حس مثبت کمک به نیازمندان و وجدان انسانیت که خداوند در وجود ما قرار داده است، انگیزه کارکردن در هلالاحمر را میدهد زمانی که حادثهای برای فرد یا گروهی رخ میدهد، تنها تاثیرات و تبعات فیزیکی ندارد، بلکه آسیبهای روحی و روانی را نیز برای افراد در پی دارد.
به گزارش به نقل از روزنامه شهروند ،با اینحال معمولا تمامی توجهات و اقدامات در جهت بهبود آسیبهای جسمی پس از حوادث است و مسائل روحی و روانی کمتر مورد توجه قرار میگیرد. افرادی که در اثر سیل، زلزله یا دیگر حوادث، خانه و خانواده و عزیزان خود را از دست میدهند، دچار اختلالات و آسیبهای روحی میشوند که در صورت عدم مراقبت مناسب از این افراد، در آینده دچار بحرانهای روانی جدی میشوند.
در همین راستا، سازمان جوانان جمعیت هلالاحمر، تیمهای سحر (ساماندهی حمایتهای روانی پس از بلایا) را تشکیل داده است که فعالیتهای متنوعی را در جهت کاستن آسیبهای روانی پس از حادثه انجام میدهند. تیم سحر خوزستان نیز این روزها مرحله نخست فعالیتهای خود پس از سیل را پشتسرگذاشتهاند.
«کار این تیمها زمانی آغاز میشود که اسکان اضطراری پایان یافته باشد. درواقع پس از آنکه آسیبدیدگان اسکان یافته و اقلام ضروری بین آنها توزیع شده باشد، تیمهای سحر ورود پیدا میکنند.
در هنگام شوک اولیه مردم تنها به امنیت، سرپناه و غذا نیاز دارند. زمانی که نیازهای اولیه برای آنها فراهم شد، آن وقت میتوانند در مورد مشکلات روحی با ما صحبت کنند.» اینها بخشی از صحبتهای لیلا مرشد بهبهانی یکی از امدادگران و داوطلبان باسابقه جمعیت هلالاحمر خوزستان است که در اعزام تیم سحر در سیل خوزستان، مسئولیت تیم را برعهده داشته است. با او گفتوگویی کردیم تا از تجربیات و خاطرات خود در تیم سحر بگوید که خواندنش خالی از لطف نیست.
خودتان را معرفی کنید و از سابقه حضور و فعالیتهای خود در جمعیت هلالاحمر بگویید.
من از سال ٧٤ وارد جمعیت هلالاحمر شدم، اما فعالیتهای امدادی را از سال ٨٢ شروع کردم، زیرا در این سال بود که امداد خواهران خوزستان بعد از زلزله بم شکل گرفت. اکنون نیز نجاتگر حایز ایثار هستم که آخرین مرتبه امداد است.
کار در جمعیت هلالاحمر را با سازمان جوانان شروع کردم و تا ٢٩ سالگی در آنجا مشغول بودم. پس از آن به سازمان داوطلبان منتقل شدم، بهطورکلی در سه واحد جوانان، داوطلبان و امداد فعالیت دارم، همچنین مربی کمکهای اولیه جمعیت و چند دوره مربی و داور مسابقات طرح دادرس و رفاقت مهر بودهام.
سال 97 نیز طی دورهای که در بندر انزلی برگزار شد، موفق شدم از بین 100 داور از تمام کشور یکی از ١٥ داور مسابقات رفاقت مهر کشوری شوم. تقریبا چهار سال است که نجاتگر یک و همچنین پزشکیار مسابقات ورزشی و فعال در برنامههای امدادی و بازآموزیها هستم. در ضمن در سیل اخیر خوزستان به صورت مقطعی سرتیم حمایت روانی تیم سحر (سازماندهی حمایتهای روانی) بودم.
کار تیمهای حمایت روانی خوزستان از چه زمانی آغاز شد؟
تیمهای سحر از چندین سال پیش تشکیل شده بودند و از سال٩٦ در زلزله کرمانشاه، فعالیت خود را آغاز کردند. من هم طی سه مرحله به منطقه زلزلهزده اعزام شدم؛ هم در حوزه روانشناسی و هم در حوزه فرهنگی و اجتماعی برای کودکان و اقشار آسیبپذیر کارهای بسیاری انجام شد. بهشخصه هم در زلزله کرمانشاه و هم در سیل اخیر توانستم چیزهای خوبی را یاد بگیرم و از آموختههای خود در جهت کمک به مردم
بهره ببرم.
چه کارهایی باید در جهت آمادهسازی تیمهای سحر پیش از حوادث انجام شود؟
تیم سحر وظیفه دارد خود را بهروز نگه دارد. برای اعضای خود، کلاسهای بازآموزی برگزار کند و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را برای آنها در نظر بگیرد، همچنین روانشناسانی که در حوزه بلایا و آسیبهای پس از حادثه کار کردهاند را فراخوان و جذب کند.
فلسفه تشکیل تیمهای حمایت روانی و کار اصلی آنها چیست؟
کار اصلی آنها درمان آسیبهای پس از حادثه است. این تیمها در منطقه حادثهدیده حضور پیدا کرده و به واسطه کارهای روانشناسانهای که انجام میدهند، موردهای حاد را شناسایی میکنند.
اعضای تیم سحر در تایم کوتاهی که دارند، نمیتوانند در بحثهای روانشناسی پیشرفته ورود پیدا کنند و بیشتر کار مشاوره را انجام میدهند. اگر در آن موقعیت موارد حادی را تشخیص دهند، آنها را به بهزیستی و روانشناسان منطقه زندگیشان ارجاع میدهند؛ زیرا اگر مشکلات آنها برطرف نشود، در آینده دچار بحرانهای روحی میشوند.
آیا برای کودکان و بزرگسالان برنامههای متفاوتی در نظر گرفته میشود؟ تمرکز فعالیتها بیشتر برکدام قشر است؟
بله صددرصد، حتی برنامهها برای تیپهای شخصیتی کودکان نیز متفاوت است. بازیهایی که ارایه میدهیم، نقاشیهایی که از آنها میخواهیم بکشند، همه مناسب با شخصیت کودکان است.
کارها و فعالیتهایی که انجام میشود، برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان متفاوت است. تمرکز اصلی بر کودکان و زنانی است که آسیبپذیر هستند. ما میتوانیم به بطن کودکان برویم، اما افراد بزرگتر باید خودشان بخواهند تا به آنها کمک شود. در کرمانشاه چادربهچادر با مردم صحبت و کیسیابی میکردیم، آنها هم به خوبی با ما همکاری میکردند.
در دوره دوم که اعزام شدیم، به همه چادرها میرفتیم و یک تا دو ساعت با آنها صحبت میکردیم. همچنین اگر با مورد حادی روبهرو میشدیم، مشخصاتش را یادداشت کرده و آنها را به بهزیستی ارجاع میدادیم. اما در سیل اخیر این کارها انجام نشد، زیرا فرهنگ مردم متفاوت بود و نتوانستیم چادربهچادر ورود پیدا کنیم، تنها اگر پذیرای مشاوره و روانشناسی بودند، با آنها صحبت میکردیم.
کار تیمهای سحر چه مدت پس از حادثه شروع میشود؟
کار این تیمها زمانی آغاز میشود که اسکان اضطراری پایان یافته باشد. درواقع پس از آنکه آسیبدیدگان اسکان یافته و اقلام ضروری بین آنها توزیع شده باشد، تیمهای سحر ورود پیدا کرده و حدودا پنج روز بعد از حادثه فعالیت خود را شروع میکنند. در هنگام شوک اولیه مردم تنها به امنیت، سرپناه و غذا نیاز دارند.
در این زمان ما نمیتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، زیرا هنوز رفتار پرخاشگرانه دارند. اما زمانی که نیازهای اولیه و احساس امنیت برای آنها فراهم شد، آنوقت میتوانند در مورد مشکلات روحی با ما صحبت کنند. در زلزله کرمانشاه بسیار خوب با مردم ارتباط برقرار کردیم و توانستیم به کودکانی که دچار اضطراب و ترس بعد از حادثه شده بودند، به خوبی کمک کنیم. اما در سیل اخیر به واسطه تفاوت فرهنگی که بود، خانمها را در کارها دخیل نمیدانستند و در ابتدا برخورد مناسبی با ما نداشتند. اما در روزهای بعد پذیرفتند که برای کمک آمدهایم، خودشان به چادرها مراجعه میکردند و کودکانشان را به فضاهای دوستدار کودک میآوردند.
به طور کلی برخورد مردم با امدادگران و بچههای تیم سحر چگونه بود؟
در ابتدا برخورد خوبی نداشتند و معتقد بودند ما پول گرفتیم و کار میکنیم. اما با مردم صحبت کردم، آنها را دلداری دادم، یادآور شدم که من هم از خودتان هستم و برای کمک آمدهام، شهر من هم دچار سیل شده است.
در زلزله کرمانشاه وقتی با مردم صحبت میکردم به آنها گفتم، من هم زلزله را تجربه کردهام، میدانم زندگی در چادر سخت است؛ سعی میکردم هر طور شده با آنها همدردی کنم. بعد از مدتی خودشان به محل اقامت تیم میآمدند و با ما صحبت و درددل میکردند، همین که به حرفهایشان گوش میدادیم، آرام میشدند.
در حال حاضردر اردوگاهها فعالیت دارید یادر روستاها؟
تا زمانی که اردوگاهها دایر باشند، در آنجا فعالیت داریم. این روزها تعداد زیادی از اردوگاهها جمع شدهاند و مردم به خانههایشان بازگشتند. اگر قرار باشد بار دیگر اعزام شویم، به احتمال زیاد به روستاهایی که آسیب بیشتری دیدهاند، میرویم. در کرمانشاه نیز طی ٦ماه سه بار اعزام شدیم.
چه عاملی انگیزه کار در هلالاحمر را به شما میدهد؟
حس مثبت کمک به نیازمندان و وجدان انسانیت که خداوند در وجود ما قرار داده است، انگیزه ماندن را میدهد. من به دلیل ماندن و کارکردن در هلالاحمر رشته روانشناسی را انتخاب کردم.
پیش از آن، تکنیسین فوریتهای پزشکی بودم و میتوانستم کار خود را در حیطه اورژانس ادامه دهم، اما با انگیزه کمک به همنوع وارد این رشته شدم. میدانستم در کارهای امدادی خانمها کمتر حضور دارند و تا زمانی که آقایان هستند، از نیروی خانمها استفاده نمیشود. اما در کارها و بحثهای روحی، خانمها به دلیل توانایی در نزدیکشدن به کودکان و زنان که اقشار آسیبپذیر هستند، میتوانند به خوبی فعالیت کنند، بنابراین رشته روانشناسی را ادامه دادم.
شرایط مردم پس از سیل و زلزله چه تفاوتی با هم دارد؟ آیا در این دو حادثه، دچار آسیبهای روحی متفاوتی میشوند؟
شرایط سیل بسیار سختتر است. در سیل ما مردم را از خانه و کاشانه رانده بودیم. دلیل ناراحتی و عصبانیت مردم این بود که از خانه و محل امن خود دور شده بودند.
در زلزله مردم خانههایشان خراب شده بود، اما در محل و شهر خودشان اسکان داده میشدند. اما مردم سیلزده از شهر خود رانده شدهاند. آسیبهای روحی پس از سیل دشوارتر است؛ با آنکه در خوزستان مصیبت از دست دادن عزیز نداشتیم، اما شرایط برایشان سختتر بود.
حجم کمکهای مردمی به چه شکل است؟ آیا اقلام به خوبی در میان مردم سیلزده توزیع میشود؟
حجم کمکها بسیار زیاد است و شهر ما رتبه نخست را در جمعآوری کمکها دارد. حدودا ٤٠ بار خودروهای سنگین کمکهای مردمی را برای سیلزدگان منتقل کردند. کمکها حتی بیشتر از نیازهای مردم بود. از همه نوع اقلام فرستاده بودند. مردم در ارسال کمکها به جزییترین چیزها توجه داشتند، حتی پماد گزش حشرات نیز در میان کمکهای مردمی بود.
از شرایط سخت کاری در زلزله کرمانشاه و سیل خوزستان برایمان بگویید؟
در زلزله کرمانشاه از ساعت ٧ صبح کار را شروع میکردیم و تا آخر شب که برمیگشتیم، حتی احساس خستگی نداشتیم، زیرا درحال خدمت به مردم بودیم. شب تا صبح نیز گزارشهای کار را مینوشتیم. در سیل اخیر به دلیل مکان اقامتی که داشتیم، اندکی شرایط سختتر بود.
به تیمی که همراهم بودند، از قبل آمادگی داده بودم که بدترین شرایط زندگی را در نظر بگیرند، حتی فرصت زیادی برای غذا خوردن نداشتیم. من پیش از کرمانشاه تجربه زلزله بوشهر را داشتم و همراه تیم درمان اضطراری بودم و با شرایط سخت آشنایی داشتم، اما بچههای تیم که در سیل همراهم بودند، آنقدر به زندگی در شرایط سخت عادت نداشتند.
شما سابقه حضور و فعالیت در تیم سحر در زلزله کرمانشاه و سیل خوزستان را دارید، چه خاطراتی از کار در این دو منطقه به یاد میآورید؟
از زلزله کرمانشاه که خاطرات بسیار زیبایی در ذهن دارم.
اما در سیل اخیر خاطرات تلخ بیشتر بود، زبان کودکان را متوجه نمیشدم و باید برایم ترجمه میکردند. کودکان متاسفانه مطالبهگر شده بودند و فقط از ما هدایا میخواستند. از کرمانشاه خاطره بسیار خوبی که دارم این است که یک مورد خودکشی را نجات دادم، برایم بسیار هیجانانگیز بود که توانستم یک دختر ١٧ساله را از مرگ نجات دهم.
همچنین پیرزنی بود که هیچی نداشت، اما روغن حیوانی که از دو حیوانش گرفته بود، برایم هدیه آورد، تنها به این دلیل که دو روز به چادر آنها رفته و به فرزندانش مشاوره داده بودم. زمانی که به کرمانشاه اعزام شدم، پدر عزیزم فقط 15 روز بود که به رحمت خدا رفته بود و از فوت ناگهانی پدر در مصیبت و اندوه فراوان بودم، اما با رفتنم به کرمانشاه فراموش کردم که خود مصیبت سنگینی دارم و برای شادی و آرامشخاطر آسیبدیدگان هر کاری لازم بود، انجام میدادم، حتی برای مراسم چهلم پدرم هم به خانه بازنگشتم، چون میدانستم روح پدر از خدمتی که به افراد آسیبدیده انجام میدهم، راضی و خشنود است.
خاطره شیرین دیگری که دارم مربوط به آخرین مرحله اعزام تیم سحر خوزستان و آخرین روزهای ماموریت در بهمن ماه بود که مصادف شد با روز تولدم، سرپرست تیم سحر و اعضای تیم، تولدی عالی و بهیادماندنی برایم گرفتند که لحظات بسیار شیرینی را در خاطرم ثبت کرد.