به نقل تواریخ، سه تن از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم، برک بن عبدالله و عمرو بن بکر تمیمی در مکه با یکدیگر ملاقات و گفتگو کردند. آنان پس از حج و با انگیزه انتقام از کشتار یارانشان در نبرد نهروان، سوگند یاد کردند که علی و معاویه و عمرو عاص را که به اعتقاد آنها مسئول خونریزی میان مسلمانان بودند، در روز هفدهم یا نوزدهم رمضان بکشند. کلید بازخوانی این توطئه، مروری دوباره بر دشمنان قسمخورده امیرمؤمنان علیه السلام و حکومت علوی است که نوشتار زیر میتواند مدخلی بر آن باشد.
یک. ناکثین (اشرافیت سیاسی و اقتصادی)
پس از ارتحال پیامبر اکرم (ص)، سه دوره حکومت غاصبانه و رواج زد و بندهای سیاسی و اقتصادی میان حاکمیت و بخشی از فعالان اجتماعی، اقتصادی و مذهبی زمینه ای برای شکل گیری فساد گسترده میان مدیران و نخبگان جامه اسلامی پدید آورد.
طبقه ای که به دریافت انواع رانت های مالی و سیاسی عادت کرده بودند و به بهانههای مختلف از جمله سوابق انقلابی و مبارزاتی، دست اندازی به بیتالمال، زمین خواری و انباشت سکه و طلا و ارز رایج آن زمان را حق خود می پنداشتند، اینک با خلافت علی و حاکمیت عدالت، منافع خود را برباد می دیدند و چاره را نخست در منحرف کردن مطالبه مردم برای حکومت علوی به حاکمیت دیگران، سپس تردید در صلاحیت مدیران و تخریب عملکرد ایشان دیدند. آنگاه پس از مدتی کارشکنی و اعتراضات و ناآرامیهای اجتماعی، دست آخر بیعت شکستند و به مراکز حکومتی و اقتصادی و نظامی و کنترل برخی از شهرها (بصره) یورش بردند و پایگاهی رسمی برای جداییطلبی و رویارویی مسلحانه با حاکمیت مرکزی تأسیس کردند.
اما بررسی های تاریخی نشان می دهد که گرچه طلحه و زبیر از علی علیهالسلام ناخشنود بودند، ولی این ناخشنودی چندان نبود که سر به شورش بر ضد او بردارند، و در واقع بیشتر بازیچه نقشه های معاویه و البته تشویق های عایشه شدند.
بلاذری مورخ معتبر قرن سوم معتقد است که معاویه میخواست عثمان درگیرودار حوادث کشته شود، آنگاه خود ادعای خلافت کند، اما بر خلاف خواست معاویه، مردم گرداگرد امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند و با او به عنوان خلیفه دست بیعت دادند. از این رو اولاً تلاش کرد تا اجماع قاطع بر خلافت علی علیهالسلام را مخدوش نشان دهد و گزینه دیگری برای خلافت مطرح کند. دوم آن که بخشی از صحابه را که نزد عامه مردم موجّه و مقبول بودند، به شورش علیه امیرمؤمنان علیهالسلام وادارد.
او برای تحقق هر دو نقشه، در نامهای به زبیر نوشت: «به بنده خدا زبیر امیرالمؤمنین، از معاویه بن ابی سفیان سلام بر تو… من برای تو از مردم شام بیعت گرفتم و موافقت نموده، سر فرود آوردند. کوفه وبصره نزدیک توست؛ نگذار پسر ابوطالب پیش از تو به آن دست یابد، و اگر این دو شهر به فرمان تو درآمد چیز دیگری باقی نمیماند. من با طلحه بن عبید الله به عنوان جانشین تو بیعت کردم. بنابراین به خون خواهی عثمان برخیزید و مردم را به خونخواهی او دعوت کنید و شما دو نفر جدیت وتلاش بسیار خرج دهید. خدا شما دو نفر را پیروز گرداند و دشمنانتان را خوار سازد».
او به این ترتیب برای پیشبرد اهدافش، خواص و نزدیکان پیامبر (ص) را با خود همراه کرد تا خلافت امیرمؤمنان علیهالسلام را غیر اجماعی نشان دهد، و در صورت پیروزی مخالفان علی علیهالسلام، هزینه براندازی و خلیفه کشی را خود نپردازد و حتی در صورت شکست ، رویارویی امیرمؤمنان با خود را به تعویق بیندازد و فرصت کافی برای تدارکات جنگ بیابد.
پس از شکست سهمگین در مقابل علی علیهالسلام، فراریان به خانه خزیدند و برخی که از مجازات اعدام رهایی یافته و در حبس خانگی بودند، از همانجا در تنور فتنه میدمیدند و گاه و بیگاه دیگر هممسلکان خود را روحیه میدادند. در این میان، حتی در مقر خلافت اسلامی یعنی کوفه نیز کسانی مرتبط و همرأی با ناکثین بودند و در هر فرصتی با ناامیدسازی مردم از موفقیت و پیروزی، و شایعهسازی علیه حاکمیت علوی تلاش میکردند تا از قدرت سیاسی حکومت بکاهند و از نظارتهای دقیق اجتماعی و اقتصادی آن برهند. اظهار خشنودی برخی از سران فتنه جمل به هنگام شنیدن خبر ترور امیرمؤمنان علیهالسلام، میتواند کلیدی برای جستجوی اسناد تاریخی بیشتر، در ارتباط ایشان با خوارج تروریست باشد.
دو. قاسطین (جبهه استکبار)
دشمن خارجی و استکبار زمانه علی (ع) در شام، یعنی معاویه ابتدا با حملات ایذائی و شبیخون های مکرر به خصوص در شمال عراق، فضا را برای کسب و کار و تردد و زندگی مردم، ناامن ساخت و مراودات تجاری را در بخشی از مرزها، مختل کرد.
سپس با تدارک یک جنگ رسمی و تمام عیار، جبههای وسیع و درگیری فرساینده ای را تحمیل کرد. در این جنگ، به محاصره غذایی (بستن آب)، ترور و مسموم کردن مبارزان و فریب متحدان علی علیه السلام بسنده نکرد، . بلکه عملیات روانی و هجوم تبلیغاتی سنگینی را علیه حکومت علوی تدارک دید.
معاویه و حکومت شام، با القای شایعات ریز و درشت درباره ناتوانی رزمندگان حق، منفعتطلبی مدیران و فرماندهان انقلابی، و بزرگنمایی امکانات و نقشه های جنگی خود، تلاش داشت خود را پیروز قطعی منازعه و حاکم ذی صلاح امپراتوری اسلامی قلمداد کند.
استکبار اموی در طول مذاکرات حکمیت و پس از آن، علاوه بر تشدید جنگ تبلیغاتی توانست با به دست آوردن فرصت حساسیت زدایی و تماس مستقیم با نیروهای انقلابی، در میان آنها رخنه کند و زمینه را برای ارتباط و اقدام مشترک، فراهم آورد.
معاویه دست آخر و در اوج ناامیدی از پیروزی و حتی حفظ موجودیت خود، صلح طلبی و مبارزه با خشونت و جنگ را دستاویز ساخت و مذاکره و حاکمیت منشور مورد توافق طرفین ـ یعنی قرآن ـ را یگانه راه نجات از بن بست درگیری و خون ریزی تبلیغ کرد.
وی در پایان تمامی خطبه هایش امیرمؤمنان را ملحد و مسدود کردن راه دین خدا می خواند و رسماً زبان به لعن او می گشود و همین رسم را به تمامی امامان جمعه الزام کرد. در برخی تواریخ جنگ صفین، جوانی در صف شامیان را گزارش کرده اند که می گفت: من از روی اعتقاد با شما می جنگم. چرا که رهبر شما نماز نمیخواند وعامل ریخته شدن خون عثمان است!
معاویه حتی از نفوذ به خانواده ها نیز نگذشت و با هدیه اسباب بازی و حیوانات خانگی به نام معاویه و سپس دزدیدن شبانه آن به نام علی، عواطف کودکان را علیه آن بزرگمرد الهی برانگیخت. تبلیغات معاویه چندان مؤثر افتاده بود که به واسطهای پیغام فرستاد: به علی بگو من با صدهزار نیرویی به مقابله با تو آمدهام که اگر بگویم ماده شتر نر است، میپذیرند!
فراموش نکنیم معاویه در کشتن چه کسانی دست داشته و به واقع باید او را پدر ترورهای صدر اسلام نامید. فهرست ترور شدگان او به شمشیر، نیزه، سم، و… چنین است: سعد بن عباده بخاطر وارد کردن فرزندش در حکومت شام در زمان ابوبکر، خالد بن ولید بن مغیره در زمان عمر به سبب احتمال کودتای وی در شام، مقداد بن عمرو، کعب بن امی، عبدالرحمن بن عوف، عبد الله بن مسعود، امام حسن (ع) در کوفه، مدائن و مدینه به دفعات متعدد، سعد بن ابی وقاص، زیاد بن ابیه برای به سلطنت رسیدن پسرش یزید، عبد الرحمن بن بی بکر (زنده به گور کردن)، مالک اشتر (مسمومسازی)، محمد بن ابی بکر و مهمتر از همه، قتل عثمان، همچنان که امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: «فو الله ما قتل ابن عمک غیرک».
مشهور شده است که ترورکنندة معاویه یعنی برک بن عبد الله فقط موفق میشود ران او را مجروح کند و ترور کننده عمروعاص یعنی عمرو بن بکر موفق نمیشود، چرا که شخص دیگری در محراب قرار می گیرد و فقط ابن ملجم موفق میشود علی(ع)را به شهادت برساند! اماا با این اوصاف، داستان آن دو تن دیگر ـ که بدون هیچ همدستی به قتل دشوار معاویه و عمروعاص در دمشق و مصر پرداخته باشند و به آسانی دستگیر شده باشند ـ تا حدی ساختگی می نماید.
یا اصل ماجرای ترور سهگانه از اساس ساختگی است و یا نمایشی از پیش تنظیم شده از سوی معاویه و عمرو عاص بوده است. ناکامی دو هم پیمان دیگر ابن ملجم برای ترور معاویه و عمروعاص، اگر ساخته و پرداخته دستگاه خبری بنی امیه برای سرپوش گذاشتن بر همدستی در ترور امیرمؤمنان علیهالسلام نباشد، دست کم می تواند کلید دیگری برای کشف اشراف و ارتباط امنیتی قاسطین با مارقین تروریست باشد.
سه. مارقین (گروهک تروریست)
ترور پرچمدار سنت نبوی و رهبر انقلاب علوی با شمشیر زهرآگین عبدالرحمن بن ملجم مرادی صورت گرفت. وی تا دیروز در جبهه صفین و همرزم انقلابیان علیه استکبار معاویه می جنگید و بعدا تبدیل به انقلابی پشیمان از جنگ و سپس عضو اپوزیسیون مسلح و ضد انقلابِ بی منطق یعنی خوارج شد.
خوارج، انقلابیان خودسری بودند که پس از سرخوردگی از ساده لوحی خود در حکمیت، خواستند از عذاب وجدان در تبدیل قله پیروزی به دره شکست، فرار کنند. از این رو به جای پذیرش اشتباه در تحمیل مذاکره بر امام مسلمین، با تحلیلی غلط و به خیال خود بیطرفانه، رهبران دو طرف ـ علی و معاویه ـ را بدون تمیز حق از باطل و مظلوم از ظالم، مسبب جنگ میان مسلمانان و کشتار بیگناهان قلمداد کردند. سپس برای تئوریزه کردن تحلیل خود، اساساً شیوه رایج حکومت را ـ چه بر انتخاب عادلانه و چه کودتای ظالمانه ـ غیر الهی و مخالف حکم قرآن دانستند و آرمانی دست نیافتنی به عنوان حاکمیت مستقیم الله را مطرح کردند.
پس از ورود خوارج به فاز اقدام مسلحانه که به نابودی ایشان انجامید، بقایای آنها به علت آن که افراد شاخصی چونان ناکثین و قاسطین نبودند، و از سوی دیگر چهره های خودی و آشنای محافل داخلی محسوب می شدند، به راحتی در همه جا رفت و آمد میکردند و به راحتی از انقلابیان واقعی قابل تشخیص نبودند. ابنملجم به آسانی به کوفه، نزد هم قبیله اش اشعث کندی رفت و به گزارش یعقوبی در آنجا بیش از یک ماه به آماده سازی سلاح ترور، مشغول شد.
ابن ملجم همچنین با اطلاع از عزاداری قطامه بنت شجنه برای بستگان کشته شده اش در نهروان، از وی خواستگاری کرد و او نه تنها قتل علی علیهالسلام را بخشی از مهریه خود خواند، بلکه فردی از قبیله اش به نام وردان را به کمک وی فرستاد و خود ابن ملجم نیز شبیب بن بجره از قبیله بنی اشجع را همکار خود ساخت. اگر داستان قطام ساختگی نباشد، دست کم در مورد خارجی بودن او باید تردید کرد؛ چه این که نقل های دیگری مبنی بر فاجره بودن وی و زنای ابن ملجم با مبلغ زیاد با او وجود دارد. در بسیاری از نقلها نیز آمده که خود قطام بر تن ابن ملجم، لباس زیری از حریر (برای محافظت در برابر شمشیر) پوشانید و او در مسجد با حریر حاضر شد. نه چنان فحشا و مبلغ سنگین آن و نه چنین حریر بستنی، با شهرت خوارج به سادهزیستی، مقدس مآبی و متدین نمایی نمی سازد! همچنین تماس های تروریست ها با اشراف کوفه و زخم خوردگان داخلی که با دشمنان بیرونی کاملاً مرتبط بودند، نشان از یک نقشه چند جانبه به رهبری شام دارد که فقط اجرای نهایی آن را خوارج بر عهده داشته اند.
تاریخ طبری، مقاتل الطالبین ابوالفرج اصفهانی و الارشاد شیخ مفید نوشته اند که اشعث از نقشه ترور خبر داشته و ابن ملجم شب واقعه را در مسجد جامع (برخی منابع: در منزل اشعث) در حال مشاوره با وی بوده و در هنگام سحر، اشعث به ابن ملجم علامت داد؛ چندان که حجر بن عدی آن را شنید و مشکوک شد و برای اطلاع دادن به منزل امیرمؤمنان علیهالسلام رفت، اما دیر رسید و حضرت به مسجد آمده بود. اشعث به ابن ملجم رسیدن سحر را خبر داد که منابع شیعی آن را نشانهای از تشویق وی برای کشتن علی میدانند. حجر بعد از شهادت علی علیهالسلام به اشعث می گفت که در اصل تو قاتل علی بودی! در تاریخ بلاذری به اشعاری از نجاشی اشاره شده که در آن معاویه را به خاطر تحریک ابن ملجم برای کشتن علی علیهالسلام ستوده است.
آنچه گفته شد، درآمدی است برای تحقیقی گسترده تر در اثبات این که ترور علی علیهالسلام، نه صرفاً به دست یک خارجی، بلکه به طراحی جبهه استکبار اموی، همدستی عهدشکنان و شورشیان خودی، و اجرای افراطیان تروریست بوده است.
خوشبینانه ترین روایت این است که طراحی ترور امیرمؤمنان علیهالسلام به دست افراطیان (مارقین) که از دید رس اطلاعاتی براندازان (قاسطین) و حدس عهدشکنان (ناکثین) پنهان نمانده بود، مورد استقبال و پشتیبانی و تشویق ایشان قرار گرفت و با بسیج امکانات اقتصادی و امنیتی خود زمینه را برای این اقدام فاجعهبار تسهیل کردند. سه گروه با امیر المؤمنین مواجه شدند: گروه قاسطین؛ یعنی بنی امیّه و اهل شام. اینها اهل عملِ به ظلم و روش ظالمانه بودند؛ کارشان هم با امیر المؤمنین به شدّت ظالمانه بود.
گروه دیگر ناکثین- بیعت شکنان- بودند؛ یعنی همرزمان و دوستان قدیمی امیر المؤمنین که طاقت عدالت او را نیاوردند و با او درافتادند؛ کسانی که علی را می شناختند و به او اعتقاد داشتند. بعضی از آنها حتّی در روی کارآمدن امیر المؤمنین هم نقش داشتند و با او بیعت کرده بودند؛ اما طاقت عدالت امیر المؤمنین را نیاوردند و با او در افتادند؛ چون دیدند آن حضرت به آشنایی و سابقه و رفاقت توجّهی نمیکند.
یک گروه هم مارقین بودند؛ یعنی آن جمعیت افراطی و متعصّب در نظرات خود؛ بدون اینکه اعتقاد دینی آنها ریشهی معرفتیِ درستی داشته باشد. این افراد بهخاطر اینکه ریشهی معرفتی و اعتقادیِ درستی ندارند، بهراحتی صد و هشتاد درجه مسیر انحراف را طی میکنند. اگر بخواهید نمونهی این قضیه را در انقلاب ما پیدا کنید، منافقین هستند؛ همین هایی که اوّلِ انقلاب در مبارزه با امریکا امام را هم قبول نداشتند، بعد رفتند زیر دامن امریکا مخفی شدند و از امریکا پول گرفتند و به صدّام پناهنده شدند. وقتی ریشهی معرفتی نباشد؛ غرور ناشی از نادانی به یافتههای ذهنی خود باشد و تمسّک به ظواهر دین هم وجود داشته باشد، نتیجه این می شود؛ مارقین.
اما از همهی اینها خطرناکتر برای امیر المؤمنین، قاسطین بودند؛ کسانی که اهل بنای ظالمانهی در حکومت بودند؛ اصلًا مبنای علوی و اسلامی را در حکومت قبول نداشتند… برای اینکه با عدالت علوی مبارزه کنند، آمدند به احترامِ به صحابه و اصل شورا متمسّک شدند. این مطلب خیلی مهمّی است. برای اینکه اصل عدالت را بکوبند و ارزش عدالت را که محور حکومت امیر المؤمنین بود، از یادها ببرند، آمدند ارزش اسلامی دیگری را- که البته اهمیت آن به مراتب کمتر از ارزش عدالت است- در مقابل امیر المؤمنین عَلَم کردند. قصد آنها حمایت از آراء صحابه یا از خود صحابه یا از شورای صحابه نبود. امیر المؤمنین در نامه ای همین معنا را به نحوی به معاویه می نویسد و می گوید تو می خواهی بین مهاجرین و انصار قضاوت کنی؟ تو می خواهی به ما یاد بدهی؟! شما تازهمسلمانان می خواهید اسلام را به علی بن ابی طالب که وجودش آمیختهی با اسلام و ساختهی دست اسلام است، یاد بدهید؟!
امروز هم در دنیا همین طور است. نظام جمهوری اسلامی تداوم شعارهای علوی و نظام علوی است. اشتباه نشود؛ نمی خواهیم بگوییم امروز نظام حکومتی ما منطبق بر الگوی امیر المؤمنین است؛ نه، خیلی فاصله است. این را هم هیچ کس نمی تواند ادّعا کند کهدر زمان ما، در نظام کنونی ما و بلکه در زیر این آسمان، غیر از ولیّعصر أرواحنا فداه کسی وجود داشته باشد که با علی بن ابی طالب قابل مقایسه باشد. امام بزرگوار ما که فرد ممتاز طراز اسلامی در زمان ما بود، افتخار می کرد که خود را کمترین کمترانِ یاران علی بداند؛ افتخار می کرد که خدمتگزار خدمتگزارانِ علی بن ابی طالب باشد. اما نظام اسلامی چرا، ادامهی همان نظام و الهام گرفتهی از آن است و با همان مسائل هم روبهروست. (مقام معظم رهبری در فرازی از خطبه نماز جمعه).