انتخاب: او ابتدا به سمت دایی دختران دوید و به وی اطلاع داد که خواهرزاده هایش پنج قلو هستند. سپس این پزشک به اداره پست شهر بعدی رفت و در آنجا به همه گفت. پس از آن، او به یک منشی روزنامه محلی خبر داد و ناگفته پیداست که این خبر مثل یک بمب منفجر شد.
سردبیر روزنامه محلی The North Bay Nugget بلافاصله این خبر شگفت انگیز را دریافت کرد و سپس یک خبرنگار و یک عکاس را به این خانه فرستاد. در طی شش ساعت از تولد آنها که ایون، آنت، سیسیل، امیلی و ماری با نام خانوادگی دیون نام گرفتند، نیمی از کانادا متوجه خبر این تولد شده بودند. مادر این نوزادان به سختی از زیر بار زایمان سنگین خود جان سالم به در برده بود و در کنار نوزادان خواب بود، غافل از این که جماعتی عظیم منتظر بودند او و نوزادان را ببینند.
شهرت خواهران دیون از مرزهای کانادا فراتر رفت و حتی روزنامههای ایالات متحده نیز به تولد این پنج قلوها پرداختند. اگرچه دیونها بیش از حد فقیر نبودند، اما برای کمک به آنها از سوی دولت محلی سیستم گرمایشی اهدا شد و بیمارستان محلی نیز وظیفه تامین شیر این نوزادان را بر عهده گرفت. افزون بر این که صلیب سرخ یک تیم پرستاری شبانه روزی برای آنها فراهم میکرد.
در طی چند روز، هزاران تماشاگر در خارج از خانه جمع شده بودند، از پنجرهها سرک میکشیدند و سعی میکردند نوزادان را ببینند. در همین حال، پدر دختران، اولیوا دیون، در مورد چگونگی پرداخت هزینهها برای مراقبتهای پزشکی و سایر هزینههای پنج کودک، بسیار نگران بود.
طی یک هفته بعد این پدر یک قرارداد را امضا کرد که اگر نوزادانش تا ماههای بعدی سلامت بودند، آنها را به مدت شش ماه در نمایشگاه جهانی شیکاگو به نمایش بگذارد. او تقریباً بلافاصله پشیمان شد، اما دیگر راهی برای بازگشت نبود. در همین حال، شرایط دختران شیرخوار رو به وخامت گذاشت و نوزادان کوچک با وزن کم خود در خطر قرار گرفتند. دکتر دافو و پرستارها برای مراقبت از دختران، اتاقی را در خانه پلمپ کردند و اجازه ورود به کسی را نمیدادند.
دفتر وکلای دادگستری انتاریو که مامور اجرای قرارداد برای نمایش دادن دختران بود تلاش کرد دختران را هر جور که شده از این مادر و پدر تحویل بگیرد. در نهایت به عنوان راه حل برای اولیوا و همسرش الزایر پیشنهاد شد: دو سال ارائه حق حضانت دختران را به صلیب سرخ امضا کنند.
هنگامی که دختران کوچک از والدینشان گرفته شدند، شرایط برای والدینشان بسیار دردناک بود چرا که هرگز مجاز به ملاقات با دختران خود نبودند. ماهها بعد، بدون هیچ دلیل مشخصی، نخست وزیر کانادا لایحه پیشنهادی را برای سلب حضانت دائم آنها از والدینشان و تحویل حضانت آنها به دولت امضا کرد و برای توجیه نیز گفت قصد دارد پولهایی که از دیدن دختران توسط عموم جمع میشود در حسابی خصوصی برای انان ذخیره کند تا والدین بچهها این پولها را به نفع خود بر ندارند.
به طرز شگفت آوری به مرور دختران تبدیل به موجوداتی شدند که در نوعی باغ وحش مدرن نگهداری میشدند. دولت و متصدیان نمایشگاه یک باغ وحش واقعی کودک را درست کردند؛ منطقهای در فضای باز که دختران روزانه دو بار در آن بازی میکردند، با یک راهروی طولانی که هزاران تماشاگر روزانه در اطراف آن جمع شده و دختران را رصد میکردند.
مدتی بعد، سالن مشاهده با غرفههای هات داگ و فروشگاههای خرید سوغاتی همراه شد. همه این اتفاقات در شرایطی رخ میداد که عملا پولی به دختران و خانواده آنان داده نمیشد و دختران در انزوا بزرگ میشدند. تا سال 1937، "کوینت لند" یکی از مکانهای گردشگری کاناداییها و حتی محبوبتر از آبشارهای نیاگارا بود.
اما این فقط نوک کوه یخ سود مالی این دخترها برای دولت بود. از روی این دخترها عروسکهایی ساخته شد. عکسشان روی جلد مجلات و روزنامهها رفت، تصویرشان برای تبلیغ انواع محصولات از جو دوسر تا آب نبات استفاده شد و به طور کلی به یک دستگاه پول چاپ کنی برای دولت تبدیل شدند.
ظاهراً پنجرههای راهروی رصد پوشانده شده بودند، بنابراین دختران نمیتوانستند غریبهها را ببینند که برای تماشای آنها میامدند، اما این خواهران بعدها گفتند همیشه حس ناخوشایند رصد شدن با آنان همراه بوده است. در نه سالی که در این مکان گذراندند، آنها فقط چند بار برای دیدار با پادشاه و ملکه در تورنتو، و برای یک تور تبلیغاتی قفس خود را ترک کردند. الیوا و الزایر دیون هرگز از تلاش برای باز گرداندن همه فرزندانشان زیر یک سقف دست نکشیدند و سرانجام در سال 1943 موفق شدند.
علی رغم اتحاد دوباره، خانه آنها شاد نبود. سالها جدایی آسیبهای خود را بر روان دختران گذاشته بود. این دختران به خاطر رنجهایی که خانواده به آنها تحمیل کرده بود با آنها و به ویژه با پدر خود بد بودند و پدرشان نیز حسی متقابل به آنان پیدا کرده بود. چند دهه بعد، سه نفر از آنها ادعا کردند که الیوا آنها را آزار جنسی داده است. در سن 20 سالگی امیلی به علت بیماری صرع شدید درگذشت. حتی در غم و اندوه آنها، چهار خواهر بازمانده سوژه عکس بودند.
در نهایت آنها از خانواده دور شدند و زندگی خود را در مونترال آغاز کردند. ایوان و سیسیل با هم به دانشکده پرستاری رفتند و ماری و آنت در کالج کنار هم قرار گرفتند. در نهایت سه نفر از آنها ازدواج کردند، هرچند هیچ یک از ازدواجها دوام نیاورد. در فوریه 1970، جسد ماری در رختخوابش در کنار چندین بطری دارو پیدا شد. او به تازگی از شوهرش جدا شده بود و با افسردگی دست و پنجه نرم میکرد. پس از مرگ او، دیگر خواهران صمیمیتر شدند.
سالها بعد پسر بزرگتر سیسیل شروع به تحقیق و کشف چگونگی غارت پولهایی کرد که توسط این دختران بی نوا کسب شده بود. او کمپین روابط عمومی برای خجالت زده کردن دولت کانادا تشکیل داد و این خواهران برای اولین بار پس از دههها با رسانهها صحبت کردند و فاش کردند که زندگی آنها چقدر سخت بوده است.
اکنون دو خواهر از پنج خواهر 85 ساله و زنده هستند، سیسیل و آنت زنده مانده اند، ولی همواره به دیگران هشدار میدهند مراقب باشند مورد سوء استفاده قرار نگیرند.