هفته نامه همشهری جوان: بازی های ساده اما هیجان انگیزی هستند که فقط به یک فقره کاغذ و قلم نیاز دارند تا کارتان را راه بیندازند؛ کاغذها گاهی زمین بازی هستند و گاهی هم جایی برای پیاده کردن محتویات مغزتان. با هم مروری داریم بر چند بازی لذت بخش و ساده.
اسم فامیل
کلاسیک ترین بازی جمعی مکتوب از زمان مادها تا به حال! تعداد نفرات بازی نامحدود است. فقط به قلم و کاغذ نیاز دارید تا صفحه را برای اسم، فامیل، شهر، کشور، غذا، اشیا و ... ستون بندی کنید. به نوبت هر کسی یک حرف را اعلام می کند و خودش و بقیه شروع می کنند کلمه های مرتبطی را که با آن حرف خاص شروع می شود، زیر ستون ها می نویسند. حضور ذهن و سرعت عمل فاکتورهای برتری در این بازی هستند.
اولین نفری که تمام ستون ها را پر کرد، برگه اش را بالا می گیرد و «استوپ» کشیده و بلندی می گوید و شروع می کند به کولی بازی که «اصغر ننویس، من استوپ گفتم!». شیوه امتیازدهی هم این شکلی است که به جواب های صحیح 5 امتیاز تعلق می گیرد و اگر کسی برای یکی از ستون ها اسمی منحصر بفرد را نوشته باشد که بقیه آن را خالی گذاشته باشند، 10 امتیاز نوش جان می کند. فقط عنایت داشته باشید با گذشت هزار سال از تاریخچه بازی، به کار بردن ژله پلاستیکی برای اشیا و ریواس پلو برای غذا نه تنها امتیاز مثبت ندارد، بلکه این قرون وسطایی ها را باید با امتیاز منفی جریمه کرد.
این قالب، سنتی ترین شکل برگزاری بازی است اما اگر می خواهید کمی هیجان و اطلاعات به روزتر را قاطی بازی کنید، می توانید بازی را مثلا در ژانر سینما برگزار کنید و سرستون هایتان را اسم فیلم، کارگردان، بازیگر و ... بگذارید. اسم فامیل سرعتی هم یکی از آپشن های موجود است.
دبلناهنوز کسی نمی داند اسم دقیقش «دبرنا» است یا «دبلنا» اما با این وجود در شکل برگزاری اش اختلافی بین علمای فن نیست؛ هر کسی چهارتا کارت چهارخانه دارد که توی بعضی خانه هایش اعدادی از یک تا نوشته شده. کیسه سفیدی هم هست که تویش مهره هایی در همین بازه وجود دارند.
در هر دور از بازی، به هر کس چند کارت می رسد و یک نفر کیسه را دستش می گیرد و شروع می کند به هم زدن مهره ها. بعد مثلا سه تا مهره را بیرون می کشد و عددش را می خواند. اگر شماره مهره با شماره یکی از خانه های کسی یکی باشد، مهر به او داده می شود تا روی همان خانه بگذارد.
بقیه هم اگر این شماره را داشته باشند، باید با نخودی، لوبیایی چیزی پرش کنند. هر کسی خانه هایش را پر کند، این دست را برده. بعدش کیسه دست به دست می چرخد و همین چرخه ادامه پیدا می کند. همانطور که ملاحظه می فرمایید، دبلنا از معدود بازی هایی است که جرزنی در آن کاری را پیش نمی برد و همه چیز به شانس و اقبال شما برمی گردد. به خاطر هنیم جماعت کثیری هستند که به اصل فلسفه بازی بودن آن شک دارند و از خودشان می پرسند مگر بازی بی کلک و جرزنی هم وجوددارد؟
دوزبه قول فرنگی ها «ایکس – او»؛ یک بازی دو نفره که فقط یک کاغذ و قلم لازم دارد. در کلاسیک ترین شکل ماجرا، در یک صفحه جدولی 3 در 3 می کشید و هر یک از طرفین یکی از علامت های ضربدر یا دایره را برای خودشان انتخاب و تلاش می کنند یکی از ردیف های افقی، عمودی یا قطری را از آن خودشان کنند.
در کل خانوادگی ماجرا هم می توانید سه مستطیل تو در تو بکشید و با چهار خط قطری گوشه هایش را به هم وصل کنید. وسط اضلاع هم باید به هم وصل شوند. دو رقیب این بار به جای خودکار، باید نخود و لوبیا به عنوان مهره دستشان بگیرند تا به نوبت روی زمین بازی بگذارند و بالاخره یکی بتواند مهره هایش را روی یک خط کنار هم به صف کند. هر کسی بتواند این کار را انجام بدهد، نوبت بعدی به عنوان جایزه با اوست.
مار و پله
کلاسیک ترین بازی کودکانه، تعداد نفرات محدودیت ندارد. فقط هر کسی باید مهره ای با رنگ جداگانه داشته باشد تا در صفحه بازی مشخص باشد. صفحه بازی معمولا صد خانه دارد که رنگی رنگی هستند و پر است از نردبان و مار. هر کسی به ترتیب و نوبت تاس می ریزد و به اندازه عددی که گیرش می آید، خانه های جدول را جلو می رود. طبق قانون، اگر شش بیاورد یک دور دیگر هم فرصت تاس ریزی دارد. آن جلوها هم یا یک نردبان انتظارش را می کشید یا نیش یک مار. اگر نردبان باشد، چند پله ای را ترقی می کند و اگر به تور یک مار بخورد، باید راه رفته را برگردد و از چند ردیف پایین تر به بازی ادامه بدهد. لابد در جریان هستید که آن طرف ورق هم، زمین بازی منچ است.
نقطه بازییک بازی مخصوص زنگ هایی که جناب یا خانم معلم مریض شده بود و سر کلاس نمی آمد. یک نفر باید زمین بازی را مربعی نقطه باران کند. بعد چند نفر که ترجیحا کمتر باشند و مقادیر زیادی حوصله داشته باشند، بازی را شروع کنند. هر کسی سعی می کند با خط هایی که به نوبت می کشد، یکی از چهارخانه ها را مال خودش کند و هر خانه ای را که کامل کرد، با افتخار اولین حرف اسم خودش را توی آن خانه بنویسد.
کسی که یک خانه را تصاحب می کند، جایزه دارد که یک خط دیگر هم بکشد که اگر شانسش خوب باشد و خط قبلی را با زرنگی کشیده باشد، می تواند یک خانه دیگر را برای خودش کند و حریف را زجرکش. آخر بازی که زمین بازی حسابی شلوغ شد و دیگر نمی شد به خط ها اضافه کرد، هر کس تعداد خانه های خودش را می شمارد. طبعا کسی که واحدهای بیشتری دارد، خوشبخت تر است.
شاه، دزد، وزیربازی برای ادب کردن مجرم ها. این بازی معمولا با چهار نفر انجام می شود. ابتدا تکه های همشکل و کوچکی از کاغذ تهیه می شود و روی هر کدام کلمات شاه، وزیر، جلاد و دزد نوشته می شود. کاغذها به شکل یکسان تا می شود تا کسی از داخل آن خبردار نشود. بعد هر یک از بازیکنان کاغذی را برمی دارند. وقتی همه کاغذها را برداشتند و از سمت خودشان خبردار شدند، شاه رو به دیگران می گوید: «وزیر من کیست؟» اینجا وزیر با نشان دادن کاغذ، خودش را به شاه معرفی می کند. شاه می گوید: «دزد را از میان این دو پیدا کن.»
صحنه حساس و خانمان برانداز بازی اینجاست. بالاخره وزیر یک نفر را به عنوان دزد معرفی می کند که دو حالت دارد؛ اگر حدس وزیر درست بود که شاه فرمان شکنجه ای را به جلاد صادر می کند و جلاد هم دزد بخت برگشته را شکنجه می کند اما اگر حدس وزیر اشتباه بود و جلاد را اشتباها به جای دزد معرفی کرده بود معمولا بلافاصله پس از حدس وزیر و معرفی او، می گوید «به جلاد توهین کردی؟!» و بعدش دوباره شاه شکنجه ای را به جلاد می گوید تا جلاد، وزیر بخت برگشته را تنبیه کند. شکنج ها معمولا دردآور است که از مشهورترین هایش سبیل آتشین یا بشین و پاشو است.
اسم بازی
نفر اول جمع، اسمی را می گوید و نفر بعدی با آخرین حرف اسم قبلی، اسم جدیدی می گوید. قانون بازی هم این است که هر کسی بیش از حد مکث کند می سوزد. نفر آخری که در بازی می ماند سلطان می شود و دور بعد با اسمی که او می گوید شروع می شود. از آنجایی که این بازی به درد جمع های خیلی عمومی تر می خورد، بسته به هر جمعی که در آن هستید می توانیدن یک بازی تخصصی تر هم راه بیندازید؛ مثلا اگر در جمع عشق فوتبالی ها هستید، می توانید بازی را در ژانر اسم بازیکن های فوتبال یا در بین جماعت سینمادوست با اسم بازیگرها پیش ببرید.
بله – نه معکوس
یک بازی ساده برای مچ گیری از آدم هایی که قدرت تمرکز ندارند. یک بچه سرتق سرزبان دار باید در حکم پرسشگر ظاهر شود و از نفر مقابل سوال های بدیهی کند و طرف مقابل هر جایی که باید بگوید «بله»، «نه» جواب بدهد و بالعکس. طبق منطق این بازی، ماست سیاه است و حاجی فتح الله زاده مقام شوالیه گی ندارد. کسی که سوال می پرسد حسابی باید پرحافظه و با تمرکز باشد و تا می تواند به بازی سرعت بدهد تا کسی که به سوال ها جواب می دهد دستپاچه شود و زبان سوخته ها زودتر از بازی کنار بروند. کسی که در مقابل تعداد بیشتری از سوال ها مقاومت می کند، برنده بازی است.
اسم پیشانی
نوعی 20 سوالی جمعی؛ همان بازی است که نقی در «پایتخت 1» با بابایش، «پنجعلی» در آخرین قسمت سریال انجام می داد. هر بار یکی از جمع می شود سوژه بازی و جماعت با ااجماع روی او اسم می گذارند و می چسبانند روی پیشانی اش. آن فرد از همه جا بی خبر هم آنقدر سوال می کند تا اسمش را حدس بزند و کشف کند. بازی وقتی تمام می شود که روی همه اسم بگذارند و همه بتوانند اسم هایشان را حدس بزنند.
جمله سازی
بازی به ارث رسیده از دوران مشقت کلاس دوم ابتدایی. شکل ساده اش این است که نفر اول سه تا کلمه به دومی بگوید تا با آنها جمله با ربطی بسازد. این چرخه می تواند به ترتیب تا نفر آخر ادامه پیدا کند تا هر کسی که نتوانست جمله معناداری رو کند یا زیادی طول کشید تا جملاتش را قطار کند، از بازی برود بیرون. اگر بخواهید بازی را سخت تر و جذاب تر کنید می توانید با همان سه کلمه شروع کنید، بعد نفری که جمله را می سازد، یک کلمه به نفر بعدی بدهد تا در ادامه همان جمله، جمله جدیدی بسازد. احتمال شکل گیری جملات بی معنا اینجا بیشتر می شود که تا جایی که فانتزی ادبیات تحمل می کند، شما هم باید صبور باشید وگرنه نفر گوینده باید به سمت سکوهای تماشاگرها هدایت شود.
مشاعره
چند فقره پایه شعر و شاعری در جمع لازم است که اندازه دکتر آذر (مجری همه برنامه های شاعرانه شبکه چهار و مسابقه مشاعره شبکه آموزش) سواد و حافظه شعری داشته باشند تا بساط مشاعره جور شود و بازی راه بیفتد. قاعده اش هم که دیگر ساده است؛ با حرف آخر بیتی که نفر قبلی می خواند، بعدی یک بیت دیگر را شروع می کند؛ «الف» بده. جرزنی هم ممنوع است که کسی شعر تکراری بخواند یا مثلا دو مصراع بی ربط را به هم بچسباند.
بدیهی است که همه شعرها را هم باید از بر بخوانید و مکث زیادی شما را می سوزاند و به ورطه آدم هایی می کشد که از شعر و شاعری چیز زیادی نمی دانند و به شما به مثابه دو دیوان شعر صوتی اتوماتیک نگاه می کنند. تجربه ثابت کرده مشاعره نشستنکی اندازه مدل درازکش آن لطف و کیف ندارد. یک کمی شعرشناسی هم لازم است تا آخرین ترانه های آلبوم جدید احسان خواجه امیری را به جای شعر بهتان غالب نکنند. یکی از کلک های رایج در بازی هم این است که بیت هایی را حفظ کنید که آخر آنها به حرف های سختی مثل «ز» ختم شود!
داستان سازینوع پیشرفته جمله سازی، بیشتر سرگرمی آدم هایی است که فیلم و داستان را با جدیت بیشتری دنبال می کنند. منطق بازی از این قرار است که نفر اول یک جمله می گوید که کشش و ظرفیت ادامه دار شدن را دارد. نفر بعدی یک جمله با ربط به آن می گوید و همین داستان همینطوری دست به دست می شود.
شرط ادامه بازی، هوشمندی در به کار گیری جملاتی است که بتوان داستان را با آنها ادامه داد و در ادامه منطقی جمله قبلی باشد. دیده شده که این بازی در بین اعضای یک اتوبوس از تهران تا خرم آباد جواب داده و از دل آنها داستان های شیرینی درآمده که حتی اعضای ادبیات فهم اتوبوس هم از درک خلق چنین داستان جذابی انگشت به دهان مانده اند.
بداهه پردازینوعی تمرین نمایش یا نمایشنامه خوانی. آنهایی که تماشاچی حرفه ای و پایه ثابت تئاتر هستند، منطق بازی را بهتر درک می کنند. ابتدا کسی که کمی از منطق قصه پردازی و شخصیت پردازی های داستان ها و فیلم سر در می آورد، یک موقعیت اولیه می گذارد. مثلا می گوید این اولین باری است که به خانه فرهاد و همسرش آمده ایم و می خواهیم سر دربیاوریم چقدر پول و پله در دست و بالشان است.
هر کسی نقشی را به عهده می گیرد و بازی را با دیالوگ هایی که به پیشبرد قصه کمک می کند، پیش می برد. این بازی می تواند تا ابدا ادامه داشته باشد، فقط باید حواستان را خوب جمع کنید که کار به جاهای خطرناکی مثل لو دادن رازها یا دعوا بر سر پول هایی که اصلا وجود خارجی دارد، نکشد.
خالی بازیزرنگ ها اینجا معلوم می شوند؛ در بازی هایی که باید زیر و رو کشید و از همه ابتکارات و جرزنی هایی که از دوران کودکی یاد گرفته اید می شود استفاده کرد. البته کمی هم باید از حافظه و توانایی های ذاتی تان استفاده کنید.
مافیا (یا آدمکش)
دو گروه داریم؛ مافیا (دزد) و پلیس. اول بازی با رأی گیری یک نفر که می تواند زبان به دهان بگیرد و با ایما و اشاره به رفقایش آمار ندهد، به عنوان حاکم یا کداخدا انتخاب می شود. بعد روی کارت هایی می نویسد پلیس و به ازای هر 3 کارت یک مافیا هم می نویسد و می دهد دست اعضای بازی. حواستان باشد که اگر شما مافیا شدید، تابلو بازی درنیاورید که پلیس ها شما را بکشند. کداخدا اعلام می کندن که شب شده، همه می خوابند و چشم هایشان را می بندند. کدخدا اعلام می کند مافیا چشمش را باز کند. جناب مافیا بیدار می شود و به کدخدا حالی می کند که فلانی را بکش.
بعد از بسته شدن چشم مافیا، کداخدا اعلام می کندن صبح شده، همه بیدار می شوند و با توجه به اینکه چه کسی مافیاست و او را می کشیند. دوباره شب می شود. این فرآیند شب و روز آنقدر تکرار می شود تا یکی از گروه ها ببازد. اگر همه مافیاها مردند، پلیس ها برده اند و اگر تعداد پلیس ها با مافیاها یکی شد، مافیاها برده اند. نمک بازی هم به دعوا و درگیری پلیس ها در انتخاب مافیاهاست.
پانتومیمیک بازی یخ شکن. حتی اگر جماعتی غریبه هم دور هم باشید، باز جواب می دهد. هر چند نفر که هستید، باید به دو گروه تقسیم شوید. انصاف داشته باشید و آنهایی را که بلدند دست و پاهایشان را خوب تکان بدهند و از بازیگری سررشته دارند یا لااقل برای یک بار هم که شده سکانس پانتومیم «درباره الی ...» را خوب دیده اند، به عدالت در گروه ها تقسیم کنید.
بعد از یارکشی، یکی از گروه ها، یک نفر از تیم حریف را انتخاب و کلمه مورد نظرش را به او می گوید تا او با یک پانتومیم، با لال بازی به اعضای گروه خودش بفهماند، گروه اول چه کلمه ای را انتخاب کرده اند. فقط عنایت داشته باشید که کلماتی را انتخاب کنید که بشود با ایما و اشاره، بازیشان کرد. باور کنید نمایش کلماتی مثل دسترسی محلی، ستاد، رقت انگیز یا فرتوت به همین سادگی ها نیست. یک تایمر هم دم دستتان باشد تا هر گروه فرصت معینی برای حدس زدن داشته باشند.
گل یا پوچ
سنتی ترین شیوه بازی این است که شیء کوچکی را که معمولا یک تکه کاغذ مچاله شده است، در مشت تان قایم کنید و طرف مقابل حدس بزند گل در کدام دست شماست. اگر درست بگویید گل جابجا می شود و امتیاز به شما می رسد. بازی به همین ترتیب ادامه پیدا می کند تا یک طرف به امتیازی که با هم قرار گذاشته اید، برسد. هیجان بازی وقتی بالاتر می رود که تعداد شرکت کننده ها بیشتر و گروهی باشد.
اگر در گروهتان یک تر و فرز داشته باشید که بتواند در جابجایی گل بین اعضای گروهش تبحر داشته باشد، بازی حسابی جذاب می شود. کسی که بتواند در یک چشم بهم زدن خالی بازی کند و رقیب بیچاره را در کف بگذارد. می توانید برای یک ضرب گفتن در اولین حدس هم امتیاز ویژه بگذارید تا ریسک بازی بالا برود.
بطری بازی
سکانسی را که رضا عطاران در «اسب حیوان نجیبی است» می رود دم خانه مجردی اشکان خطیبی، یادتان هست؟ استاد با سلوارکی خیس در را باز می کند و با گوشی موبایلش به جناب پلیس قلابی توضیح می دهد برای این خیس شده که چند نفری دور هم نشسته اند و یک بطری را روی زمین بین خودشان می چرخانند و سرش به طرف هر کس افتاد، خیسش می کنند. بازی را می توانید با چیزهای دیگری مثل همین گوشی موبایل هم برگزار کنید و به جای خیس کردن بقیه، مجازات های دیگری مثل خرید بستنی برای جمع را در نظر بگیرید.
خروس جنگیمخصوص پسرهای خانه. وسط هال منزل دوتا از غولتشن های نسبتا هم هیکل خانواده یا فامیل روبروی هم می ایستند. دست به سینه می شوند و یک لنگه پا می ایستند. وقتی داور سوت می شود، به سمت همدیگر حمله ور می شوند و سعی می کند با تنه زدن از روبرو با دست های بسته، تعادل طرف مقابل را بهم بزند و از زمین بازی بیرون یا کاری کند که رقیبش دیگر نتواند روی یک پایش بایستند. تماشاچی ها هم وظیفه دارند حسابی به بازی جو بدهند و با کلماتی مؤدبانه مثل اینکه «فرهاد که سوسک است، لهش کن» حریف را تحقیر کنند. قاعده بازی هم این است که طرفی که می بازد، باید یک دور تمام دور خانه یا حیاط به نفر برنده کولی بدهد.
گردو شکستم
جای یک بازی مستقل جا زده اندش! این بازی در واقع مقدمه ای برای شروع بازی های دیگر است؛ برای تعیین سرگروه یا گروهی که باید بازی را شروع کند یا در بازی «وسطی» برای تعیین گروه وسط، بچه ها اول این بازی را انجام می دهند. اول دو نقطه را با فاصله ای انتخاب می کنید، دو نفر نماینده هر گروه در نقاط اینطرف و آنطرف قرار می گیرند. یکی، در حالی که پای راست را در جلوی شست پای چپ می گذارد، از یک طرف شروع می کند و می گوید: گردو! دومی با انجام همین کار می گوید: شکستم. هر کس هنگام انجام این کار، یعنی در «گردو» گفتن یا در «شکستم» گفتن، پایش روی پای نفر مقابل برود، گردو را شکسته و برنده است و گروه اول بازی را شروع می کند.
تیله بازی
دو نسخه دارد؛ در نسخه کوچه ای اش، می توانید روی زمین چاله هایی که پنج شش تا برایش کافی است، به پهنای کف یک دست و عمق تقریبی دو – سه انگشت با فاصله های نیم متری از هم بکنید. بعد تیله را در دست بگیرید و از یک نقطه شروع و به نوبت سعی کنید تیله خودتان را با قرار دادنش بین نوک انگشت شست و انگشت وسط به داخل یکی از گودال ها بیندازید. اگر افتاد، یک امتیاز به نفع شما و نوبت نفری بعدی است.
فردی که امتیاز می آورد در دور بعد تیله اش را از همان مکان چاله به سمت چاله بعدی با همان شیوه مخصوص باید پرت کند و اگر هم نمی افتاد، تیله همانجا که افتاده است می ماند تا دوباره نوبت به او برسد و دوباره تلاش کند. این بازی تا وقتی ادامه دارد که یکی زودتر از بقیه همه چاله ها را طی کند یا اینکه به توافق خودتان آخری برای بازی انتخاب کنید.
این بازی مقید به تعداد افراد نیست و با هر تعداد نفری قابل اجراست. در نسخه خانگی، چاله ای در کار نیست. باید یکی از تیله ها را که سایز گنده تری دارد، بگذارید در یک فاصله و هر چند نفری که هستید، سعی کنید از فاصله ای معین با تیله خودتان به آن بزنید.