ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای یک پرچم

تا ۶ ماه پس از بازگشتش از آمریکا به ایران، خانواده هدایت الله از حضورش در ایران خبری نداشتند و گمان می‌کردند که وی همچنان در آمریکا به سر می‌برد.

ماجرای یک پرچم

به گزارش ایسنا، هدایت‌الله طیب، متولد سال 1333 در روستای «تنگه‌بر سفید»، از توابع شهرستان کهگیلویه، در روستایی محروم و دورافتاده است. دوران کودکی‌اش در روستا سپری شد و در سال 1341 وارد دبستان شد. دوران دبستان را با موفقیت سپری کرد و بعد از دوران دبستان برای تحصیل در دوره دبیرستان به بهبهان رفت و در رشته طبیعی در دبیرستان «25شهریور»، مشغول تحصیل شد و نهایتا در سال 1353دوره دبیرستان را تمام کرد.

دوره دبیرستان در زندگی هدایت، دوره مهمی بود؛ هم از این حیث که به شدت روی به مطالعات دینی آورد و از طرف دیگر با افرادی آشنا ‌شد که با برگزاری جلسات هفتگی وارد قضایای سیاسی و مبارزات انقلابی شد. در این دوران ساواک از جلسات‌ هدایت‌الله مطلع و در خرداد ماه سال 1353، توسط ساواک بازداشت می‌شود و چند شبی را در زندان ساواک گچساران می‌ماند و بالاخره با گرفتن تعهد آزاد می‌شود و به خاطر همین نمی‌تواند درهمه امتحانات خرداد ماه شرکت کند.

بعد از آزادی به روستا باز می‌گردد و دیپلمش را در شهریور ماه اخذ می‌کند. با پایان دوره دبیرستان هدایت‌الله در سال 1354 به سربازی رفت و بعد از دوره آموزشی، به خاطر اینکه دیپلمه بود به عنوان درجه‌دار انتخاب ‌شده و در رشته تانک دوره دید. دوران سربازی او روز  16 اردیبهشت 1356 تمام ‌شد و از این لحظه به بعد داستان وارد لحظه حساس خود می‌شود زیرا هدایت مقدمات سفر به آمریکا را برای تحصیل شروع کرد.

تا زمانیکه شرایط سفر برای هدایت فراهم شود وی در یک شرکت آبرسانی به عنوان رییس کارگزینی مشغول به کار می‌شود. محل این شرکت بین آبادان-ماهشهر بود. در این مقطع باز هم فعالیت‌های سیاسی‌اش را آغاز کرده و تشکل کوچکی در همان شرکت راه می‌اندازد اما پس از مدتی فعالیت این گروه کوچک در آن شرکت لو می‌رود و هدایت الله طیب مجبور می‌شود به بهبهان نقل مکان کند. وقتی ماجرای سفر هدایت به آمریکا جدی می‌شود یکی از دوستانش می‌پرسد که چرا می‌خواهی به آمریکا بروی و همین‌جا تحصیل نمی‌کنی؟ حرف خیلی عجیبی زد. «ببین، شاه عمله آمریکایی‌هاست. ما می‌توانیم توی آمریکا بهتر و بیشتر ریشه‌ این آدم را بزنیم. ضمن اینکه به هر حال سطح علمی دانشگاه‌های آن‌جا هم بالاست و می‌توانیم از دانش آن سرزمین برای پیشرفت مملکت درآینده بهره بگیریم».

بعد از سفر به آمریکا هدایت‌الله طیب در نامه‌های خود به این نکات اشاره می‌کند که «ما الان در اینجا باید علم آنها را بیاموزیم تا فردایی که برگشتیم به مملکت‌مان، گوشه‌ای از کشور را بسازیم». وی از همان ابتدا و قبل از رفتن به آمریکا، اهداف خودش را روشن کرده بود به همین دلیل با رسیدن به آمریکا بلافاصله فعالیت سیاسی‌ را از سر می‌گیرد. هدایت الله به محض تحصیل در رشته کشاورزی در شهر «سنت پطرزبورگ» ایالات «فلوریدا» انجمن اسلامی دانشجویان مسلمان سنت‌پطرزبورگ را تاسیس کرد و در انتخابات به عنوان مسئول انجمن انتخاب شد.

وی به همراه یکی از دوستانش که متاهل بود، ‌خانه‌ای دو طبقه را برای زندگی اجاره می‌کنند و دوران تحصیل را ادامه می‌دهد تا اینکه حوادث 13 آبان 1358و تسخیر لانه جاسوسی پیش می آید. در این مقطع هدایت‌الله به همراه دوستان انجمنش، در حمایت از تسخیر لانه جاسوسی دست به راهپیمایی‌هایی می‌زنند و با برگزاری نشست‌هایی این حادثه را برای دانشجویان ملت‌های دیگر تبیین می‌کنند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره کرد که وقتی هدایت‌الله از آمریکا بازگشت، ‌در شهر سوق نمایشگاهی از عکس‌ فعالیت‌ها و راهپیمایی‌های دانشجویان مسلمان مقیم آمریکا را برپا کرد و در حاشیه این کار به دوستان جوانانی که برای بازدید می‌آمدند، می‌گفت «ما وظیفه داریم، هرجا که باشیم، فرقی نمی‌کند ایران، ‌آمریکا، هرجا دنیا، باید در حمایت از انقلاب و امام به پا خیزیم و هر کاری از دست‌مان برمی‌آید. انجام دهیم».

وقتی در تظاهرات تسخیر لانه جاسوسی در ایران پرچم آمریکا به آتش کشیده می‌شود دانشجویان آمریکایی به تلافی این به آتش کشیدن تصمیم می‌گیرند درصحن دانشگاه پرچم ایران را به‌ آتش بکشند. کشمکش‌هایی صورت می‌گیرد و دانشجویان ایرانی می‌گویند ما چنین اجازه‌ای به شما نمی‌دهیم. نهایتا این موضوع به این جا ختم می‌شود که جلسه مناطره‌ای در صحن دانشگاه برگزار شود و از هر دو طرف یعنی از امریکایی‌ها چهار نفر و از ایرانی‌ها هم چهار نفر در مناظره شرکت کنند. از میان دانشجویان ایرانی طیب به عنوان مسئول انجمن اسلامی شهر سنت پطرزبورگ شرکت می‌کند. این مناظره باعث شد اذهان عمومی دانشجویان نسبت به موضوع روشن شود و بسیاری از آن‌ها همدلانه با حادثه تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان ایرانی برخورد کنند.

بعد از این مناظره فضا به گونه‌ای عوض می‌شود که آن چهار دانشجوی آمریکایی متهم می‌شوند وحتی برخی از اساتید دانشگاه نیز جانب دانشجویان ایرانی را می‌گیرند. با این همه تعدادی از دانشجویان آمریکایی با کمک و همراهی پلیس منطقه اصرار می‌کنند که هر طور شده پرچم ایران باید به آتش کشیده شود. با مقاومت بچه‌های انجمن قرار می‌شود که نوشته مقدس در پرچمی که قرار است بسوزد، نباشد.

خلاصه آمریکایی‌ها پرچم را سر و ته در چوب ‌زدند؛ یعنی رنگ قرمز در بالا قرارگرفت و شد پرچم ایتالیا و این پرچم را آتش زدند. این موضوع باعث مضحکه نشریات محلی می‌شود که دانشجویان آمریکایی به جای پرچم ایران، پرچم ایتالیا را آتش زده‌اند. بچه‌های انجمن همین که پرچم را دیدند سکوت کردند تا پرچم را آتش بزنند، ‌بعد بلند شدند و شروع کردند به هورا کشیدن و تازه آنها متوجه شدند که پرچم ایتالیا را آتش زده‌اند. ماجراها همین‌طور ادامه پیدا می‌کند و منزل هدایت‌الله طیب می‌شود مقری برای دانشجویان آن شهر و شهرهای دیگر ایالت فلوریدا برای فعالیت‌های سیاسی علیه آمریکایی‌ها تا این‌که جنگ شروع شد.

در این مقطع دانشجویان ساکت نمی‌نشینند و شروع می‌کنند به راهپیمایی علیه آمریکا به عنوان یکی از حامیان صدام حسین. پس از آغاز جنگ هدایت‌الله برای خانواده خود نامه‌ای با این مضمون نوشت: «خانواده عزیزم، باور کنید این نامه را در فاصله دو تظاهرات نوشته‌ام. قسمت اول را پس از تظاهرات «واشنگتن» که منجر به دستگیری بچه‌ها شد نوشتم و فرصت نکردم نامه را کامل کنم و برای‌تان بفرستم. الان مصادف شده با جنگ عراق و ایران و ما روز دوشنبه 7 مهر ماه به خاطر محکوم کردن دولت جنایتکار عراق در واشنگتن مجددا تظاهرات داریم که امیدواریم به خوبی و خوشی برگزار شود.

البته ما طی پیامی از حضور امام در خواست کردیم که اجازه فرمایند ما برای جنگیدن به همراه دیگر عزیزان به ایران بازگردیم و رادیو هم پیام را پخش کرد که حتما شنیدید ولی هنوز در این مورد پیامی از حضرت امام به دست ما نرسیده است». این نامه در کم‌تر از یک هفته از شروع جنگ نوشته شد و هدایت‌الله طیب و دانشجویان دیگر برای حضور در جبهه اعلام آمادگی کرده‌اند. از همین جا جرقه بازگشت در وجود شهید طیب زده می‌شود. یک بار خانواده برای وی نامه‌ای می‌نویسند و از فعالیت‌های سیاسی‌اش اظهار نگرانی می‌کنند. هدایت‌الله طیب هم در جواب نامه‌ می‌نویسد «فقط می‌خواستم به عرض‌تان برسانم که عزیزان من، چرا این‌قدر در فکر هستید؟ شما اصلا نگران ما نباشید و مطمئن باشید که جای ما خیلی خوب و هیچ‌گونه نگرانی‌ نداریم. از نظر درگیری با دولت آمریکا هم همان‌طور که امام فرمودند مطمئن باشید که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند و با این تلاش‌های مذبوحانه‌اش قادر نیست فریادهای حق طلبانه ما را در گلو خفه کند. عزیزان من ما طبق رسالت شرعی و اسلامی موظف هستیم در برابر توطئه‌های ضد انقلاب در خارج از کشور علیه اسلام و انقلاب اسلامی‌مان مقابله کنیم».

به دنبال نامه‌ای که به حضرت امام نوشتند و با هماهنگی‌های کنسول‌گری ایران در واشنگتن به طرف ایران به راه می‌افتند. تاریخ دقیق حرکت‌شان مشخص نیست ولی از ترکیه در 18اکتبر، 1980یعنی 27 آبان 1359 کارت پستالی را برای یکی از دوستانشان ارسال می‌کنند و در پشت آن می‌نویسند: «خواهران و برادران ایمانی بسیار عزیز و مهربان، سلام علیکم. با آرزوی موفقیت، سعادت و تندرستی برای همگی شما عزیزان در پیشبرد اهداف مقدس‌تان و با تشکر از محبت‌های فراموش ناشدنی‌تان، ‌بحمدالله به سلامت رسیدیم «استانبول» وامروز با اتوبوس یک‌سره عازم تهران هستیم. هیچ گونه اشکالی برای‌مان پیش نیامد، الحمدالله تا اینجا».

این کارت پستال و پشت نویس آن نشان می‌دهد که هدایت‌الله طیب در کمتر از دو ماه از شروع جنگ خودش را به ایران می‌رساند برای حضور در جبهه. هدایت در دوره سربازی، آموزش ‌دوره زرهی دیده بود بنابراین بلافاصله با بازگشت به ایران و حضور در جبهه، در یگان زرهی مشغول فعالیت و سپس برای تکمیل آموزش‌های لازم به شیراز اعزام می‌شود تا در تیپ زرهی شیراز آموزش ببیند. نکته جالب این جاست که تا 6 ماه پس از بازگشت به ایران، خانواده از حضور هدایت در ایران خبری نداشتند و گمان می‌کردند که وی همچنان در آمریکا به سر می‌برد. از آن جایی که هدایت محبت و علاقه خانواده را به خود می‌دانست و می‌دانست که پس از سال‌ها دوری احتمال دارد که نتواند به نحو احسن در جبهه حضور یابد، ترجیح داد هر طور شده خود را به جبهه برساند و اسباب ناراحتی و دلخوری خانواده را پیش نیاورد. این رفتار نشان از محبت و تبعیت هدایت‌الله طیب به حضرت امام دارد که به هر حال ایشان به فرمان امام برای ادای تکلیف به ایران بازگشتند و نمی‌خواستند هیچ چیزی، مانع این ادای تکلیف شود.

در آن دوران هدایت‌الله طیب سلسله سخنرانی‌هایی به مناسبت‌های مختلف انجام داد و در تعدادی یادداشت و دست‌نویس اشاره کرده است که «خدایا نکند ثمره جنگ یاران‌مان، به چنگ فرنگی مسلکان افتد. نکند خونین‌کفنان در غربت بمیرند تا خوش‌باوران غرب زده کام گیرند. نه! نه! نه! هرگز! کفر است. مگر می‌شود خون حسین(ع) پایمال شود و بالای دست نوشته‌ها هم نوشته بود که ‌ما مرد جنگیم و از شهادت باکی نداریم».

وقتی هدایت آمریکا را با آن همه زرق و برق رها کرد و برای ادای دین خویش به انقلاب رهسپار جبهه‌ها شد، معلوم بود که ماندنی نیست و رفتنی است و دیگر در این دنیای خاکی جایی ندارد.  هدایت‌الله  در 5 فروردین 1361 لبیک امام خویش را با خون پاسخ داد و در میانه‌های عملیات فتح‌المبین به شهادت رسید. وقتی خبر شهادت هدایت‌الله به آمریکا می‌رسد، در آنجا هم مراسم‌های بزرگ داشتی برایش می‌گیرند و نامه‌ای برای خانواده‌اش می‌فرستند. در این نامه به زحمات ایشان در تشکیل انجمن اسلامی اشاره شده و این که شهید هدایت الله طیب، به خواسته و آرزوی قلبی‌اش رسید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان