این شاعر در یادداشتی که در اختیار ایسنا گذاشته، نوشته است:
«تاملی در ادب و آداب خطاب بزرگان دینی
چرا نباید امام حسین(ع) را ارباب بنامیم؟
قالَ الإمامُ الْحَسَنُ الْمُجتبی عَلَیْهِ السَّلام:
«مَنْ أکْثَرَ مُجالِسَه الْعُلَماءِ أطْلَقَ عِقالَ لِسانِهِ، وَ فَتَقَ مَراتِقَ ذِهْنِهِ، وَ سَرَّ ما وَجَدَ مِنَ الزِّیادَهِ فی نَفْسِهِ، وَکانَتْ لَهُ وَلایَهٌ لِما یَعْلَمُ، وَ إفادَهٌ لِما تَعَلَّمَ.»
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:
«هر که با علماء بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد، و ذهن و اندیشهاش باز میشود و توسعه مییابد و بر معلوماتش افزوده میگردد و به سادگی میتواند دیگران را هدایت نماید.»
(إحقاق الحقّ : ج 11، ص 238، س 2.)
بای بسمالله
اشاره:
«الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.»
همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمنداناند.
(قرآن کریم، سوره زمر، آیه 18)
بعد از «بای بسمالله» و قبل از طرح بحث، اجازه بدهید بگویم پیش از نگارش این یادداشت، به مصداق آیه (18) سوره الزمر، همه حرفها را - موافق و مخالف - شنیده و همه دیدگاهها را بررسی کردهام و با احترام به همه دوستان و خوبانی که نظر دیگری دارند، از منظر قرآنی و به قصد روشنگری به طرح این بحث پرداختهام. هدف اصلی از قلمی کردن این مطلب نیز چیزی جز این نیست که جامعه را به تامل دقیقتر و عمیقتر در کاربرد بعضی از واژگان، تعابیر و مفاهیم دینی فرابخوانیم. ادعایی هم بر درستی مطلق و صددرصد دیدگاه خویش ندارم. چون از عالمان عامل و عارفان کاملی همچون حضرت امام، مقام معظم رهبری، علامه طباطبایی، علامه جعفری، آیتالله مطهری، آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله جوادی آملی و سایر روشناندیشان دینی آموختهام که عرصه علم و اندیشه و معرفت، عرصه تعصب، تنگنظری، جزماندیشی و مطلق انگاری نیست. عرصه تعامل، گفتوگو و روشنگری است. ما باید آستانه نقدپذیری خودمان را بالا ببریم و از بزرگان دین شیوه گفتوگوی علمی و تحمل نظر مخالف را بیاموزیم. باید در برابر کسانی که با نظر و دیدگاه ما مخالفند، سعه صدر داشته باشیم، و به جای برافروختن، تهمت زدن و بیانیههای آتشین صادر کردن، در فضایی آرام به مباحثه و مفاهمه بنشینیم. چرا که بر اساس آموزههای قرآنی و سنت و سیره نبوی اگر اختلاف نظر به مجرای صحیح - تعامل و گفتوگوی سازنده علمی - هدایت شود، نه تنها امری ناپسند و مذموم نیست، بلکه باعث همافزایی، رشد و بلوغ فکری جامعه نیز خواهد شد. چنان که مولی الموحدین، حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه راه حل اختلافات دینی را پیروی از سنت و ولایت و پرهیز از خودرایی و هواپرستی میداند و میفرماید:
«فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دِینِهَا، لَا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِیٍّ وَ لَا یَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِیٍّ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بِغَیْبٍ وَ لَا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ، یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلَاتِ إِلَی أَنْفُسِهِمْ وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَی بِعُرًی ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.
ترجمه: در شگفتم، و چرا در شگفت نباشم از خطاهای این فرقههای گوناگون که هر یک را هم در دین خود حجّت و دلیلی دیگر است. از هیچ پیامبری پیروی نمیکنند و به هیچ وصی پیامبری اقتدا نمینمایند و به غیب ایمان ندارند و از عیب نمیپرهیزند. اعمالشان شبهتآمیز است و در طریق امیال و هواهای نفسانی خود گام میزنند. هر چه را که خود پسندند نیکش دارند و هر چه را که ناخوش دارند منکر شمارند. در مشکلات به افکار و اندیشه های خود پناه میبرند و در مبهمات به آرای خود تکیه دارند. هر یک از آنها گویی که خود پیشوای خود است و چنان پندارد که خود محکمترین دستگیرهها و استوارترین وسیلههاست.»
(نهجالبلاغه، خطبه 87.)
از همین رو با احترام و فروتنی تمام، از همه عالمانی که دغدغه دینی و قرآنی دارند میخواهم اگر خطا و لغزشی در بطن و متن این نوشتار دیدند، مرا بزرگوارانه بنوازند و متذکر شوند تا بیشتر بیاموزم.
به هر شکل، همچنان که از عنوان یادداشت پیداست - این نوشتار فتح بابی در حوزه «واژهشناسی قرآنی» شعر آیینی است، که راهی پرپیچ و خم، نرفته و نکوبیده است، و ما در این حوزه - بی هیچ تردیدی - هنوز در آغاز راهیم. امید آن که عالمان دینی و اصحاب فکر و فرهنگ با ورود به این عرصه علمی و روشنگری های عالمانه، تشنگان معرفت را سیراب سازند - انشاءالله.
تاملی در معنای قرآنی واژه «ارباب»
«یک چیزهائی هست که گفتن آنها هیچ گشایشی و هیچ فتوحی در ذهن شنونده شما به وجود نمیآورد، هیچ بهجتی در جان مستمع شما به وجود نمیآورد؛ اینها را نگویید. آن چیزهائی را بگویید که دلها را نرم میکند، خاشع میکند، آن چیزهایی را بگویید که میِتواند مستمع شما را به پیمودن راهی که آن بزرگوار رفت، تشویق کند. اینها فکر لازم دارد، آموزش لازم دارد؛ کار، آسان نیست.
(بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مدّاحان آل اللَّه -23 اردیبهشت 1391)
کلمه «ارباب» که در سالهای اخیر بسیار در شعر و نوحههای عاشورایی به کار میرود و تبدیل به یک «مُد مذهبی» شده است، نوعی تساهل و تسامح در گزینش و استخدام واژگان برای به تصویر کشیدن سیمای بزرگان دینی است.
بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط محبان اباعبدالله(ع) از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در معنای قرآنی این واژه درمییابیم که با «ارباب» خواندن امام حسین نه تنها او را بزرگ نمی کنیم، بلکه ناخواسته جایگاه و شأن الهی و انسانی آن امام همام را در چشم جهانیان متزلزل میسازیم.
واژه ارباب که جمع «ربّ» است به صورت صریح چهار بار در آیات قرآن به معنای خدایان دروغین آمده است ( یوسف، آیه 39 - آل عمران، آیه 64 - آل عمران، آیه 80 - توبه، آیه31)
1 - «أَأَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»: آیا خدایان پراکنده شایسته پرستشاند یا خداوند یکتا که بر همه موجودات چیره است؟ (یوسف، آیه 39)
2 - «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»: بگو ای اهل کتاب بیایید بر سر مطلبی که بین ما و شما مشترک است، گفتوو کنیم. [آن مطلب این است که] جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی را برای او شریک نیاوریم و برخی را بر برخی دیگر، ارباب در کنار خدا قرار ندهیم. اگر [اهل کتاب نپذیرفتند] و رو برگرداندند، بگو گواه باشید که ما تسلیم امر پروردگار هستیم (آل عمران، آیه 64 )
3 - «وَ لا یَأْمُرَکُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِکَةَ وَ النَّبِیِّینَ أَرْباباً»: و هرگز خدا به شما امر نمیکند که فرشتگان و پیامبران را خدایان خود قرار دهید، چگونه ممکن است شما را به کفر بخواند پس از آن که اسلام آورده باشید؟! ( آل عمران، آیه 80 )
4 - «اتّخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون اللَّه و المسیح ابنمریم و ما امروا اِلّا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الّا هو، سبحانه عمّا یشرکون»: (یهودیان و مسیحیان) احبار و راهبانشان را به جای خداوند ارباب و صاحب اختیار قرار دادند (همچنین) مسیح بنمریم را. حال آن که فرمانی جز این به آنان داده نشده بود که خدای یگانه را بپرستند، که خدایی جز او نیست، منزه است از شریکی که برای او قائل میشوند. (توبه، آیه31)
روح و پیام واحد آیات مورد اشاره چیزی جز مضمون این بیتِ «هاتف اصفهانی» نیست:
که یکی هست و هیچ نیست جز او
«وحـــــــده لا الــــــه الاهـــــــــو»
یعنی «نه» گفتن به خدایان دروغین – ارباب - و سر نهادن بر آستان بندگی خدای احد و واحد. این چهار آیه بر ایمان قلبی به ربوبیت تکوینی و تشریعی ذات اقدس پروردگار تاکید دارند و پیام صریح و روشنشان دعوت به «توحید» و یکتاپرستی است.
در آیه 80 سوره آل عمران به صراحت بیان شده است که چنین تعبیری را برای فرشتگان و انبیاء و به طریق اولی برای فرزندان ایشان به کار نبرید. استفاده از این واژه برای ستایش سید و سالار شهیدان کربلا حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، با روح آموزههای اصیل دینی ناسازگار و خارج از دایره ادب و آداب دینی است.
خداوند در آیه 31 سوره توبه نیز رفتار یهودیان و مسیحیان را مورد نکوهش قرار میدهد. چرا که آنان عالمان دینی و احبار و رهبان را ارباب خود قرار میدادند و با اطاعت و پیروی محض از آنان بر فرامین و دستورات الهی پشت میکردند.
علاوه بر این، «ارباب» دارای بار منفی و تداعیکننده تاریخ سیاه، ظالمانه و غیرانسانی دوران برده داری و فئودالی(ارباب و رعیتی) و نماد ظلم و زشتی و پلشتی است. رباعی زیر از«ملکالشعرای بهار» نمونهای از اشعار فراوانی است که شاعران آزادیخواه عصر مشروطه در بیان مظالم «ارباب» گفتهاند:
«ارباب» که صنعتِ وجاهت فنِ اوست
خونِ فقرا، تمام بر گردنِ اوست
طاووس بهشت است به صورت، لیکن
ابلیس نهفته زیر پیراهن اوست
سلمان هراتی از شاعران شاخص و برجسته نسل اول انقلاب نیز در شعری با عنوان «زمزمه جویبار» که نمونهای از یک شعر اجتماعی پرتپش و موضعمند است، هنرمندانه به ترسیم سیمای سیاه و غیرانسانی جامعه «ارباب و رعیتی» پرداخته است. وی که خود یکی از زخمخوردگان نظام منحوس و استبدادی ستمشاهی است، در این شعر به تداوم حاکمیت ارزشهای پوسیده ارباب و رعیتی در جمهوری نوپای اسلامی که برای تحقق «عدالت علوی» بنا شده، شدیدا معترض است:
«چرا عبدالله به شهر نیاید؟ / وقتی «ارباب» به ناموسش چشم دارد / مادر میگوید: / چرا هنوز حق با ناصرخان است؟! / چرا سهم عبدالله / جریب جریب زحمت است و حسرت / و سهم ناصرخان / هکتار هکتار محصول است و استراحت؟ / مگر عبدالله، زیر بوته به عمل آمده است / که صاحب هیچ زمینی نیست؟ / پس چرا عبدالله فقط کاشتن را بلد است / و «ارباب» برداشتن را؟ / ما در مقابل آمریکا ایستادیم / اما چرا هنوز کیومرث خان خرش میرود؟!»
(هراتی، سلمان، 1368، دری به خانه خورشید، تهران، انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، سروش.)
حضرت امام خمینی(ره) نیز در خصوص نظام منحط «ارباب و نوکری» قبل از انقلاب گفته است: «باید این رژیم فاسدِ «ارباب و نوکری» بداند که وقت گذشته؛ و این تبلیغات تارعنکبوتی نمیتواند ملتی را که با کمال بیداری و هوشمندی به پاخاسته اغفال کند. خدای تعالی و اسلام عزیز پشتیبان ملت است. شما الآن هر جا این انقلاب سفیدی که ایشان میگویند، شما هر ماده از آن را که میخواهید بیاورید در مجامع انسانی بگذارید، ببینید که ایشان چه کرده است با این مملکت، با این بساطی که درست کرده است و … آن قضیه به قول خودش دیگر «ارباب و رعیتی» در کار نیست! اصلًا ارباب و رعیتی از بین رفته! دهقانانند، آزادمردان و آزادزنانند...»
(صحیفه امام، ج4، ص: 77)
برای خطابِ بزرگان دینی، کدام واژه مناسبتر است؟
همچنان که اشاره شد، علیرغم این تصور غلط که با «ارباب» خواندن امام حسین (ع) آن امام همام را «بزرگ» میکنیم، با چنین خطاب ناصوابی - ناخواسته - آن حضرت را در چشم مردم جهان کوچک میکنیم. در هیچ کدام از ادعیه اسلامی و کتب معتبر تاریخی خاندان رسالت با عنوان «ارباب» مورد خطاب قرار نگرفتهاند. تا آنجا که در شعر آیینی گذشتگان نیز بررسی کردهام هیچ ادیب و شاعر مسلمانی در شعر خود خاندان رسالت را با چنین واژگان و تعابیری مورد خطاب قرار نداده است.
در دعای توسل که متن و سند آن منطبق بر قرآن و روایات اسلامی است و برای نخستین بار علامه مجلسی به نقل از شیخ صدوق آن را در بحارالانوار آورده است، در توسل به خاندان رسالت – از آغاز تا پایان دعا - از واژگانی چون «امام»، «سید» و «مولا» استفاده شده است. در فرازی از این دعای شریف میخوانیم:«یا اَبَاالْقاسِمِ! یَا رَسُولَ اللّهِ یَا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللّهِ...»، در این فراز پیامیر مکرم اسلام(ص) با عناوینی چون «فرستاده خدا»، «امام»، «سید» و«مولا» مورد خطاب قرار گرفته است. در ادامه دعا نیز میخوانیم:«یا اَبا عَبْدِاللّهِ، یا حُسَیْنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الشَّهیدُ، یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ، یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا»، در این فراز نیز حضرت حسین بن علی(ع) با عناوین ارجمندی چون «بنده خدا»، «حجت خدا»، «سید» و «مولا» مورد خطاب قرار گرفته است. چنان که در زیارت عاشورا نیز که از امام باقر (ع) برای ما به یادگار مانده و از نظر متن و سند کاملا معتبر است، در سلام به حضرت میگوییم: «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ». در فرازی از زیارت اربعین که از امام صادق(ع) به ما رسیده است، در سلام به حضرت اباعبدالله(ع) چنین میگوییم: « یَا مَوْلایَ [وَ ابْنَ مَوْلایَ ] زُرْتُکَ مُشْتَاقا فَکُنْ لِی شَفِیعا إِلَی اللَّهِ یَا سَیِّدِی وَ أَسْتَشْفِعُ إِلَی اللَّهِ: ای مولای من و فرزند مولای من، مشتاقانه تو را زیارت نمودم.ای آقای من! به درگاه خدا شفیع من باش.»
در «زیارت وارث» نیز که «سید بن طاووس» آن را با چند واسطه از جابر جعفی و او از امام صادق(ع) نقل کرده است، امام حسین(ع) وارث امین همه پیامبران توحیدی از آدم تا خاتم (ص) معرفی شده و در پایان زیارت مقام عبودیت و بندگی او مورد ستایش و تاکید قرار گرفته است: «وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّی أَتَاکَ الْیَقِینُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ: گواهی میدهم خدا را با اخلاص کامل تا هنگام رحلت پرستش کردی. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو باد.»
همچنان که در اکثر ادعیه اسلامی، روایات و احادیث، بزرگان دین با عنوان «عبدالله»، «سید»، «امام» و «مولا» مورد خطاب قرار گرفتهاند، شایسته است ما نیز که خود را مسلمان و دوستدار اهل بیت میدانیم، به این ادب و آداب پایبند و مقید باشیم و از ادبیاتی ارجمند و واژگانی «طیب و طاهر» و بیحاشیه برای مدح و منقبت خاندان رسالت استفاده کنیم؛ کلمات و واژگان برگزیدهای که علاوه بر نداشتن «سوءپیشینه»، از هویت دینی، آیینی و شیعی برخوردار باشند. متاسفانه بعضی از واژگانی که از روی محبت و ارادت به اهل بیت در ادبیات دینی به کار میبریم، تبدیل میشود به دوستی خاله خرسه؛ استفاده از واژگانی که سوء پیشینه فرهنگی دارند؛ واژههایی چون شاه، پادشاه، شاهنشاه، ملکه، ارباب و... . وقتی در مدح امام حسین (ع) میگوییم: «شاه است حسین، پادشاه است حسین»، یعنی هنوز به درستی به معنای «امام» و«مولا» پی نبردهایم که در چشم و دل ما «شاه» و «ارباب» خیلی بالاتر از «امام» و «مولا» مینشینند و شأن و منزلتی فراتر پیدا میکنند.
نظر آیتالله مکارم شیرازی در مورد به کار بردن «ارباب من حسین»
سوال از آیتالله مکارم شیرازی: می خواستم بدانم آیه 31 سوره توبه که ارباب را تنها خدا می داند، با گفتن «ارباب من حسین» ملازمه دارد؟ به نظر من امامان نیز راضی به این القاب و اعمال خرافی مانند بوسیدن حرم و دخیل بستن و شفای مریض نیستند. نظر شما چیست؟
پاسخ آیتالله مکارم: تعبیر به ارباب من حسین تعبیر صحیح نیست ولی توسّل به امامان و طلب شفاعت آنها در پیشگاه خدا هیچ مانعی ندارد.
(منبع: پایگاه اطلاعرسانی آیتالله مکارم شیرازی: makarem.ir )
وقتی «آب» هست، تیمّم حرام است
نکته دیگر اینکه گاهی کاربرد چنین واژگانی نشانه تساهل و تسامح و بیتوجهی به ظرایف و دقایقی است که در خطاب بزرگان دینی و برای حفظ شأن قدسی خاندان رسالت باید به آنها توجه کنیم. برای مثال اگر منِ شاعر قبل از به کار بردن این تعابیر و الفاظ، احادیثی از جنس حدیث زیر را یک بار خوانده باشم، هرگز به خود اجازه نمیدهم که حضرت اباعبدالله(ع) را با چنین واژه ناصوابی مورد خطاب قرار دهم:
قالَ الإمامُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری(ع): «اِتَّقُوا اللهُ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً، جُرُّوا إلَیْنا کُلَّ مَوَّدَة، وَ اَدْفَعُوا عَنّا کُلُّ قَبیح، فَإنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حُسْن فَنَحْنُ أهْلُهُ، وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.» ترجمه: تقوای الهی را ـ در همه امور ـ رعایت کنید، و زینتبخش ما باشید و مایه ننگ ما قرار نگیرید، سعی کنید افراد را به محبّت و علاقه ما جذب کنید و زشتیها را از ما دور نمایید. درباره ما آنچه از خوبیها بگویند صحیح است و ما از هرگونه عیب و نقصی مبّرا خواهیم بود.»
«بحارالأنوار، ج 75، ص 372»
بعضی از دوستان میگویند ما نیز همه این آیات و احادیث را خوانده ایم، مُخلص خدا هم هستیم، ولی مگر آیه قرآن عوض میشود یا آسمان به زمین می آید که به امام حسین به جای مولا بگوییم «ارباب»؟ مگر یکی از معانی این واژه «آقا» و «مولا» نیست؟! بله، درست است. یکی از معانی واژه«ارباب» آقاست، ولی نه آن آقایی که در ذهن من و شماست. این «آقا» مومیاییشده دوران سیاه بردهداری و نماد جامعه طبقاتی و خان سالار عصر قاجار است. آقایی عصاقورتداده و از دماغ فیل افتاده که برای موجودی به نام «انسان» پشیزی ارزش قائل نیست. دیگر این که وقتی «آب» هست، تیمّم حرام است. وقتی واژه خوشنام و اصیلی چون «مولا» را داریم که مثل آب زمزم طیب و طاهر است، چه نیازی جز «تفنن» ما را وامیدارد که از واژهای بدلی که ماهیت و موجودیت تاریخی و حیثیت اجتماعی آن سخت زیر سوال است در شعر آیینی استفاده کنیم؟!
اصلا همه این حرفها به کنار، فرض بگیریم که کاربرد داخلی واژه ارباب برای امام حسین به معنای آقا و مولا هیچ اشکالی ندارد، ولی کاربرد خارجی آن چطور؟ آیا مردم جهان هم وقتی میخواهند این شعرها و نوحهها را ترجمه کنند، از واژه ارباب دقیقا تلقی و برداشت ما را خواهند داشت؟ یا در ترجمه این واژه بیشتر به ابعاد سیاه، منفی و غیرارزشی آن توجه میکنند؟! این دقایق و ظرایف است که بازنگری در کاربرد این واژه را - برای حفظ آبروی اسلام و بزرگان دین - ضروری و حیاتی میسازد. چون شعر آیینی امروز فقط مصرف داخلی ندارد. ما نمیتوانیم بگوییم این شعرها و نوحهها را فقط و فقط برای دل خودمان میگوییم و به نگاه مردم جهان به این مقوله کاری نداریم. چون شعر آیینی امروز یک تریبون جهانی و بینالمللی است، و مردم جهان برای شناخت اسلام و مَحَک زدن مسلمانی ما در این آینه نگاه میکنند و اگر در آن زشتی و ناخالصی ببینند به پای اسلام و مسلمانی ما میگذارند.
همه ما امام حسین را دوست داریم و به زانوی ادب زدن بر آستان کسی که اسوه احرار و آزادگان جهان است افتخار میکنیم، ولی حرف این است که دستگاه امام حسین، دستگاه نوکرپروری نیست و امام برای احیای نظام منحط «ارباب و نوکری» قیام نکرده است. حضرت اباعبدالله(ع) برای آزادی انسانها از بند و زنجیر جهل و خرافات قیام کرد، نه برای به اسارت درآوردن آنها، چنان که مولانا گفته است:
کیست مولا؟ آن که آزادت کند
بند رقیّت ز پایت بر کند
چون به آزادی نَبوّت هادی است
مؤمنان را ز انبیا آزادی است
دیگر این که وقتی ما در فرهنگ شیعی برای خطاب قرار دادن بزرگان دینی واژههای مبارک و مطهری چون «امام»، «سید» و «مولا» را داریم، ظلم است که «مولا» را به «ارباب» بفروشیم. در اینجا عقل و غیرت دینی حُکم میکند که مردانه بر عهد و پیمانی که با «مولا» بستهایم بایستیم و در جواب کسانی که بر این پیمانشکنی پای میفشارند، از زبان مبارک حضرت سعدی بگوییم:
من پیش نهادهام که در خون
برگردم و برنگردم از یار
گر دنیی و آخرت بیاری
کاین هر دو بگیر و دوست بگذار
ما یوسف خود نمیفروشیم
تو سیم سیاه خود نگه دار
درسی از آیه 104 سوره بقره
در اینجا برای تبیین بهتر مطلب و تکمیل بحث، اشاره به شأن نزول آیه 104 سوره بقره بیمناسبت نیست؛
در آیه 104 سوره بقره خداوند خطاب به مومنان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا وَاسْمَعُوا ْوَلِلکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ: ای کسانی که ایمان آوردهاید، (هنگام تکلم با رسول خدا) به کلمه «راعنا» تعبیر مکنید (مگویید ما را رعایت کن)، بلکه بگویید «ناظر احوال ما باش» و سخن خدا را بشنوید و بدانید که برای کافران عذاب دردناکی مهیاست.»
در شان نزول این آیه «ابن عباس» - از بزرگان منابع فقه، حدیث و تفسیر در قرن اول هجری(از صحابه پیامبر و یاران سه امام اول شیعیان) - نقل میکند: مسلمانان صدر اسلام هنگامی که پیامبر(ص) مشغول سخن گفتن بود و بیان آیات و احکام الهی میکرد، گاهی از او میخواستند کمی با تانّی سخن بگوید تا بتوانند مطالب را خوب درک کنند، و سوالات و خواسته های خود را نیز مطرح نمایند، برای این درخواست جمله «راعنا» را که از ماده «الرعی» به معنی مهلت دادن است، به کار میبردند. ولی یهود همین کلمه «راعنا» را از ماده «الرُّعونه» که به معنی کودنی و حماقت است استعمال میکردند (در صورت اوّل مفهومش این است «به ما مهلت بده» ولی در صورت دوم این است: «ما را تحمیق کن»!)، یعنی برای یهود دستاویزی پیدا شده بود که با استفاده از همان جملهای که مسلمانان می گفتند، پیامبر یا مسلمانان را استهزاء کنند.
به همین خاطر و به منظور خلع سلاح دشمنان اسلام، خداوند با نزول این آیه به مومنان دستور داد به جای کلمه «راعنا»، کلمه «انظرنا» را به کار برند که همان مفهوم را میرساند، ولی دست دشمن را در سوء استفاده و برداشت ناصواب از جمله میگیرد.
(«تفسیر قرطبی» و «تفسیر المنار» و «تفسیر کبیر فخر رازی» و «تفسیر ابوالفتوح رازی»، و «مجمع البیان» ذیل آیه مورد بحث؛ «بحار الانوار»، ج 9، ص 66، 67 و 332، ح 18؛ «تفسیر امام حسن عسکری (علیه السلام)»، ص 477، 478 و 479.)
حساسیت امامان شیعه نسبت به کاربرد واژگانی که بوی تفرعن، تجمل و اشرافیگری میدهند، در حدیث زیر نیز که از «عنوان بصری» نقل شده، به خوبی آشکار است:
«عن عنوان البصری... قال قلت: یا شریف، فقال: قل یا اباعبدالله.»، عنوان بصری میگوید: خدمت امام صادق(ع) رسیدم و حضرت را با لقب «شریف» (که لقب پادشاهان و امیران حجاز بود) صدا زدم، حضرت فرمودند: مرا ابا عبدالله صدا بزن.»
(بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 1 ، ص225)
درسی که از داستان شأن نزول آیه 104 سوره بقره و همچنین حدیث فوق میتوان گرفت، عدم استفاده از واژگان شبههانگیز، مشکوک و دوپهلو در ادبیات دینی برای پیشگیری از سوء استفاده دشمنان و مشرکان است. سفارش صریح خداوند در این آیه؛ پرهیز از به کارگیری کلماتی است که باعث سوء تفاهم و سوء برداشت میشود و ممکن است با تحریف، دستاویز دشمن برای کوبیدن اسلام و به سخره گرفتن مقدسات دینی شود.
همچنان که در سطرهای پیشین نیز اشاره شد، بی هیچ شکی استفاده از واژه «ارباب» توسط مُحبان اباعبدالله - بخصوص ذاکران و مداحان اهل بیت - از سر ارادت و شیفتگی است، ولی با تامل در شان نزول آیه 104 سوره بقره، شایسته نیست که بر خلاف تاکید خداوند در قرآن کریم، و صرفا به خاطر تعلق خاطر شخصی و گروهی، بار دیگر از این واژه پرچالش که میتواند دستاویز دشمنان اسلام و انقلاب برای کوبیدن باورها و مقدسات دینی ما قرار گیرد، استفاده کنیم. چنان که اشاره شد، احتراز از استخدام واژه فوق برای نامیدن سید و سالار آزادگان جهان حضرت حسین بن علی، دلایل روشن عقلی و شرعی دارد که نادیده گرفتن آنها دور از بصیرت و هوشمندی یک مسلمان موضعمند و مسئول است:
خوب است ز نور عشق، پُر باشی تو
یک نَفسِ سلیم، همچو «حُر» باشی تو
«ارباب» مخوان امام آزادی را
او کرد قیام، تا که حُر باشی تو
جان کلام آنکه، امروز بهترین راهکار برای پالایش و پیرایش شعر آیینی و مداحی از کژتابیهای اعتقادی و مضمونی، نگاه قرآنی است. نکته دیگر اینکه برای ارتقای پدیده مداحی که ارتباطی تنگاتنگ با شعر آیینی دارد، ضرورت دارد به این مقوله نگاه علمیتری داشته باشیم، چنان که مقام معظم رهبری در دیدار با مداحان در سال 95 با تاکید بر این مهم فرمودند:
«این پدیده مدّاحی و نغمهسرایی در باب مدح و مصیبت و مرثیه و ذکر و امثال اینها هم یکی از اختصاصات است؛ این هم جای دیگری نیست و به این شکل وجود ندارد؛ به این عمومیّت و به این وسعت - چه وسعت از لحاظ کمّیّت، چه وسعت از لحاظ معانی و مفاهیم و مانند اینها - نیست. این پدیده درخورِ کار علمی است؛ یعنی واقعاً جا دارد دانشجویان ما، اساتید ما، محقّقین ما بنشینند و روی این پدیده فکر کنند، کار کنند؛ هم تفسیر و تحلیل کنند، هم راههای علمیِ گسترش این را به ما نشان بدهند و یاد بدهند. ما در واقع دستِ کم گرفتیم این پدیده را؛ خیلی پدیده مهمّی است.»