به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از همشهری، صدای هونداهای 125در گوش هیاهو میکند. اینجا در قلب پایتخت دود و آلودگی از آسمان به کف پیادهرو میریزد و موتورسواران در ژله دوداندودی از چپ و راست ویراژ میدهند. در این شهر دراندشت چرخ زندگی خیلیها با مسافرکشی و بارکشی با موتورسیکلت میچرخد، موتورسوارهایی که خیلی از آنها قوانین را رعایت نمیکنند و اتفاقا خودشان هم این موضوع را قبول دارند. بازار 15خرداد و خیابان خیام مرکز آشوب و تجمع موتورسوارانی است که به هوای درآوردن لقمهای نان جانشان را کف دستشان میگیرند و به هیچ مسافر، مقصد و حتی باری نه نمیگویند.
چند روز پیش سردار حسین رحیمی، رئیس پلیس پایتخت گفت: قانونگریزی توسط موتورسیکلتسواران روزبهروز در حال افزایش است و شاهد گسترش درخواستهای مردمی و مسئولان با این تخلفات هستیم. او با این مقدمه از برخورد جدی با موتورسیکلتسواران متخلف خبر داد و گفت: در 8مورد حرکت در خلاف جهت، حرکت در خطوط ویژه، حرکت در پیادهرو، عبور از چراغ قرمز، همراه نداشتن مدارک، نداشتن پلاک، مخدوش بودن پلاک و حرکات مخاطرهآمیز، موتورسیکلت توقیف و به پارکینگ هدایت شده و اعمال قانون صورت میگیرد.» طرحی که چند روزی است برای نظم بیشتر شهر و حرکت موتوسوارها شروع شده است و موتورسواران میگویند که شرایط کارشان سختتر شده و باید به قوانین پایبند باشند تا موتورشان توقیف نشود اما با وجود این عدهای از آنها میگویند چارهای ندارند جز اینکه به رویه قبل ادامه دهند چراکه در غیر این صورت نمیتوانند در ترافیک تهران برای خود زمان بخرند و درآمدی داشته باشند!
جنگ نان
روبهروی در خروجی بازار 15خرداد عدهای روی موتورسیکلتهایشان نشستهاند و سیگار دود میکنند. جمع دوستانهای دارند و با هم خوش و بش میکنند اما وقتی پای یک مسافر به میان میآید ناگهان همهچیز تغییر میکند. گاهی مسافر مثل گوشت قربانی به این طرف و آن طرف کشیده میشود و موتورسواران سعی میکنند به هر نحو او را از آن خود کنند. نرخها یک دفعه شکسته میشود: «داداش تجریش میری؟ بیا 15تومن.» مرد میانسالی لیوان چای یکبار مصرف را با عصبانیت پرت میکند و از روی موتور جلدی میپرد پایین:
« مگه قرار نشد نرخ نشکنین! از اینجا تا تجریش تواین ترافیک پدر آدم در میاد اونوقت میخوای با 15تومن بری؟ هیشکی حق نداره نرخ بشکنه.» جوان لاغراندامی که دست مسافر را در دستش گرفته برزخی میشود و میگوید:« اونوقت تو چیکاره صنمی؟ به تو ربطی نداره. دلم میخواد اصلا مجانی ببرمش.» در یک چشم بر هم زدن با هم گلاویز میشوند. همه درگیر این بگو مگو و تهدیدهای فیزیکی هستند. مرد سی و چند سالهای به مسافر که هاج و واج آن وسط مانده با سر اشاره میکند که بیا. مسافر هم اطرافش را نگاه میکند و بیآنکه چانهای بزند سریع ترک موتورسیکلت آن مرد مینشیند و با یک نیش گاز غیبش میزند. یکی داد میزند:« آقا طرف رفت. صلوات بفرستین.» مرد لاغراندام و آن مرد میانسال که با هم دست به یقه هستند آرام مشتشان را از یقه یکدیگر وا میکنند و با حسرت به موتورسیکلتی خیره میشوند که میان ماشینها ویراژ میدهد و دور میشود.
امیر با افسوس روی موتورسیکلتش مینشیند: «هرروز همین بساطه. به جون هم میافتیم برا یه لقمه نون.» امیر 33ساله است و میگوید 3سال کانادا بوده و کارگری کرده و 2سال پیش همه آنچه داشته و نداشته را میگذارد و یک مغازه کفشفروشی در همین بازار راهاندازی میکند اما ورشکست میشود و حالا با موتورسیکلت 18میلیونیاش که خودش میگوید تنها چیزی است که برایش مانده، مسافرکشی میکند. او برای درگیری همکارانش بسیار متاثر است و در مورد رعایت قانون توسط موتورسواران میگوید: «متأسفانه بخش مهمی از موتورسوارها قانون رو رعایت نمیکنن و این چند علت داره؛ یکی سطح توقع مسافر است که وقتی سوار موتور میشه میخواد زودتر به مقصد برسه. دوم فرهنگ موتورسواری ما در ایرانه. تو کشور ما فرقی نمیکنه اغلب موتورسوارها چه اونایی که مسافرکش هستن چه اونایی که وسیله نقلیهشون موتوره قانون رو رعایت نمیکنن. در واقع وضعیتی که موتورها تو شهر به پا کردن به فرهنگ موتورسواری ما بر میگرده که اصلن تابع هیچچیزی نیس و اصولا بیشتر آنهایی که موتور دارن بهخاطر همین، سمت این وسیله میرن.»
سیم آخر
کامران ابتدای ناصر خسرو ایستاده است. او میگوید هر روز از حوالی ساعت 10صبح موتورسیکلتش را روشن میکند تا 12یا یک شب. او دروازه دولاب زندگی میکند و با همین موتور هم اجاره خانه میدهد و هم خرج زن و دو بچهاش را. کامران میگوید کار با موتور «آخرین شغل دنیا»ست و خیلی از موتورسوارها «به سیم آخر زده» و برایشان طرحهای جمعآوری و برخورد با موتورسوارانی که قانون را رعایت نمیکنند، مهم نیست. دست در جیب کاپشن نیمدارش میکند و دو بسته قرص نشانم میدهد:« اینا قرص اعصاب هستن. من 32سالمه. 11ساله موتوری هستم. دیگه بریدم. نه بیمه دارم نه درآمد درست و درمونی. از ما چه توقعی دارن. مسئولان بیان خودشون یه روز روی این زین موتور بشینن تا متوجه بشن ما چی میکشیم. اگر ما تو پیادهرو نریم اصلا کسی سوار موتور ما نمیشه، پس من هم باید تو پیادهرو بروم و هم مواظب باشم که گیر مامورها نیفتم و تا پلیس دیدم گازشو بگیرم و فرار کنم تا همین یک لقمه نون رو برای زندگیام در بیارم.» او میگوید:
« نخستین جملهای که نصف مسافرها همون اول که سوار شدن میگن این است که آقا تند برو دیرمون شده و عجله داریم و حالا اگر همین آدمها پیاده باشن و موتور رو تو پیاده رو ببینند، اعتراض میکنن!»
حوالی میدان شوش هم گعدهای از موتورسواران مشغول خوردن ناهار هستند. هرکدام با ولع به ساندویچهای فلافل گاز میزنند و دور یک پیت حلبی که آتشش تند است دستشان را گرم میکنند. باقر و صالح دو موتوری جوان درباره رعایت قانون میگویند:«ما تابع قانون هستیم و واقعا دوست داریم قوانین رو رعایت کنیم. اما برای ما یه چیز سؤاله اینکه چرا یه قانون به نفع این جوونهای بیکار و به نفع ازدواج جوونها تصویب نمیشه!؟ انگار همهچیز علیه ماست. همه این شهر شده مسافرکش. شده تاکسی اینترنتی و موتوری و... یکی نمییاد ریشهیابی کنه که دلیل اون چیه.» او میگوید:« ما سواد درست و حسابی نداریم اما اینو میدونیم که هر کاری که ما انجام میدیم بخش مهمش برمیگرده به جامعهای که در اون زندگی میکنیم. در واقع ما آینه جامعهایم.»
زندگی 10تومنی
علی، موتوری 37ساله است که میگوید دلش میخواهد قوانین را رعایت کند اما مسافرها اصرار دارند تخلف کند: «همش بحث زود یا دیر رسیدن نیست. اغلب افرادی که ترک این موتور میشینن توقع دارن براشون شقالقمر کنیم. نمیدونم شاید دنبال هیجان هستن یا فکر میکنن دارن پول زور میدن. خلاصه خیلی از مسافرا از ما میخوان که خودمون رو به آب و آتیش بزنیم. همین امروز یکی از مسافرا گیر داد که تو ترافیک ولیعصر بندازم تو خط ویژه و هرچی بهش گفتم طرح جمعآوری موتور هست، گوش نداد و آخرش هم گفت آقا بزن بغل من یک موتور دیگه بگیرم.»
او در ادامه میگوید:« مسافر داشتم که پشت چراغ قرمز غر زده و گفته نمیتونی یه جوری بپیچونی بری!؟ البته بخشی از عدمرعایت قانون هم به خستگی موتورسوار برمیگرده از همهچیز ازجمله وضعیت زندگی و شرایطش. تو سرما و گرما و تو این شلوغی و دم و دود اصلا کله آدم خوب کار نمیکنه؛ خودبهخود عصبانی میشی و میزنی زیر همهچیز. شغل بدیه اما چارهای نیس.»
او که کلاه ایمنی به سر ندارد، ادامه میدهد: «میگین چیکار کنیم؟ به هر حال من خودم همیشه سعی میکنم قوانین رو رعایت کنم اما فکر نمیکنم بتونم همیشه پایبند قوانین باشم چون وقتی خستهام دیگه دست خودم نیس. الان شما میگید چرا کلاه ایمنی ندارم؟ جواب من این هست؛ سردرد میگیرم؛ فکر کن هروز 10ساعت یک کلاه یک کیلوگرمی رو سرت بزاری.»
موتوری برای خودشان ادبیات خاصی دارند و بیشتر با ادبیات کوچه بازاری صحبت میکنند. موتوری 40و چند ساله با قاطعیت میگوید که قوانین را رعایت نمیکند و ادامه میدهد:« زندگیمون شده زندگی 10تومنی. 10تومن تهرانپارس، 10تومن خزانه، 10تومن شهرک غرب و... از صبح تا شب رو این قارقارک نشستیم برای چندرغاز. نگاه قیافهام کن. معتاد نیستم اما یه دندون تو دهنم نمونده. نتونستم درستشون کنم پول نداشتم برم دندونپزشکی، حتی بیمه هم ندارم. برای یه همچین شرایطی اومدی حرف از رعایت قانون میزنی. اصلا قانون چیه؟ مگه قانون نمیگه همه باید بیمه داشته باشن و شرایط کار مناسب برای همه فراهم باشه؟ الان من با چندتا شرکت کار میکنم، پیک موتوری این شرکتهای اینترنتی هم هستم ولی بیمه ندارم؛ چرا پلیس و دولت این شرکتها را رو مجبور نمیکنه ما رو بیمه کنن؟ چرا به ما کلاه ایمنی اضافه نمیدن تا به مسافرهایی که جابهجا میکنیم بدیم تا اگر حادثهای پیش آمد، حداقل خسارتش کمتر بشه؟ این درست نیست که فقط فشار روی موتورسوار باشه!»
تشویق به جای برخورد
به خاطر شرایط دشوار اقتصادی مسافرکشی با موتور به شغل دوم خیلیها تبدیل شده است. مثل بازنشستهها، کارگران تولیدیها، فروشندههای پارهوقت و حتی دانشجویان. این افراد که بهصورت موقت وارد این شغل شدهاند بیش از افرادی که بهصورت دائم کار میکنند به قوانین و مقررات پایبند هستند. آقای مهرانی بازنشسته تامیناجتماعی است. او کمی مانده به غروب آفتاب در چهارراه ولیعصر کنار نردههای جلوی ایستگاه مترو ایستاده و میگوید: «روزی 4تا 5ساعت با این موتور کار میکنم و تا به حال خلافی از من سر نزده. به هر حال هرچه قوانین رو رعایت کنم به نفع خودمه چون آسیب نمیبینم، برای همین هم همیشه کلاه ایمنی روی سرم میگذارم و از اول هم با مسافر طی میکنم که نه خبری از خط ویژه هست و نه سرعت زیاد.»
وحید دانشجوی سال سوم معماری هم که کمی آن سوتر روی ترک موتورش نشسته میگوید که برای تامین شهریه دانشگاه کار میکند و در پاسخ به این سؤال که آیا قوانین را رعایت میکند یا خیر میگوید: «قوانین رو رعایت میکنم. اصلا مادرم به این شرط اجازه داد پشت موتور بشینم که حتما کلاه ایمنی بذارم و تند هم نرم؛ شاید باور نکنید هر روز برام صدقه کنار میگذارد و روزی چندبار هم زنگ میزند و استرس دارد که اتفاقی برایم بیفتد.» او در پاسخ به این سؤال که چطور میتوان موتورسوارها را به رعایت قوانین تشویق کرد، میگوید: «رعایت قانون از سوی موتورسوارها با طرح جمعآوری و انتقال موتورها به پارکینگ اتفاق نمیافتد؛ بهنظرم بهتر است راههای تشویقی و حمایتی رو درنظر بگیرند؛ مثلا موتورسوارها رو بیمه کنن و بعد بگویند هر موتورسواری که سه تا تخلف بزرگ کرد بیمهاش رو قطع میکنیم یا کارهایی از این دست که حتما بهتر جواب میدهد.»
روز کمکم به پایان میرسد و با تاریک شدن هوا انگار همه موتورسیکلتها با هم روشن شدهاند. طول و عرض خیابان مملو از موتوریهایی هست که سعی دارند ترافیک را دور بزنند، عده زیادی از آنها خلاف جهت خیابان حرکت میکنند و این هرج و مرج در میان این حجم آلودگی صوتی، شهر را به عقبنشینی وا میدارد.
یکی از موتورسواران پیشنهاد میدهد: رعایت قانون از سوی موتورسوارها با طرح جمعآوری و انتقال موتورها به پارکینگ اتفاق نمیافته؛ بهنظرم بهتر است راههای تشویقی و حمایتی رو درنظر بگیرند؛ مثلا موتورسوارها رو بیمه کنن و بعد بگویند هر موتورسواری که سه تا تخلف بزرگ کرد بیمهاش رو قطع میکنیم یا کارهایی از این دست که حتما بهتر جواب میده.