ایران در جنگ جهانی اول (١٩١٨-١٩١٤م. / ١٢٩٣-١٢٩٧ ش

١. بیان مسئله

ایران در جنگ جهانی اول (١٩١٨-١٩١٤م. / ١٢٩٣-١٢٩٧ ش.)، اعلام بیطرفی کرد، اما به رغم این اعلام بیطرفی صحنه درگیری قوای روسیه، عثمانی و بریتانیا شد. دو دولت انگلیس و روسیه در مارس ١٩١٥ (اسفند و فروردین ١٢٩٣ -٤) پیمانی سری امضاء کردند که در آن اسمی از استقلال ایران برده نشده بود. مضمون قرارداد سری آن بود که روسیه صفحات شمالی ایران را ضمیمۀ خاک خود کند و در عوض بریتانیا ادارة جنوب ایران را مستقیما به دست گیرد.

جنگ تأثیر مستقیم و مخربی بر اقتصاد ایران داشت. ارتش های متخاصم، محصولات کشاورزی، دامی و خود دام ها را مصادره میکردند، شبکۀ آبیاری ویران شد، دهقانان را به زور به جاده سازی و سایر بیگاریهای نظامی واداشتند و روستاها خالی از سکنه شدند. شهرهای کشور با تورم دست به گریبان بودند. در مقابل این حضور و هجمۀ بیگانگان در ایران، جنبش های مقابله با سلطۀ خارجیان در گیلان (به رهبری میرزا کوچک خان)، آذربایجان (به رهبری شیخ محمد خیابانی)، خراسان (به رهبری کلنل محمدتقی خان پسیان) و سایر نقاط ایران سازمان داده شد. تمام این نهضت ها توسط رضا شاه و ارتش قدرتمندی که سازمان داده بود، به دلایل و طرق مختلف سرکوب شدند. اما همین ارتش که جنبش ها و شورش های داخلی را به سختی درهم کوبیده بود در ٣ شهریور ١٣٢٠ در برابر هجوم متفقین زبون ماند و در ١٠ شهریور کاملا از هم پاشید. در این زمان، یعنی در زمان حضور نیروهای متفقین در جریان جنگ جهانی دوم، دیگر جنبش، نهضت و حرکتی جدی در مقابل بیگانگان پا نگرفت و به نوعی گویی روحیه مقاومت در برابر بیگانگان در میان ایرانیان فروکش کرد.

سؤالی که این نوشته در پی یافتن پاسخ به آن است دقیقا همین است. چرا مقاومت در برابر بیگانگان که در عصر فتحعلیشاه، ایرانیان بسیاری را به جنگ با روس ها برانگیخت، یا خیلی زیادی از ایرانیان را در عصر ناصرالدین شاه در اعتراض به اعطای امتیازات به بیگانگان به خیابان ها کشاند، یا در سال های پس از جنگ جهانی اول موجب بروز و ظهور جنبش ها و نهضت هایی در جایجای ایران شد، در جنگ جهانی دوم و در زمان اشغال ایران توسط متفقین اثری از آثارش باقی نمانده بود؟ به عبارت روشن تر سؤال این است که چرا در جنگ جهانی دوم هیچ گونه مقاومت مردمی صورت نگرفت؟

٢. روش شناسی

این مقاله برای پاسخ به سؤال پیش گفته به بررسی مصادیق مقاومت در برابر بیگانگان در دوره قاجار خواهد پرداخت، در هر مصداق، نیروهای اجتماعی مؤثر، مورد توجه قرار خواهند گرفت. سپس همان عوامل در دورة رضاشاه بررسی خواهند شد و در نهایت با استفاده از مدل تحلیلی تطبیقی میل، به استخراج پاسخ چرایی پرداخته خواهد شد. اصطلاح «تحلیل تطبیقی  تاریخی» به نوع خاصی از تحقیقات اجتماعی اختصاص داده شده است که با سه ویژگی تحلیل علی، تأکید بر فرایندهای زمانی و استفاده از مقایسۀ سیستماتیک بافت مند یا مبتنی بر زمینه مشخص میشوند. اکثر مطالعات تطبیقی  تاریخی بر اصول و قواعد استوارت میل مبتنی هستند. منطق روش شناختی میل شامل روش های توافق و اختلاف و مدل های بسط داده شده از آنهاست (طالبان، ١٣٨٨: ٥٦٦٣). هدف اصلی میل از تدوین این روش ها، بنا نهادن بنیانی منطقی (با منطق استقرایی) برای اثبات مدعا در تحقیقات علمی بود. طرح اثبات مدعا چارچوبی است که بر اساس آن، درستی یا نادرستی مدعای نظری در عالم تجربی محک زده میشود (طالبان، ١٣٨٨: ٦٤).

تدا اسکاچپول در کتاب دولت ها و انقلاب های اجتماعی با ترکیبی از طرح شبیه ترین نظام ها با متفاوت ترین نظام ها با روش توافق و اختلاف میل به دنبال ارائۀ یک نظریۀ جامع از انقلاب اجتماعی بود. بررسی تطبیقی اسکاچپول نشان داد که ترکیبی از «بحران در اقتدار دولت»،

«اجتماعات دهقانی نسبتا مستقل» و «اعتراضات دهقانی سازمان یافته» نقشی کلیدی در فروپاشی دولت های مطلقه در سه انقلاب اجتماعی فرانسه، روسیه و چین داشته اند، مضافا بر اینکه مقایسه های انجام گرفته با موردهای منفی ژاپن، پروس و انگلستان نشان داد که نبود این شرایط منجر به انقلابات سیاسی شده است نه انقلاب اجتماعی (طالبان، ١٣٨٨: ٨٨-٨٦).

اسکاچپول در مقدمۀ کتاب دولت ها و انقلابات اجتماعی متذکر شده است که در روش شناسی کار بیشتر از هر کسی مدیون بارینگتون مور و کتاب ریشه های اجتماعی دموکراسی و دیکتاتوری اوست (اسکاچپول، ١٤: ١٣٨٩) البته بین کار اسکاچپول و مور در کاربرد روش تطبیقی و مقایسه ای تفاوت وجود دارد؛ مور از مقایسه به عنوان روشی برای آزمون (و اغلب رد کردن) تعمیم های بالقوة تجربه ای که میتواند موارد خاص را توضیح دهد، استفاده کرده است و برای این کار از دو شیوة «علت مشابه  پیامد متفاوت» و «علت متفاوت  پیامد مشابه» برای مقایسۀ موارد استفاده کرده است؛ اسکاچپول اما، نمونه های مورد نظر خود را با این روش آزمون و بررسی نکرده است و در عوض این موارد را با فرضیه های علی  تبیینی، روش توافق و روش تفاوت جان استوارت میل مورد مطالعه قرار داده است (اسمیت، ١٣٩٢: ١٢١ -١٢٠).

فوران، مهم ترین پژوهشگر تطبیقی انقلاب ایران، نیز برای پاسخ به پرسش های مختلف از جبر بولی یا تکنیک تحلیل کیفی تطبیقی استفاده کرده است. تکنیک تحلیل کیفی تطبیقی که مبتنی بر جبر بولی یا بسط بولی منطق مقایسۀ اسمی استوارت میل است، روش شناسی ضمنی و تلویحی تحقیقات تطبیقی  تاریخی است. با استفاده از این تکنیک، تحلیل گران میتوانند به وارسی ترکیب های متفاوت از تبیین کننده ها، به مثابه علل یک معلول واحد بپردازند (طالبان، ١٣٨٧: ٤٥٦ - ٤٥٥).

الف) مصادیق مقاومت در برابر بیگانگان در دورة قاجار (تا پایان دورة ناصری) و نیروهای اجتماعی مقاومت در این عهد:

١. جنگ ایران و روس در دورة فتحعلیشاه

آنچه در اینجا بدان پرداخته میشود، نیروهای اجتماعیای است که قادر به مقاومت، یا قادر به بسیج مردمی نیروهای مقاومت، در مقابل روسیه بودند. این نیروها، دو دسته بودند اول، ایلات و عشایر و دوم، روحانیونی که با نوشتن جهادیه ها و صدور فتاوی مردم را به مقابله با اجانب فرا میخواندند.

١-١. نیروی نظامی ایلات و عشایر در جنگ ایران و روس؛

فرماندهان نیروهای نظامی تحت فرمان عباس میرزا در نبرد با روسیه سران ایلات و عشایر بودند. عشایر را نباید تنها مجموعه هایی در چارچوب اهداف اقتصادی و معیشتی قلمداد کرد، بلکه باید آنها را واحدهایی سیاسی قلمداد کرد که دارای وجدان نظامی و امنیتی برای دفاع از چارچوب های اجتماعی و فرهنگی خود هستند (سریع القلم، ١٣٩١: ٦٥).

٢-١. روحانیونی که در جهادیه های خود مردم را به جنگ با کفار روس ترغیب میکردند؛

چون نخستین دورة جنگ های ایران و روس پایان نمیپذیرفت و نیروهای روسی از تجاوز به استان های ایران دست نمیکشیدند دولت ایران، با همکاری رهبران مذهبی، مردم را به شرکت در یک جهاد همگانی بر ضد روس آماده ساختند. لسان الملک سپهر مینویسد که در سال ١٨٠٨ فتحعلیشاه به میرزابزرگ قائم مقام فرمان کرد تا از علمای ایران و عراق به تشویق سپاه مسلمانان در محاربت با روسیان طلب فتوا کند؛ علما نیز به این دعوت پاسخ مثبت داده، هر یک رساله ای نگاشتند که مجادله و مقاتله با روسیه جهاد فی سبیل الله است. شیخ جعفر کاشف الغطاء، در فصلی طولانی از کتاب پرآوازة خود، کشف الغطاء، به مسئلۀ جهاد پرداخته و احکام آن را با موشکافیهای فراوان مورد بازکاوی قرارداده و جنگ با «فرقۀ الشنیعۀ الاروسیه» را تحت فرماندهی فتحعلیشاه وظیفه ای حتمی و شرعی دانسته است. کتاب مهم و پرآوازة دیگری که در خلال جنگ های روس و ایران نوشته شد و فصلی از آن به بحث پیرامون جهاد با روسیان اختصاص یافت جامع الشتات میرزای قمی بود که کشته شدن مسلمانان را در جنگ با روسیه برابر با شهادت خواند. به این ترتیب برای نخستین بار دولت شیعۀ ایران، در خلال جنگ با روسیان، از گونه ای ادبیات و آثار اسلامی برخوردار شد که می توان آن را «ادب جهادی» نام گذارد. کاشف الغطاء در نوشته های خود پیرامون جهاد با روسیان، بر مسلمانان واجب میداند که بر فرمان شاه در امر جهاد سرنهند و سرپیچی از او را سرپیچی از خدا و سزاوار خشم او میداند (حائری، ١٣٧٢: ٣٣٠-٣٧٨).

به این ترتیب دو نیروی اجتماعی که در این دوره در جنگ های طولانی، به ستیز و مقابله با بیگانگان روس پرداختند، ایلات و عشایر و مردم متدینی بودن که توسط روحانیون به جهاد فراخوانده شده بودند.

٢. حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف در دورة فتحعلیشاه؛

در پایان جنگ با روسیه و با انعقاد معاهدة ترکمانچای (١٨٢٨)، روسیه مطابق ماده ١٥ این معاهده، حامی اتباع ایالات واگذار شده به روسیه شد، این اتباع میتوانستند به سوی روسیه دست یاری دراز کنند و بنا، بر این بود که روسیه از آنان حمایت کند. این موضوع همچنین در مورد آن کسانی که با اجبار مسلمان شده بودند نیز مصداق داشت (آوری، ١٣٧٣: ١٠٣). ماجرای حمله به سفارت و قتل گریبایدوف (به تاریخ ١١ فوریه ١٨٢٩) سفیر دولت روسیه  که ایرانیان او را مظهر معاهده ترکمانچای میدانستند و از او ناخشنود بودند  از این قرار بود که در شهر شایع شد گریبایدوف دو زن گرجی را بر خلاف میل خودشان از حرمسرای یکی از شاهزادگان قاجار به زور بیرون کشیده و با خود برده است. در چنین فضایی دو نیروی اجتماعی در مقابله و ستیز با بیگانه ای که ناموس ایرانیان را هدف گرفته بود، نقشی تعیین کننده داشتند. اول، روحانیون (مشخصا میرزا مسیح مجتهد)، دوم، لوطیان.

١- ٢. میرزا مسیح مجتهد

میرزا مسیح، مجتهد معروف آن زمان، با صدور فتوایی، در برابر ماده ١٥ معاهدة ترکمانچای اعتراض خود را اعلام کرد. وی در فتوای خود گفت که تکلیف هر مسلمان است تا هم مذهبان خود را از دست کافران نجات دهد (آوری، ١٣٧٣: ١٠٦و١٠٥). مردم در مسجدی که میرزا مسیح امام جماعت آن بود به یکبار شوریدند و غوغا به پا کردند. به گفتۀ لسان الملک سپهر رأی علما اما در قتل ایلچی نبود، بلکه غرض ایشان تهدید ایلچی و استرداد زنان مسلمه بود، اما عوام سر از انقیاد علما به درکردند و به یکباره مرد و زن غوغاکنان روی به خانه گریبایدوف نهادند (لسان الملک سپهر، ١٣٧٧: ٤٢٠/١). جمعیت خشمگین، گریبایدوف و حدود ٣٥ نفر از اتباع روسیه و کارکنان و نگهبانان سفارت را به قتل رسانند. این رفتار در زمانی غیر از جنگ، نشان از وجود عواملی به جز مردم عادی در میان خیل جمعیت عادی کوچه و بازار دارد؛ لوطیان. لوطیان کسانی بودند که چندان در قید و بند آداب شرعی نبودند اما بازوی اجرایی و قدرتمندی برای اجرای حدود شرعی و تجلی اقتدار علمای دینی بودند.

٢-٢. لوطیان

در میان جمعیت خشمگین عده ای بودند که «چماق و قمۀ خود را در هوا تاب میدادند» (کلی، ١٣٨٥: ٢٣٦). مسلح بودن معترضان به آلاتی چون چماق و قمه میرساند که لوطیان دست اندرکاران اصلی اعتراض بوده اند. روایت سپهر از گفت وگوی شاهزادگان قاجاری با معترضان نیز بر این گمان صحه میگذارد. گفت وگویی که به خشونت بود و میتوان از آن به تحلیل پایگاه اجتماعی سران معترضان نشست : «آنجا که پای دین در میان باشد، ما از دولت، دست بازداریم.

اینک این تیغ های آخته را از بهر دشمنان دین افراخته ایم. اگر شما حمایت دشمن کنید، حشمت شما نگاه نداریم و نخست این تیغ ها بر شما برانیم» (لسان الملک سپهر، ١٣٧٧: ٤٢٠/١). سرانجام معترضان به سفارت حمله برده و در حالی که گریبایدوف این بار به عبث و دور از نخوت پیشین سعی در مذاکره با مهاجمان داشت به قتل رسید. اعضای سفارت به جز یک نفر، مالتسوف، به قتل رسیدند. معترضان پس از کشتن هیأت نمایندگی روس، جسد گریبایدوف را در شهر گرداندند که از رفتار لوطیان نشان است: «جماعت جنون زده با راه انداختن دستجات به تکرار فریاد میزدند: ای مردم برای سفیر روس که میخواهد به دیدار شاه برود، راه باز کنید! به نشانۀ احترام خبردار بایستید! ادای احترام کنید! کلاه را از سر بردارید و مثل فرنگیها به او سلام دهید! تا می توانید به صورتش تف بیندازید» (کلی، ١٣٨٥: ٢٤٠  ٢٣٩).

ماجرای خونین گریبایدوف از دو جهت اهمیت داشت؛ اول اینکه از دیدگاه حامد الگار، نخستین رویارویی مردم و روحانیون با حکومتی بود که در مظان اتهام خیانت به مردم و همکاری با قدرت های غیرمسلمان اجنبی قرار داشت، و دوم اینکه این رویداد یک مقاومت مردمی ایرانی در برابر سلطه و قدرت خارجی بود (فوران، ١٣٩١: ٢٣٩).

٣- شکل گیری جنبش ها و شورش های اجتماعی علیه اعطای انحصارات به بیگانگان در دورة ناصرالدین شاه (جنبش تنباکو)

در این دوره، شاهد مقاومت های مردمی در قالب فشار افکار عمومی، جنبش ها و شورش های اجتماعی برای، مقابله با اعطای امتیازات انحصاری به بیگانگان هستیم. در این میان مقاومت در برابر امتیاز رویترز، جنبش تنباکو و شورش در کمپانی هاتز اصفهان، نمونه های برجسته ای از مقاومت نیروهای اجتماعی در برابر بیگانگان هستند. در اینجا به بررسی نیروهای اجتماعی دخیل در جنبش تنباکو پرداخته میشود:

روز ٨ مارس ١٨٩٠ (١٧ اسفند ١٢٦٨)، به دنبال رشوه هایی که به مقام های دولتی ایران داده شد امتیاز انحصاری تنباکو به سرگرد تالبوت داده شد و مقرر گردید شرکت تالبوت سالانه ١٥٠٠٠ پوند استرلینگ به علاوة یک چهلم سود خالص را به شاه بپردازد. به تالبوت اجازه داده شد همۀ توتون و تنباکوی تولید شده در ایران را برای صدور و فروش در بازار داخلی، خریداری کند.

توتون کاران موظف شدند محصولات خود را به شرکت تالبوت بفروشند و فروشندگان داخلی میبایست برای فروش توتون و تنباکو از شرکت اجازه بگیرند. مدت اعتبار امتیاز ٥٠ سال بود. در چنین فضایی دو نیروی اجتماعی به مقابله با اعطای امتیاز به این شرکت انگلیسی، پرداختند: نخست، بخشی از بازرگانان، مغازه داران، اصناف و توتون کاران که با اعطای امتیاز منافع شان در خطر قرار میگرفت و دوم، روحانیونی که به حمایت از آنان به صدور فتوا و بسیج نیرو پرداختند.

٣-١. اصناف و بازرگانان

در فوریۀ ١٨٩١ تالبوت به ایران آمد تا شرکت را دایر سازد و شاه رسما و علنا واگذاری امتیاز را اعلام نمود. بیدرنگ صدای اعتراض بلند شد. روز ششم مارس تاجران توتون و تنباکو در حرم شاه عبدالعظیم بست نشستند و طی دادخواستی اعلام کردند به هیچ وجه با رژی کنار نخواهند آمد. در آوریل ١٨٩١ مخالفت های جدی با امتیاز در شیراز آغاز شد، مردم ضمن تجمع در مرقد شاه چراغ در مورد ورود نمایندة رژی به شیراز اعتراض میکردند. نیروهای حاکم فارس به روی مردم آتش گشودند، چندین نفر کشته و زخمی شدند و سیدعلیاکبر روحانی به بوشهر تبعید شد.

٣-٢. روحانیون

سیدعلیاکبر روحانی در بوشهر با سیدجمال الدین اسدآبادی، روحانی طرفدار وحدت جهان اسلام و منتقد شاه ایران، دیدار کرد. جمال الدین در نامه ای شدیدا از ناصرالدین شاه به دلیل اعطای امتیاز به اروپاییان انتقاد کرد. سیدعلیاکبر، نامه را به میرزای شیرازی مجتهد بزرگ شیعه در سامره تسلیم کرد و در روز دوم دسامبر به دنبال فتوای وی، توتون و تنباکو در سراسر ایران تحریم شد، و استعمال آن حکم محاربه با امام زمان را یافت. تحریم، فوق العاده کارساز افتاد و دامنۀ آن به حرمسرای شاه و خدمه او نیز کشیده شد، حتی مسیحیان و یهودیان نیز به تحریم پیوستند. روز ٢٥ دسامبر پلاکاردهایی در بازار برپا شد که دولت را به جهاد تهدید کرده بود. روز ١٣ ژانویه دولت از میرزا حسن آشتیانی مجتهد بزرگ تهران خواست در ملاء عام قلیان بکشد یا از شهر خارج شود. روز بعد آشتیانی آمادة خروج از تهران بود که مردم بعد از تعطیل بازار بر در خانۀ او گرد آمدند و نگذاشتند نیروی نظامی شاه، مجتهد را از تهران تبعید کند. چهار هزار زن و مرد به رهبری سادات روحانی به سوی کاخ سلطنتی راه پیمایی کردند. از مردم خواسته شد دست از راه پیمایی بردارند و چون تمکین نکردند بر رویشان آتش گشودند، حداقل ٧ نفر کشته شدند.

جماعت تنها زمانی آرام شد که شاه طی تلگرافی از آشتیانی خواست در تهران بماند و امتیاز را لغو کرد. آشتیانی از مردم خواست متفرق شوند و در صورتی که به فاصلۀ دو روز، وعدة شاه عملی نشد، بار دیگر تجمع کنند. روز ٤ ژانویه شرکت رژی با لغو امتیاز موافقت کرد چون فهمید که در غیر این صورت اوضاع ناآرام میشود و خون ریزی بیشتری خواهد شد و شاید کار به انقلاب بکشد. جو کشور تا ٢٦ ژانویه ناآرام بود، در آن روز جارچی در شهر اعلام کرد که تحریم تنباکو پایان یافته است. جنبش تنباکو بدین نحو پایان یافت (فوران، ١٣٩١: ٢٥٠-٢٥٣).

کدی در خصوص نیروهای اجتماعیای که در این جنبش حضور داشتند و آن را به صورت نخستین حرکت توده ای تمام عیار در تاریخ اجتماعی ایران درآوردند مینویسد: «ائتلاف عجیب و ناپایدار روحانیت، ناسیونالیست ها، تاجران ناراضی، شهرنشینان به همراه ذینفع های قدرتمند داخلی و خارجی با دولت به معارضه برخاستند [... ] دخل و تصرف و تماس بیدینان (خارجی) با چیزی که آن اندازه مصرف روزمره داشت و مصرف کننده در تماس مستقیم با آن قرار میگرفت، خواه و ناخواه مخالفت برانگیز بود. شیعه معتقد است چیزی که بیدینان به آن دست زده باشند نجس است» (همان). بحث حقوقی جدیتری نیز علیه واگذاری امتیاز جریان داشت و گفته میشد این انحصار غیرقانونی، آزادی کسب و کار بازرگانان مسلمان را محدود میسازد. شیرازی در تلگراف سپتامبر ١٨٩١ به شاه یادآور شد که «امتیازها موجب خرابی نظام کشور و پامال شدن رعیت میشوند». گفته میشد اسلام در خطر است و میرزا محمدعلی مجتهد بزرگ شیراز به دیپلمات انگلیسی یادآور شد «جای تردید نیست که کمپانی عدة زیادی اروپایی را به ایران میآورد و اینان در تماس و مراوردة دائم با مردم، مبانی اعتقادی آنها را سست میکنند». اغلب مردم در این عقیده با روحانیت اشتراک نظر داشتند که خارجیان اسلام را در معرض حمله قرار داده اند و شاه در دفاع از اسلام کاری نکرده است (همان).

مدل زیر نشان دهندة نیروهای اجتماعی مقاومت در برابر بیگانگان، از آغاز دورة قاجار تا پایان دورة ناصرالدین شاه است. این نیروها شامل سران ایلات و عشایر (نیروی مقاومت در جنگ های ایران و روس در دورة فتحعلیشاه)، روحانیون (نیروی فراخوانندة مسلمانان به جنگ با کفار روس در جنگ های ایران و روس؛ نیروی تهییج گر مردم کوچه و بازار و لوطیان برای مقابله با گریبایدوف روسی؛ و نیروی صدور فتوای تحریم مصرف تنباکو برای مقابله با امتیاز رویترز)، لوطیان (بازوان اجرایی احکام روحانیون) و اصناف (نیرویی که با تعطیلی بازار و تحصن بر خواسته های خود تأکید میکرد) هستند. در مدل زیر، شماره های ١ تا ٢٢، نمایان گر چگونگی عملکرد این نیروهای اجتماعی در ستیز با بیگانگان هستند. شماره های ٢٣، ٢٤ و ٢٥ مصادیق مقاومت این نیروها هستند که شامل جنگ های ایران و روس در دورة فتحعلیشاه، حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف و کارکنان سفارت، و جنبش های مردمی در برابر اعطای امتیاز به بیگانگان میشوند:

١. ایلات و عشایر واحدهایی سیاسی بودند؛

٢. جنگجویان عشایر سپاهیان حکومت مرکزی ایران برای تأمین امنیت بودند و حکومت مرکزی به آنها نیاز داشت؛

٣. ایلات دارای وجدان نظامی و امنیتی برای دفاع از چارچوب های اجتماعی و فرهنگی خود بودند؛

٤. قاعدة نفی سبیل در اسلام؛

٥. نجس دانستن غیر مسلمان؛

٦. قوی بودن گرایشات دینی در میان ایرانیان؛

٧. ایجاد ادبیات جهادی علیه روس ها؛

٨. تأکید جهادیه ها بر عادات و آداب خلاف اسلام روس ها؛

٩. تأکید بر حفظ ناموس مرد مسلمان؛

١٠. توان بسیج مردمی؛

١١. غیرت؛

١٢. خودسری و گردن کشی در شهرها و محلات؛

١٣. هویت مذهبی لوطیان؛

١٤. با وجودی که به برخی امور مذهبی تقید نداشتند (مثلا برخی از آنها به شراب خواری شهره بودند) به برخی امور مذهبی (مثل تعزیه و عزاداری محرم و غیرت) مقید بودند؛

١٥. در جنبش های سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران، از متحدان روحانیت شیعه و بازوان اجرایی آنان بودند؛

١٦. کنترل یافتن شرکت های خارجی بر بخش های صادراتی کلیدی؛

١٧. ورود کالاهای خارجی و استیلای آنها بر بازار داخلی؛

١٨. آسیب دیدن بازرگانان و تاجران خرده پای داخلی؛

١٩. آسیب دیدن اصناف صنعتگر و پیشه وران داخلی؛

٢٠. کاهش درآمدها؛

٢١. افزایش مالیات ها برای پرداخت غرامت های خارجی؛

٢٢. فشار مالی بر اصناف؛

٢٣. جنگ های ایران و روس در دورة فتحعلیشاه؛

٢٤. حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف و کارکنان سفارت؛

٢٥. مقاومت مردمی در برابر اعطای امتیاز به بیگانگان به شکل جنبش یا شورش؛

حال که نقش نیروهای اجتماعی ایلات و عشایر، روحانیون و اصناف در مقاومت در برابر بیگانگان در این دورة زمانی به تصویر کشیده شد، باید پی گرفت هر یک از این نیروهای اجتماعی در زمان رضاشاه چه برسرشان آمد که هیچ یک از آنان در شهریور ١٣٢٠، زمانی که ارتش رضاشاه فروشکست، در عرصه اجتماعی فعالیتی در جهت مقابله با بیگانگان صورت ندادند.

ب) سرانجام نیروهای اجتماعی فوق الذکر در دورة رضاشاه:

١. ایلات و عشایر

از نظر جغرافیایی، ایلات و عشایر ایران در بخش های مشخصی از کشور پراکنده بوده اند و سکونت گاه های آنها قلمرو سیاسی مورد تصرف آنها بوده است. این قلمرو در طول تاریخ همواره ثابت نبوده و به تناسب ضعف و قدرت حکومت مرکزی و همسایگان هر ایل نوسان داشته است.

جنگجویان عشایری سپاهیان حکومت های مرکزی ایران بودند و حکومت ها از آنها، برای تضمین امنیت خود استفاده میکردند. اما از طرف دیگر قدرت نظامی عشایر برای حکومت مرکزی تهدید هم محسوب میشد. چراکه تاریخ سیاسی ایران به نوعی تاریخ صعود و زوال همین عشایر بود.

بنابراین، راه اصلی تضمین امنیت برای حکومت، سرکوب یا تطمیع عشایر بود. به عبارت دیگر تهدید بودن آنها برای حکومت مرکزی موجب نمیشد که آنها را به کلی سرکوب کنند، چراکه به آنها به عنوان جنگاوران سپاه نیاز داشتند (سریع القلم، ١٣٩١: ٦٥ - ٥٥).

در دورة رضاشاه اما نقش عشایر در سیاست گذاری کاهش یافت. رضاشاه به دنبال تخته قاپو کردن ایلات و عشایر و نابودی قدرت های محلی که بعد از کودتای ١٢٩٩ شمسی در کشور آغاز شده بود، این راهبرد را پیگرفت که رئیس هر گروه مخالف را دستگیر یا خلع سلاح کند و نفوذش را از بین ببرد. ترکمن ها و کردها، بلوچ ها، عشایر دشتستان، تنگستان، عشایر ممسنی، بویراحمدی، قشقاییها و بختیاریها بر رضاخان شوریدند. آنان خواستار لغو فرمانداری نظامی در آن نواحی و استقلال و خودمختاری عشایر و استقرار حکومت ایلخانی، قشقایی و سایر خان ها بودند. قیام کنندگان خواستار آن بودند که خلع سلاح اجباری عشایر متوقف گردد، از میزان مالیات کاسته شود و خدمت اجباری لغو گردد. عشایر با لباس پوشیدن به طرز اروپایی، به ویژه با کلاه پهلوی که رضاشاه آن را اجباری کرده بود، مخالف بودند. رضاشاه توانست شورش عشایر را یکی پس از دیگری سرکوب کند و اقتدار دولت مرکزی را افزایش دهد. هرچند بعضی از درگیریهای نظامی میان دولت مرکزی و عشایر سال ها به طول انجامید، اما در نهایت رضاشاه با قدرت نظامی مرکزی خود، خودمختاری و استقلال طلبی و مرکزگریزی عشایر را درهم شکست. در این چارچوب، بسیاری از عشایر به زندان افتادند، عده ای به اقامت اجباری در تهران محکوم گشتند و عدة فراوانی به قتل رسیدند. جمعیت عشایر وادار به کوچ اجباری شدند و در طول مسیر بسیاری از بین رفتند (همان: ١٠٢ و ١٠٣).

رضاشاه برخلاف شاهان قاجار برای تأمین وحدت ملی از نیروی سنتی جنگاوری عشایر استفاده نکرد، بلکه برای این هدف ارتشی مدرن به وجود آورد. او در سال ١٣٠٤، قانون نظام وظیفۀ عمومی را از تصویب مجلس گذراند. و نیروی هوایی و زرهی را برای سرکوب عشایر به وجود آورد و نفرات ارتش را به صد و پنجاه هزار نفر رساند. او با ادغام نیروهای قزاق، ژاندارمری، بریگاد مرکزی و سایر قوای پراکنده نظامی، ارتشی جدید به وجود آورد (سریع القلم، ١٣٩١: ١٠٦).

در مجلۀ قشون که مجلۀ وزارت جنگ در دوران وزارت رضاخان بود، در سال های ١٣٠٠ و ١٣٠١ مقالات بسیاری در خصوص لزوم تشکیل ارتش مدرن آموزش دیده به چاپ میرسید. یکی از این مقالات به این موضوع اشاره میکند که در قرون قدیم، جنگ ها تن به تن بودند و دو چیز سبب فتح میشد، یکی قوت بدن و دیگری شهامت، اما با توسعۀ اختراعات آلات و ادوات جنگی، تغییرات مهمی در علوم و فنون نظامی رخ داده که به موجب آن شجاعت شخصی و قوت بدنی به جهت فتح کافی نیست، بلکه علم و تربیت برای هر فرد از افراد صاحب منصب لازم و واجب است (مجلۀ قشون، ١٣٠١: شمارة ٧). به این ترتیب، رضاشاه نیروی اجتماعی ایلات و عشایر را که سنتا برای حفظ وطن و مقابله با بیگانگان کاربرد داشتند، سرکوب کرد. و در عوض ارتشی ملی بنیان نهاد. ارتشی که هر چند در سرکوب ایلات و عشایر، قدرت سرکوبگر توانمندی بود اما عملا نتوانست در مقابل متفقینی که ایران را در سال ١٣٢٠ اشغال کردند، کوچک ترین مقاومتی نشان دهد.

٢. روحانیون

در روزگار جنگ های روس و ایران، آگاهی ایرانیان از مسائل مربوط به جهان، تاریخ، سیاست و استعمار چشمگیر نبود اما گرایش مذهبی در میان آنان بسیار نیرومند بوده است. در نتیجه برانگیختن و به خیزش واداشتن مردم بر ضد روس ها نیز با توسل به همین گرایش مذهبی ممکن بود (حائری، ١٣٧٢: ٣٩٣). برای مثال میرزای بزرگ در کتاب احکام الجهاد که در حدود ١٨١٣ نگاشته، از بدرفتاری روسیان با مردم گرجستان نوشته و بابی در اوصاف ذمیمۀ روس آورده است: مرد و زن در کوی و برزن بیستر و حجاب معاشر و مخلوطند؛ اناث و ذکور در عرض سنین و شهور، هر شام و سحر چون لحظه و نظر با یکدیگر آمیخته اند و گاه و بیگاه در بزم شراب بیشرم و حجاب خورند و ریزند و در رقص و سماع نشینند و خیزند. از دیگر اوصاف ذمیمه ای که او برای روسیان برشمرده شده است این است که قابلۀ زنان حامله از میان جراحان و طبیبان مرد برگزیده میشود. زنای با محارم و پایبند نبودن به اصل زناشویی نیز در این کتاب به روسیان نسبت داده شده است. گسترش شهرنشینی و کار دسته جمعی زن و مرد در کارخانه ها و زمین های کشاورزی و آزادی بیشتر زن و مرد در معاشرت و دادوستد و برخورد، با یکدیگر، از دیگر ویژگیهایی دانسته شده است که خود به خود یک رشته لاابالیگریها و خوش گذرانیهای بیش از اندازه به همراه داشته است (همان: ٣٧٩-٣٨٢).

به این ترتیب روشن است که در میان مردمانی که مذهب نقش مهمی در تنظیم روابط شان با دیگران دارد، عمل به احکام و فتاوی عالمان مذهبی از درجۀ اهمیت بالایی برخوردار است. در دورة جنگ های ایران و روس رابطۀ رهبران مذهبی و فتحعلیشاه مبتنی بر دوستی و همکاری و پشتیبانی بود؛ در زمان فتحعلیشاه بنیادهای مذهبی ایجاد و بازسازی شدند، زیارتگاه ها آراسته شدند و گنبد امامان و امام زادگان ایران و عتبات زراندود شدند، فتحعلیشاه از علما، در مقابل صوفیان، اخباریها و شیخیها پشتیبانی میکرد؛ در مقابل، در جنگ های دراز فتحعلیشاه و عباس میرزا با روسیان علما برای حفظ اسلام به همکاری و پشتیبانی از شاه و ولیعهدش پرداختند و با تدوین رساله های جهادیه، نقش پررنگی در بسیج نیروهای مردمی ایفا کردند (همان : 356-٣٦٢)

سیاست رضاخان اما در قبال روحانیون بسیار متفاوت بود. او دست به اقداماتی زد که موجب تضعیف روحانیت شد. ایجاد نظام قضایی و آموزشی از جمله این اقدامات بودند. روحانیون از عرصۀ حیات سیاسی جامعه هم به تدریج کنار زده شدند. روحانیون که در سال ١٣٠٤، ٢٤درصد نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند، در سال ١٣١٩ ابدا در مجلس حضور نداشتند. اساسا ملیگرایی که توسط حکومت رضاشاه تبلیغ میشد، یک ملیگرایی ضد روحانی بود و از آرمان ها و اندیشه های قبل از اسلام به منظور نزدیک شدن به سیاست غیردینی استفاده میشد. هرچند مستقیما به اسلام حمله نمیشد اما به نسل جدید چنین آموزش میدادند که اسلام دینی است که قومی نامتمدن آن را بر ایرانیان تحمیل کرده است (همان: ٣٣٣-٣٤٠).

روحانیت در دهۀ ١٣١٠ دست کم از لحاظ مادی در وضعیت نامساعدی قرار میگرفت. بخش عمدة مواضع خویش در زمینه های قضایی و آموزشی را از دست داد چون این نظام ها جنبۀ غیردینی پیدا کرده و سرچشمۀ درآمد و قدرت روحانیت بدین نحو خشکانده شده بود. مؤسسه های آموزشی دینی تضعیف شدند و طلبه های جوان را به خدمت سربازی فراخواندند. دولت کنترل شدیدی را بر ادارة موقوفه ها اعمال کرد و این نیز به حد زیادی از درآمد روحانیون کاست. بازار منبع حمایت سیاسی و مالی روحانیت شد، روحانیت وجوه شرعی را از بازاریان اخذ میکرد و به امور دفتری و خدماتی از این قبیل میپرداخت. روحانیت با این شیوة زندگی هرچه بیشتر به تولید خرده کالایی وابسته شد. انحطاط این شیوة تولید در برابر تولید سرمایه داری هم به زیان روحانیت منجر شد. به طورکلی، دورة رضا شاه را باید دوران تاریک روحانیت قلمداد کرد (همان: ٣٦٠).

٣. لوطیان

لوطی غیرت داشت و در مقابل دیگران که به نظرش پنطی (به معنای بیغیرت) بودند، سر تعظیم فرود نمیآورد. مرام نانوشتۀ آنان شامل یک سری باید و نباید بود؛ از آن جمله این بود که نباید «حرف کلفت را، از هر کس که باشد، بیجواب بگذارد و دست خود را برای جیفۀ دنیا پیش این و آن دراز کند. لوطی در مقابل رفیق باید از مال و جان دریغ نداشته باشد» (مستوفی، ١٣٧١: ٣٠٣/١). این خصیصه موجب شده بود لوطیان به خودسری و گردن کشی شهره باشند و در شهرها و محلات، با کدخدایان و فراش باشان در ستیز. از جملۀ این لوطیان، حاجی اللهیار در تبریز بود که در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه میزیست. نقل است زمانی که بازار تبریز در اعتراض به تعدی یکی از اتباع روس به دختری از اهالی تبریز بسته شد، مجتهد تبریز، امر به باز کردن دکاکین داد. پس از آن به خادمش دستور داد نامه ای را به در خانه ای ببرد. در آنجا، مرد قوی هیکلی نامه را دریافت کرد و به خادم گفت «برو به آقا بگو چشم». فردا صبح هنگام اذان، همان مرد قوی هیکل به در خانۀ مجتهد آمد و نزد وی «از زیر جبه ای که پوشیده بود، سر تبعۀ روس را بیرون آورد» و سپس راه خویش گرفت و رفت آن مرد قویهیکل حاج اللهیار نام داشت (موتاب، ١٣٧٧: ١٨١).

لوطیان وصله ای از اجتماعی بودند که هویت مذهبی در آن پررنگ بود. بر این اساس آنان از این هویت تأثیر پذیرفته و از آن جهت، گاهی نقش آفرینی میکردند. لوطیان با آنکه متشرع نبودند، اما به برخی از امور مذهبی تقید داشتند. از جمله آن که عزاداری محرم، و به ویژه آداب و آئین تعزیه  که در نظر برخی از فقها و متشرعان چندان پسندیده نبود  به همت آنان رونق داشت. لوطیان اگرچه در آداب و رفتارشان متشرع و مقید به ظواهر مذهبی نبودند، اما در جنبش های سیاسی  اجتماعی تاریخ معاصر ایران از متحدان سنتی روحانیت شیعه شناخته میشدند. آنان در بسیاری مواقع از علمای دینی تبعیت کرده و چشم و گوش به فرمان رهبران دینی جامعه داشتند و عالمان دینی نیز آنان را بازوان اجرایی و قدرتمندی برای اجرای حدود شرعی و تجلی اقتدار خود میدانستند. چنانچه در نقل ماجرای قتل گریبایدوف آمد، پس از سخنرانی میرزا مسیح در خصوص لزوم استرداد نوامیس مسلمانان جمعیت معترض با میدان داری لوطیان غوغا کنان به سوی سفارت روسیه رفتند و به کمتر از قتل گریبایدوف و هیأت همراهش رضایت ندادند.

لباس لوطی وجه شاخصۀ او در اجتماع بود؛ چنانچه در برخی از شهرها آنها را به جزئی از لباس شان میشناختند. به طوری که در تهران، «کلاه نمدی ها» می گفتندشان (ملک المورخین، ١٣٨٦: ٩٥٩/٢). به عبارت دیگر لوطیان با مواردی که در ظواهر و آداب خود رعایت میکردند، بر تمایز خویش با فرودستان و فرادستان اجتماع پای میفشردند. گویی آنان در میانۀ این دو بودند.

لباس لوطی هفت تکه داشت که به «هفت وصله» شناخته میشد: «زنجیر بیسوسۀ یزدی، جام برنجی کرمانی، دستمال بزرگ ابریشمی کاشانی، چاقوی اصفهانی، چپق چوب عناب یا آلبالو، شال لام الف لا، و گیوة تخت نازک» که چهار وصلۀ اول در درجۀ اول بود و سه وصلۀ آخری در درجۀ دوم قرار داشت (مستوفی، ١٣٧١: ٣٠٤ /١).

با کودتای سوم اسفند ١٢٩٩ ممنوعیت ها برای لوطیان آغاز شد. کودتای سوم اسفند را که سرآغاز دورة جدیدی در ایران بود، میتوان تلاش برای وداع با گذشته دانست. سید ضیاءالدین طباطبایی، رئیس الوزرای برآمده از کودتا، در تصویب نامه ای در چهارم فروردین ماه ١٣٠٠ ریاست بلدیۀ تهران را بر عهده گرفت. او در دورة ریاست خود بر بلدیه اقداماتی برای محدود کردن لوطیان انجام داد که از آن جمله میتوان به مواردی چون ممنوعیت کبوتربازی، ممنوعیت مصرف تریاک و شیره در انظار، ممنوعیت عربده کشی و آوازخوانی در کوچه و خیابان اشاره کرد (شهری، ١٣٨٣: ٢٥٩ /١-٢٦٦).

سلطنت رضاشاه که ایدئولوژی روشنفکران برآمده از مشروطه را پذیرفته بود، با لوطیان سرسازگاری نداشت. تجدد مهم ترین عامل و انگیزة مخالفت با این گروه اجتماعی بود. اگر در دوره های قبل، مثلا در دورة محمدشاه و ناصرالدین شاه شورش های آنها در اصفهان به شدت سرکوب شد و عدة زیادی از آنان به قتل رسیدند یا تبعید شدند، در دورة رضاشاه، پیش از اینکه سر به شورشی بردارند، سیاست هایی اتخاذ شد که به طور مستقیم و غیرمستقیم لوطیان را نشانه گرفته بود. از جملۀ این سیاست ها، اتحاد لباس بود. طبق این سیاست که در ششم دی ماه ١٣٠٧ به تصویب مجلس رسید، کلیۀ اتباع ذکور ایران ملزم بودند به لباس متحدالشکل ملبس شوند. به موجب این سیاست مردمان مجبور به وداع با لباس های سنتیشان بودند. این سیاست به ویژه برای طلبه های حوزه های دینی، اقوامی که با لباس های محلیشان تردد میکردند و لوطیان که لباس هایشان هویت آنان محسوب میشد، چالشی جدی بود. کلاه در فتوت و لوطیگری جایگاه مهمی داشت و لوطیان به کلاه نمدی شناخته میشدند و با کج گذاشتن آن خود را از فرودستان اجتماع که آنان هم کلاه نمدی بر سر میگذاشتند، متمایز میساختند. قانون اتحاد لباس، لوطیان را از کلاه نمدی و لباس سنتیشان محروم کرد. آنان مانند دیگر مردان اجتماع ابتدا کلاه پهلوی بر سر نهادند و هفت سال بعد، در ١٣١٤ مجبور شدند کلاه اروپایی شاپو را جایگزین آن کنند.

در دورة رضاشاه قلندری و درویشی ممنوع گردید و جلوی برگزاری تعزیه و بعضی مراسم مذهبی گرفته شد (فوران، ١٣٩١: ٣٦٠). در محرم سال ١٣١٠ ممنوعیت قمه زنی اعلام شد. و به این ترتیب تمام مظاهری که لوطیان هویت خود را از آنها میگرفتند، ممنوع شدند و تغییر شکل دادند. دورة پهلوی اول دورة به محاق رفتن لوطیان بود. سیاست تمرکزگرایی رضاشاه مجال و فرصتی به این گروه اجتماعی نمیداد. حکومت پلیسی این دوره هر حرکتی را سرکوب کرد.

٤. اصناف

در اوایل قرن بیستم شرکت های خارجی تمامی بخش های صادراتی کلیدی به جز تریاک، خشکبار و گردو را در کنترل داشتند. سرازیر شدن سیل کالاهای خارجی به بازارهای ایران و تلاش ناکام در ایجاد کارخانه های جدید، به بسیاری از بازاریان آسیب وارد کرد. با این حساب تماس با غرب موجب سود سرشار معدودی از بازرگانان میشد که پیوندهایی با خارج برقرار کرده بودند و در نتیجه، شکاف میان اینان با تاجران خرده پا وسیع تر شد و خصومت شدید آنان را به حکومت قاجاریه و قدرت های خارجی حاکم بر ایران برانگیخت (فوران، ١٣٩١: ١٩٧  ١٩٨).

مشکلات اقتصادی ناشی از ورود کالاهای خارجی و در دست گرفتن انحصار برخی کالاها، به زیان تجار و اصناف بازاری منجر شد، همین امر در دورة ناصرالدین شاه، مقدمات شکل گیری یک نیروی اجتماعی جدید به شکل اصناف را فراهم کرد. در این زمان کمپانیهای متعددی در شهرهای کشور فعالیت میکردند. این شرکت های خارجی رقیب جدی تجار ایرانی محسوب میشدند. تجار ایرانی که هنوز سازماندهی کارهای تجاریشان بر طبق روال گذشته بود و سال ها بدون تغییر مانده بود، با ورود کمپانیهای خارجی که از پیشرفته ترین سازمان های تجاری و علمی آن روز برخوردار بودند، از هم پاشیدند، علاوه بر اینکه بازار خارجی خود را از دست دادند، بازار داخلی و دادوستد بین شهری و سنتی خود را نیز تضعیف شده دیدند. در نهایت در نیمه دوم قرن ١٩ بخش مهمی از تجارت داخلی و خارجی به این کمپانیها تعلق گرفت و تجار ایرانی یا به صف بازرگانان کوچک داخلی رانده شدند یا راه واسطه گری کمپانیهای خارجی را برگزیدند. در نتیجه، قشر وسیعی که از این راه، گذران میکرد به جمع ناراضیان از حضور غربیان در داخل کشور پیوست. در بسیاری از حرکت های سیاسی اجتماعی ایران حضور اقتصادی این تجار و کسبۀ ناراضی به عنوان پشتوانۀ مالی حرکت های مردمی به وضوح دیده میشود (اندرمانیزاده، ١٣٧٦: ١٤٠ -١٤٢). که از آن جمله میتوان به جنبش تنباکو و شورش در کمپانی هاتز اصفهان اشاره کرد.

در دورة رضاشاه ورود کالاهای خارجی و تسخیر بازار توسط کالاهای خارجی، تشدید شد.

رضا شاه قصد داشت ایران را صنعتی کند. در همین راستا تعداد کارخانه هایی که در سال ١٣٠٤ کمتر از ٢٠ واحد بودند، در ١٣١٩ به بیش از ٣٠٠ واحد رسیدند. البته به نظر نمیرسد که رضا شاه درصدد احداث صنایعی بوده باشد که نیازمندیهای داخلی کشور را در حدی تأمین کند که دیگر نیازی به واردات نباشد، چراکه در سیاست گذاریهای عملی دولت نشانی از اقدام های تعرفۀ حمایتی برای تولیدات کارخانه های داخلی به چشم نمیخورد و در عوض نرخ نادرست ارز از سال ١٣١٥ به بعد موجب جذابیت هرچه بیشتر کالاهای وارداتی در مقایسه با تولید داخلی میشد.

بازرگانی خارجی و انحصار ارز نیز به زیان طبقۀ بازرگان سنتی بازار و به سود معدود شرکت های بازرگانی بزرگی بود که اغلب در تهران فعالیت داشتند و از روابط با دولت سود میبردند. بازرگانان خرده پا خاصه در استان ها به ناچار از صحنه کنار زده شدند چون نمیتوانستند پروانۀ صادرات و واردات بگیرند. در سرتاسر دهۀ ١٣١٠ بازرگانی خارجی با سودهای کلان و باد آورده همراه بود.

مقاطعه کاران ساختمان و مصالح ساختمانی از قبل احداث راه آهن، کارخانۀ دولتی و سایر امور زیربنایی سود بردند. افرادی که در قاچاق و بازارسیاه بودند، از دیگر افرادی بودند که سودهای کلانی را از آن خود کردند. در این دوره، در شیوة تولید خرده کالایی، پیشه وران شامل صنعتگران، دست اندرکاران صنایع دستی و فروشندگان جزء در برابر دولت و بخش سرمایه داری از نظر سیاسی و اقتصادی شدیدا افت کردند. از نظر اقتصادی بدترین لطمه را نه از دولت، بلکه از تولید صنعتی و واردات مصنوعات خارجی متحمل شدند. گسترش صنایع بافندگی، فلزکاری و سایر صنایع کارخانه ای در رابطه با کاهش نمایان هزینه های حمل و نقل بعد از سال ١٣٠٩ مهم ترین علت انحطاط صنایع دستی بود (فوران، ١٣٩١: ٣٥٥-٣٥٨).

به این ترتیب اوضاع اقتصادی بازرگانان و پیشه وران سنتی، تحت تأثیر سیاست های اقتصادی خارجی دولت، مساعد نبود. ولی قدرت حکومت مرکزی رمقی برای اعتراض به ورود کالاهای خارجی باقی نمی گذاشت.

در مدل زیر تأثیر منفعل کنندة سرکوب نیروهای اجتماعی سنتی مقاومت در برابر بیگانگان (شامل سران ایلات و عشایر، روحانیون، لوطیان و اصناف)، در دورة رضاشاه ترسیم شده است.

١. وادار کردن برخی عشایر به کوچ یا اقامت اجباری؛

٢. دستگیری، خلع سلاح و از بین بردن نفوذ رئیس هر گروه مخالف؛

٣. از بین بردن خودمختاری و استقلال عشایر و تشکیل فرماندهی نظامی در حوزة نفوذ آنها؛

٤. اعزام جوانان عشایر به خدمت اجباری سربازی؛

٥. تحمیل لباس متحدالشکل و تضعیف هویت های قومی؛

٦. تضعیف قدرت و هویت ایلات و عشایر؛

٧. ایجاد نظام قضایی و آموزشی جدید و کنار گذاشتن روحانیت از صحنۀ حیات اجتماعی؛

٨. سرکوب روحانیون مخالف (به طور ویژه مدرس)؛

٩. تبلیغ ملیگرایی غیراسلامی؛

١٠. حذف تعلیمات دینی اجباری از مدارس؛

١١. فراخواندن طلبه های جوان به خدمت سربازی؛

١٢. کنترل شدید بر ادارة موقوفات؛

١٣. تضعیف وضعیت مالی روحانیون؛

١٤. تضعیف روحانیت؛

١٥. اقدامات سیدضیاء برای محدود کردن لوطیان؛

١٦. ممنوع شدن قلندری و درویشی در دورة رضاشاه؛

١٧. جلوگیری از برگزاری تعزیه و ممنوعیت قمه زنی؛

١٨. سرکوب لوطیان توسط حکومت پلیسی؛

١٩. تحمیل لباس متحدالشکل و تضعیف هویت لوطیان؛

٢٠. تضعیف لوطیان؛

٢١. شکست کالاهای تولیدی صنعتگران و پیشه وران داخلی در رقابت با کالاهای وارداتی؛

٢٢. تضعیف بیش از پیش صنایع دستی، صنایع کوچک و پیشه وری ؛

٢٣. تضعیف بازرگان سنتی و خرده پا؛

٢٤. تضعیف اصناف ؛

٢٥. عدم وجود نیروی مقاومت مردمی در برابر بیگانگان در شهریور ١٣٢٠.

به این ترتیب همان طور که ذکر شد، در دورة رضاشاه نیز، عوامل زمینه ساز ستیز و مقاومت علیه بیگانگان در جامعه وجود داشتند، اما نیروی قدرتمند مرکزی دولت، با بازوی ارتش ملی و نیروی پلیسی، نیروهای اجتماعی مقاومت را از قدرت انداخته و تضعیف کرده بود. بنابراین، بسیج نیروهای اجتماعی صورت نگرفت. قدرت در دست شاه متمرکز شده بود، شاهی که خاستگاه نهادین و کلیدی او، ارتش بود. به همین سبب فوران رژیم رضاشاهی را «استبداد نظامی» مینامد (فوران، ١٣٩١: ٣٣٢). اگر بخواهیم مطابق مدل تطبیقی میل به بررسی تطبیقی دو مدل علی ارائه شده در این کار بپردازیم، خواهیم دید که همۀ نیروهای اجتماعی عامل مقاومت در برابر بیگانگان که در دورة قاجار، در شرایط دشواری چون جنگ، تهدید وطن و ناموس از جانب بیگانگان، بیم ورود ضرر و زیان مالی به تجار مسلمان ایرانی در برابر کمپانیهای خارجی و بیم از قرار گرفتن تحت سیطرة اقتصادی و سیاسی بیگانگان، فعال میشدند، به دلایل مختلف در دورة رضاشاه، تضعیف و سرکوب شده بودند و با وجود قرار گرفتن در معرض تمام آن تهدیدها در شرایط اشغال، منفعل ماندند. بنابراین، علت لازم و کافی عدم مقاومت ایرانیان در شهریور ١٣٢٠ در مقابل متفقین، ضعیف شدن نیروهایی چون روحانیت، لوطیان و ایلات و عشایر بود. این نیروها از این جهت قابل تأمل هستند که مثلا در زمان جنگ ایران و روس در عهد فتحعلیشاه، نیروی مقاومت مردمی در برابر بیگانگان محسوب میشدند؛ ایلات نیروهای جنگندة جبهۀ ایران بودند؛ روحانیون با جهادیه های خود مردم را به جهاد علیه روس ها فرامیخواندند؛ و لوطیان با حرف شنوی از روحانیون، بازوی اجرایی آنان محسوب میشدند. ایران در جنگ های ایران و روس، پیروز نشد، اما دست کم در دورة اول جنگ ها، ١٠ سال مقاومت کرد. این در حالی است که رضاشاه، با تقویت ارتش ملی، این نیروهای مردمی را توسط ارتشی که بودجۀ زیادی صرف آن کرده بود، تضعیف و سرکوب کرد، اما در نهایت این ارتش، زمانی که توقع میرفت قدرت نمایی کند، در زمان بسیار کوتاهی در شهریور ١٣٢٠ مقابل متفقین فروشکست.

ایران در زمان جنگ با عراق در سال های پس از انقلاب اسلامی، به نوعی از هر دوی این تجربیات ناموفق درس گرفت؛ این بار در کنار نیروی ارتش، از نیروی مؤثر بسیج مردمی که با ادبیات دینی آماده جهاد و شهادت شده بودند بهره گرفت؛ نیروها، شهر به شهر و محله به محله گردان بندی شدند، چیزی شبیه صفوف عشایر در جنگ ایران و روس؛ و استفاده از نیروهای نترس، هیئتی، لوطیمسلک و گاها لات و چاقوکش در برخی تنگناها، راهگشا واقع شد. سید ابوالفضل کاظمی در خاطراتی که از دوران انقلاب و جنگ تعریف میکند، هر دو دستۀ فوق را به خوبی به تصویر میکشد. دستۀ اول افراد لوطیمسلک و هیئتیای هستند که با سایر نیروهای مذهبی تفاوت دارند. کاظمی، که خود یکی از همین نیروهاست، در جایجای خاطراتش به این وجوه تمایز اشاره میکند: تکه کلام ها، نحوة حرف زدن، نوع لباس پوشیدن، نوع نام گذاری و خطاب کردن یکدیگر، رها بودن، علاقۀ ویژه به برگزاری مراسم عزاداری پرشور برای ائمه و روحیات و منش هایی از این دست. در جایی از کتاب، آقای هاشمی آمده اند تا برای گردان آنها صحبت کنند. «علیرضا نوری گفت آقا سید، اگه میشه محمود نوحه ش رو اول بخونه، وقتی آقای هاشمی خواست صحبت کنه، دیگه سر و صدا نباشه [... ] یکدفعه من بیهوا گفتم خب برادرها، روز شهادته [... ] هر کی دوست داره حاج محمود بخونه، یه صلوات بفرسته [... ] شعر محمود، مجلس را گرفت. بعد هم یک روضه خواند و دعا کرد. یکهو اصغر خروجب [که به دلیل دست های بزرگ و سرپنجۀ قویاش به این لقب معروف بود و بعدها به او اصغر خوش پنجه هم میگفتند]، پیرهنش را کند و به رسم لات ها بلند گفت کوچه ش کن. آسید ابوالفضل، رخصت....

گفتم یا علی.... رندان همه از جایمان پا شدیم و کوچه کردیم. پیرهن ها را کندیم و ایستادیم روبه روی هم و خیلی مشتی و منظم سینه زدیم و نوحه خواندیم. این وسط، یک عده که در این وادی و فضا نبودند، شاکی شدند که چرا ما جلوی آقای هاشمی لخت شده ایم و نمیگذاریم آقای هاشمی حرف بزند...» (کاظمی، ١٣٩٤: ٣٦٦و ٣٦٧).

دستۀ دوم، افرادی هستند که در روایت کاظمی نحوة ورود و دیدگاه غالب در مورد آنها در گفت وگوی میان او و شهید چمران، زمانی که مشکل نبرد میان تن و تانک بوده و تنها چارة ادامۀ مبارزه منهدم کردن تانک ها بوده، این گونه توصیف شده اند: «[شهید چمران میگوید: ] اگر ما چند تا موتور پرشی با موتورسوار خبره و تیز و بز داشته باشیم، میتونن تانک ها رو [با آرپیجی از فاصلۀ نزدیک ] شکار کنن. [... ] قاسم به دکتر گفت اون موتورسوارها که گفتین، سید سراغ داره؛ ولی همه شون از این بچه لات ها و تیغ کش ها هستن. دکتر به من نگاه کرد و گفت آره سید؟ قاسم راست میگه ؟ گفتم بله، آقا. سراغ دارم! دکتر گفت من آدم بیکله میخوام. امروز برو تهران، پی این کار. این کار فعلا از همه چیز مهم تره. ببینم چه میکنی. علی یارت.» (همان : ١٤٤و ١٤٥).

به این ترتیب بسیج نیرو در جنگ ایران و عراق، بسیجی فراگیر از تمام نیروهای ممکن، در کنار ارتش بود. نیروهایی که در بسیاری تنگناها، با کمترین تسلیحات، با نیروهای عراقی مجهز به قویترین تسلیحات میجنگیدند. میتوان صحنه های جنگ ایران و عراق را مدرن شده و روزآوری شدة جنگ های ایران و روس دانست. به عبارت دیگر نیروهایی که در جنگ های ایران و روس به صورت سنتی و طبیعی در عرصه حضور داشتند، پس از دوره ای از بیقدرتی در دورة پهلوی، مجددا در دورة جنگ ایران و عراق احیا و کانالیزه شدند.

بحث و نتیجه گیری

ایران دوران قاجار عرصۀ نیروهای اجتماعی متعددی بود. از میان این نیروها، سران ایلات و عشایر، روحانیون، لوطیان و اصناف، در مواردی که بیم مسلط شدن بیگانگان بر دین، ناموس و بازار ایران میرفت، به اشکال گوناگون نقش ایفا میکردند و در برابر آنان قد علم میکردند؛ برای نمونه، در جنگ های طولانی ایران و روس، نیروهای جنگندة ایلات و جهادگران به دلیل احساس خطر در مورد دین و ناموس (خاک و خانواده) به جنگ با روس ها پرداختند؛ یا در اعتراض به کاپیتالاسیون و حکم مصونیت اتباع روس از مجازات در ایران که از مواد معاهدة ترکمانچای بود، این احساس خطر در مورد ناموس بود که پس از یک سخنرانی مذهبی، مردم عادی کوچه و بازار و لوطیان را روانۀ سفارت روسیه کرد و منجر به رفتاری بسیار خشونت آمیز با کسانی شد که باعث و بانی این عهدنامه و این خطر دانسته میشدند؛ یا در اعتراض به امتیاز رویترز، این احساس خطر در مورد تسخیر بازار ایران توسط خارجیها بود که نهایتا به جنبش وسیع و فراگیر تنباکو بدل شد. در دوران رضاشاه اما، تک تک این نیروها تضعیف شدند و در فشار قرار گرفتند؛ ایلات، خلع سلاح، وادار به کوچ یا اقامت اجباری شدند و خودمختاریشان از بین رفت، سران معترض نیز دستگیر و قلع و قمع شدند؛ روحانیون، با از دست دادن جایگاه شان در قضا و آموزش، با خارج شدن موقوفات از دایرة اختیارات شان، با فراخوانده شدن به خدمت سربازی، و با تبلیغ ملیگرایی غیراسلامی از لحاظ مالی، سیاسی و اجتماعی تضعیف شدند؛ لوطیان، از هر آنچه به آنها هویت لوطیگری میداد (قلندری، درویشی، قمه زنی در عزاداری امام حسین، لباس خاص) تهی شدند؛ و در نهایت با سلطه یافتن کالاهای وارداتی خارجی بر بازار ایران، کالاهای تولیدی صنعتگران و پیشه وران داخلی، و صنایع دستی و کوچک، تضعیف شدند و در شرایط پلیسی و سرکوبگر مجالی برای اعتراض اصناف باقی نماند پس مدام ضعیف تر شدند. رضاشاه نیروهای اجتماعی را تضعیف و منفعل کرده بود و گمان میکرد یک ارتش ملی مدرن برای حفظ تمامیت ایران کفایت میکند.

این ارتش از پس آزمون در مقابل شورش های داخلی در گیلان و آذربایجان و سایر نقاط به خوبی برآمده بود، و در سراسر ایران استبداد نظامی برقرار کرده بود. اما قدرت ارتش به قدرت استبدادی شخص شاه وابسته بود، با تضعیف قدرت رضاشاه با تهدید نیروهای انگلیسی و روسی در جنگ دوم جهانی، ارتش هم ظرف چند روز فروشکست. در این شرایط دیگر نیروی اجتماعیای هم باقی نمانده بود که به مقابله با متفقینی بپردازد که وارد خاک ایران شده بودند و با آدابی که برای ایرانیان غریب مینمود در کوچه های شهرشان جولان میدادند، به ناموس شان نظر سوء داشتند و برای بازار، قحطی به ارمغان آورده بودند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان