مرتضی فرشباف با «سوگ» وارد فضای حرفهای سینمای ایران شد. قبل از «سوگ» او در کنار آناهیتا قزوینی زاده، فیلم کوتاه «باد هر جا که بخواهد میوزد» را برای کارگاه فیلمسازی عباس کیارستمی ساخت. این اثر در جشنوارههای داخلی و خارجی جوایز متعددی را برنده شد. قزوینی زاده از ایران رفت و حرفهاش را در آمریکا پی گرفت و فرشباف در ایران ماند. او «سوگ» را بر اساس همین فیلم کوتاه ساخت و بار دیگر، موفقیتهای زیادی را تجربه کرد. «بهمن» Avalanche دومین تجربه فرشباف در حوزه فیلمهای بلند داستانی است. «بهمن» روایت متفاوت و درگیر کنندهای دارد و درعینحال، با تکیهبر فرم و ساختار، میتواند بیننده را به سفری اعجابانگیز در میان تصاویر ببرد.
همچنین بخوانید:
سیزده – نحس نفرت انگیز
بحران میانسالی
«بهمن» قصه پرستار میانسالی به نام هما (فاطمه معتمدآریا) را تعریف میکند. هما قبول میکند ده روز، برای شیفت شب از مادر رئیسش مراقبت کند. در این ده روز، او دچار بیخوابی میشود. نظم زندگیاش از بین میرود و روابطش با همسرش رو به تاریکی میگذارد. هما شبها را در بیمارستان، در کنار مریض بدخلقش میگذراند. روزها سعی میکند بخوابد، اما انگار در خواب راه میرود. رازهایی درباره پسرش که اکنون در آمریکا است کشف میکند و احساس میکند که از چرخه زندگی پسر و همسرش حذفشده است.
هما، در طی ده روزی که شبکار است، از همسرش جدا میشود. حضور زن همسایه که تازه اسبابکشی کرده است، برای هما که از مرکز زندگیاش جداشده، تبدیل به یک تهدید جدی میشود. صدای پیانو زدن زن همسایه که در پس تمام بیخوابیهای هما حاضر است، حضور او در ذهن وزندگی هما را منعکس میکند. از سوی دیگر، همنشینی با مادر دکتر، ناخودآگاه هما را به سمت آیندهاش میبرد. مادری که پسرش او را به هما سپرده و به دنبال یک موضوع خانوادگی به آمریکا رفته است. مادری که بهراحتی میتواند آیند هما باشد. هما که پسرش در آمریکا است و تنها راه ارتباطیاش با او، مکالمه تصویری است.
در ابتدای فیلم «بهمن» هما بشاش است و به خودش میرسد، درست مانند مادر رئیسش، دکتر شمس. در ادامه، هما به جایگاهش در زندگی و مسیری که آمده شک میکند، از خودش غافل میشود، همانگونه مادر دکتر شمس هم به مرگ نزدیکتر میشود. هما با هویت دوگانه پسرش روبرو میشود و مادر دکتر شمس از حقیقتی که در زندگی پسرش اتفاق افتاده است کنار گذاشته میشود. هر دو زن، در لحظاتی حساس از زندگیشان، به مادریشان، به زنانگیشان چنگ میزنند. وقتی مادر دکتر شمس به هما میگوید که بعضی وقتها ندانستن حقیقت بهتر است، هما به چیزهایی که از پسرش فهمیده است فکر میکند و آرامشی که قبلاً داشته است.
آرامش هما، در زندگی در کنار همسرش جاری بوده است. اما اکنون، جدایی دهروزه، ورود زنی به ساختمان محل زندگیاش و غیبتش در نوشتههای همسرش، او را وادار میکند در آیینه بنگرد. هما با وسواس صورتش را وارسی میکند، هر چروک را با انگشت میکشد و با حسرت به دستانش که دیگر جوان و لطیف نیست نگاه میکند. از سوی دیگر، فیلمساز با نشان دادن عکسی در آلبوم مادر دکتر شمس که انگار از رؤیای دستنیافتنی هما آمده است به قرابتی که این دو کاراکتر باهم دارند اشاره میکند.
شخصیتپردازی با فضاسازی
«بهمن»، همانطور که گفتیم، تجربهای فرمی است. فرشباف، در دومین تجربه فیلمسازیاش، از فرم به شیوهای متفاوت بهره میبرد. او فرم و روایت را از هم جدا نمیکند و به یکی اولویت نمیدهد تا دیگری را به دنبال خود بکشد. «بهمن» در عمل قصهگویی نمیکند. بلکه قصه و روایت در تاروپود فرم تنیده شده است.
فرشباف، که سینما را خوب میشناسد، از همه امکانات سینمایی برای قصهگویی و پیشبرد درامش استفاده میکند. واضحترین مثال این مدعا هم به فضاسازی فیلم بازمیگردد. فرشباف بهجای آنکه با دیالوگهای طولانی شخصیت اصلی وزندگی او را به بیننده نشان دهد، از فضاسازی برای معرفی هما استفاده میکند.
فیلم با بارش اولین برف زمستانی آغاز میشود. برفی که تا پایان عنصری اصلی در روایت «بهمن» است. برفی که قطع نمیشود و همهچیز را دفن میکند. سردی و برفی که در تمام فیلم میبینیم، شخصیت هما را منعکس میکند.
فرشباف با استفاده از فضاسازیاش، علاوه بر خلق قابهای زیبا و چشمنواز، هما را با همه درونیاتش به بیننده معرفی میکند. هما در دو سکانس ابتدایی، شاد و خوشحال است. با همسرش میگوید و میخندد وزندگی عادی دارد. از همین دو سکانس، یک خوشبختی اغراقشده، یک حس ناراحتکننده زیرپوست کاراکترها مشاهده میشود. همانگونه که مادر دکتر شمس هما را به خاطر لبخندهای مصنوعی از روی ادبش محکوم میکند.
با برش برف، انگار هما کمکم میشکند. شروع برف، همزمان است با آغاز بحران روحی هما. فرشباف، باظرافت به این تقارن اشاره میکند. هر بار که رویا در ماشین مینشیند، صدای پر از انرژی گوینده رادیو، که باذوق از برف حرف میزند، ماشین را پر میکند. احمد، همسر هما هم گرچه از بارش برف مینالد اما مثل یک کودک شاد و پرانرژی است. هما است که این برف برایش معنای دیگری دارد. هما است که این برف مثل یک بهمن او و زندگیاش را زیر خود دفن میکند.
برف میبارد و هما از تصویر ذهنی که از خود داشته دورتر و دورتر میشود. برف میبارد و هما کلافه و خسته، رؤیای یک ساحل آفتابی را میبیند. موجهایی که به صخرهها میکوبند، آفتابی که سخاوتمندانه تا مغز استخوان را گرم میکند و شنهایی نرم که به زیر تابش خورشید، طلاییرنگ به نظر میرسند. فرشباف، با اشاره به دریا، به زنانگی هما، مادری او و نقشش در زندگی همسرش اشاره میکند و با این نمادسازی، قصهاش را جلو میبرد.
درامی ساده، موجز و بیتکلف
این رویا بارها برای هما تکرار میشود، فرشباف بهجای آنکه هر بار این تصاویر را نمایش دهد، صدای امواج را روی سکوت بیانتهای بارش برف میگذارد و تشویش درونی هما را به تصویر درمیآورد. فرشباف در تمام فیلمش، با همین دقت و ریزبینی با تصاویر بازی میکند. وقتی هما و همسرش روبروی هم ایستادهاند، او با انتخاب درست زاویه دوربین، دیواری را بین این دو نمایش میدهد که هما و احمد را از هم جدا کرده است. او از این طریق به فاصلهای که میان این زوج افتاده است اشاره میکند، بیآنکه اسیر دیالوگهای گلدرشت شود.
«بهمن» قصه پر افتوخیزی ندارد.
همین هم چالش اصلی فیلمساز است. او بیننده را به تماشای روایتی دعوت میکند که از دل روزمرگیهای شخصیت اصلی بیرون آمده است. فرشباف، بهخوبی میتواند از اولین سکانس فیلمش، بیننده را به میان این دنیای یکنواخت ببرد. او لحنی مناسب برای فیلمش انتخاب میکند و با ریتم کند فیلم که کاملاً آگاهانه انتخابشده است، این لحن را تا پایان حفظ میکند.
«بهمن» در بسیاری از سکانسها اسیر تکرار میشود. انگار سکانس قبلی با اندکی دستکاری دوباره نمایش داده میشود. گرچه این ریتم کند هم گرچه به غرق شدن بیننده در دنیای هما کمک میکند، اما میتواند بینندهای را که به دنبال درامی قصهگو و سرراست است را کاملاً پس بزند.
بااینحال، «بهمن» درامی ساده و بیتکلف است که جذابیتش در جزئیات نهفته است. جزئیاتی که بیننده را با صبوری به دنبال خود میکشند و درنهایت تصویری کلی به او عرضه میکنند. «بهمن» باوجود فضای سردش، ابداً فیلم تلخی نیست. فرشباف با موفقیت نشان میدهد که چگونه هما با این چالش درونی کنار میآید. به زنی که در ابتدا رابطه خوبی نداشت، نزدیک میشود و جبر زندگیاش را میپذیرد. در پایان هم، قطع شدن برف، با تابش نور آفتاب بر صورت هما که بعد از روزها خوابیده است، از امید و جریان جاری زندگی میگوید.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
61