سنت سینمای واقعگرای اجتماعی با بزنگاههای اخلاقی در چند سال اخیر، از تمام ظرفیتهایش در سینمای ایران استفاده کرده است. بعدازآنکه «جدایی نادر از سیمین» با پرداختن به زندگی طبقه متوسط، پنهانکاریها و روابط معلول، توانست هم در کسب نظر مخاطبان و هم منتقدان به توفیق دست یابد، فیلمسازان ایرانی همه ابعاد و گوشه و کنارهای نادیده گرفتهشده در این سبک را به فیلمهایشان آوردند و سینمای ایران عملاً روی چرخه چنین سینمایی ثابت مانده است.
این سبک، بهویژه برای کارگردانان جوانی که بهتازگی وارد مسیر فیلمسازی حرفهای میشوند، سبکی آزمون پس داده محسوب میشود که باکمی دقت در پرداخت، میتواند موفقیت نسبیاش را تضمین کند. ازاینرو است که چنین فیلمهایی که بهکرات هم ساخته میشوند، دیگر جذابیت اولیه خود را ندارند و تکرار موقعیتهای یکسان در شرایط متفاوت، دیگر جنبه جذابی برای بیننده سینمای ایران رو نمیکند. «هزارتو» هم دقیقاً در این دستهبندی قرار میگیرد.
همچنین بخوانید:
زغال – به سیاهی ستاره های بخت ما
امیرحسین ترابی در اولین فیلمش، ساختار روایتی کاملاً منطبق بر سینمای رئالیستی و اخلاقگرا را پیش میکشد و علیرغم تلاشش برای متفاوت بودن باز در همان ورطه تکرار مکررات میافتد.
ترابی، از تزریق یک نگاه شخصی و برداشتی منحصربهفرد، از شرایط زندگی و روابط طبقه متوسط به فیلمش بازمیماند و قصهای که او آشکارا با الهام گرفتن از سوژهای داغ و اجتماعی به فیلمش آورده است، الکن و عقیم به نظر میرسد.
داستان فیلم هزارتو
ترابی در اولین فیلمش ارجاعی ستودنی به یکی از مهمترین دغدغههای چند سال اخیر جامعه ایرانی دارد. گمشدن کودکان که در چندین دوره، منجر به انتشار اخباری نگرانکننده در فضای مجازی شد، دستمایه اصلی «هزارتو» است. فیلم گره اصلیاش را پیرامون گمشدن یک کودک بنا میگذارد. گمشدن کودک، افراد خانواده را در مقابل هم قرار میدهد و موجب میشود که رازهای قدیمی سرباز کند.
روابط بهظاهر زیبا و دوستداشتنی خانواده دستخوش تغییر میشود و انگیزههای پنهانی رو میشود. ترابی شرایطی را ترسیم میکند که هرکدام از افراد خانواده میتواند در گمشدن کودک دست داشته باشد و با ورود به زندگی خصوصی و بررسی این انگیزهها، فهرستی بلندبالا از مظنونین میسازد. همه قصه فیلم در دو روز اتفاق میافتد. روزی که کودک گم میشود و فردای آن. از این رهگذر، ترابی، کاراکترهایش را در مقابل هم قرار میدهد و علاوه بر بررسی انگیزه آنها در گمشدن کودک، صداقت آنها در روابطشان را به چالش میکشد.
گرهافکنی و گرهگشایی
طلا معتضدی، بهعنوان فیلمنامهنویس، فیلمنامهاش را بر اساس گرهافکنی و گرهگشایی در مسیر روایت بناکرده است. «هزارتو» از اولین سکانسش، با این گرهافکنی روایت را شروع میکند. امیرعلی (شهاب حسینی) در خیابان میدود و بعد در تماسی تلفنی از گمشدن فرزندش خبر میدهد.
چنین آغازی گرچه بیننده را یکسره به مرکز درام میبرد، اما در ادامه روایت، تأثیر خود را از دست میدهد. ازآنجاییکه «هزارتو» نقطه اوج تأثیرگذاری در هسته روایتش ندارد، این نقطه اوج اولیه، در میان گرهافکنی و گرهگشاییهایی که دائم در مسیر قصه اتفاق میافتند، بهزودی فراموش میشود. درواقع، ترابی با گروگانگیری عاطفی بیننده در اولین سکانسش، بهجای آنکه او را در میان قصهاش نگه دارد، با افتادن در مسیری تکراری خیلی زود توجه او را از دست میدهد.
ساختار روایت «هزارتو» بهگونهای است که هر گرهافکنی بهزودی به گرهگشایی میانجامد. ترابی میخواهد نشان دهد که همه افراد این خانواده انگیزه لازم برای دزدیدن کودک رادارند، چراکه روابط این افراد بهشدت ناقص و پر از دروغ و پنهانکاری است. اما او با حذف عنصر تعلیق از روایتش، به یک گزارش بیخاصیت میرسد. روایتی که دائم روی موجی سینوسی بالا و پایین میرود، خیلی زود برای بیننده پیشبینی پذیر میشود و در دام تکرار میافتد.
شخصیتپردازی و منطق داستانی
مهمترین عاملی که روایت «هزارتو» را در همان سکانسهای اولیهاش به قصهای قابل پیشبینی تبدیل میکند، شخصیتپردازی غیردقیق است. همه کاراکترهای «هزارتو» شبیه هزاران نمونهای هستند که بارها در فیلمها و سریالها دیدهایم. منطق روایی که حسابی لنگ میزند را هم اضافه کنید، دیگر پیشی گرفتن از مسیر روایت فیلم اصلاً کار دشواری نخواهد بود.
نگار (ساره بیات) در نقش مادر، زنی عصبی و تندمزاج است که انگار درست از وسط «عاشقانه» منوچهر هادی آمده است. زنی که هیچ دستآویزی به بیننده نمیدهد تا او را دوست داشته باشد یا با سرنوشت دردناکش همراه شود. پنهانکاریهای امیرعلی در همان اولین سکانسها، با نشانهگذاریهای ناشیانه، برای بیننده رو میشود و در حلقه روابطی که ترابی ترسیم کرده است، برای بیننده پیشبینی رازهای مگوی این کاراکتر کار راحتی خواهد بود.
همه بازیگران «هزارتو» که اتفاقاً جمعی از ستارگان سینمای ایران هم هستند، در نقشهای قبلیشان ظاهرشدهاند و با چالش جدی روبرو نیستند.
فیلم بار شخصیتپردازی که ندارد را به دوش بازیگران گذاشته و حفرههایی که در مسیر قصه دارد ( مثل دوستی نگار و بیتا، بعدازآنکه نگار با مرد دلخواه بیتا ازدواجکرده است) «هزارتو» را از تأثیرگذاری عاجز کرده است و بیننده نمیتواند ارتباط عمیقی باشخصیتها برقرار کند.
الکن در محتوا، الکن در پرداخت
«هزارتو» حرف جدیدی برای گفتن ندارد. فیلمنامه با یک سوژه ناب و جذاب، هرز میرود و فرصت خلق اثری متفاوت از دست میرود. بااینحال،«هزارتو» ریتم تندی دارد و حوادث پشتهم ردیف شدهاند. ازاینجهت، این فیلم میتواند حداقل بیننده را سرگرم کند. اما در «هزارتو» نباید به دنبال پرداخت سینمایی حرفهای گشت یا انتظار تصاویر چشمنواز و ابعاد زیباییشناسی پنهان در عناصر فیلم را داشت.
ترابی تصویری اغراقشده از خانوادهاش ارائه میدهد. تصویری که با ماشین لوکس و خانه مجلل، شباهتی به زندگی طبقه متوسط ندارد، اما از زندگی یک خانواده مرفه هم بسیار دور است. بازی ترابی با این عناصر، نه از جهت فضاسازی که از جهت زیبا کردن قابهایش است. قابهایی که به لطف زندگی مجلل تصویر شده زیبا هستند، اما نگاهی زیبایی شناسانه همراه ندارند.
همهچیز در «هزارتو» فقط برای سرگرم کردن بیننده و همراه کردن او چیده شده است و رویکردی سینمایی در پرداخت هیچکدام از عناصر فیلم قابلمشاهده نیست. بیننده هم با سیر حوادث همراه میشود، گرچه دائم از کاراکترها جلوتر است. سکانس پایانی فیلم، تنها سکانسی است که دقت فیلمسازی ترابی را منعکس میکند. او هرکدام از کاراکترهایش را در قابی محبوس میکند و هرکدام را در نقطهای از شهر در اوج استیصال نشان میدهد. بعد با یک کات بهموقع، کودک را نشان میدهد و دوربین از او دورتر میشود، تا گمشدن او در دنیای ویرانه و آشوب وار بزرگسالان را نمایش دهد.
درنهایت، خنثی بودن «هزارتو» در برقراری ارتباط با بیننده، بیش از آنکه به خود فیلم بازگردد، به اشباع شدن سینمای ایران از چنین سبکی بازمیگردد. شاید «هزارتو» در شرایطی متفاوت، آنهم بهعنوان فیلم اول یک فیلمساز با سوژه جذاب و بازیگران ستارهاش میتوانست، تأثیر بلندمدتتری روی مخاطب بگذارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
58