از هرکسی سراغ میگیرند، سراغ عزیزی که پشت سر جاگذاشتهاند. همه امیدشان این است از دریچه تلفنهای همراه ردی از خانه و زندگی خود بگیرند، زندگیای که از دور و نزدیک میشنوند تا خرخره در آب است، اما هنوز امیدوارانه دست به دامن هر تازهواردی میشوند و میپرسند که آیا خبر از سطح آب دارد، شاید قدری فروکش کرده باشد.
به گزارش به نقل از روزنامه شهروند ،زنی تقریبا ٦٠ ساله که با سربندی سیاه و لباسهای تیره به همراه سه زن همسن و سالش در درگاه چادر هلالاحمر در مدرسه شهید بلک شهر الهایی از توابع اهواز نشسته هم از این مقوله مستثنی نیست.
دست راست را روی پای راستش میکوبد، سرش غیرارادی به چپ و راست تکان میخورد و با صدای بغضآلود میگوید که احمد پسر هم عروسش برایشان خبر آورده که دیوارهای خانه تاب آب را نیاورده و ترکیده است و لباسهایشان روی آب شناورند.
میگوید از قایق میترسد همینطور از مار، وگرنه خودش میرفت تا به خانه و زندگیشان سر بزند. چند روزی میشود که سر به دامهایشان نزده. دلش شور میزند. مرتب تکرار میکند هیچچیز مثل قبل نمیشود.
باغهایمان غرق شد، اموالمان غرق شد، این جملات را مرتب تکرار میکند. تعریف میکند که سال گذشته مزارعشان در حسرت آب ماند، اما امسال ثمر داده بود. دستش را نیم متر بالا میبرد و با اشاره میگوید گندمهایشان همینقدر قد کشیده بودند که سیل از پشت سدی آمد که پارسال آب نداشت. دلداریاش که میدهی مستقیم به چشمانت زل میزند، با چشمان قرمزی که نمیدانی از خشم اینگونه سرخشدهاند یا بیماری دیابت یا اندوه. پاسخ میدهد چه را میخواهند جبران کنند؟ چقدر میخواهند جبران کنند؟ خانههایمان بزرگ بود و نعمت خدا زیاد و حالا آخر عمر باید منتظر صدقات مردم باشیم.
درد دنبالهدار
اینجا حکایت همه تقریبا یکی است. همه از اندوه از دست دادنها میگویند و نگرانی بعدها. بیبی علویه از جعاوله که در کلاسی در مدرسه محدثه الهایی ساکن است هم همینقدر نگران است؛ نگرانی که تلاش دارد پشت لبخند همیشگیاش پنهانش کند. از فرارشان در نیمهشب یک هفته پیش میگوید، آنقدر واضح اتفاقاتی که در عرض چند دقیقه بر او و اهالی روستایشان گذشت را تعریف میکند که گویی کهولت سن زنگاری بر حافظه این مادربزرگ روستایی ننشانده است:
«ساعت دو صبح بود که از طرف دولت آمدند و گفتند باید بروید، اینقدر همهچیز سریع اتفاق افتاد که نرسیدیم هیچچیز برداریم. بچههایمان پابرهنه آمدند، ما بودیم و لباسهای تنمان. همه را سوار کردند و گفتند باید بروید. مدارکمان خانه جا ماند، همینطور پولهایمان و حالا حتی برای خرید صابون و شامپو هم پول نداریم. من مریضم و این زن باردار، نمیدانم چرا نگذاشتند غرق شویم.»
به زنی که کنار دستش نشسته اشاره میکند، زنی که آثار بارداری در او مشخص نیست، حتی خودش نمیداند چند ماه بارداری را سپری میکند. آنطور که مادربزرگ میگوید یک روز دیرتر از او به اردوگاه رسید، مانده بود تا از خانه مراقبت کند. زنی که بعد از تصادف همسرش در چند ماه پیش، مجبور شده حواسش به زندگی و همسر زمینگیر و سه فرزندش باشد و به خاطر حجم گرفتاری هنوز ابتداییترین مراقبتهای دوران بارداری را هم انجام نداده است، با خجالت میگوید بچه چهارم ناخواسته بود.
سهم این مادر باردار از اردوگاه مثل همه است، به همان اندازه غذا، به همان اندازه مراقبت، با این تفاوت که او را برای انجام آزمایش به مرکز بهداشت مجاور بردهاند. زنان سرگرم تعریف بودند که سید از راه میرسد، همسر علویه بزرگ و پدربزرگ جمع که نگران سلامت مادربزرگ این اتاق ١٢ نفره است: «این سیده خانم مریض است. قلبش خیلی ضعیف است. دکتر گفته جز ماهی هیچچیز نخور، نه برنج نه نان.هر غذایی را نباید بخورید، ما در روستا برایش ماهی تازه صید میکردیم.»
او همینطور از خواستههایش میگوید و میخواهد که بهجایی یا کسی یا دستگاهی منتقل شود. صابون برای شستن دستها و غذای رژیمی برای همسر بیمارش که اگر همسرش نمیگفت از حالت چهرهاش نمیشد به این حجم از بیماریاش پی برد، مهمترین درخواستهایش هستند.
قلب مادربزرگ بیمار است، بااینحال او ساکن طبقه اول مدرسه است و میخواهد به حیاط منتقلش کنند، تا مجبور نباشد برای استفاده از سرویس بهداشتی و حمام پلهها را بالا و پایین شود و امیدوار است شاید با این جابهجایی سهم او و نوههایش از موادغذایی و بهداشتی توزیع شده بیش از میزان فعلی شود.
زندگی در گرما
مادر مصطفی یکی از این افراد است. هشت روزی میشود که در حیاط مدرسه شهید بلک الهایی در گرمایی که ظهرها همه را بیتاب میکند، به همراه همسر و پنج فرزندش چادرنشین شده است. نگران است، نگران سلامت بچههایش بیشتر از همه مصطفی دوماهه. مصطفی بیتابی میکند، یکبند گریه میکند، مگر اینکه مادرش او را در آغوش بگیرد و صورتش را بشوید. میگوید ٦ روزی هست که کارش باد زدن بچه است. مستمر صورتش را میشوید و یکی دو قطره آب در دهانش میگذارد، تا شاید آرام بگیرد، اما بچه آرام و قرار ندارد.
دور گردن سید مصطفی کوچولو گرمی زده و قرمز شده است. مادرش به هر کس که میرسد، میگوید میخواهد برود والا کودکش از دست خواهد رفت. تنها یک جا دارد، خانه دخترخالهاش در کوت عبدالله... و اما بدون اجازه همسر که نمیشود. همسری که پدر این بچه هم هست، پدری که از گفتههای مادر مصطفی برمیآید هلاک این تهتغاری است. مادر مصطفی با دست مردی دشداشهپوش را نشان میدهد که دستمالی سبز بر گردن انداخته، میگوید آن همسر و پدر بچههایش است.
مردی باریکاندام که به هرکس که میرسد، به سمتش میرود. خواستن از حرکاتش معلوم است. نزدیک چادرشان که میشود میپرسد آرام نشد؟ مادر در جوابش نه کشداری میگوید و تکرار میکند که میخواهد پسرش را بردارد و برود.
پدر تنها سرش را پایین میاندازد و از آوارگیشان در یکنیمه شب تاریک میگوید. از آن شب، آب و تاریکی و دستهای خالی را به خاطر دارد: «دو صبح بود. مجبورمان کردند بیاییم. همه وسایل خانه جا ماند. دو ماشین داشتیم یک پراید و یک پیکان همینطور ماشین کشاورزی. تلویزیون روشن بود و جای بچهها را انداخته بودیم که گفتند برویم و ما دستخالی آمدیم.»
پدر نگفت اما میشد شرمندگی پدری که پول نداشت تا زن و نوزادش را به جایی خنک منتقل کند را در خطوط چهرهاش دید. تنها یک درخواست داشت و یک پرسش: «میشود بچهها را به کلاسها برد؟ نمیدانید آب پایین آمده است یا نه؟» طبق اعلام ستاد بحران از زمان وقوع سیلاب تاکنون 182 روستای خوزستان بهصورت کلی و جزیی تخلیه شدهاند، از این تعداد روستای تخلیهشده، 61 روستا دچار آبگرفتگی شدهاند.
گزارشی کوتاه از سیلابیترین منطقه خوزستان
سیل در شعیبیه شکل عوض کرد
امیر نیسی؛ شعیبیه از سیلابیترین مناطق خوزستان است که در کنار رودخانه دز هر چندسال یکبار سیلی به خود میبیند. طغیان دز و روان شدن آب به داخل مزارع و باغات مشخصه این منطقه است. قبل از سیل ادامهدار فعلی، آخرین باری که شعیبیه سیلاب ویرانگری به خود دید سهسال پیش یعنی سال ٩٥ بود. سیلی که خسارتهای جبران نشده هنگفتی به کشاورزان منطقه وارد کرد.
اما بررسی تاریخ وقوع سیلابها در شعیبیه براساس گفته ساکنان قدیمی این منطقه که اکثرا کشاورز و دامدارند نشان میدهد سیل در این ناحیه از «زمان مشخصی» شکل عوض کرده و رنگ بحرانیتری به خود گرفته است که همانا پیدا شدن «شرکت نیشکر شعیبیه» وابسته به طرح عظیم توسعه نیشکر و صنایع جانبی است.
این طرح که ازسال ٦٩ و ٧٠ با تصرف بخشهای وسیعی از اراضی کشاورزان منطقه پا به شعیبیه گذاشت دست به تغییر شکل جغرافیایی ملحوظی زد و مسیلهای طبیعی را ازبین برد. بخش شعیبیه در جنوب شهرستان شوشتر دارای ٥٨ روستا و جمعیتی بالغ بر ٢٣هزار نفر در ٥٠ کیلومتری شمال اهواز واقع است. عبدالحسن کعبی کشاورز ٦٠ ساله دراینباره میگوید: «تا پیش از آمدن نیشکر شعیبیه این منطقه شاهد وقوع سیل بود، اما خسارات چندانی نداشت و با کمترین ضرر از منطقه خارج میشد.»
او ادامه میدهد: «طغیان رودخانه دز همیشه وجود داشته، اما در این منطقه، مسیلی طبیعی به نام صباب، سیلابها را از شمال شعیبیه در خود جمع میکرده و به سمت جنوب در محل روستای ابوطیور به کارون تخلیه میکرده. با آمدن طرح نیشکر این مسیل طبیعی رودخانه از بین رفت و جایگزینی برای آن دیده نشد.»
کشاورز دیگری با تأیید گفتههای دیگر کشاورزان در مورد شکل و نوع تاریخی سیل در شعیبیه میگوید: «شرکت شعیبیه علاوه بر تخریب مسیل صباب، دورتادور طرح و زمینهای خود، کانال عظیم بتنی و با ارتفاع زیاد ایجاد کرد و از آن بهعنوان سیل بند استفاده کرد.
منصور نیسی ادامه میدهد: «این شرکت با ایجاد کانال بتنی باعث شد که نهتنها از خروج طبیعی سیلاب از منطقه جلوگیری کند بلکه سبب شد تا سیلاب به سمت مزارع و روستاها برگشت بزند و آنها را مغروق کند. پیش از این نه سیل بندی بر روی رودخانه وجود داشت و نه مانعی، اما میزان تخریب سیل در منطقه به هیچ وجه با سیلهای اخیر که با مانعی روبهرو بود به نام کانال بتنی سراسری نیشکر که مثل یک دژ مستحکم عمل میکند قابل مقایسه نیست.»
کشاورزان منطقه شعیبیه با یادآوری یک به یک سیلابها و سال وقوع آنها میگویند که شکل و نوع سیل از زمان آمدن نیشکر به منطقه تغییر پیدا کرده و کوبندهتر همراه با خسارتهای هنگفت وقوع پیدا می کند.یکی از ساکنان روستای شیخ حسین کعبی دراینباره میگوید: «سیلابهای گذشته و قبل ازسال ٧٣ فقط به مزارع و زمینهای اطراف رودخانه دز ضربه میزد، درحالیکه از آن تاریخ تا به امروز مشاهده میشود مسأله کاملا برعکس شده و زمینهایی که با رودخانه فاصله دو و سه کیلومتری دارند ابتدا خسارت میبینند و بعد زمینهای در جوار رودخانه. این موضوع مشخص میکند که وجود سیل بند شرکت به ضرر مردم تمام شده است.»
تعدادی کشاورز دیگر لایروبی نشدن رودخانه دز را هم مزید بر علت میدانند و میگویند که به یاد ندارند طی سالیان گذشته این رودخانه لایروبی شده باشد. به گفته آنها رودخانه پر از جزایر جنگلی و گاه رملی و بوتهای شده است. حالا و با گذشت بیش از ٣ هفته از شروع سیلاب ویرانگر فعلی این منطقه همچنان غرق در آب است.
نزدیک به ٣٠هزار هکتار از زمینهای کشاورزان شامل مزارع گندم و جو، باغات و حوضچههای ماهی علاوه بر هزاران رأس احشام اهلی ازبین رفته و هزاران نفر آواره شدند. جاده شنی و مواصلاتی این روستاها در این بخش کماکان قطع و بخشهایی از آن تخریب صددرصدی شده است. ناگفته نماند که این بخش هیچگاه جاده آسفالته و استاندارد به خود ندیده است.
وجود دو رودخانه دز و شطیط از این منطقه یک منطقه حاصلخیز کشاورزی ساخته و گوریه مرکز این بخش همانند سایر ١٩ روستای این بخش در سیل اخیر کاملا به زیر آب رفته است.