قسمت سوم مجموعه «هیولا»، طوفانی و خروشنده، ادامه داستان بزنگاه اخلاقی هوشنگ را به تصویر میکشد. هوشنگ بعد از رد کردن چکپولهای تقلبی، گرچه این ضعف اخلاقیاش را جبران کرد و بار دیگر در مسیر شرافت خانوادگیاش قدم گذاشت، اما در آستانه یک سقوط اخلاقی کامل قرار گرفت. زیر پا گذاشتن شرافت، به بهانه مصلحت خانوادگی، مانند گناه نابخشودنی بود که حالا هوشنگ و خانوادهاش را در خود فرومیبرد، درست مثل خوردن سیب ممنوعه. هوشنگ، حالا راحتتر میتواند پا روی وجدان و اخلاقش بگذارد، شرایط زندگیاش هم که نهتنها بهبودی پیدا نکرده که بدتر هم شده است، پس مجبور میشود، آهستهآهسته و ذرهذره، نهتنها شرافت که غرورش را هم زیر پا له کند.
هوشنگ در ابتدا در مقابل پیشنهاد پاداش ده میلیون تومانی کامروا، عصبانی میشود، اما وقتی در شرایطی که قرار میگیرد که ده میلیون تومان میتواند او را از آوارگی نجات دهد، مجبور میشود این پیشنهاد را بپذیرد، اما این اوج بیشرافتی او نیست، هوشنگ در سکانسی جذاب، با اشک، کمکم در مقابل هوشمند (نیما شعبان نژاد) کوتاه میآید تا سؤالهای امتحانی را به او بدهد و پاداش را کسب کند. اشکهای هوشنگ، به خاطر غرور و شرافت و باورهایی است که زیر پای بیخیال هوشمند از بین میرود و انگار حتی این هم کافی نیست، درنهایت مجبور میشود کاری را که هیچوقت انجام نداده را عملی کند و هوشمند را با نمره کمی که از آزمون گرفته، قبول کند. «هیولا»، هوشمندانه، هوشنگ را در مقابل کامروا قرار میدهد.
اولی فردی کوشا و زحمتکش که از کودکی باشرافت و درسهای اخلاقی بزرگشده است و دیگری، که به قول خودش با چراغ خاموش زندگی میکند، نه سال برای گرفتن دیپلم دستوپا زده و حالا در حال گرفتن دکترا است. زندگی هوشنگ و کامروا، زمین تا آسمان باهم فرق دارد، اما آنچه بیش از همه، این دو را از هم متمایز میکند، جایگاه اخلاقیات در زندگیشان است و این دقیقاً، بازتاب وضعیتی است که اکنون در جامعه خودمان مشاهده میکنیم، جامعهای که بهشدت با تفاوت طبقاتی مواجه است و به ضد ارزشها بیشتر بها میدهد تا ارزشها. درنهایت، هوشنگ که برای رهایی از تنگهایی که در آن قرارگرفته بود، دو بار شرافتش را زیر پا گذاشت و حتی سعی کرد با انجام کارهای خوب کوچک این بیآبرویی را جبران کند، طعمهای آسان و راحت برای کامروا محسوب میشود و باید یا به مرتبه افرادی مثل کامروا تنزل کند، یا تبعات سیب ممنوعه چشیدن را پس دهد.
بااینهمه، تیغ تیز انتقادات بیپروای «هیولا»، به تقابل زندگی هوشنگ و کامروا که تفاوت دو نوع زندگی کردن در یک جامعه است، ختم نمیشود. سکانس برجسته و بینظیر «هیولا»، در قسمت سوم، جایی است که هوشنگ بهعنوان نماینده سپردهگذاران به دیدار هیئتمدیره موسسه مالی و اعتباری میرود و کامروا را در آنجا میبیند. در این سکانس، از مدیر اختلاس گر قبلی صحبت میشود و مدیری، باذکاوت تمام، یک شوخی جذاب با این شخصیت و توجه وسواس گونهاش بهحق سپردهگذاران انجام میدهد، که به طرز دردآوری آشناست. از سوی دیگر وقتی کامروا اعضای هیئتمدیره را معرفی میکند، نمیتوانید نخندید. “نوردیده”، نوه آقای نوردیده بزرگ که برخلاف حدس هوشنگ برای کارآموزی آنجا نیست، بلکه مدیرعامل است.
آقای “پولاد تن” که از سخن گفتن هم عاجز است اما پستش را رها نمیکند و حساسیت اعضا نسبت به حضور یک خانم در میانشان و اینکه محکوم به جنسیت گرایی نشوند، باز همان دردآشنایی است که آنقدر به آن خو گرفتهایم،که جز خندیدن کاری از دستمان برنمیآید و در اینجا واقعاً باید به مهران مدیری و «هیولا» و جسارتی که به خرج دادهاست آفرین گفت.
در پایان،«هیولا» هویت و اصالت انسانی را نشانه گرفته و طبیعی است که بازخوردی اجتماعی دربرداشته باشد، بازخوردی که شاید به مذاق خیلیها خوش نیاید، مخصوصاً نوردیدهها، پولاد تنها و آنهایی که آنقدر در “سفرهای داخلی” هستند که نمیتوانند در جلسات کاری حضورداشته باشند، اما مدیری با «هیولا»، رسالت خود را به انجام رسانده است و مطمئناً مخاطبان اصلی که هدف او بودهاند از این مجموعه و از این شوخیهای بیمحابا لذت میبرند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
100