بررسی تمام آثار نولان از «تعقیب» Following تا «میانسیارهای» Interstellar، بهترین راه برای پیدا کردن رازی که تمام آنها را به یکدیگر وصل کرده است هست.
در کمتر از دو دهه، کریستوفر نولان Christopher Nolan، از فیلمسازی گمنام که فیلمهایی با بودجه پایین میساخت به نامی معتبر تبدیلشده که آثار ساختهشدهاش رقیبی در برابر کوئنتین تارانتینو Quentin Tarantino و یا استیو اسپیلبرگ Steven Spielberg محسوب میشوند.
او برخلاف نام تجاری کم حاشیهاش، یک برند اصیل و واجد شرایط است و فیلمهای او بهتنهایی بهجای نولان گویا هستند؛ «تلقین» Inception تا جایی پیش میرود که تبدیل به گویشی مدرن برای توصیف تحتالحفظی هر چیزی که دارای چندین لایه است به کار میرود.
همچنین بخوانید:
نقلقولهایی ماندگار از فیلمهای کریستوفر نولان به بهانهی تولدش
برای درک این موضوع که او واقعاً چه کسی است -برای ستایش کارهایش- نمیتوانید به تصویر عمومی او متکی باشید، بلکه میبایست فیلمهای او را ارزیابی کنید تا به رازهای مخفیشان دست پیدا کنید. اکنون 2 سال از اکران آخرین فیلم او «دانکرک» Dunkirk در سینماها میگذرد و همه ما بیصبرانه منتظر خبری از فیلم جدید او هستیم. الآن بهترین زمان برای مروری بر فیلمهای اوست. در اینجا بهطور یکسان به 9 فیلم نولان از بدترین تا بهترین برای آشکارسازی نقطه انطباق همه آنها با یکدیگر نگاهی میاندازیم.
9. شوالیه تاریکی برمیخیزد The Dark Knight Rises
2012
«داشتم فکر میکردم اول کدوم یکی میشکنه؟… روحت یا بدنت؟»
سندی مبهم مبنی بر اینکه ساختن پایانی خوب برای یک سهگانه همیشه یکی از سختترین قسمتها است، «شوالیه تاریکی برمیخیزد» هرگز نمیتوانست بهپای فیلم قبلی بتمن نولان برسد، اما محصول نهایی حتی در حد آخرین فیلم بتمن جوئل شوماخر Joel Schumacher هم نبود. یک تلاش با نهایت بدسلیقگی، شلوغ و با گمراهی سیاسی در پایان دادن به تولید یک پول-ساز حتمی. نتیجه کار یکی از شلختهترین چیزهایی است که نولان تابهحال ساخته است.
آخرین فیلم بتمن نولان فیلم 165 دقیقهای نارسی که مشخصاً از لحظه شروع در پی پایان است و آمادگی زیادی برای تحلیل داستان حماسیاش ندارد. به تصویر کشیدن سیر تکاملی المانهای گاتهام از پیتسبورگ به شیکاگو و به نیویورک سرگرمکننده است، اما زمانی که بین و بتمن در حال کتککاری زوالناپذیر در راهپلههای ساختمان شهرداری هستند، این حس منتقل میشود که این حماسه بهطور کامل مکان و در کنارش هدف خود را گم کرده است.
8. تعقیب Following
1998
اولین تجربهی درهموبرهم کنجکاوانه برای فیلمسازی که بعدها برای فرمالیسم بودن شدیدش معروف شد، فیلم اول نولان شبیه اولین قدم بدشگون برای کسی است که در نهایت مسیرش منتهی به شهرت و کامیابی میشود. یکی از دلایلش این بود که این فیلم روانشناسی و دلهرهآور که تنها با 5000 دلار بودجه ساختهشده بود (مبلغی که شاید نتواند هزینه چای در فیلمهای بعدی کارگردان را پوشش دهد)، بیدرنگ از شرکت جشنواره ساندنس محروم شد.
اما اگر «تعقیب» دقیقاً نتوانست همه را شگفتزده کند، این تمرین مغشوش رقتانگیز 69 دقیقهای سیاهوسفید در حالتی از بلاتکلیفی نارس و بیتجربگی سرنخهای زیادی درباره آینده درخشان سازندهاش را در خود مخفی کرده است. حداقل این فیلم، جذابیت اندکی از آینده فیلمساز را در خود دارد. «تعقیب» که بهصورت 16 میلیمتری ساختهشده، داستان نویسنده جوان فقیری است که با تعقیب افرادی که در خیابان میبیند در پی الهام گرفتن برای نوشتن داستانش هست.
«تعقیب» بهعنوان یک فیلم ابداً رضایتبخش نیست؛ اما بهعنوان یک پاورقی بسیار قابلتوجه است. با نگاهی دوباره به آن، میتوانید نولان را درک کنید. گاهی ارتباطات درون فیلم بسیار غیرطبیعی هستند طوری که انگار نولان از قبل میدانست در فیلم چه میخواهد و به کجا میرسد و باقی ما تنها سعی میکنیم از داستان و شخصیتها عقب نمانیم.
7. بیخوابی Insomnia
2002
از اینجا به بعد همهچیز جالب میشود.
«بیخوابی» که بازسازی فیلم دلهرهآور ناخوشایند نروژی مربوط به سال 1997 است (که احتمالاً نیازی به بازسازی نداشت)، به تنها فیلم کریستوفر نولان تبدیل شد که نویسندگی فیلمنامه را بر عهده نداشته (اگرچه پیشنویس نهایی فیلمنامه را خودش نوشته است). حتی شخصیت اصلی فیلم همسرش را از دست نداده است! (از شاخصههای شخصیت اول اکثر فیلمهای نولان) و بهعبارتدیگر، در نگاه اول به نظر میرسد که این فیلم کمترین وجه شخصیسازی را برای نولان داشته است.
«بیخوابی» یکی از قطعات حیاتی این پازل است. لوکیشن فیلم درجایی شبیه نایتمیوت در آلاسکا است (مکانی حقیقی که خیلی زود حس برزخی خاصی را منتقل میکند). آلپاچینو Al Pacino بهدرستی در سبک خودش، نقش یک کارآگاه با عذاب وجدان و حس گناه را دارد که روشنایی طولانی نایتمیوت تنها دلیل بیدار ماندن او نیست؛ مانند بسیاری از نقشهای اصلی نولان، ویل درومر یک مرد میانسال جاهطلب با تواناییهای بالا (اما عمیقاً تنها) است که از گذشتهاش آزار دیده و در تلاش برای یافتن راهی بهسوی جلو است که ظاهر سردش، بیتجربگی درونش را مخفی کرده و شغلش، بهگونهای است که علت و همینطور راه حلی برای همه مشکلاتش را در خود جای داده است.
تنها مسئله این است که مشکلات او زیاد جالب نیستند. سرراستترین فیلمی که نولان تابهحال ساخته است به یکی از فیلمهایی تبدیلشده که کمتر دوست داریم آن را دوباره نگاه کنیم. وقتی ندانیم چطور خودمان را دستهبندی کنیم، چطور میتوانیم نقش دزد و پلیس را بازی کنیم؟ چگونه میتوانیم غریبهها را متهم به گناهی کنیم که خودمان هم از درون از آن زجر میکشیم؟ سرانجام «بیخوابی» راههای جالبی برای طرح این سؤالات پیدا میکند، اما حتی باوجود چند تیراندازی شلوول و آن صحنه تعقیب احمقانه که رابین ویلیامز Robin Williams در امتداد تنه درختان با سرعت میدود و مانند شرکت در تست بازیگری برای «لاکپشتهای نینجا آمریکایی» است- بیدار ماندن تا انتهای فیلم کار بسیار سختی است.
6. بتمن آغاز میکند Batman Begins
2005
«بتمن آغاز میکند» احتمالاً یک پیدایش حقیقی مدرن از فیلمهای ابرقهرمان، هیچ ردی مبنی بر شروع حرکتی بزرگ از کریستوفر نولان را ندارد، اما به روشنی این موضوع را که چطور واقعگرایی مثل نولان در دنیایی پر از اسپندکس دوام میآورد را ثابت کرده است. رویکرد نولان در مقایسه با زرقوبرق کارتونی که تیم برتون Tim Burton و جوئل شوماخر در فیلمهای بتمنشان داشتند بسیار دور بود و با به تصویر کشیدن داستان اصلی درباره مردی که پوشیدن ماسک را انتخاب میکند، به جنبه ادبی کار پرداخته است.
طرفداران سرسخت بتمن دلایل خوبی برای نگرانی داشتند، اما نولان بالاخره به گزینه مناسب برای ساخت این کار تبدیل شد. مشخص شد که کارگردان «ممنتو» (و کارگردان آینده «تلقین») به خوبی برای ژانری که شخصیتهایش اغلب با فریاد کشیدن تشخیصهای روانشناسانهشان با یکدیگر گفتگو میکنند، مناسب است. بهجز این، تشخیص اینکه آیا لیام نیسون Liam Neeson نقش نومیدی بتمن یا درمانگرش را بازی میکند بسیار مشکل است. دیالوگ نمونه: «چیزی که واقعاً از آن ترس داری درون خودت است. تو از قدرت خودت میترسی. از خشم خودت میترسی که انگیزهای برای انجام دادن بهترین یا بدترین کارها است». «ممکن است در درونت هنوز همان کودک فوقالعادهای که بودی باشی؛ اما این چیزی نیست که درون تو است». نولان برای این چیزها زندگی میکند؛ او در ژانری گیرکرده است که شخصیتهای داستان در حقیقت قرار است سخت و محکم باشند. اجرا ضعیف است و ممکن است نولان به تجدید نظر برای بازی کیت هولمز Katie Holmes نیاز داشته باشد. محک سرسری ترس و دلهره فیلم در سطحیترین حالتش است، اما نیروی خالص اشتیاق اخلاقی آن نشان داد که او به چیزی واقعی واقف شده است.
5. شوالیه تاریکی The Dark Knight
2008
فیلم موردعلاقه همیشگی همه کاربران سایت IMDb، «شوالیه تاریکی» یک مجموعه کامل از وقار و متانت فرهنگ امروزی است. واقعاً مهم نیست که فیلمنامه یک ترکیب نابسامان از ضربات شخصیت جداگانهاش است، یا اینکه سبک موزون کریستوفر نولان -ترجیح او به حرکات روایی نسبت به بازیها – به حماسهای ابرقهرمانی تبدیل شد که چندین و چند قطعه بهیادماندنی دارد و تعداد اندکی صحنههای واقعی.
نیازی نیست به هاروی دنت باور داشته باشید چون «شوالیه تاریکی» بسیار به خودش اطمینان دارد. فیلمنامه کریستوفر و جاناتان نولان متقاعد شده که داستان حماسیاش از نمادها، قدرتی دارد که میتواند در قرن 21 بسیار تأثیرگذار باشد. باوجود اینکه «شوالیه تاریکی» نام کریستوفر نولان را بر سر زبانها انداخت، اما اعتبار زیادی از فیلم متعلق به هیث لجر Heath Ledger است. بازی بهیادماندنی او در نقش جوکر فراتر از ژانر ابرقدرتها نمیرود، اما بسیار نافذ است. لجر شبیه نولان که از استعارههای داستانهای ابرقدرتی برای یافتن خانهای برای استعدادهای ذاتیاش استفاده کرد، از آسیب وحشیانهاش بیشترین استفاده را کرد؛ حجم بدون کنترل، بزرگنمایی غیرمعمول که همیشه در این ژانر مورداستفاده بوده و با نشانهای شکسپیر گونه به آنها ملحق شد.
4. میانسیارهای Interstellar
2014
وقتی یکی از سرسختترین عقلگراهای سینما فیلمی درباره موضوعی غیرقابلتوصیف مثل عشق فیلمی بسازد، نتیجهاش میشود «میانسیارهای». حماسهای اکتشافی در سبک علمی- تخیلی و با ابهت شبیه به «2001: ادیسه فضایی» 2001: A Space Odyssey، فیلمی که کریستوفر نولان بعد از سهگانه بتمن ساخت، یک شیرجه عمیق کنترل نشده احساسی به دنیایی اسرارآمیز است. با طرح و نقشه کار، این فیلم یکی از آشکارترین آثار پراحساسی است که نولان تابهحال ساخته است. «میانسیارهای» که از تنش میان منطق و هیجان، واقعیت و احساس به وجود آمده، در تلاش است تا بیپرده جایگاه عشق را بهعنوان یک نیروی داروینی، بهعنوان یک مکانیزم بقا و بهعنوان بهترین نوع امید ما برای آینده، تغییر دهد. عشق تمام چیزی نیست که نیاز دارید، اما این فیلم سعی دارد به ما القا کند که بدون آن کارمان تمام است.
همزمان خوشساخت و بدترکیب، این فیلم بلندپروازانه نولان تا به امروز همچنین یکی از نامتعادلترینها محسوب میشود؛ و لذا اثری بسیار طبیعی است که هر دو ویژگی خوب و بد نویسندهاش را نشان میدهد. او تابهحال هیچگاه اینقدر مغرور و هیچگاه اینقدر شکننده نبوده است. علاقه وافر نولان به بازی با نسبیت زمان کاملاً مشهود است که در اینجا بهجای نفوذ مستقیم سینمایی، با احساسات شخصیتهایش غنیشده است.
3. تلقین Inception
2010
گاهی به نظر میرسد که کریستوفر نولان زیبایی ترفندهای جادویی را بهتر از هر فیلمساز دیگری بعد از اورسن ولز Orson Welles درک میکند. او استاد گمراه کردن و نابغه تبدیل کردن هر صحنه به زیبایی به قسمتهای پیچیده یک ماهیخوار اوریگامی است. یک شعبدهباز هیچگاه حقههایش را رو نمیکند، اما نولان در «تلقین» نتوانسته جلوی خود را در گفتن روند کارش بهطور پیدرپی بگیرد. یک مثال اساسی برای میل شدید فیلمساز بهمنظور نمایش و مسلح کردنش به داستان، این فیلمی است که زمان زیادی را تنها به توضیح دادن داستان برای مخاطبش صرف کرده است.
بله «تلقین» داستان مؤکدی درباره گناه و رستگاری، قدرت و ایده است، اما بیش از هر چیز بهانهای جدی و مفصل برای تجلیل هیجانزدهاش از آنچه یک فیلم میتواند انجام دهد، بهحساب میآید. در جزئیاتْ خستهکننده اما در کل بسیار مهیج است. این فیلم چیزی جز یک بازی مسرتبخش با نسبیت زمان با گذر متقاطع میان چهار لایه مختلف وجودی نیست. بیش از آنکه «تلقین» یکی از پرجاذبهترین ویژه خویی (بهطور کلی به خوی و حالت غیرمعمول یک شخص میگویند) در قرن 21 باشد، تجلی قدرتی ویژه برای خواب دیدن با چشمان باز است.
2. ممنتو Memento
2000
یک داستان غیرخطی درباره مرد سفیدپوست میانسالی که عاجزانه در پی پیدا کردن سرنخی است تا انتقام قتل همسرش را بگیرد. پیوندی درخشان میان فرم و عملکرد، موفقیت کارگردان در سال 2000، تبدیل به الگویی برای ادامه حرفهاش شد. «ممنتو» بهخوبی پیش میرود زیرا نبوغ آن هرگز بااستعدادش تداخل پیدا نمیکند، ساختار فیلم با روح آن تقابلی ایجاد نمیکند. برعکس، نحوه بازگو شدن داستان فیلم، کاملاً از موضوع فیلم غیرقابل تفکیک است.
برای بسیاری از کارگردانان معاصر، فیلمسازی تنها نوعی سرویس برای رساندن اطلاعات بهحساب میآید، اما برای کریستوفر نولان این مدیوم در رساندن پیغام، نامرئی تلقی میشود. داستان لئونارد شلبی (گای پیرس Guy Pearce) در دو جهت حرکت میکند و هر صحنه در یک زمان به جلو و عقب میرود، بنابراین اتفاقی که در یک سکانس افتاده بهاندازه سکانس بعدیاش هیجانانگیز است.
یک نوآر ساده که برای باز شدن به یک رمز احتیاج دارد و فیلم به یک مدیتیشن شگفتآور در زمان، حافظه و قدرت خود-فریبی تبدیلشده چراکه این فیلم تشخیص داده که هر فیلم خوبی چطور بیننده را ملزم به محاسبه هر سه این موضوعها کند. این یک داستان درباره داستانهایی است که ما برای یکدیگر نقل میکنیم، و نولان آن را طوری ساخته است که به مشارکت ما نیاز دارد.
1. پرستیژ The Prestige
2006
«دارید با دقت نگاه میکنید؟»
به نظر شما کریستوفر نولان چقدر آرزومند گفتن این جمله و پرسیدن سؤال از تماشاچیان در ابتدای تمام فیلمهایش است؟ او میخواهد که به سمت نمایشگر خم شویم تا ما را درگیر فیلم کند.
«پرستیژ» بهاندازهای که به مشارکت تماشاگر نیاز دارد، همانقدر هم او را مشتاق ربودن نگاهش از توپ آتشین معلق میکند. این فیلم شاهکار گمراه کردن تماشاگر است. یک داستان تاریخی پیچیده درباره درگیریهایی که بین دو شعبدهباز در حال رقابت (کریستین بیل Christian Bale و هیو جکمن Hugh Jackman) که هردو در کارشان مهارت دارند، است. این فیلم خوشساخت مثل یک نگاه کدگذاری شده به ذهن نولان است. مشخصه داستان خود را با پرداختن به عمیقترین لایه و بالا آمدن تا بالاترین سطح آنجا بازگو میکند. این فیلم یک داستان حماسی اعترافی درباره خطر جاهطلبی و لذت فریب دادن خودمان برای فراموش کردن حقیقت هر چیزی که بهدرستی از آن آگاه هستیم است. بهعبارتدیگر، روش این فیلم تقریباً شبیه به همان حقهای است که نولان در «ممنتو» و همینطور در «تلقین» از آن استفاده کرد است؛ اما ویژگی که «پرستیژ» را از باقی فیلمها جدا میکند، این است که این فیلم بیش از هر فیلم دیگری از نولان توهم و خیال را وارسی میکند.
بیشتر فیلمهای نولان مانند کار شعبدهبازان تلقی میشوند، اما «پرستیژ» تنها فیلم او است که به نظر میرسد مثل کارهای یک جادوگر باشد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
15,186