سرزده آمد. صورتش از خستگی چروک افتاده بود. چشمهایش گود رفته بود. لابهلای موهای درهم ریختهاش و بادگیر نوک مدادیاش پر بود از شن. می دانستم از راه دوری آمده و شام نخورده. نشسته بود جلوی در و داشت بند پوتینش را باز می کردم. رفتم آشپزخانه تا غذا گرم کنم. وقتی برگشتم، دیدم همان طور نشسته، خوابش برده. آرام دست بردم سمت پوتینش.خواستم از پایش دربیاورم، از خواب پرید. پوتینهایش را درآورد، جورابهایش را هم. رفت و آبی به دست و صورتش زد. سفره انداختم و غذا را کشیدم. هنوز قاشق اول را نخورده، صدای لیلا بلند شد. تا بروم برگردم طول کشید؛ لب به غذا نزده بود. گفتم: «اِ... چرا غذات رو نخوردی؟» لبخند ماتی روی لبش نشست و گفت: «منتظر موندم برگردی باهم بخوریم.»
تنها زیر باران؛ روایت زندگی شهید مهدی زین الدین به قلم مهدی قربانی و در 311 صفحه، حاوی خاطرات خانواده، دوستان و همرزمان فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب، شهید مهدی زین الدین است.
آرام توی تابوت خوابیده بود. درست شبیه همان جوانی که قبل از خواستگاری در خواب دیده بودم. قرآن را از کیفم درآوردم و گذاشتم روی سینهاش. نگاه به صورتش کردم؛ مثل ماه میدرخشید. وقتی از نقطههای کبود روی صورتش پرسیدم، گفتند: «جای سنگریزه است، با صورت زمین افتاده.» مهدی، من و لیلا را با همه مهربانیها، خندهها، و دلتنگیهایش گذاشته بود و رفته بود؛ تنهای تنها، زیر باران.
شهید مهدی زینالدین
فرمانده لشکر 17 علیبنابیطالب(ع)
تولد: 18 مهر 1338، تهران
شهادت: جاده بانه-سردشت، 27 آبان 1363
مزار: گلزار شهدای علیبنجعفر