بیراه نیست اگر بگوییم هدیه تهرانی شمایلیترین ستاره زن سینمای ایران بعد از انقلاب است. زنی که با آن چهره استخوانی و مصمم در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد مطرحترین ستاره سینمای ایران بود. هدیه تهرانی از معدود ستارگانی است که در عین اینکه نزد مردم بسیار محبوب بود، اما هرگز درگیر بازی در آثار گیشهای برای شهرت نشد. معمولا ستارگان سینمای گیشه و سلبریتیها با بازیگرانی که ستاره آثار خاص سینمایی هستند و میتوان آنها را در جایگاه یک هنرمند مورد بررسی قرار داد، یکی نیستند و دو جریان متفاوت را جلو میبرند. (سحر قریشی و لیلا حاتمی مثلا!) اما هدیه تهرانی به عبارتی تنها بازیگر زنی بوده که این دو را همزمان در خود داشته است، بدون اینکه هرگز بخواهد برای شهرت و محبوبیت به کارنامه هنری خود لطمه بزند.
همچنین بخوانید:
بهترین نقش آفرینی های هدیه تهرانی، ستاره صورت سنگی سینمای ایران
تهرانی از اواسط دهه هشتاد کمکارتر شد و پی دغدغههای شخصیترش رفت (عکاسی و یوگا و…) هرچند گاهی نقشهای مورد علاقهاش را بازی میکرد اما عموم فیلمهای او بعد از «چهارشنبه سوری» آثاری مستقل برای سینمای هنری بودند و اکثرشان به اکران نرسیدند. دوری چندساله او از پرده سینما باعث شد وقتی تماشاگر بعد از سالها او را دوباره در «پل چوبی» دید و با چهره میانسال و حالا شکستهشده او مواجه شد، شدیدا جا بخورد.
در ماجرای سیل اخیر هم تهرانی بهخوبی نشان داد که چقدر دغدغههای انسانشناسانهاش برایش بیش از شهرت یا هرچیز دیگری اهمیت دارند. او از معدود بازیگران سینمای ایران است که در شهرت غرق و گم نشد، هنرش را به دستمزدهای بالا نفروخت و خودش را فراموش نکرد. همین او را در لیست خاصترین و متفاوتترین بازیگران تاریخ سینمای ایران قرار میدهد؛ هنرمندی بیحاشیه که حریم شخصیش را حفظ کرده و البته حضورش روی پرده در هر نقش و با هر گریمی، به تن تماشاگر رعشه میاندازد.
«سلطان»
اولین حضور هدیه تهرانی بر پرده سینما که او را در همان دم اول ماندگار کرد. سکانس داخل کبابی را بهیاد بیاورید که از میان دود غلیظ ناگهان چهره جوان و دخترانه او در مقنعه نمایان میشود و سراغ سلطان را از صاحب کبابی میگیرد.
هدیه تهرانی در «سلطان» نقش مریم دختر سرایدار خانوادهای اعیانی را بازی میکند که بزرگ خانواده در پی مرگش، باغ را به پدر او واگذار کرده و فرزندان متوفی سعی دارند آن را از چنگ خانواده مریم دربیاورند.
مریم هرچند دختری ساده و بیشیله پیله است اما میتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. تصویری که از هدیه تهرانی در «سلطان» نقش میشود، دختری مستقل و همهفن حریف که در پی احقای حق ناحقشدهاش است، همان تصویری است که از شخص خود تهرانی در سینما و جامعه ایران ساخته میشود؛ هدیه تهرانی از اولین زنان مطرحی است که بهدلیل شکل زیست مدرن و آزادانهاش مورد توجه قرار میگیرد و تبدیل به مهمترین و پررنگترین شمایل استقلال زنانه و زنآزادخواهی در دهه هفتاد میشود. تصویری که بعضا از هر کاراکتر و تصویر دیده شده از او روی پرده سینما مهمتر مینماید و تاثیرگذاری جدیای روی جریانات زنآزادخواهانه آن سالها میگذارد.
«قرمز»
هدیه تهرانی را به بازیهای سرد و بافاصلهاش میشناسند. این سردی در اجرای تهرانی تا آنجا پیش رفت که در سالهای اوجگیری او در سینمای ایران با لورن باکال، یکی از نمونهای ترین بازیگران زن هالیوود کلاسیک به دلیل این سبک اجرایش مقایسه میشد. برخلاف عموم بازیگران آن سالها که پر از شور و اغراق نقشآفرینی میکردند، باکال لحنی خویشتندار و با فاصله داشت.
این ویژگی بازی هدیه تهرانی هم هست و در «قرمز» در قالب نقش اول زن فیلم با همین اجرای سرد و درونیشده خود، میدرخشد. این خویشتنداری و سرما تنها سلاح شخصیت فیلم در برابر عشق آتشین، دیوانهوار و سوزان مرد است.
«شوکران»
«شوکران» بهروز افخمی و آن سیما ریاحی جذاب و خاطرهانگیزش احتمالا اولین تصویری است که با شنیدن نام هدیه تهرانی در ذهن یک تماشاگر پیگیر و خوره فیلم سینمای ایران، نقش میبندد. سیما ریاحی یکی از جذابترین و خاصترین شخصیتهای زن سینمای ایران است. این کاراکتر هم درست در ادامه اسلوب زندگی شخصی هدیه تهرانی است که چنین خوب از کار درمیآید: زنی مستقل که نهتنها از پس خودش وبرمیآید و زندگی پدرش را هم میچرخاند که با جدیتش بخش اورژانس را هم مدیریت میکند. انگار که آن استقلال و اعتماد بهنفس عجیب و غریب سیما و همه آن لوندیها و دلبریهایش، از جایی از زندگی خود تهرانی برآمده باشد و بههمین خاطر انقدر واقعگرایانه بهنظر میرسد.
حضور هدیه تهرانی از همان اول کار تأثیرات خاص خود را روی فیلم میگذارد؛ فیلمنامه فیلم به پیامد حضور او تغییراتی جزئی و کلی پیدا میکند. خصوصاً پایان فیلم که تا اواخر فیلمبرداری هم همان بوده که در نسخه اولیه آمده، (به این شکل که سیما به خانه مرد میرود تا خانه و بچههایش را بسوزاند و فیلم به پایان برسد.) به واسطه وجوه شکننده هدیه تهرانی تغییر میکند و در نسخه نهایی و کنونی، او بدون اینکه دست به بنزین برساند، خانه معشوقهاش را ترک میکند. پایان کنونی مطمئناً انتخاب بهتری بوده چراکه نه تنها به سیما ریاحی نزدیکتر است که به آنچه از منش زنانه در جامعه ایران آن سالها هم میشناسیم، بهمراتب شبیهتر است و رابطه درستتری با متن فرهنگی جامعه پیدا میکند و بهتبع باورپذیرتر میشود.
«کاغذ بیخط»
رویا رویایی! این کاراکتر خیالپرداز بهیادماندنی که زندگی خودش و فرزندانش را در رویا و خیالات برپا کرده است. این یکی از گرمترین هدیه تهرانیها است. شخصیتی که با کلام و هر اکتش ناگریز تماشاگر را هم، وارد جهان خیالی خود میکند. ظرافت بازی هدیه تهرانی در این فیلم را میتوان ثمره حساسیتهای ویژه ناصر تقوایی در کارگردانی و هدایت بازیگر هم دانست که توانسته جنبه عینی و پرشوری به او بدهد؛ هدیه تهرانی را کمتر بهاین شکل بهیاد میآوریم.
«کاغذ بیخط» هرچند عموما در خانه میگذرد و در ظاهر، روزمرگی مدرن یک خانواده طبقه متوسطی را بهتصویر میکشد و درباره مواجهه رویا و همسرش با مرحله جدیدی از زندگیشان در آستانه میانسالگی است اما بیش از آن و البته در زیرمتن خود درباره جامعه، سیاست، مدرنیته، خصوصیسازی، سرکوب سیستماتیک و سینما هم هست. رویا با آن جهان ذهنی هیجانانگیزش و هدیه تهرانی با بازی گیرا و اینبار گرم و صمیمانهاش، نور و روشنی آن خانه هستند.
«خانهای روی آب»
بازی هدیه تهرانی در «خانهای روی آب» هم در ادامه همان اجراهای خویشتندارانه و بافاصله قرار میگیرد که هرچند در اینجا در قالب یک نقش مکمل مجال بروز مییابد و حضورش بر پرده زمان کوتاهتری را به خود اختصاص میدهد، اما برندگی و جذبهاش قابل توجه است و این نتیجه شناخت درست و نزدیکی ذهنی بازیگر با کاراکتری است که آن را بر پرده سینما جان میبخشد.
او نقش منشی دکتر سپیدبخت را بازی میکند. زنی که بسیار نزدیکتر از یک منشی بهنظر میرسد و تماشاگر بهمرور متوجه اتفاقاتی که در گذشته میان دکتر و او افتاده است میشود و دلیل این بازی خونسرد و بیرحمانه همینجاست که مشخص میگردد: دکتر سپیدبخت در سالهای جوانی دختر، بزرگترین موهبت زندگیش را از او گرفته و امکان مادر شدن را از او سلب کرده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
225