اخلاق یک سلسله قوانین اعتباری است که باید و نباید آن را همراهی می کند انسان یک موجود حقیقی و واقعی است یعنی در خارج موجود است سعادت یا شقاوت چنین موجودی باید یک امر حقیقی باشد آنچه به نام اخلاق و قوانین باید و نباید اعتباری است از حقایق گرفته شده به نام ملاکات، مصالح، مفاسد که امر واقعی اند و خروجی اینها هم یک سلسله واقعیت عینی و خارجی است به نام بهشت و جهنم. انسان یک موجود حقیقی و تکوینی است (یک) گذشته او حقایق تکوینی بود (دو) آینده او حقایق تکوینی است (سه) ولی چون با قراردادها زندگی می کند یک سلسله قوانین اعتباری دارد (چهار) این قوانین اعتباری و اخلاقی حتماً باید برگرفته از عین خارج و حقیقت خارج باشد که سازندهٴ آن است گاهی به زبان فقه به ما می گویند فلان کار حلال است فلان کار حرام، گاهی به زبان اخلاق می گویند فلان کار سمّ است سمّ نخورید گاهی امر و نهی است که می گویند خوردن مال مردم حرام است ظلم حرام است و مانند آن، گاهی پشت صحنه را هم به ما نشان می دهند این بیان نورانی قرآن کریم در اوایل سوره مبارکه نساء آن بیان نورانی بندهٴ خدا علی بن ابی طالب(سلام الله علیه) در همان جریان عقیل نشان دادن پشت صحنه است که این فقه به یک حقایق تکوینی تکیه می کند این باید و نبایدِ اعتباری به یک بود و نبود تکیه می کند در سوره مبارکه نساء فرمود مال بچه های یتیم را نخورید این امر حرامی است که فرمود حوب است ـ حوب یعنی معصیت ـ ﴿کانَ حُوباً کبِیراً﴾ بعد پشت صحنه را نشان داد ﴿إِنَّ الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ این در حقیقت آتش است آن مردان الهی که با بصیرت زندگی می کردند می دیدند که از دهان برخی ها شررهای آتش در می آید خب اگر کسی آن چشم را پیدا کرد آتش بودنِ کار حرام را هم می بیند این نیاز به تأویل ندارد فرمود کسانی که مال حرام می خورند الآن درونشان آتش است بعد قیامت هم سر جایش محفوظ است اگر کسی تخدیر شده باشد و تخمیر شده باشد هیچ احساس ندارد ما اگر در اثر بیماری به اتاق عمل برویم حالا یا در اثر بی هوشی تمام بدن یا در اثر بی هوشی موضعی اگر این دستگاه گوارش را یا این دست و پا را قطعه قطعه کنند ارباً اربا کنند که ما احساس نمی کنیم چون تخدیرشده است تخمیرشده است فرمود عدّه ای در دنیا مستانه دارند به سر می برند اگر تخدیر شد اگر تخمیر شد اگر در درونش آتش باشد خب احساس نمی کند این است که بزرگان گفتند خودت را تأویل کن نه آیه را: «خویش را تأویل کن نی ذکر را» ظاهر آیه این است که اینها دارند آتش می خورند حرام حقیقتاً آتش است ﴿الَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوَالَ الْیتَامَی ظُلْماً﴾ با حصر هم ذکر فرمود: ﴿إِنَّمَا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ بعد هم ﴿سَیصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ این نشان می دهد که ما دو جهنم داریم یک جهنم منقول همین هایی هستند که حرام خوارند یک جهنم غیر منقول که آنجا وضعش مشخص است اینکه در بخش پایانی سوره مبارکه فجر می فرماید ما جهنم را می آوریم ﴿وَجِی ءَ یوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾جهنم را می آوریم این جهنم منقول چه کسی است ذیل این آیه، آن روایت را هم لابد ملاحظه فرمودید که فرشتگانی هستند که با غل و زنجیر کشان کشان این جهنم را می آورند[6] این جهنم منقول چه کسی است و چه چیزی است آن جهنم غیرمنقول را همه ما می فهمیم اگر در سوره مبارکه جن فرمود خود انسان ظالم می شود هیزم، ما از جنگل برای سوخت و سوز این هیزم نمی آوریم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾همین است یعنی توقع دارید که زغال سنگ بیاورند یا هیزم بیاورند جهنم را بگیرانند؟! در سوخت و سوز سه عامل هست که قرآن کریم فرمود هر سه آن خود انسان است این کارخانه هایی که بخواهند چیزی را گداخته کنند بعد به صورت مواد صنعتی در بیاورند سه عنصر محوری دارند یکی آن موادّ اوّلیه سوخت و سوز است حالا یا نفت است یا گازوئیل است یا بنزین است یا زغال سنگ است یا چیز دیگر است که ماده سوخت و سوز است یک ماده دیگر است که ماده انفجاری است حالا یا تی.ان.تی است یا چیز دیگر وقتی به آن زدند این گُر می گیرد وقتی آن ماده اوّلی را آوردند (یک) این ماده انفجاری را به آن زدند (دو) گُر گرفت حالا آهن یا چیز دیگر را در آن قرار می دهند گداخته می کنند (سه) کار کوره همین است فرمود کوره ای که ما در قیامت داریم هر سه آن خود انسان است هیزم هایش که خود انسان است ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اینها هیزم اند خب این هیزم ها را می آوریم روی هم جمع می کنیم چیزی باید باشد که اینها را بگیراند و گُر بگیرند آن وقود است وقود «ما توقد به النار» است فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾همین ها که در دنیا جزء ائمه کفر بودند همین ها در جهنم وقودالنارند که «توقد به النار» این وقود النار را با آن حطب جمع می کنند وقتی کاملاً گر گرفت هم اینها را می سوزانند هم سایر تبهکاران را، حالا اسرار جهنم چیست که خیلی هایش را ما نمی فهمیم ولی این مقداری که می فهمیم این است این جهنم منقول را این حطب منقول را این وقود منقول را اینها را که می فهمیم این است آن ﴿سَیصْلَوْنَ سَعِیراً﴾ را ممکن است فعلاً نفهمیم اما اینها را که می فهمیم اینکه وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) فرمود مال حرام، مال رشوه چه رومیزی چه زیرمیزی چه عناوین دیگر این مثل قی کرده افعی است که اگر کسی آن را به صورت یک نان در بیاورد هرگز مورد رغبت نیست همین است این تشبیه نیست این سخن شاعرانه نیست در مسئله شعر بساط آن بر این است که «أحسن الشعر أکذبه»اما در جریان معصوم بساطش بر این است که «لا یقول الاّ الحقّ» همه اینها در احکام شرعی این طورند حالا یا به صورت قرآن است یا به صورت حدیث است ﴿مَا ینطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾ است می بینید معصوم حالا یا پیغمبر یا امام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اینها طرزی زندگی می کنند که بر اساس آن قرب نوافل ذات اقدس الهی در مقام سوم یعنی مقام فعل نه مقام ذات نه مقام اکتناه صفات ذات که عین ذات است در مقام سوم یعنی مقام وجه اللهی، فیض اللهی، نوراللهی در این مقام فرمود: «کنت لسانه الذی ینطق به» خب اگر ذات اقدس الهی در مقام فعل و فیض، زبان معصوم است آنچه از این معصوم شنیده می شود حق است یک داستان خانوادگی بسیار ساده ای در زمان رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) اتفاق افتاده یک امر بسیار ساده جزئی خانوادگی ببینید یک فقیه فحلی مثل ابن ادریس ـ سایر بزرگان هم همین طورند، حالا نام او را بردیم و سرائر او را اسم می بریم برای اینکه ابن ادریس به هر خبر واحدی هم عمل نمی کند ـ از همین تعبیر وجود مبارک رسول گرامی(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) حکم فقهی و فتوای فقهی ثابت کرد و آن قصه این است یک وقت وجود مبارک حسن بن علی که کودکی بود این کودک را وجود مبارک حضرت رسول در دامن خودش نشاند این کودک در دامن پیامبر بول کرد خواستند این بچه را از دامن حضرت بگیرند حضرت این جمله را گفت این حدیث هم در جوامع فقهی و روایی هست هم ادیبان و لغت شناسانی نظیر ابن فارس که در حدود سیصد و پنجاه قمری زندگی می کردند قبل از هزار سال به سر می بردند این را در کتابشان نقل کردند وقتی وجود مبارک رسول خدا دید این بچه در دامن او ادرار کرد و اعضای منزل دارند این بچه را از دامن پیامبر می گیرند فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی» فرمود کاری به بچه نداشته باشید «زَرِمَ» یعنی «انقطع»، «أزرمَ» یعنی «قَطع»، «لا تُزرِموا» یعنی قطع نکنید یعنی بگذارید این بچه کار خودش را بکند فرمود: «لا تُزرموا علی ابنی» بچه من الآن اینجا دارد این کار را می کند کاری به او نداشته باشید این یک قضیه ساده خانوادگی است حالا محبّت حضرت را نسبت به امام مجتبی می رساند آ ن مسئله دیگر است ابن ادریس این حدیث را در کتاب وقف نقل می کند مسئله مهمی که در وقف است این است که اگر واقف زمینی را وقف کرد یا خانه ای را وقف کرد گفت این وقف اولاد من است نسلاً بعد نسل آیا نوه های پسری را شامل می شود نوه های دختری را هم شامل می شود یا نه؟ این مسئله مهمی است خیلی ها بر اساس آن آداب جاهلی که
بنونا، بنو أبنائنا و بناتنا ٭٭٭ بنوهنّ أبناء الرجال الأباعد
می گفتند نوه های دختری فرزند آدم نیست این وقف شامل حال او نمی شود نه در جعل تولیت نه در موقوف علیه بودن، اما این فحول از فقها مثل ابن ادریس می گویند که اگر کسی مالی را وقف بکند برای فرزندانش نسلاً بعد نسل هم نوه پسری را شامل می شود هم نوه دختری را برای اینکه وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) در این قضیه نگفته بود «لا تزرموا علی الحسن» فرمود: «لا تزرموا علی ابنی بوله» گفت این پسر من است خب از این قضیه ساده تر شما دارید بعد در مهم ترین کتاب یعنی سرائر در بخش مهمّ فقهی یعنی وقف به آن استدلال بکنند که به نوه دختری هم می رسد برای اینکه پیغمبر در آن حال به امام حسن پسر خطاب کرد این چه عظمتی است یعنی این کسی که انسان کامل شد برابر آن قُرب نوافل که خدا فرمود: «کنت لسانه الذی ینطق به» در آن حال هم حرفی می زنند حرف دینی است اینکه گفت ابن من، معلوم می شود نوهٴ دختری، هم فرزند انسان است ما با اینها کار داریم اینها در این ایام به دنیا آمدند اینها رهبری ما را به عهده دارند اینها پشت صحنه اخلاق را بازگو کردند گفتند گناه، سم است رشوه خواری، خوردن مال مردم، اختلاس همه اش سم است اگر سالگرد انقلاب است که است، اگر نظام، نظام الهی است که است، اگر همه ما با همه تلاش و کوشش باید این نظام را حفظ بکنیم که باید این کار را بکنیم همه ما باید سالماً به دست وجود مبارک ولی عصر بسپاریم که باید بسپاریم آن پشت صحنه اخلاق را که بود و نبود است باید ببینیم این باید و نباید اعتباری خیلی کارساز نیست خیال می کنیم با پرونده سازی حل می شود! این یک امر تکوینی است هیچ ممکن نیست کسی گناه بکند بگوید رد شد بله این باید و نباید این امر اعتباری قابل کم و زیاد است اما پشت صحنهٴ این امر اعتباری آن بود و نبود واقعی است بود و نبود یک امر تکوینی است اینکه آدم را رها نمی کند چون آدم را رها نمی کند آن چنان انسان را در بند می گیرد که هیچ فک رهن ممکن نیست خب این دو آیه ای که در قرآن کریم است که فرمود بعضی ها در بندند ﴿کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ هم ﴿کلُّ امْرِئٍ بِمَا کسَبَ رَهِینٌ﴾این رهین، فعیل به معنی مفعول است یعنی خیلی ها در گرو هستند مرهون اند به چه چیزی ما می گوییم عین مرهونه؟ به اینکه اگر کسی بدهکار باشد و مورد وثوق نباشد این باید وثیقه بسپارد این وثیقه را می گویند رهن این عین مرهونه در گرو است کسی این را می گیرد فرمود خیلی ها بدهکارند بدهکار باید که گرو بسپارد ما که زمین و زمان گرو نمی گیریم فرش و خانه گرو نمی گیریم ما خود این شخص را گرو می گیریم اینکه بعضی ها می گویند آقا ما هر چه می خواهیم خودمان را کنترل کنیم نمی توانیم این بیچاره ها راست می گویند چون در بندند مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب توحید نقل می کند کسی آمده خدمت حضرت امیر(سلام الله علیه) عرض کرد من توفیق نماز شب ندارم فرمود: «قیدتک ذنوبک» گناهان تو، تو را در بند کشیده بنابراین این چنین نیست که آدم حرفی زده، نگاهی کرده، گناهی کرده، چیزی نوشته یا گفته رد شده باشد انسان می شود بدهکار این بدهکار را گرو می گیرند ﴿کلُّ امْرِئٍ بِمَا کسَبَ رَهِینٌ﴾ أی مرهون ﴿کلُّ نَفْسٍ بِمَا کسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾ أی مرهونةٌ اما راه دارد برای فک رهن، این راه اختصاصی به ماه مبارک رمضان ندارد البته آنجا فصل فک رهن است شما در خطبه نورانی حضرت که ظاهراً در آخرین جمعه ماه شعبان آن را ایراد کردند در آنجا می بینید که فرمود مردم «انّ أنفسکم مرهونة بأعمالکم ففکوها باستغفارکم» فرمود خیلی از شما بدهکارید به خدا و خدای سبحان به وسیله فرشته ها شما را در بند کشیده الآن در گرو هستید مرهون هستید بیایید با توبه و انابه و استغفار فک رهن کنید «ففکوها باستغفارکم» خدا هر لحظه با ماست در عین حال که با ماست خودش را هم با ما مأنوس کرده فرمود من هم نزدیک هستم هم با شمایم؛ هم «اقرب من حبل الورید»هستم هم ﴿مَعَکمْ أَینَ مَا کنتُمْ﴾هستم بیایید بگویید یا الله من برگشتم من می پذیرم دیگر آ ن تشریفات و رو به قبله و غسل توبه و نماز و اینها جزء مستحبات و وسائل رجحانی توبه است یک تصمیم شکست ناپذیر لازم است که بگوید ما برگشتیم. وجود مبارک حضرت هم که سالروز اوایل حکومت ظاهری آن حضرت است در همه حال نسبت به ما ناظر است و ما هم موظفیم آن حضرت را بشناسیم این را هم برادران اهل سنت نقل کردند هم برادران شیعه نقل کردند که «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة»اگر مرگ، مرگ جاهلیت است نشان می دهد که حیات، حیات جاهلی است چون مرگ، عصاره حیات است وقتی مرگ، مرگ جاهلی بود معلوم می شود حیات، حیات جاهلی است ما برای اینکه از جاهلیتِ جهلا به در بیاییم و حیات معقولی داشته باشیم بهترین راه حشر و ارتباط با وجود مبارک ولی عصر است و آن این نیست که ما اصرار داشته باشیم حضرت را ببینیم، باید اصرار داشته باشیم که حضرت ما را ببیند چون در آن زمان صدر اسلام هم خیلی ها بودند پیامبر را دیدند بارها پشت سر حضرت نماز می خواندند ولی بالأخره طرفی نبستند عمده آن است که آنها ما را ببینند ملاحظه کردید وقتی آنها حرفی می زنند می شود وحی الهی و سند فقهی، وقتی به کسی نگاه تشریفی بکنند نشان آن است که خدا او را نگاه کرده خدا با اینکه ﴿بِکلِّ شَی ءٍ بَصِیرٌ﴾ است یک عدّه را نگاه نمی کند یعنی نگاه تشریفی ندارد ﴿لاَ ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ﴾ خدا با اینکه کلماتش طوری است که اگر دریا مرکب بشود ﴿وَالْبَحْرُ یمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِذَتْ کلِمَاتُ اللَّهِ﴾ این خدا با یک عده حرف نمی زند ﴿لَا یکلِّمُهُمُ الله﴾اگر ولی الهی با ما حرف زد یا ما را نگاه کرد ما خوشحالیم که مورد عنایت حقّیم چون اینها بر اساس قرب نوافل مشمول «کنت... بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به» ما با اینها همراهیم اینها از برکت خون های پاک شهداست در جمع ما برادران اهل سنّت حضور دارند مقدم اینها را گرامی می داریم امیدواریم ذات اقدس الهی این بیداری اسلامی که به برکت خون های پاک شهدای ایران اسلامی و کوشش خالصانه امام راحل(رضوان الله علیه) حاصل شد به مقصد نهایی برسد.