«چ» یکی از فیلمهای مهم دوره متاخر فیلمسازی ابراهیم حاتمیکیاست. بعد از آنکه «به رنگ ارغوان» که فیلمی تند و امنیتی تلقی میشد را بعد از پنج سال روی پرده آورد و «دعوت» را کارگردانی کرد که فیلم بسیار متفاوتی در کارنامه او بود، از معدود فیلمهایی که حاتمیکیا پشت دوربینش بوده و نه تنها جنگی نیست که حتی مانند «از کرخه تا راین» هم جنگ در پس زمینه قرار ندارد و یک فیلم کاملا اجتماعی درباره حاملگی در سن بالا و فشارهایی که از سوی جامعه در چنین شرایطی بر والدین وارد میشود، است، وقایع سال هشتاد و هشت اتفاق افتاد و فیلم بعدی حاتمیکیا را متاثر از خود کرد. «گزارش یک جشن» در شرایطی ساخته شد که جامعه هنوز در التهاب پسا هشتاد و هشت وجود داشت و شوکزده بود و سایه تاریک این وقایع، بر زیست اجتماعی دیده میشد.
«گزارش یک جشن» فیلمی بود که که میخواست هم با مردم و معترضین باشد، هم با نگاه رسمی، به اصطلاح خدا و خرما را باهم میخواست. هرچند حاتمیکیا تصمیم میگیرد از موضوعی غیر سیاسی و اجتماعی و با ایده مرکزی بنگاه آشنایی و ازدواج برای بیان دغدغه و مسئله روز جامعه بعد از واقعه هشتاد و هشت استفاده کند اما اشارت زدن به هشتاد و هشت در هر صحنه فیلم هویداست.
همچنین بخوانید:
سیر تحول ابراهیم حاتمی کیا
این اولینبار است که حاتمیکیا چنین زبان انتقادی مستقیمی بهخود گرفته و در نقد سیستم و تصمیماتش صحبت میکند و حتی راهپیمایی سکوت راه میاندازد. نکته در اینجاست که دورههای مختلف کاری حاتمیکیا در اتباط مستقیم با طرز فکر دولتهای وقت و شرایط اجتماعی و سیاسی تعریف میشوند یا به بیان بهتر این تحولات سیاسی جامعه است که او را از دورهای به دوره دیگر در کار خود سوق میدهد.
این اتفاق پیش از این در سالهای آخر ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم افتاده بود. درحالیکه تا پیش از آن حاتمیکیا آثاری مانند «وصل نیکان» یا «از کرخه تا راین» را در ستایش رمندگان و خود جنگ ساخته است و رزمندگان را قدسی و فرشهگون به تصویر کشیده، شرایط جامعه او را به سمت دیگری سوق میدهد. جامعهای که در آن سالها زیر فشار زیاد تحریمها و معضلات اقتصادی و فضای بسته فرهنگی و امنیتی طاقتش طاق شده و در آستانه یک انفجار است تا گشایشی اتفاق بیفتد و این فضای سنگین بشکند. خب این انفجار اجتماعی منجر به جریانات دوم خرداد و ورود پای اصلاحات به شکلی جدی در عرصه رسمی و سیاسی میشود و در پی خود گشایشی فرهنگی را بهبار میآورد (گشایشی فرهنگی تا آنجا که در سرمقاله روزنامه حیات نو، حتی از اشتباهات استراتژیک تفکرات امام حسین در نبرد کربلا مینویسند و کل واقعه عاشورا را زیر سوال میبرند!)
این شرایط تازه، حاتمیکیا را وارد دوره جدید فیلمسازیش میکند و «آژانس شیشهای» را پدید میآورد؛ یکی از تندترین فیلمهای او که در آن رزمنده معصوم و همیشه آماده خدمت حالا روی مردم خودش اسلحه میکشد و دست به گروگانگیری میکند.همانطور که میبینید یک تغییر مهم در بعد سیاسی جامعه، سریعا در مسیر حاتمیکیا راه خودش را باز میکند و منجر به ساخت بهترین فیلم و واقعیترین قهرمانش یعنی حاج کاظم تا به امروز میشود.
درباره حوادث هشتاد و هشت هم دقیقا چنین اتفاقی میافتد و دورهای را آغاز میکند که میتوان آن را اصلاحطلبانهترین دوره کارگردان قدیمی و ایدئولوژیک دانست. هرچند که در رسانه رسمی «گزارش یک جشن» آن ساختارشکنی بزرگ حاتمیکیا خوانده میشود اما گذشت زمان بر این برداشت خط بطلان میکشد.
هم خود «گزارش یک جشن» آنطور که باید فیلم قوی و جانداری نیست و هم توقیفش باعث میشود سروصدا نکند و حواشی فقط به بحث توقیف بپردازند، نه آن اتفاق اصلی که داخل فیلم میافتد جدی و برنده که درواقع شدیدا محافظهکارانه است. حاتمیکیا هم هرچند سعی کرده کیفیت متفاوتی را در فیلم به تصویر بکشد اما حقیقتا انگار اصلا فیلم غیر جنگی نمیتواند بسازد و راه دستش نیست.
«گزارش یک جشن» شدیدا محافظهکارانه است و میخواهد هم دل مردم را بهدست بیاورد و هم دل اصحاب قدرت را نشکند. بعدتر هم خود حاتمیکیا احتمالا به دلیل همین دو رویی و موضع دم دستی فیلم علاقهای به اکران آن نشان نداده و ترجیح میدهد در توقیف بماند.
این دوره اصلاح طلبانه فیلمسازی حاتمیکیا که سعی هم میکند رنگی متفاوت و ضد جنگی به آن ببخشد و از اواخر ریاست جمهوری احمدینژاد شکل میگیرد خیلی زود دل خود حاتمیکیا را هم میزند اما تجربه و بینش پشت این فیلمها در جریان هشتاد و هشت پخته و واقعگرایانه میشوند، رنگ دیگری به خود میگیرند و نتیجهشان میشود دو فیلم که هرچند مضمونی بههم ارتباطی ندارند اما در ادامه یکدیگر هستند و نشان از گذار حاتمیکیا به دوره جدید فیلمسازی و خوانش جدیدش از جامعه، سیاست و البته بازخوانی جنگ دارند.
«چ» و «بادگارد» نه تنها بهترین آثار او در سالهای اخیر هستند بلکه از منظر اجتماعی و سیاسی کارکردی شبیه به «آژانس شیشهای» در شرایط تازه جامعه ایران پیدا میکنند.
اما اینبار در مسیری خلاف جهت کنش قهرمانانه حاج کاظم.
اگر حاج کاظم برای هم رزم و رفیقش روی مردم اسلحه میکشید، در «چ» با فرماندهای روبهرو هستیم که همه سعیش در اینست که اسلحهها زمین گذاشته شود و حالا برای مردم و امنیتشان میرود تا تکلیف همدانشگاهی و رفیق قدیمیاش را یکسره کند. فرماندهای که نه از باورهاش داد و هوار میکند و نه از همه طلبکار است و کمتر پیش میآید خنده از چهرهاش محو شود.
در ادامه هم در «بادیگارد» قهرمان انگار همان حاج کاظم است که حالا پس از سالها خدمت در همه باورها و اصول خود شک میکند و جهانش دگرگون میشود.
مهمترین نکته درباره «چ» همین روحیه اصلاح طلبانه آن است. همین حمایت لفظی و مستقیمش از لزوم مذاکره و گاها پایین آوردن اسلحه برای رسیدن به صلحی پایدار.
«چ» محصول سال نود و دو است. یعنی درست وقتی که جامعه در شرایطی شبیه به دوم خرداد، از دست رئیسجمهور پیشین خلاص شده و به امید و مذاکره و آزادیهای حقوق بشری که اصلاح طلبان به دنبال آن هستند رای داده. درست در چنن شرایطی است که حاتمیکیا با شم بهروزش و در تناسب با فاز فکری دولت جدید به فضای جنگ دهه شصت برمیگردد و در به تصویر کردن یکی از دهشتناکترین و شبههبرانگیزترین وقایع نظامی کشور در غرب، در کوههای کردستان و در جدال میان کردهای جدایی طلب و نیروهای حزب دموکرات کردستان با نیروهای محلی سپاه و بسیج، داستان فرماندهای را تعریف میکند که با کت و شلوار پا به میدان نبرد میگذارد و شخصیت پردازی و منش و رفتارش بیشتر به یک دیپلمات میماند تا یک فرمانده سپاه که سالها در نقاط مختلف جهان مشغول جنگهای چریکی و آموزش نیروهای چریکی بوده است.
تصویری که حاتمی کیا در «چ» از شهید چمران و یا حتی شهید وصالی نشان میدهد احتمالا چندان با واقعیت نسبتی ندارند و بیشتر ساخته تخیلات و ذهن کارگردان هستند. آیا این به خودی خود یک مشکل است؟ معلوم ست که نه، کمااینکه خود کارگردان هم بارها اعلام میکند که برای ساخت «چ» کاملا به واقعیت تاریخی پایبند نبوده و آن را در جهت روایت خود تغییر داده است.
در واقع هرچند با رفتن به پاوه آن سالها، دهه شصت زنده میشود اما فیلم حاتمیکیا فیلم امروز است. انگار او را دارد همین امروز و همه داستانها و تناقضاتش را در لوای آزادسازی پاوه بهتصویر میکشد.
عده زیادی در همان زمان اکران فیم ایراد میگرفتن که چمران در اینجا یک قهرمان منفعل است و کاری از پیش نمیبرد و فیلم اهمیت شهید چمران را نمیتواند بازسازی کند اما نکته اینجاست که حاتمیکیا همه سعیاش را میکند تا چمرانی امروزی بسازد.
چمرانی که بازتاب وضع موجود باشد، فرماندهای که همه چشمها برای برون رفت از شرایط بد به اوست و او با آرامش و منشی دموکراتیک در پی راه چاره میرود و خودش را برای مذاکره با رهبر حزب دموکرات کردستان که رفیق قدیمیش بوده، در میان آتش و گلوله و دشمن، به ماشین او میرساند و درحالیکه همانجا وقت دارد او را بکشد، چنین نمیکند. این همان گفتمان بارز و مهم این سالها و شعار اصلی انتخاباتی رئیسجمهور روحانی بود که در فیلم «چ» نمودی اینگونه مییافت، کما اینکه اصغر وصالی هم به شکلی پرداخته شده بود که افراطیان و دلواپسان امروز را نمایندگی کند و جلوی چمران و ایده مذاکره بایستد. چمران حاتمیکیا هرچند آرام و از تبار دیپلماسی و گفت و گو است اما بههیچ وجه منفعل نیست، این دو را نباید با هم اشتباه کرد.
صحنه حمله به بیمارستان صحرایی را بهیاد بیاورید، از معدود لحظاتی که چمران اسلحه در دست دارد، که چطور به تنهایی به دل بیمارستان میزند تا کسی را که داخل بیمارستان است نجات دهد، یا صحنهای را که با جلب توجه رزمندهها به صدای اذان دعوای جدی آنها را میخواباند تا اسلحههایی را که روی هم کشیدهاند، زمین بگذارند.
اینها نه از انفعال کاراکتر که از تاکید فیلمساز بر یک عنصر فرامتنی که در بطن جامعه آن روزها بسیار مهم است، نشات میگیرد: لزوم مذاکره با دشمن که گفتمان غالب روز است. «چ» از این نظر در کارنامه فیلمسازی حاتمیکیا فیلم بسیار مهمی محسوب میشود.
نکته مهم دیگر درباره «چ» نحوه به تصویر کشیدن صحنههای جنگی و اکشن آن است.
جنس اکشن «چ» (نه کیفیت اجرای جلوههای ویژه، جنس و مدل اکشن آن صرفا) نمایش جنگ در سینمای ایران را یک گام به جلو هدایت میکند. تصویرهایی مانند قطع شدن سر با بال هلیکوپتر یا انفجارهایی نزدیک پیش از این چندان در سینمای دفاع مقدس جایی نداشته و تصویر جنگ همیشه اصولی مشخص داشته است اما حاتمیکیا در «چ» سعی میکند این تصویر را بشکند و جنگ را از نمای نقطهنظر دیگر و با میزانسنی متفاوتتر طراحی کند که مقدمهای میشود بر ورود تکنولوژیها و تکنیکهای روز در درآوردن صحنههای جنگی که بیاغراق باعث میشوند امروز با سینمای دفاع مقدس بسیار متفاوت تری طرف باشیم.
انتخاب ویژه من از فیلم اما فلاشبکهای آن است. لحظاتی که به زندگی شخصی چمران چشم میدوزیم و خاطراتش را با همسر آمریکایی و فرزندانش مرور میکنیم. تصاویر 16 میلیمتری شدیدا احساسات برانگیزند و در صحنه پایانی وقتی چمران در خلوت و تنهایی خود دارد نگاتیوها را پاره پاره میکند، معنایی ضمنی و شخصی بهخود میگیرند. صحنهای دردناک و همدلیبرانگیز با بازی خوب عربنیا که بعد از جنگ و خونریزی تماشاگر را با یک حس دریغ و اندوه انسانی راهی میکند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
8