باراک اوباما درک میکرد که اگر ایالاتمتحده خواستار کاهش حضور در منطقه است باید امنیت و نظم آن را نیز به دست کشورهایی نظیر ایران و عربستان بسپارد تا منافع مشترکی میان همه طرفها در حفظ امنیت منطقه ایجاد شود؛ راهکاری که در نبود آن تنها جایگزین ممکن، هرجومرج بیشتر و جنگ بیپایان خواهد بود.
به گزارش گروه اقتصاد بینالملل روزنامه «دنیایاقتصاد»، ولیرضا نصر، رئیس مدرسه مطالعات بینالمللی پیشرفته دانشگاه جان هاپکینز در مقالهای که توسط نشریه فارنافرز منتشر شد، نوشت: دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا سیاست خاورمیانه ایالاتمتحده را به یک معما بدل کرده است. او از زمان تکیه بر کرسی کاخسفید آشکارا هدف خود را کاهش حضور در منطقه اعلام میکند، اما سیاستهای وی موجب نشده است تا ثبات منطقه در پی خلأ حضور نظامیان آمریکایی با تهدید مواجه شود. در عوض واشنگتن مسیر خود را با تمرکز ویژه بر جایگزینی توافق هستهای 2015 ایران با معاهده جدیدی معطوف ساخته است تا علاوه بر برنامه هستهای بتواند فعالیتهای منطقهای ایران را نیز محدود کند.
با این حال تقلا برای نیل به چنین توافقی و قرارگیری آن در راس سیاست خاورمیانهای آمریکا تنها موجب بیثباتی منطقه و تهدید علیه منافع واشنگتن شده است.
ترامپ با تکیه بر سیاست «کمپین فشار حداکثری» علیه ایران جولان داده است تا بتواند با محاصره اقتصاد ایران مقامات این کشور را تسلیم خود سازد. با این حال در عوض تسلیم، ایران تعهد خود به توافق هستهای 2015 را کاهش داده، یک پهپاد آمریکایی را ساقط و به مواضع آمریکا در عراق نیز حمله کرده است. ایالاتمتحده نیز با ترور سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سابق سپاه قدس به این اقدامات تهران پاسخ داد.
بحرانی که متعاقب این عمل واشنگتن ایجاد شد، نشان داد که دونالد ترامپ با تصور اینکه کمپین فشار حداکثری بسیار کم هزینه خواهد بود، مرتکب یک اشتباه محاسباتی شده است. در مقابل ایران نیز توانایی لازم برای ممانعت از حمله به منافع خود را داراست و سیاست ترامپ احتمال بروز جنگی را تقویت میکند که ایالاتمتحده خواستار آن نیست.
محدودیتهای سیاست مهار ایران
سیاست مهار نفوذ ایران در منطقه زمانی در کانون رویکرد واشنگتن نسبت به امنیت خاورمیانه قرار داشت. امروز، هدف کاخسفید محتاطانه یا قابل تحمل نیست. این سیاست در رقابت با دیگر اولویتهای ایالاتمتحده نظیر رقابت با روسیه و چین است و به علاوه در استقرار ثبات مداوم در منطقه شکست خورده است. از سوی دیگر سیاست مهار ایران نمیتواند حمایت کامل عرصه سیاست داخلی آمریکا را همراه داشته باشد: در واقع ناخشنودی اذهان عمومی از تعهدات بی پایان آمریکا در خاورمیانه بود که زمانی ترامپ را واداشت تا وعده پایان دادن به آنها را مطرح کند. ایالاتمتحده باید رویکرد خود نسبت به خاورمیانه را تغییر دهد. واشنگتن در عوض تلاش برای مهار ایران میتواند برای معماری یک نظم منطقهای سرمایهگذاری کند که منجر به کاهش تنشها و ترویج ثبات خواهد شد.
حتی اگر دولت ترامپ میتوانست به یک توافق هستهای جدید با ایران دست یابد، این امر نمیتوانست نتیجهای موثر بر افزایش ثبات منطقه داشته باشد. در نهایت ترامپ با این واقعیت مواجه میشد که توافق هستهای تنها برای مقابله با رقابت تسلیحاتی است و نمیتواند موجب حل و فصل مسائل امنیتی دیگر در خاورمیانه یا تغییر در محاسبات استراتژیک ایرانیها شود.
در خاورمیانه امروز، ایران، اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و تمامی متحدان آنها وارد یک رقابت باخت-باخت شدهاند. تقلا برای دست برتر داشتن نسبت به دیگری به طرز فزایندهای رشد یافته است و موجب یک رقابت تسلیحاتی در تمامی زمینهها شامل تسلیحات مرسوم، موشکها، شبهنظامیان و ارتشهای سایبری و فناوری تسلیحاتی پیشرفته شده است.
تنها یک توافق هستهای جدید نمیتواند این رقابت را پایان و منطقه را در مسیر متفاوتی قرار دهد یا حتی درک ایران از مقوله امنیت را دستخوش تحول سازد. اما با برداشتن یک تهدید از معادلات و گشایش کانال دیپلماسی، یک توافق میتواند به ایالاتمتحده این اجازه را دهد تا حضور خود در خاورمیانه را کاهش دهد. این چشمانداز بیش از پیش استقرار یک نظم منطقهای در خاورمیانه را ضروری جلوه میدهد.
الزامات تغییر رفتار ایران در منطقه
سیاست آمریکا دههها است بر پایه این فرض استوار شده است که برای ممانعت از ورود منطقه به چرخه نا امنی، ایالاتمتحده باید به «رفتار بیثباتکننده ایران» پاسخ درخور دهد. ایران یک قدرت تجدیدنظرطلب است. این کشور نظم کنونی در منطقه را در راستای حذف خود میبیند و بنابراین بدیهی است که منابع و انرژی خود را صرف ممانعت از حذف خود کند. رفتار ایران تنها زمانی در منطقه تغییر خواهد کرد که جایگاه محکمی را در نظم منطقهای کسب کند و این خود مستلزم آن است تا بازیگران خارجی درک کنند ایران نیز نظیر ترکیه و عربستان دارای منافع مشروعی در توسعه جهان عرب است. باراک اوباما، رئیسجمهوری پیشین آمریکا زمانی به منتقدان عرب توافق هستهای ایران گفته بود که عربستان سعودی باید یک مسیر موثر را برای تقسیم منطقه با ایران و نیل به صلح با این کشور بیابد. در آن زمان رهبران عرب مشاوره اوباما را جدی نگرفتند، اما امروز این شیوه حتی منطقیتر از گذشته است.
عربستان سعودی، اصلیترین رقیب منطقهای ایران مخالف حضور ایران در ساختار یک نظم منطقهای است. ریاض سالها استدلال کرده است که ایران هیچ منافع مشروع یا تجارتی در جهان عرب ندارد. ریاض همین دیدگاه را نیز نسبت به ترکیه دارد. تهران نیز با این رویکرد ریاض مخالف است و این روزها شکافی در بلوک عرب ایجاد شده است که نشان میدهد خیالبافیهای سعودیها دروغ از آب در آمدهاند.
شورای همکاری کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس که عربستان رهبری آن را بهعنوان یک جبهه ضدایرانی در دست دارد، اکنون دچار کشمکشها و شکافهای عمیقی در نوع نگاه به امنیت منطقه است.
قطر که درپی اقدامات عربستان توسط چهار کشور عربی از سال 2017 به محاصره در آمده است، ایران را بهعنوان قدرت موازنهگر علیه فشارهای سعودی میبیند. کویت و عمان نیز نگرانیهای مشترکی با قطر نسبت به دخالتهای عربستان سعودی در امور منطقهای و داخلی خود دارند و درحال آغاز ارتباطات خود با ایران بهعنوان یک قدرت موازنهگر علیه هژمونی ریاض در جهان عرب هستند. در چنین شرایطی حتی متحد ساختن شورای همکاری علیه ایران نیز امری بس دشوار خواهد بود چه رسد به پیشنهاد واشنگتن برای تبدیل این شورا به «ناتوی عربی».
ابتکارات دیپلماتیک ایران
در چنین شرایطی ایران با سنجش فرصتهای موجود، ابتکار دیپلماتیکی را برای کاهش تنش از طریق انجام اقدامات جمعی کشورهای منطقه برای حفظ امنیت مطرح کرده است. ایران حتی پیشنهاد میکند که سازمانملل ابتکار عمل را در دست بگیرد و همان چارچوبی که در قطعنامه شورای امنیت برای خاتمه دادن به جنگ ایران و عراق استفاده شد در راه رسیدن به صلح در منطقه اجرا شود.
تا همین حالا نیز برخی از بازیگران منطقهای تلاشهایی را برای کاهش تنش در منطقه انجام دادهاند. مقامات ارشد اماراتی با مقامات امنیتی ایران دیدار کردهاند، کویتیها درحال میانجیگری بین قطر و عربستان هستند و عمان مذاکرات بین ریاض و حوثیهای یمن را تسهیل میکند. این گامها البته خفیف هستند اما نسبت به یکسال پیش که هیچ تلاش دیپلماتیکی در جریان نبود، پیشرفت محسوب میشوند.
اگرچه تشکیل ترتیبات و سازوکار امنیتی برای خاورمیانه هنوز یک هدف دور به نظر میرسد اما در کوتاهمدت کل منطقه میتواند دستاوردهای بسیار بزرگی از جانب انجام اقدامات اعتمادساز، مذاکرات دو یا چندجانبه توسط کشورها داشته باشد.