مجله فارس پلاس: اینکه دختری خودسوزی کرد چون به استادیوم راهش ندادند «پاسخ» و «دلیل» سردستی خیلیهاست به پرسشها درباره این حادثه و این دقیقاً همان سناریوی مطلوب بعضیهاست این روزها. این بعضیها، برخی رسانهها هستند و مسئولان و سلبریتی ها و جریانهای سیاسی. و هنگامیکه حادثه رخ داد پاسخ چنین نبود؛ این پاسخ ساخته شد؛ اولازهمه توسط رسانههایی نظیر «بیبیسی فارسی» و «ایران اینترنشنال» و «من و تو». چگونه رسانهها میتوانند پاسخی غیرحقیقی برای سؤالی غیرعمومی بیابند و بعد، هم سؤال را «عمومی» کنند، هم هدف خود را پیش ببرند؟ بهترین راه اینکه حادثه خودسوزی یک دختر جوان را به یک موضوع داغ ربط بدهند؛ «حضور بانوان در ورزشگاهها».
حادثه تلخی رخداده و دلیلی دارد یا دلایلی. میتوان برایش دلسوزی کرد و همدردی کرد و ناراحت شد و دنبال چراییها رفت یا میتوان نسبت به آن بیاعتنا بود. اما انگار بعضیها راه دیگری هم بلدند؛ کسانی هم هستند که این حادثه برایشان شیرین است! کسانی که حادثهای دردناک را برای خودشان دستاویزی میکنند تا مشهور شوند و برای خود محبوبیت بخرند. یا برنامه پر کنند و هدف سیاسی خود را پیش ببرند. یا کمپین راه بیندازند و نام خود را بر زبان بیندازند. کسانی که وجه مشترکشان توجه به «خود» است؛ منافع خود و خودنمایی و خودپرستی و خودرایی و خودمحوری و خودخواهی. کسانی که توجهشان به جامعه نیست؛ کسانی که نمیدانند چگونه یا نمیخواهند یا اصلاً بنا ندارند، کاری کنند برای جامعه. کسانی که قرار نیست «مراقب» جامعه باشند و اصلاً در این وادیها نیستند. اصلاً نمیدانند مسئولیت برای چیست و رسانه برای چیست و فضای مجازی برای چه کار است. و این «کسانی» همهشان باهم همدستاند. یکی دست را میگیرد و دیگری چاقو را میزند! یکی بنزین را میریزد و دیگری آتش میزند. و اینان دوست دارند هرروز حادثهای برای کسی رخ دهد تا حرفی داشته باشند برای گفتن و بهانهای داشته باشند برای مطرح کردن «خود»؛ بهانهای برای پیش بردن هدف «خود».
رسانههای معاند بلوا راه انداختهاند برای «دختر آبی» و داخلیهایی هم هستند که در این تنور داغ میخواهند نانی برای «خود»شان بپزند. و این تلخ است؛ همانقدر که خودسوزی یک دختر جوان تلخ است و زهرآگین. اینکه کسانی از خودسوزی دیگری ته دلشان خرسندند و آن را یک فرصت بزرگ برای «خود» میدانند تلخی دیگرگونهای دارد.
این از درون این بعضیها؛ حالا بیرونشان
از روزی که دختر آبی فوتشده رسانههای بیگانه شروع کردهاند به ربط دادن ماجرا به فوتبال و استادیوم و از همه مهمتر «حضور بانوان در ورزشگاه». در این میان قوه قضائیه را هم متهم میکنند که چرا به دختری که مشکل افسردگی و اختلال روانی داشته 6 ماه حبس داده. توجهی هم ندارند به اینکه اصلاً حبسی در کار نبوده و اصلاً دادگاهی برپا نشده و ماجرای حبس 6 ماهه، اگر هم رنگ و بویی از حقیقت داشته باشد در حد گمانهزنی کسی یا کسانی بوده در روز مراجعه این دختر جوان به دادسرای ارشاد. و دروغ پشت دروغ میبافند و گمانهزنی پشت گمانهزنی میریسند برای آنکه ماجرا به هر روش ممکن ربط پیدا کند به کلیدواژههای اصلی این رسانهها؛ از بیعدالتی همهجانبه و سیستماتیک نسبت به زنان تا مردسالاری جامعه و محرومیتهای اجتماعی زنان در ایران!
شدت هجمهها را آنقدر بالا میبرند و آسمانوریسمان به هم میبافند تا دیگر کسی به بدیهیات عقلیاش و درکش از جامعه رجوع نکند و یادش نیاید که «حضور بانوان در ورزشگاهها» مطالبهای «غیرعمومی» است. و شگفتا که این رسانهها این نامطالبه را مطالبه عمومی نیمی از جمعیت! ایران میخوانند.
و چه مکرر اظهار امیدواری میکنند که این حادثه تبدیل شود به محرکی برای آنکه درهای ورزشگاهها به روی بانوان باز شود؛ آفتاب آمد دلیل آفتاب!
داخلیها تندروترند انگار؛ تشویق به تحریم استادیومها میکنند و درخواست پاسخ شدید فیفا به فوتبال ایران و چهها و چهها. تندروترهایی هم هستند که تشویق به شورش میکنند! باورکردنی نیست ولی داستان بعضی «خود»ها چنین است.
روزنامههایی هم هستند که روزگاری در دولت نهم، وقتی رئیسجمهور نامطلوب آنها میخواست با یک حکم ورود بانوان به ورزشگاهها را آزاد! کند، داد و فغان کردند که این چهکاری است و به تکاپو افتادند برای مقابله با این حکم. ولی حالا حال دیگری شدهاند و ورود بانوان به ورزشگاه را در حد معجزهای برای بانوان ایران بالا میبرند و فرارسیدنش را انتظار میکشند!
در فضای مجازی آشی بار شده شورتر از شور. دیگرکسی نمیداند چه خبر است؛ گلیمی از راست و دروغ بههمبافته شده و بساطی پهنشده حیرتانگیز. شوری برپاست و شورشی. که در آن میان دختر آبی فقط یک نام است؛ دختری نیست که حادثهای تلخ برایش رخداده، حادثهای که دلیلی دارد و دلایلی. کسی از درد دل خانواده دختر آبی نمیپرسد. دختر آبی یک کلیدواژه است برای مجازیبازها؛ برای آنها، مرگ این دختر فقط یک هشتگ است برای بازیهای سیاسی خودشان. در فضای مجازی دیگر سخن از دلسوزی برای این دختر هم نیست؛ دعواهای سیاسی و جناحی بالا گرفته. خیلیها بیربط و با ربط وسط ماجرا پریدهاند و انگار در این میان کسی که اصلاً مهم نیست دختر آبی است.
پشت پرده دروغ دختر آبی: تحریم ورزشی ایران
سلبریتی ها و سیاسیون در موضوع «دخترآبی» بهعنوان بال غوغاسالاری که پازل تحریم ورزش ایران را دنبال میکنند، افکار عمومی را برای پروژههای تحریم ورزشی ایران سردرگم و منحرف میکنند.
خبرگزاری فارس: یک) در دهه 1960 آزادیخواهان جهان بپا خواستند و تحریم ورزشی رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی، رژیم حکومت سفیدپوستهای مهاجر بر سیاهان را کلید زدند. 50 کشور جهان متحد شدند و باعث تحریم این رژیم حتی در المپیک شدند. درحالیکه آمریکا، انگلستان و اسرائیل حامیان اصلی این رژیم آپارتاید بودند، اما اتحاد و تحریم ها جواب داد و سرانجام در 1992 رژیم سفیدپوستان فرو پاشید.
دو. با الهام از این حرکت، فعالان ضداسرائیلی نیز با سردمداری جنبش جهانی BDS از سال 2004 شروع به بایکوت اسرائیل (تنها رژیم نژادپرست جهان) در همه ابعاد از جمله ورزشی کردند. نتیجه در عرض 15 سال شگفت انگیز بود. بسیاری از دانشگاه ها، شرکت های اقتصادی، خوانندگان و هنرپیشه ها و ورزشکاران جهان، اسرائیل را تحریم کردند. علاوه بر 22 کشور اسلامی که با این رژیم مسابقه نمی دهند، در کشورهای غیراسلامی و اروپایی کمپین های تحریم ورزشی اسرائیل به راه افتاد. حتی افریقای جنوبی هم بازی های تنیس با این رژیم را بایکوت کرد. تظاهرات علیه تیم های اسرائیلی، جلوگیری از میزبانی اسرائیل در بازی های جام یوفا، کمپین انگلیسی ها برای لغو عضویت اسرائیل در فیفا از نتایج برنامه مردمی تحریم ورزشی اسرائیل بوده است. موضوعی که برای اسرائیلی ها به شدت گران تمام شده و برای مبارزه با این جنبش به عنوان یکی از خطرات استراتژیک این رژیم، بودجه های هنگفتی اختصاص دادند.
سه. اما یک سالی است که اسرائیل و آمریکا، درست با همین شیوه به جنگ ایران آمده اند تا به زعم خودشان با مقابله به مثل، از حالت تدافعی خارج و به حالت تهاجمی تبدیل شوند. پروژه فشار بر ایران از طریق سازمان های ورزشی جهانی. و در حال حاضر، تمرکز خود را بر دو موضوع یعنی بازی نکردن ورزشکاران ایرانی با اسرائیلی و ورود زنان به ورزشگاه جهت دهی کرده اند.
آنها بر این باورند که مشغول کردن سازمان های جهانی به ایران، هم فشارها را از اسرائیل کم می کند، هم دشمن متخاصم آنها را سرگرم فشارهای جهانی و داخلی می کند و هم به عادی سازی وضعیت بین المللی اسرائیل کمک می کند. چرا که این عادی نشان دادن، اهمیت حیاتی برای آنها دارد. 32 کشور جهان اسرائیل را به رسمیت نمی شناسند، 22 کشور از همبازی شدن با آنها خودداری می کنند و این مسئله برای اسرائیلی ها بی آبرویی بزرگی است.
چهار. اما متاسفانه بسترهای هر دو موضوع، با سیاست های غلط سازمان ها و مسئولان ورزشی کشور فراهم شده است. مسئولان ورزشی و سیاست خارجی ایران، هزینه عدم رویارویی با اسرائیل و عدم تحرک خود را بر دوش ورزشکاران گذاشته اند. درحالیکه مسئولان ورزشی میتوانند در سازمانهای جهانی، با دیپلماسی فعال، از ورزشکاران کشورمان دفاع کنند. چرا که طبق قوانین، کشورهای درحال جنگ مجازند در میادین ورزشی با هم مسابقه ندهند. (ترور دانشمندان ایرانی، حضور جنگی اسرائیل در خلیج فارس و ... مصادیق روشن تخاصم این رژیم با ایران است) اما دستگاه ورزشی کشور با سستی و شاید تاثیر عوامل نفوذی، با سیاست شکست خورده "باید ببازی" با تمارض یا شکست مصلحتی ورزشکاران را سپر خود می کنند. موضوعی که نه تنها افتخاری برای کشور و آرمان مبارزه با اسرائیل نیست، نه تنها وجه آگاهی بخشی به جهان از جنایات اسرائیل ندارد (که هدف اصلی بایکوتهاست) بلکه نوعی انفعال و تحقیر در افکار عمومی و عرصه بین المللی است. اسرائیلی ها نیز با اطلاع و انگشت گذاشتن بر این موضوع، مرتبا ورزشکاران ایرانی را تحت فشار گذاشته و به این سیاست ادامه خواهند داد. چنانکه این رژیم تروریست، مبارزه ورزشی با ایران را با پرونده سازی علیه ایران از طریق ورزشکاران مذبذب مثل سعید ملایی و فدراسیون جودو کلید زد. چرا از جودو؟ چون ماریوس ویزر رئیس فدراسیون جهانی جودو دوست نزدیک نتانیاهو است. فدراسیون جهانی جودو در اقدامی عجیب، حتی اسم حسابی کاربری خود در توئیتر را به ISupportMollaei تغییر داد. میدان کشتی فرنگی و آزاد، میدان دیگر این مبارزه ورزشی است. و این رژیم با به خدمت گرفتن کشتی گیران دیگر کشورها در اوزانی که کشتی گیران ایرانی احتمال پیروزی دارند، عامدانه تلاش می کند ایران را تحت فشار قرار دهد. چنانکه خبرها حاکی است رژیم صهیونیستی 6 کشتیگیر قزاقی - روس را در برای مسابقات جهانی کشتی (انتخابی المپیک 2020 توکیو)، با هزینه های هنگفت خریده تا ورزشکاران ایرانی و ایران را آزار دهد. و بر پایه همین سیاست اشتباه "باخت عمدی" که نوعی نقض مقررات ورزشی است و می تواند به جریمه و محرومیت و حتی محرومیت ایران از مسابقات آتی المپیک 2020 منجر شود، به جای اسرائیل، ایران را به کشوری منزوی در جهان تبدیل کند.
عرصه بعدی، مسئله ورود زنان به ورزشگاه است که با در نظر گرفتن مراتب شرعی و اخلاقی، دربهای ورودی جداگانه و نشیمن گاه های جداگانه و.. قابل حل است. موضوعی که اخیرا در حال رفع شدن بود و با پروژه کشته سازی از یک دختر دارای بیماریهای اعصاب و روان، باز هم پای مجامع ورزشی جهانی را به دخالت در ورزش ایران باز کرد.
پنج. اما آنچه این فشارها را به فرجام می رساند، جنگ روانی و رسانه ای است. که با سه ضلع شبکه های ماهواره ای، رسانه های اصلاح طلب و سلبریتی ها به عنوان «ارتش هوچی ها» دنبال می شود. آنها تلاش می کنند با جنجال های رسانه ای، و ارائه چهره ای منفی از ورزش کشور، توجه سازمانهای ورزشی جهانی را به ایران جلب کنند و از ورزش به عنوان یک اهرم برای فشار سیاسی بر ایران و جبران شکست های امنیتی خود استفاده کنند. پروژه ای خائنانه و کثیف که مرداد ماه 98 مسیح علینژاد در مصاحبه با بی بی سی از آن پرده برداشت. او گفت: «برنامه من، تحریم فوتبال ایران توسط فیفا و مجاب کردن مجامع بینالمللی به قطع هرگونه همکاری با جمهوری اسلامی ایران است. گام بعدی این است که اتحادیه اروپا را همراه کنیم، فیفا را همراه کنیم تا فوتبال ایران را تحریم کند و به رسمیت نشناسد ...»
راه حل چیست؟
1. وزارت ورزش و وزارت خارجه، کمیته ای مشترک برای حمایت از دیپلماسی ورزشی کشور تشکیل دهند.
2. با دیپلماسی فعال، سازمانهای ورزشی جهان را متقاعد کنند که علت همبازی نشدن ورزشکاران ایرانی با اسرائیل، نه تنها حمایت از ملت مظلوم فلسطین و اعتراض به نژادپرستی و خوی آدمکشی و اشغالگری این رژیم، بلکه "متخاصم و در حال جنگ بودن" این رژیم با ایران است.
3. ایجاد یا حمایت از یک کمپین بین المللی برای تحریم ورزشی اسرائیل خصوصا با همکاری کشورهای اسلامی و جنبش BDS
4. ورزشکاران ایرانی که انسانیت را بالاتر از مدال می بینند و با امتناع از همبازی شدن با خوکها، حاضر به عادی سازی و تطهیر چهره آدمکش اسرائیلی ها نیستند، طبق قانون یا بخشنامه های داخلی وزارت ورزش، در حد مدال طلا مورد تجلیل و قدردانی و حمایت قرار گیرند.
5. ورود زنان به ورزشگاه با رعایت مراتب اخلاقی و شرعی میسر شود.
6. و اما : سلبریتی ها و سیاسیون به عنوان بال هوچیگر و غوغاسالاری که عامدانه یا غیرآگاهانه، پازل فشار و تحریم ورزش ایران را دنبال میکنند، دلسوز ملت ایران نیستند، آنها خائنان و وطن فروشانی هستند که افکار عمومی را برای پروژه های تحریم ورزشی ایران گیج و سردرگم و منحرف می کنند. علاوه بر برخورد قاطعانه دستگاه قضایی با این افراد، رسانه ها و دلسوزان کشور موظفند خیانت این افراد را برملا کنند و افکار عمومی را نسبت به پشت پرده های توئیتها و استوری ها و اشک تمساح های این جماعت، هشیار سازند.