش بیشتر در مواجه با مردانی که سن بیشتری از من دارند پررنگ میشود. در یک تجریه آقایی که سن بیشتری از من داشتند، کاملا مستقل عمل میکردند و رفتار هماهنگی با تصمیمات و اهداف مجموعه نداشتند.»
وفایی پیاده را تقریبا یک استارتآپ زنانه میداند، از آن جهت که زنان دقت بیشتری در جزئیات کار دارند و نحوه تعامل آنها با کاربران متفاوت از مردان است؛ نکتهای که در رشد پیاده اهمیت زیادی دارد.
مدیریت زنانه و مردانه تفاوتهای زیادی باهم دارند. وفایی برای درک بهتر این موضوع، مدیریت خانه توسط یک زن و یک مرد را مثال میزند که زنان در آن به جزئیات و جنبههای مختلف توجه بیشتری دارند و درصوریکه متدهای روز مدیریت را یاد بگیرند میتوانند در آینده مدیر خوبی باشند. او تاکید میکند که در مدیریت باید افراد را مدیریت کرد و نه کارهایی که آنها انجام میدهند؛ موضوعی که نیاز به درک چند وجهی از شرایط و افراد دارد.
دو خصوصیت پررنگ وفایی که همکارانش هم به آن اذعان دارند، صبر در کار و احترام به دیگران است. او در طول مصاحبه چندین بار به اهمیت احترام گذاشتن به همکاران اشاره کرده و حالا در مورد آن بیشتر توضیح میدهد:
«در طول کار متوجه شدم که هر انسانی اگر بدترین کار را هم کرده باشد، دوست ندارد که با لحن بدی با او صحبت شود. به همین دلیل در برخورد با همکارانم حتی اگر اشتباه بزرگی کرده باشند با احترام برخورد میکنم تا هم اعتماد به نفس خود را از دست ندهند و هم عذاب وجدان داشته باشند تا اشتباه خود را جبران کنند. من فکر میکنم در مسیر مدیریت موفق عمل کردهام و توانستهام این ذهنیت را برای همکاران و دوستانم ایجاد کنم که زنان میتوانند مدیران موفقی باشند.»
تاثیر قضاوتها بر مدیریت زنان
مدیرعامل پیاده بر این باور است که نحوه مدیریت زنان را واکنشهای اطرافیان شکل میدهد. او نقل قول چند نفر از دوستانش را تکرار میکند که گفته بود مدیران میانسال زن بسیار بداخلاق و بیرحم هستند. او توضیح میدهد که این اتفاق برای خودش هم در حال روی دادن است. چون او بخاطر جنس کار و نحوه تربیتش بیشتر در میان همکاران رفت و آمد داشته اما چون برخی این موضوع را به منزله در دسترس بودن او و نداشتن وجهه مدیریتی یا حتی مشغله، تعبیر میکنند او میان خود و همکارانش فاصله ایجاد کرده است. به اضافه اینکه در مواجه با برخی افراد که با مدیریت یک زن کمی مشکل دارند، از جدیت و خشم بیشتری استفاده میکنند.
وفایی معتقد است تعداد کمی از زنان نمیتوانند باهم کار کنند اما در نهایت تیمهای زنانه هستند که در کار موفقیت بیشتری نسبت به مردان کسب میکنند. ضمن آنکه اگر مردان کمی خصایص زنانه داشته باشند، نتیجه بهتری در کار میگیرند.
بنیانگذار استارتآپ پیاده در مورد تجربیات این سالهای خود میگوید: «من هرگز فکر نکردم که زن هستم، بلکه وارد جامعه شدم و کار خودم را انجام دادم و تصور کردم اگر نشود هم اتفاقی نمیافتد؛ پس ریسک کردم.»
رابطه فراموش شده منابع و مسئولیت
پیاده این شانس را داشت که خانواده وفایی، او را باور کنند، بودجه اختصاص دهند و فرصت دهند تا او به جای روبرو شدن با چالشهای مالی، با سایر چالشها روبرو شود. لنا توضیح میدهد که پیاده حاصل اعتماد مادرش به او و ایدهاش است: «اگر پیاده درگیر درآمدزایی میشد، کار برایش راحتتر بود اما ترجیح داد این کار را نکند و به اهداف بزرگتری بپردازد.» البته در این کار موفق شدند و توانستند تهران را میان کاربران خود به شهری بهتر از قبل تبدیل کنند:
«ما سال گذشته میتوانستیم از صفحه اینستاگرامی خود درآمدزایی کنیم اما تصمیم گرفتیم به مسائل سختتری بپردازیم. در واقع تصمیم گرفتیم از منابعی که در اختیارمان قرار گرفته بهترین استفاده را ببریم و کاری را پایهگذاری کنیم که آینده خوبی داشته باشد و حس خوبی به شهروندان بدهد. متاسفانه در کشور ما افراد ثروتمند بسیار منفعل هستند. من افراد ثروتمند زیادی را در کنار خود میبینم که هیچ فعالیتی ندارند و این موضوع من را ناراحت میکند. واقعیت این است که در کشورهای دیگر افرادی که منابع بیشتری در اختیار دارند، مسئولیت پذیرتر هستند و تلاش خود را بکار میگیرند تا از منابعشان بهترین استفاده را ببرند و جامعه را بهتر کنند. اما در ایران این موضوع برعکس است و افراد مسئولیتی در قبال منابعی که دارند، حس نمیکنند. ولی ما هم سعی کردیم تا از منابع خود بهترین استفاده را ببریم و تاثیرگذار باشیم.»
یکی از اهداف شخصی لنا وفایی این است که بتواند برای افرادی که منابع زیادی در اختیار دارند اما منفعل هستند، الگویی باشد تا آنها هم از سرمایه خود برای بهتر شدن کشورمان بهره ببرند.