حتما شما هم این تجربه را داشتهاید که پس از بیرون آمدن از سالن سینما و تماشای یک فیلم، تا مدتها ذهنتان درگیر داستان و اتفاقات فیلم بوده است. برخی از این فیلمها را باید بیش از یک بار دید، دربارهاش بحث کرد و تحلیلهای عمیقی روی آن داشت. در این مقاله لیستی از فیلمهای ژانرهای مختلف مثل علمی-تخیلی، مهیج روانشناختی و یا کمدیها و رمانتیکهای فکرشده که تا مدتها ذهن ما را به خود درگیر میکنند تهیه کردهایم.
همچنین بخوانید:
فیلمهایی که برای نمایش در سینماها به همراه متن اخطاریه اکران شدند
15. Ex Machina
این فیلم علمی-تخیلی مهیج محصول 2015، موفق به کسب اسکار بهترین جلوههای بصری شد. «فراماشین» داستان کالب اسمیث (دامنل گلیسون) برنامهنویس جوانی است که در شرکت بلوبوک کار میکند. او برندهٔ جایزهای میشود که میتواند یک هفته در ویلای خصوصی مدیر عامل اجرایی شرکت، ناتان بیتمن (اسکار آیزاک) در جنگل اقامت داشته باشد. اما در واقع بیتمن او را برای ارزیابی و سنجش خصوصیات یک هوش مصنوعی پیشرفته (آلیسیا ویکاندر) به آنجا کشانده بود. این فیلم خیلی خوب بیننده را کنجکاو میکند و به راحتی نمیتوان اتفاقات آن را حدس زد. دیالوگهای سنگین و پیچشهای داستان، سوالهای چالشی دربارهٔ معنی انسان بودن و زندگی را در ذهن بیننده بیدار میکند. حتی پایان عجیب فیلم هم ذهن پرسشگر ما را ساکت نمیکند.
14. The Fountain
در اصل قرار بود برد پیت و کیت بلانشت در «چشمه» ساختهٔ دارن آرونوفسکی بازی کنند، اما در نهایت هیو جکمن و ریچل وایس به بازیگران اصلی فیلم تبدیل شدند. با وجود مشکلاتی که در پیشتولید فیلم وجود داشت، «چشمه» موفق شد تماشاچیانش را مجذوب خودش کند. سه داستان موازی در این فیلم میبینیم که در انتها به هم میپیوندند؛ جنگجوی اسپانیایی که به دنبال درخت زندگی است، دکتر کرئو که به دنبال راهی برای درمان سرطان همسرش میگردد و فضانوردی که درون حبابی به همراه یک درخت خشک و کهنسال شناور است. تمام نقشها توسط جکمن و وایس اجرا شدهاند و کاملا عجیب بهنظر میرسند. تماشای چندبارهٔ فیلم به درک بهتر بیننده کمک خواهد کرد. اما پایان باز «چشمه» همچنان فکرها را به خود مشغول نگه خواهد داشت.
13.Shutter Island
لئوناردو دیکاپریو و مارک روفالو مأموریت دارند تا فرار یک بیمار روانی خطرناک از بیمارستانی در جزیرهٔ شاتر را بررسی کنند. جزیره و آدمها رفتار عجیب و ناخوشایندی دارند و ما را با داستانی پیچیده و مهیج روبرو میکنند. دیکاپریو یکی از بهترین بازیهای خود را در «جزیره شاتر» به نمایش گذاشته است. این فیلم آنقدر پرهیجان و پیچیده است که احتمالا بلافاصله پس از پایان فیلم دوست دارید آن را دوباره تماشا کنید.
12. Eternal Sunshine of the Spotless Mind
اگر میشد مغزمان را از خاطرات گذشتهای که با عشق پیشینمان داشتیم پاک کنیم چه میشد؟ شما این کار را انجام میدادید؟ این سوالی است که میشل گوندری با استفاده از فیلمنامهای به قلم چارلی کافمن سعی در پاسخ دادن به آن دارد. در «درخشش ابدی یک ذهن پاک»، به مباحثی چون خاطره، عشق و دیدی که بر حسب تجربههای زمان حال نسبت به خاطرات گذشتهمان داریم، میپردازد. این فیلم ایدههای جذاب و پیچیدهای دربارهٔ عشق و حافظه دارد. «درخشش ابدی یک ذهن پاک» این پرسش را مطرح میکند که انسان بودن و عاشق بودن چه معنی با خود دارد.
11. Stranger than Fiction
پیشفرض «عجیبتر از داستان» بسیار جذاب و جالب است: چه میشد اگر یک روز صدای یک راوی را میشنیدید که اتفاقات زندگیتان را بازگو میکند؟ یا حتی بدتر، اگر این راوی شروع به پیشبینی مرگتان میکرد چه؟
ویل فرل نقش مردی را بازی میکند که به تازگی صدای راوی زندگیاش را میشنود و میخواهد خودش را از این مسیر نجات دهد. این یک ایدهٔ بسیار جذاب برای فیلم است و «عجیبتر از داستان» به خوبی و با ملایمت و شیرینی خاصی از پس آن بر میآید. صحنههای فرل با دلدادهاش، با بازی مگی جیلنهال، بسیار لطیف است. تقریبا غیرممکن است که پس از تماشای این فیلم، به زندگی خودتان فکر نکنید. آیا شما در مسیر شخصیتان قدم برمیدارید یا با مسیری که سرنوشت برایتان رقم زده همراه شدهاید؟ این فیلم کمدی واقعا فکر شما را به زندگی خودتان مشغول خواهد کرد.
10. Black Swan
بار دیگر نام آرونوفسکی در این لیست دیده میشود. ناتالی پورتمن در «قوی سیاه» نقش یک بالرین حرفهای به نام نینا را بازی میکند که در دورهای دچار وسواس شدید برای پیشرفت در حرفهٔ خودش میشود و تحت فشارهای بیرونی و درونی در رقابت با لیلی (میلا کونیس) قرار میگیرد. این فیلم روانشناختی باعث میشود ما اعتبار وقایع پیرامون شخصیت اصلی داستان که به مرور سوررئالتر میشود را زیر سوال ببریم. آرونوفسکی دچار کلیشه نمیشود و به خوبی داستان را کنترل میکند و بیننده را با وقایع داستان متصل میکند.
9. Barton Fink
یکی از بهترین صحنههای آخر در فیلمها متعلق به «بارتون فینک» است. برای کسانی که هنوز چهارمین اثر بینظیر برادران کوئن را تماشا نکردهاند، داستان را لو نمیدهیم، اما همینقدر بدانید که صحنهٔ آخر فیلم تا چند روز در ذهنتان باقی خواهد ماند. شخصیت اصلی داستان با همین نام، به هالیوود میرود تا اولین فیلمنامهاش را بنویسد. در آنجا، با همسایهٔ عجیبی با بازی جان گودمن در هتلش آشنا میشود. مثل بیشتر فیلمهای کوئنها، همه چیز در اطراف شخصیت اصلی عجیب شده و باعث میشود هم فینک و هم بینندهها هستیشان را زیر سوال ببرند. این دو فیلمساز به خوبی روی اثرشان کنترل دارند و وقتی «بارتون فینک» را تماشا کنید، واقعا هرگز از ذهنتان پاک نخواهد شد.
8. 2001: A Space Odyssey
«2001: ادیسه فضایی» یکی از معروفترین فیلمهای بحثبرانگیز است که تا به حال ساخته شده و هنوز پس از گذشت تقریبا 50 سال از ساخت آن، قدرت جذب و گیج کردن بیننده را با خود حفظ کرده است. «2001: ادیسه فضایی» مثل یک تخته خالی برای استنلی کوبریک است تا ناامنیها، افکار و فلسفههای ذهنیاش را روی آن پیاده کند. کتابهایی دربارهٔ این فیلم نوشته شده و میتوان فهمید که این فیلم واقعا مردم را به فکر کردن وا داشته است. با تماشای «2001: ادیسه فضایی»، به جایگاه انسان در جهان فکر خواهیم کرد.
7. The Master
مثل اکثر فیلمهای پل تامس اندرسن، «استاد» هم بیننده را برای دوست داشتنش به چالش میکشد. این فیلمساز اندیشمند در این فیلم هم هیچ ترفند رضایتبخشی برای روایت داستان در نظر نگرفته است. او تقریبا از ارائهٔ هر نوع عرف مرسوم در این زمینه سر باز میزند. نتیجهٔ کار یک شاهکار نامرتب، ناامیدکننده و در عین حال زیبا است. میتوان گفت که این فیلم در مفاهیم دینی غرق شده است اما اصلا حسی از موعظه یا داوری با خود ندارد. «استاد» یک فیلم جذاب، پیچیده و مرموز است که حتما باید بیش از یک بار تماشا شود.
6. 12 Monkeys
فیلمهایی که دربارهٔ سفر در زمان هستند، اغلب اوقات ذهن بیننده را بهم میریزند. یکی از بهترین فیلمها در این زمینه، «12 میمون» اثر تری گیلیام محصول 1995 است. بروس ویلیس در نقش یک مجرم بازی میکند که برای سفر در زمان حدود سال 2030 انتخاب شده است. هدف این مأموریت جمعآوری اطلاعات دربارهٔ یک بیماری است که در دهه 90 میلادی شیوع پیدا کرده است. او در این سفر با یک بیمار روانی با بازی برد پیت همراه میشود. بیننده پس از تماشای این فیلم سوالاتی دربارهٔ سزاوار بودن سفر در زمان برایش ایجاد میشود.
5. Mulholland Drive
«جاده مالهالند» به عنوان یک فیلم «تفکربرانگیز» شهرت دارد. این فیلم آن قدر دیرفهم و عجیب است که دیوید لینچ چند نکته برای کمک به درک بهتر فیلم حین تماشای آن منتشر کرد. او معتقد است اگر حین تماشای فیلم توجه کافی داشته باشید، همه چیز مشخص خواهد بود.
قطعا مسیر رسیدن به جواب از خود جواب مهمتر است. با توجه به این موضوع، «جاده مالهالند» بیشک یک فیلم کلاسیک است. هر بار که این فیلم را تماشا کنید، نکات مبهم آن را بهتر درک خواهید کرد.
4. Being John Malkovich
ساخت و اکران چنین فیلم عجیبی دست کمی از معجزه ندارد. پس از «جان مالکوویچ بودن» اثر نامأنوس اسپایک جونز، شاهد فیلمهای تجربی و نامتعارف زیادی مثل «سه پادشاه» و «شبهای عیاشی» بودیم. با این حال داستان جان کیوساک که یک عروسکگردان بود و موفق شد تونلی به ذهن جان مالکوویچ بازیگر را کشف کند هنوز یکی از عجیبترین فیلمهایی است که ساخته شده است. فیلم به مفاهیمی دربارهٔ ماهیت شهرت، شخصیت و هویت میپردازد.
3. Pi
باز هم دارن آرونوفسکی و یکی از فیلمهای بحثبرانگیزش. این موضوع که «پی» اولین ساختهٔ آرونوفسکی به عنوان کارگردان بوده، بسیار مبهوتکننده است. مضامینی که در این فیلم عجیب و سوررئالی دیده میشود بسیار عمیق است و آرونوفسکی با مهارت یک فیلمساز باتجربه، آنها را به بازی گرفته است. سیاه و سفید بودن فیلم نشان از اثرگذاری دیوید لینچ روی آرونوفسکی جوان دارد. پس از تماشای این فیلم، دیگر مثل قبل به عدد 3.14 نگاه نخواهید کرد.
2. Memento
کریستوفر نولان فیلمسازی که به دو قطبی کردن موضوعات علاقه دارد و کسی نمیتواند بلندپروازی او را نادیده بگیرد. او با ساخت «ممنتو» قصد روایت یک داستان کارآگاهی را داشت که از وسط داستان شروع شده و در مسیری برعکس، به ابتدای آن پیش میرود. ساخت چنین فیلم پیچیدهای برای یک کارگردان تازهکار بسیار پیچیده بوده است. این حقیقت که با فیلمی جذاب و گیرا در ژانر تریلر نئونوآر روبرو هستیم که از قضا بسیار هم منسجم است به کنار. شخصیت اصلی داستان حافظهٔ کوتاه مدتش را از دست میدهد و با کمک یادداشت، خالکوبی و عکس سعی در پیدا کردن قاتل همسرش دارد. نولان هرگز با ارائهٔ داستان به مخاطبش راضی نمیشود. او ما را مجبور به درگیری با فیلم میکند و نتیجهگیری را برعهدهٔ خودمان میگذارد.
1. Primer
آیا کسی واقعا «آغازگر» را درک کرده است؟ یکی از نمونههای بارز فیلمهایی که فکر تماشاچی را به خود مشغول میکند همین فیلم پیچیده و گیجکننده است. جای تعجب ندارد که شین کاروث کارگردان این فیلم در رشتهٔ ریاضی تحصیل کرده و قبلا به عنوان مهندس مشغول به کار بوده است. فیلمنامه هیچ علاقهای به گفتگو با مخاطب ندارد و مفاهیم علمی خودش را دنبال میکند. کاروث در نقش مردی که سفر در زمان را تجربه میکند نیز بازی کرده است. روایت غیر خطی داستان، تماشای فیلم را به تجربهٔ پیچیدهای تبدیل کرده و بیننده نمیداند کجای داستان قرار دارد. این فیلم مثل یک مکعب روبیک است که مدام عوض میشود. تماشای «آغازگر» توجه کامل و آنالیز عمیقی را میطلبد.
این مقاله برگرفته از نوشتهٔ آندرو مارتین در سایت screenrant.com است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
138