روزنامه سازندگی - رسول جعفریان (عضو پیوسته فرهنگستان علوم): چندی پیش فرصتی پیش آمد که در سفری از چند شهر کشور هلند از جمله شهر لایدن که قدیمیترین دانشگاه این کشور در آن قرار دارد بازدیدی به عمل آید. از آن پس تا به امروز این مسأله بهطور مداوم مرا آزار میدهد که چطور یک دانشگاه کوچک در یک شهر کوچک در لایدن، میتواند شانزده برنده جایزه نوبل داشته باشد، اما نه فقط ایران، بلکه مجموعهای عظیم از کشورهای اسلامی، تنها دو بار آن هم نصف و نیمه، جایزه نوبل دریافت کرده باشند.
شاید کسی بگوید جنس ما آدمها در این سو و آن سوی عالم یعنی شرق و غرب متفاوت است. پذیرفتن این امر مشکل است، چرا که ایرانیان فراوانی هستند که در حال حاضر در کشورهای غربی، در جایگاههای علمی خوبی قرار دارند. ممکن است گفته شود این جایزه نوبل و امثال اینها، یک دروغ برساخته استعمار است، کما اینکه کسانی این مطلب را هم گفتهاند.
در این باره زیاد میشود گفت و حتماً این مساله باید پاسخی داشته باشد. تا وقتی جواب درستی برای این سوال پیدا نکنیم، نباید از پای بنشینیم. ما باید دریابیم گیر کار ما در کجاست که نمیتوانیم یک تکان علمی محکم به خودمان بدهیم.
در این زمینه، مطالب زیادی طی این دو قرن گفته شده است. بخش مهمی از این مباحث، حتى در غرب هم محل توجه بوده و آنها از زاویه درک چگونگی تحول علمی در آن نواحی، در این باره تأمل کردهاند. بحثهای فلسفی، تاریخی، و حتی دینی. در ایران هم این بحثها شده است، چنانکه بسا بحث از "علم دینی" هم یکی از همان راهحلهایی است که مطرح شده است.
البته این نظریه گوشه چشمی به این هم دارد که شکلگیری یک انقلاب علمی در این جا، نباید مثل غرب باشد و اینجا باید نظریات خاص خود را داشته و منطبق با دین باشد.
در اینجا روی یک نکته میخواهم تکیه کنم و آن اینکه ما هم کم کار نمیکنیم. هم دانشگاه به اندازه کافی داریم، هم کتاب زیاد مینویسیم، هم ناشر فراوان داریم، هم مجلات علمی پژوهشی و هم موسسات فرهنگی و تحقیقاتی. به اصطلاح جاری، تولید علممان بدک نیست، و سالانه هزاران کتاب و مقاله انتشار میدهیم. این مسأله جدید هم نیست. ما در دوره قاجار هم زیاد نوشتیم.
آثار فراوان و بیشمار. اما یک نکته هست، اینها در چه چارچوبی نوشته شده، بیشتر در چه موضوعاتی بوده، و از علم و تحقیق و نوپژوهی چه بهرهای داشته است؟ ما تحت سیطره چه اصولی از نظر علمی، چه ساختاری از نظر فهم فلسفی، و چه دیدگاه شناختشناسانه، به مباحث و موضوعاتی که باید بپردازیم، قرار داریم؟
زمانی که کتابی از یک شیخی مذهب دوره قاجاری را تصحیح میکردم، نویسنده یک مطلب مهم را مطرح کرده بود. او گفته بود که به ما شیخی مذهبها، ایراد میگیرند که مطالب نو میگوییم و حرفهای تازه میزنیم. نویسنده آن کتاب راست میگوید، شیخیها کتابهای بزرگی مینوشتند، انبوهی از رسائل و متون و آثار چندجلدی. در این آثار حرفهای نو هم میزدند.
نویسنده آن کتاب، محمد حسین ممقانی، در سال 1285 ق یعنی 150 سال پیش میگوید، این چه اشکالی دارد که ما مطالب زیاد بنویسیم و حرف نو بزنیم. مگر در غرب این همه کتاب جدید و راه و رسم تازه درست نکردهاند. مگر همیشه باید آدم، حرفهای کهنه و قدیمی بزند؟ پاسخ ممقانی این است که در غرب هم، کلی کار تازه شده است، اما کسی آنها را بد نمیگوید و تازه پادشاهان آنها، از نویسندگان و مبدعان حمایت هم میکنند.
"شکی نیست چنانچه تصرّفات اهل این زمان را میبینیم، در مآکل و مشارب و عمارات و باغات و فروش و ظروف و اسباب و آلات حرب و صنعتها و حرفتها و کشتیها و عرّادهها، تصرفات عجیبه و غریبه میکنند که پیشتر اسمی و رسمی از آنها در میان عامه مردم نبود؛ مگر اصول آنها که اهل این زمان همان اصول را در دست گرفته، تصرفها در آنها میکنند که الى الان به ذهن احدی نرسیده بود.
چنانچه الان در فرنگستان کارخانهها از برای بافندگی چیت و کرباس و حریر و سایر اقمشه اختراع کرده و از برای آنها اسباب و آلاتی گرد قرار دادهاند که همه به یکجا میچرخند، و یک دفعه به حرکت میآیند؛ بهطوری که هم حلاجی میکند، و هم میریسد و هم میبافد، و این کار هر بافنده و حلاج نیست؛ و همچنین در صنعت بخاری، کشتیهای بخاری درست میکنند که دو سه روزه یک ماه را طی میکند، و بالون که به هوا میرود، و سریعتر از کشتی دریایی سیر میکند، و عرّادههای بخاری که در یک ساعت ده فرسخ راه میرود؛ و تلگراف که در چند دقیقه از همه روی زمین خبر میدهد و هکذا عمل چاپ، و عمل عکس که صورت به همان هیأت در شیشه میماند و محو نمیشود.
خلاصه صنعتهای عجیب و غریب بهکار میبرند که عقول اکثری از ادراک آنها عاجز و قاصرند و اغلب صنعتکاران به همین جهت از کار افتادهاند. با وجود این، احدی از جولا و جوالباف و مکاری و سایر صنعتکاران و اصناف بازاری کاری با فرنگی ندارند و با آنها بحث نمیکنند که چرا شما این صنعتها را اختراع کرده، امر ما را فاسد و بازار ما را کاسد، و راهها را نزدیک و کارها را آسان کردهاید؛ بلکه همه آنها دیدند که این کارها بهتر و آسانتر از کارهای سابق است رفتند پی آن کار".
نکتهای که ممقانی در مقایسه تولید آثار علمی توسط شیخیه با تولیدات غرب مطرح میکند، جالب است. او نوشتههای شیخی را که از عالم هورقلیا و رکن رابع سخن میگفتند، با ساختن تلگراف و کشتی و ساعت و بالون و ... مقایسه میکند. این شگفت است. کسی نیست به او بگوید مرد مؤمن، این چه مقایسهای است؟
دیروز و امروز، شما میتوانید کسانی را داشته باشید که روزی ده خطابه ارائه دهند، دو ساعت حرف بزنند که یک مابهازای جدی در عالم واقع نداشته باشد، آسمان و ریسمان را بهم ببافند و اسمش را علم و دانش و راهنمایی خلایق به سوی تمدن بگذارند.
آنوقت آیا مقایسه کردن این خطیبان را که هر روز افاضاتشان در کلیپهای مسخره منتشر میشود، میتوان با تولیدات علمی جهان دیگری مقایسه کرد که هزار چشم ناظر آنها را کنترل میکند؟ هر چند در همه جای دنیا پرت و پلا و شبهعلم هست، اما مهم جریان غالب است.
مشکل ما در عدد تولید نشریات و کتاب نیست، مشکل ما این است که در چارچوب معارف کهنهای که به اسم فلسفه و فرهنگ اطراف دین را احاطه کرده و با عنوان تقدس اجازه کوچکترین تأملی را در آنها به ما نمیدهد. کاری که ما میکنیم این است که مرتب حرفهای قدیمی را بازتولید میکنیم. اسمش را شرح آن متون نمیگذاریم، ولی حقیقت چیزی بیش از شرح گذشته نیست.
ما عادت به تفکر نداریم، ما همان را که داریم، و البته گاه در عالم هورقلیا، بازتولید میکنیم. گاهی معقولتر و گاهی مسخرهتر. کافی است برای شناخت بازتولید، به همین کتاب اسرار الشهاده ملا آقادربندی بنگرید که چطور عاشورای ابومخنف را بازتولید میکند و حجم آن را به صد برابر میرساند. دهها بلکه صدها مثل اسرار الشهاده در آن دوره نوشته شد.
این آقای آقادربندی مرتب هم شما را توبیخ میکند که اگر در اینها تردید کنید، به جرگه ناصبیان یا جهلا و حمقا رفتهاید و کافر شدهاید، و شما جاهلید و نمیدانید و از اسرار عالم و دقایق آن خبر ندارید. اما در وقت گذاشتن، نیرو گذاشتن، صرف امکانات، و بسیاری از مسائل دیگر، دستکمی از دیگران نداریم، اما در اینجا، شبهعلم تولید میکنیم نه بیشتر. نباید بههای و هوی اطرافمان توجه کنیم.
به آنچه هم که ذیل تمدن غربی رشد میکند، مثل پزشکی نباید دل ببندیم، هر چند همان هم مهم است، ما باید به فکر خارج شدن از چارچوبهای قدیمی، دانش پوسیده و اندیشههای شکل گرفته در اطراف آن که همه چیز ما را احاطه کرده باشیم تا راهی باز شود.