روزنامه شهروند: تا سال 1387، ایرانیها هنوز با یک زن قاتل سریالی آشنا نشده بودند. در بهمنسال 87، با پیدا شدن جسد زنی میانسال در قزوین، داستان قتلهای زنجیرهای که بعدها مشخص شد، به دست یک زن اتفاق میافتد، آغاز شد.
«مهین قدیری»، چهارماه بعد به دست پلیس افتاد. وقتی پنج زن و یک مرد را کشته بود و از آن روز نامش را در تاریخ جنایی ایران ثبت کرد: نخستین قاتل سریالی زن در ایران.
مهین قدیری در 14 سالگی ازدواج کرده بود و زمان قتلها 32 ساله بود و دو فرزند داشت. وی بعدها دلیل قتلهایش را فقر و نیاز مالی برای درمان یکی از دو فرزندش اعلام کرد. او با پرسه در اطراف زیارتگاههای قزوین، زنان مسنی را که در دست و سر و گردنشان زیورآلات طلا داشتند شناسایی و به بهانه رساندنشان به خانه، آنها را سوار رنوی زردش میکرد و بعد آنها را با آبمیوه مسموم و خفهشان میکرد. مهین در زمان اعترافاتش، شخصیتی پیچیده و باهوش از خود نشان داد و همین او را برای بررسی، خاصتر کرد.
مهین، آذرسال 89 اعدام و پروندهاش برای همیشه بسته شد، اما حالا دوباره با ساخته شدن فیلمی درباره زندگی و قتلهای او، یک بار دیگر نامش بر سر زبانها افتاده؛ فیلمی به نام «مهین» که محمدحسین حیدری آن را ساخته و از مرداد امسال در گروه هنر و تجربه به نمایش در آمده است.
آخرین نمایش این فیلم بر میگردد به یکشنبه این هفته و در جلسهای با همت انجمن حقوقشناسی که با حضور کارشناسان حقوق و جامعهشناسی برگزار شد؛ این کارشناسان پس از پایان فیلم، با محورهای مفهومشناسی و گونهشناسی قتل سریالی، ابعاد جرمیابی مربوط به این نوع از قتلها، جنبههای جامعهشناختی، جنبههای روانشناسانه موضوع و انعکاس موضوع در رسانهها، قتلهای سریالی با محوریت زنان را بررسی کردند.
خاصترین قاتل سریالی جهان
جمشید غلاملو: همه ما قابلیت این را داریم که قتل تک قربانی را انجام دهیم؛ یا در حادثه یا بر اثر عصبانیت یا نقشه قبلی. قتلهای چندقربانی قتلهای سریالی یا قتلهای دستهجمعی است؛ مثلا وقتی در آمریکا کسی در مدرسه چندین نفر را به رگبار میبندد، تفاوتش با قتلهای سریالی این است که در یک زمان اتفاق میافتد، اما اگر قتلها پی در پی و با فاصله زمانی باشد، میشود قتلهای سریالی.
جدای از اینکه قربانیان باید سه نفر یا بیشتر باشند که آن را قتلهای سریالی بدانیم، انگیزه قاتل هم اهمیت دارد؛ بنابراین اگر سربازی به دستور فرماندهاش چند نفر را در جنگ میکشد، این قتل سریالی نیست یا اگر شخصی مزدور است و کسی را میکشد، قاتل سریالی نیست. قتل با انگیزههای سیاسی هم ترور است. درواقع قاتل سریالی شخصی است که قتلها ناشی از نیازهای درونی او است.
گونهشناسی درباره قتلهای سریالی هم براساس دو متغیر و معیار است؛ یک به معنای رفتار سازمانیافته و سازمان نیافته و دو گونهشناسی براساس انگیزهها است؛ این گونهشناسی، قاتلهای سریالی را به چهار دسته تقسیم میکند؛ یک دسته، الهامیافته است؛ مثلا قاتل میگوید به من کسی الهام میکرد که این کار را بکنم. دسته دوم انگیزههای ماموریتیافته است مثال واضح آن سعید حنایی است که احساس میکرد به او ماموریتی داده شده که زمین را از زنان روسپی پاک کند.
دسته بعدی، دسته قدرتطلب است که میکشد برای اینکه از اعمال تسلط بر قربانی لذت میبرد؛ در یکی از نمونههای معروف قاتل سریالی، وقتی او اسلحه را بر شقیقه قربانیاش گذاشته بود، اما دید که قربانی از دستورات او تمکین میکند، او را نکشت، او دوست داشت قربانی التماسش کند. دسته چهارم لذتطلبند، چه از نظر جنسی چه مالی. مهین جزو دسته چهارم است که با انگیزههای مالی قتل انجام داد.
مهین قدیری قاتلی است که نهتنها در ایران خاص، بلکه بین قاتلان سریالی هم خاص است؛ به این دلیل که قاتل سریالی مرد بیشتر داریم، دو اینکه قاتلان سریالی با انگیزههای مالی هم به نسبت کمترند و سه اینکه قاتل سریالی که قربانیانش هم زن باشند، کم داریم. معمولا قاتل سریالی، جنس مخالف یا کودکان را میکشد.
مهین اولین قاتل سریالی زنی است که دستگیر شده است؛ چون من معتقدم تعدادی قاتل سریالی هم هستند که دستگیر نشدهاند و تصور شده سریالی نبودهاند. همانطور که در فیلم میبینیم، مهین خیلی واضح میگفت که انگیزهاش مالی بوده؛ به دلیل بیماری فرزند و شوهر معتاد و مادری که ولش کرده بود. اینکه بپذیریم صرفا انگیزه مالی میتواند یک شخص را تبدیل به قاتل سریالی کند، سخت است. خیلی از افراد انگیزه مالی دارند و مرتکب سرقت میشوند، ولی نمیتوانند مرتکب قتل شوند.
اینکه شخصی به صورت سریالی افرادی را بکشد که مالی را به دست بیاورد، در توان هر شخصی نیست؛ این شخص باید وضع روانی متفاوتی با دیگران داشته باشد. اینکه عاملی مثل فقر میتواند در تبدیل یک شخص به یک قاتل سریالی نقش داشته باشد، کمرنگ است. این افراد از نظر روانی دچار اختلالات مختلفی مثل خودشیفتگی و… هستند که باعث قتل میشود. مهین حتی اسلحه تهیه کرده بود و داشت حرفهایتر میشد در حالی که کسی که فقط انگیزه مالی برای قتل دارد، بعد از برآوردهشدن نیازش، اصولا باید قتلها را متوقف کند.
همه میتوانیم قاتل سریالی باشیم
عظیمزاده: پرونده مهین به دلیل اتفاقات اواخر دهه 80 چندان برجسته نشد و مردم زیادی از ماجرای او باخبر نشدند. این پرونده از لحاظ اجتماعی حایز اهمیت است. قاعدهای که در مباحث اجتماعی مطرح میشود این است که بزهکار، محصول جامعهای است که در آن تربیت میشود. همه ما کمابیش در وجودمان احساس و تمایل به بدشدن داریم، اما اینکه چه اتفاقی میافتد و چه عواملی موثر است تا این حس پویا شود، فرق میکند.
در فیلم مهین، گذاری را میبینیم از تبدیلشدن یک مادر متین و تلاشگر برای حفظ بنیانهای خانواده به یک قاتل سریالی. اختلال شخصیتی و ضداجتماعبودن، معمولا در قاتلان سریالی دیده میشود. آنها در حد دیوانه یا بیمار روانی نیستند؛ آنها قوه تمییز دارند و…. سال 89 مجازات مهین اجرا شد، اما کاش تعجیل نظام قضائی در مجازات قاتلان سریالی کمتر باشد؛ معمولا برای اینکه مردم خیالشان راحت شود و باقی مسائل، سریعتر حکم اعدام اتفاق میافتد و صورت مسأله حذف میشود، ولی این افراد برای توسعه دانش جرمشناسی مناسبند.
خوب است که شرایط برای گرفتن نمونهگیریهای ژنتیک و… از لحاظ زیستشناسی جرم، فراهم شود.ای کاش ساعتها روان درمانگرها با این افراد صحبت کنند برای اینکه بشود در حوزه جرمشناسی از آنها استفاده کرد. در جامعه شناسی مربوط به قاتلان سریالی مراحل مختلف کودکی، گذار به نوجوانی، بلوغ و بزرگسالی این افراد باید بررسی شود؛ موضوعی که درمورد مهین قدیری هم درحال بررسی است؛ او در 14 سالگی ازدواج میکند، بلافاصله مادر بودن را تجربه میکند و به نظر میرسد در فاصله کوتاهی به زن سرپرست خانوار تبدیل میشود. او در مرحلهای که با فشارهای اجتماعی روبهرو میشود، بدترین راه را انتخاب میکند.
مهین به هرحال خصوصیات غالب مردانه و بعد خط قرمزهایی دارد؛ او فرد جامعهپذیرنشدهای است که دیوانه نیست و برای خودش حساب و کتاب دارد. به وضوح تکنیکهای خنثیسازی را براساس نظریه معروف خنثیسازی در او میبینیم، بهخصوص وقتهایی که او در نقش قربانی میرود و در مصاحبههای مطبوعاتی آن زمانش میگوید هرکس جای من بود، همین کار را میکرد و رسانهها از من غول ساختهاند. او میگفت که اینها یکسری پیرزن بودند که نوه و نتیجههایشان را دیده بودند و خیالم راحت بود.
یا میگفت آنها ویترین طلافروشی بودند و جایی که به اشتباه، یک تکه طلای یکی از قربانیان را برنداشته بود، افسوس میخورد. یکی از مهمترین ویژگیهای این افراد این است که بین ارزشهای خودشان و دیگران، ارزشهای خود را که برای ما ضد ارزش است، تبدیل به ارزشهای نهادینه میکنند؛ یعنی وجدان سرزنشگر خود را با تکنیکها و توجیههایی خفه میکنند تا نشان دهند کارشان موجه و درست بوده. مهین این مسیر را طی میکند و بهویژه در بحث ضعف خودکنترلی، هوشمندانه برخورد میکند.
آنها جامعه را مقصر میدانند و میدانند که ضدارزشهای آنها رفتار میکنند. هستند بین ما، دوستان و اعضای خانواده ما که دچار اختلال شخصیت ضداجتماعیاند و تا زمانی که همه چیز خوب است، آنها هم خوبند، اما وقتی در شرایط بد و استیصال قرار میگیرند، اگر درمان نشده باشند، میتوانند از یک مادر به یک قاتل زنجیرهای تبدیل شوند.
زنان هم میتوانند قاتل باشند، هم قاتل سریالی
تهمورث بشیریه: در تاریخ جرمشناسی ایران، اساسا قایل به این نبودهاند که زنان میتوانند مجرم باشند؛ نمونهگیریهایی هم صورت میگیرد که اساسا زنان در آن راه ندارند. کتاب انسان جنایتکار مهمترین اثری است که بنیانهای جرمشناسی نوین را بررسی میکند، در این کتاب قریب به 6 هزار نمونه بررسی شده است و در هیچکدام از آنها زنان نیستند. در آن زمان اعتقاد بر این بود که زنان میتوانند جرایمی مانند سقط جنین یا روسپیگری را انجام دهند یا جرایمی که ما امروزه آن را معاونت در جرایم میشناسیم.
شاید این ناشی از نگرشی است که زن را دارای طبع ظریفی میداند که اساسا این کارها از او برنمیآید. اما به مرور وقتی میبینیم که زنان در عرصه اجتماعی بیشتر وارد میشوند، کمکم جرایمی هم توسط آنها اتفاق میافتد و اینجا باورهای قدیمی به چالش جدی کشیده میشود. اینجا جامعهشناسان از تفاوت بین جنس و جنسیت سخن میگویند.
جنس به عنوان یک عامل ذاتی در ارتکاب جرم موثر است؛ مردبودن با ارتکاب جرم به صورت ایجابی و مونثبودن به صورت سلبی رابطه مستقیم دارد. اما با ورود زنان به اجتماع، با بحث دیگری مواجه میشویم و آن جنسیت است در مقابل جنس؛ یعنی آثار حقوقی و اجتماعی مرتکب بر جنس و تمایزاتی که ساختار جامعه قایل میشود و این تمایزات باعث تفاوت معنادار در ارتکاب جرم میشود. در گذشته زنان اجازه رانندگی نداشتند، پس جرایم رانندگی را مرتکب نمیشدند.
به زنان دسته چک تعلق نمیگرفت، پس نمیتوانستند چک بلامحل بکشند. زنان، کارمند ادارت نمیشدند بنابراین نمیتوانستند رشوه بگیرند یا اختلاس کنند و همینطور در حوزههای دیگر. اما به محض اینکه زنان وارد اجتماع شدند، نشان داده شد که آب نبوده وگرنه زنان هم میتوانند شناگران ماهری باشند. فیلم مهین از این جهت حایز اهمیت است که قسیانهترین جرم را نشان میدهد که توسط کسی که مظهر لطافت است، انجام میشود.
رسانهها، ابزاری در دست قاتلان
غلامحسین بیابانی: رسانهها به چند دلیل به مباحث جنایی میپردازند؛ یکی اینکه به دنبال جرایم نادرند، نه جرایم رایج. در حال حاضر 90درصد جرمهای ما سرقت است، اما سهدهم آن جنایی است، اما حدود 20درصد صفحات روزنامهها به جرایم جنایی اختصاص دارد و درباره سرقت به خبرهای معمولی اکتفا میشود. موضوع دیگر، یادآوری خشونت است؛ مثلا تجاوزهای جنسی در صفحات حوادث طرفدار بیشتری دارد.
سوم اینکه این خبرها باید حداقل 24 ساعت دوام داشته باشد. همه اینها یک بدی دارد و آن اینکه وقتی جرم را انعکاس میدهی، بهطور غیرمستقیم آموزش هم میدهی. رسانهها باید نگاه واقعی به موضوع داشته باشند که هم جذابیت داشته باشد و هم آگاهیرسانی، اما جرم را اشاعه ندهد و اقتدار پلیس را هم در نظر داشته باشد. یکی از ابزارهای مهین قدیری همین رسانهها بود. او میخواسته ببیند که واکنش جامعه در اینباره چه بوده است.
از طرف دیگر، در بعضی قتلهای سریالی و جرایم، رسانهها نقش دارند و این مهم است. رسانه نقش راهبردی دارد و آن این است که اگر جرم را مینویسد، تحلیلش را هم بنویسد. از تحلیل است که خانوادهها میتوانند استفاده کنند. موضوع دیگر این است که قاتلان سریالی سه دستهاند؛ یک دسته نقطهای عمل میکنند، دستهای محلی و دسته سوم منطقهای. نقطهایها کسانیاند که قربانیان خود را در سطح شهر شناسایی میکنند و آنها را میبرند در یک نقطه و آنجا آنها را میکشند.
محلیها کسانیاند که افراد را شناسایی میکنند و بعد از قتل، آنها را در محلهای میاندازند؛ مثل خفاش شب در غرب تهران که قربانیانش را رها میکرد یا سعید حنایی در محلهای در مشهد یا همین مهین قدیری در قزوین. منطقهای هم در گستره وسیعتری است؛ مثل سعید مالک که از سال 59 کارش را شروع کرده بود تا سال 64 که 22 جنازه تحویل داد و محل جنایتش از آذربایجان تا تهران بود.
حال وجدان جامعه، موثر در به وجود آوردن قاتلان سریالی
منصوره کیانی: موضوع مهم برای بررسی وضع قاتلان سریالی این است که هیچ وقت هیچ موجودی یکشبه تبدیل به غیر نمیشود؛ ماجرای مهین قدیری هم همین است؛ او یک خودشیفته ضد اجتماع است و من بهعنوان روانکاو دوست داشتم که این فیلم دنبالهای هم داشت؛ درحال حاضر آیا میتوانیم بگوییم کاش مهین زنده بود یا نه، دیگر خشم جامعه قابل کنترل نبود؟ جواب چندان روشن نیست.
نکته دیگر این است که ما نمیدانیم چقدر قاتل بالقوه هستیم. نمیدانیم آن کسی که میرود اسید میپاشد، چقدر قاتل است؟ مادری که مادری خوب نمیکند و یک شخصیت ضد اجتماع وارد جامعه میکند، چقدر قاتل است؟ ما نباید زندانی واژهها شویم و باید به همه ابعاد توجه کنیم. واژهها جاهایی فلجند و نمیتوانند کمک کنند. برای بررسی این موضوع باید ملاکهای تشخیصی اختلال شخصیت ضد اجتماع را بررسی کنیم. یکی از این ملاکها، بیاعتنایی به حقوق دیگران و تجاوز به آنها به صورت الگویی نافذ و فراگیر است که از 15 سالگی شروع شده و علامتش لااقل سه تا از موارد زیر است:
- فرد نتواند به هماهنگی با هنجارهای اجتماعی بهصورت ضابطهمند دست یابد و علامت آن انجام مکرر اعمالی باشد که به خاطر آنها مستوجب دستگیری باشد.
- فریبکاری و حقهباز بودن که علامتش دروغهای مکرر، داشتن اسمهای مستعار و کلاه سر دیگران گذاشتن برای رسیدن به شخصیت جدید است.
- تکانشی بودن و ناتوانی از برنامهریزی و پروراندن نقشهای در سر.
- پرخاشگر بودن و تحریکپذیری.
- بیاعتنایی توأم با بیپروایی نسبت به سلامت و امنیت خود و دیگران.
- همواره از پذیرش مسئولیت سر باز زدن، بهطوری که نتواند هیچ وقت تعهدات مالی داشته باشد و از عهده مسئولیتهایش برآید.
- به صدمه رساندن به دیگران بیاعتنا باشد.
حالا میخواهم بپرسم که چقدر وجدانهای ما زنده است؟ اصلا حال وجدان جامعه چطور است؟ در روانپزشکی دو جور سود داریم، اولیه و ثانویه. سود ثانویه یعنی اینکه من خودم را بزنم به مریضی که نروم سر کار یا کسی که تصادف جزیی داشته دایم برود پزشکی قانونی و بخواهد پولی بگیرد. سود اولیه چیزی است که در یکسری اختلالات روانپزشکی اتفاق میافتد؛ مثل جسمیسازیها؛ مثلا کسی که هر روز یک جایش درد میکند یا مدام به زیبایی خودش ور میرود و در آخر مشخص میشود که اینحال جسمی او نیست که بد است، حال روانی اوست.
موضوعی که باعث میشود کسی قاتل زنجیرهای شود، سود اولیه است، وگرنه خیلیها پول ندارند، ولی قاتل زنجیرهای نمیشوند؛ یکی گدایی میکند یا دزدی یا کار دیگری، ولی اینکه فرد قاتل زنجیرهای میشود، تحت تأثیر مسائل دیگر است. مهین با مادرش رابطه بدی داشته و از 13 سالگی پدرش او را پسر خودش خطاب میکرده است.
پدر او داشته پیام میداده که تو میتوانی خودت نباشی و وانمود کنی پسری. پیامی که این زن در این قتلها میدهد، پیامی به مادرش است. میگوید من را ببین؛ ببین من چه کار میتوانم بکنم. او به مادرش پیام میدهد که ببین من چقدر زنهای همسن تو را کشتهام، چون از تو متنفرم.