1- عدم موفقیت طبقات حاکم در اجرای کارکردهایشان و فقدان ورزیدگی و اعتماد بهنفس سیاسی طبقه حاکم
2- بیداری وجدان طبقه حکومتگر در قبال بیعدالتیهای طبقه خود
3- کاربرد پراکنده و ناموثر قدرت و سست شدن پایههای قدرت
4- عدم شکوفایی استعدادها
5- قهر روشنفکران با حاکمیت
6- تشدید ناسازگاریهای اجتماعی.
در دوره مورد بحث میتوان مصادیقی برای همه نشانههای فوق یافت و در عین حال موارد دیگری نیز بر آن افزود. در زیر به اختصار به چند مورد آن میپردازیم:
1- عدم موفقیت طبقه حاکم در اجرای کارکردهایشان
بهنظر میآید که در این دوره، حکومت قاجار بهدلیل افزایش فشارهای داخلی و خارجی با بحران مشروعیت مواجه شد؛ برای مثال در نامهای که در چهارم جمادیالثانی 1330 برای تاجر کرمانشاهی نوشته شده عبارتی هست که میتواند نشاندهنده فقدان مشروعیت قاجاریه در آن سالها باشد: «با این اوضاع که معلوم نیست حاکم کیست و ترتیب چیست، نمیدانم کاری از پیش برود یا خیر.» اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی و آنگاه مجلس موسسان نیز که به تغییر سلطنت رای مثبت دادند به واقع در عدم مشروعیت قاجار برای ادامه حکومت تردیدی به خود راه ندادند. ملکالشعرا بهار در جلسه هفتم آبان ماه 1304 مجلس اظهار کرد: «میتوانم قسم بخورم که برای شخص بنده به هیچوجه فرقی نمیکند که در راس امور این مملکت اشخاص خاص یا طبقات مخصوص باشند.» دکتر مصدق هم اعلام کرد: «راجع به سلاطین قاجار، بنده که کاملا از آنها مایوس هستم زیرا آنها در این مملکت خدماتی نکردهاند که بنده بتوانم از آنها دفاع کنم.»
طبق گزارشهای کنسولگریهای انگلستان در شهرهای مختلف، مردم از رفتن قاجارها افسوس نخوردند، «اما از ظهور سلسله جدید هم خوشحال نشدهاند.» در جریان جنبش تنباکو، کندی انگلیسی به ناصرالدین شاه هشدار داد که «این امتیاز تنباکو نیست که مورد هجوم قرار گرفته، بلکه این سلطنت اعلیحضرت است که در معرض حمله قرار گرفته است.» در تلگرامی که سیدین(بهبهانی و طباطبایی) به علما (درباره محمدعلی شاه) مخابره کردند، یاس آنان از قاجاریه آشکار میشود. «چند روز است اعلیحضرت بدون بهانه با هیات موحش در خارج دروازه تشکیل اردو زده، چند نفر از امرا را بعد از دو سه روز حبس تبعید، ملت در کمال استیحاش(وحشت و آزردگی)و خوف، قتل نفوس فوقالعاده ولایات ایران تعطیل عمومی، اقدامات مجدانه سریعالنتایج.» از دیدگاه آیرونساید نیز «طبقه بالای جامعه این کشور کاملا فاسد و بیمصرف است و اقشار پایین آن بهشدت تنگدستند.»
2. بیداری وجدان طبقه حکومتگر در قبال بیعدالتیهای طبقه خود
نگاهی به روزشمار حوادث پس از فتح تهران، گویای این واقعیت است که اعتبار و حیثیت سیاسی قاجاریه به حداقل درجه خود رسیده و آنان سهم ناچیزی در هدایت یا مهار رخدادهای سیاسی داشتند. احمدشاه به گاه صدور دستخط ریاستالوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی، جملاتی را میآورد که میتواند مصداقی از بیداری وجدان طبقه حکومتگر در برابر بیعدالتیهای طبقه خود باشد. او مینویسد:حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلت کاری و بیقیدی زمامداران دورههای گذشته، بیتکلیفی عمومی و تزلزل امنیت را در مملکت فراهم کرده و ما و تمام اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متاثر ساخته بود، مصمم شدیم که به تعیین شخص لایق خدمتگذاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم کند به بحران متوالی خاتمه دهیم.
بخشی از مقالهای به قلم نفیسه واعظ