قسمت هشتم از مجموعه «هیولا» نسبت به قسمتهای قبلی این مجموعه لحن تندتر و بیرحمانهتری دارد. بااینکه از ابتدا میدانستیم که کامروا پشت حرفهای زیبا و فریبندهاش چه چیزی پنهان میکند، در این قسمت برای اولین بار باطن بیرحم و فاسد او را بیهیچ پردهای میبینیم. در یک فلاشبک به سه ماه گذشته، «هیولا» از فرصت استفاده میکند و از دغدغههای محیط زیستی میگوید و مدیرعاملی را به تصویر میکشد که باعث انقراض سه گونه جانوری بوده است، مدیری که اگر در یک حادثه مسخره کشته نمیشد (حادثهای که شباهتش با فاجعههای زیستمحیطی اخیر، غیرقابلانکار است)، باید بار سقوط مجموعهای که احتمالاً هیچچیز از آن نمیدانسته را بر عهده میگرفته است. در همین حین، کامروا با عصبانیت از پستی مردی میگوید که رشوه قبول نمیکند و گلایه میکند که لابد در آینده قرار است مقابل همه کارهای خلاف موسسه او بیستد و بعدتر با خونسردی تمام میگوید که مدیرعامل زیاد است اما آبدارچی خوب کم است.
بهراحتی از قربانی کردن آدمها و استفاده از طمع و سادگیشان برای رسیدن به مقاصد خود صحبت میکند. کامروا، برای اولین بار، شمایل هیولایی را به خود میگیرد که سعی دارد هوشنگ را به آن تبدیل کند و حالا میدانیم که نقشه اصلی او برای هوشنگ چیست و مشخص است که نقشه او خیلی گستردهتر از معرفی چند کتاب کمکآموزشی و دستبهسر کردن سپردهگذاران است و تلخ ترآنکه که خانواده و همسر کامروا هم درست مثل خودش، هر نقشی که لازم باشد برای به دام انداختن هوشنگ بازی میکنند.
کامروا، در تمام این مدت و زمانی که مؤسسات مختلف را به هوشنگ معرفی میکرد، ترکیب هیئتمدیره را به او نشان میداد و مدیرعامل معرفی میکرد در گوشهای امن ایستاده بود، اما اکنون شکی نداریم که بازوی اصلی تمام این مؤسسات و این فساد گسترده خود اوست.
کامروا که با چراغ خاموش زندگی میکند، در احداث دوربرگردان دخالت میکند و هوشنگ ساده را به دام خود انداخته است، آنقدر کاراکتر پیچیده و متناقضی است که گاهی میتواند بیننده را هم بترساند و او را با این پرسش مواجه کند که چند کامروا، در گوشه و کنار این جامعه آشفته، با چراغ خاموش مشغول به زندگی خود و چپاول دیگران هستند.
از سوی دیگر، قسمت هشتم با نمایش تغییر ظاهر شهره همراه است. شهره، دیگر شباهتی به زن سادهای که میشناختیم ندارد، اما مهمتر از تغییر قیافه شهره، میز شامی است که چیده است. میزی که غذایش باعجله آماده میشود و خورده میشود و هوشنگ بهعنوان پدر مهربان، آنچنان مست و شیفته ظاهر زیبای همسرش است که حتی از اندکی توجه به دختر کوچکش بازمیماند.
در ادامه این سکانس، به میز شام کامروا و فلور سر میزنیم، جایی که بحث تجارت در جریان است و زن و شوهر در دو انتهای میز باشکوهی بافاصله از هم نشستهاند و انگار میانشان چند فرسخ فاصله است؛ میز شامی که سردیاش کمکم دارد به زندگی هوشنگ هم سرایت میکند و شاید آینده او و همسرش هم باشد. این در حالی است که زندگی هوشنگ و کامروا گرچه در ابعاد زیادی باهم متفاوت است، اما شاید بارزترین تفاوتش به نقش خانواده و فرزندان در دوزندگی بازگردد. درحالیکه خانواده هوشنگ همیشه در کنار هم بودند و فرزندان هوشنگ نقش مهمی در قصه او داشتند، اما فرزند کامروا تنها وسیلهای برای نزدیک شدن او به هوشنگ بود و هیچوقت او را بهعنوان یک پدر و در محیط خانوادهاش نمیدیدیم. حالا به نظر میرسد که هوشنگ هم در حال فاصله گرفتن از خانوادهاش است و شاید او هم دارد فرزندانش را به پسزمینه میراند.
فرزندانی که یکی از آنها بحران هویتی دارد و دیگری باهوش زیاد و زبان رک و تندوتیزش قسمت اعظم تصویر بیننده از هوشنگ را میساختند و حالا با نبودشان این تصویر جدید را کامل میکنند.
در قسمت هشتم، کنایهها و انتقادات «هیولا» هم ادامه دارد. «هیولا» از شیوههای کثیف بازاریابی و تبلیغات صحبت میکند که زیادی برایمان آشنا است و از سیستمی میگوید که میخواهد کنکور را صادر کند و حتی برای شماره سؤالها هم هزینهای جدا دریافت میکند، اما با شیوهای رندانه، مشابه همان شیوهای که سپردهگذاران را متقاعد به سرمایهگذاری در موسسه خاف کرده است. «هیولا»، از نوسانات قیمت ارز و بازیهای روانی شایعات میگوید و آنقدر حرفهایش آشنا است که خندهای تلخ و دردناک به لب مخاطب میآورد. بهراستی هم که «هیولا» با همه بار کمدی و طنزش، بیشتر به یک تلخند شبیه است، یک خنده تلخ و گزنده.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
47