این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره تبلیغ کتاب اظهار کرد: به نظرم نویسنده مسئول تبلیغ کتابش نیست، زیرا ممکن است به ضدتبلیغ تبدیل شود؛ در واقع زمانی که خود نویسنده برای کتابش تقلا میکند شکل جالبی پیدا نمیکند. مانند این است که کسی محصولی داشته باشد و بخواهد از محصولش تعریف کند و بگوید بیایید ببینید چقدر محصول خوبی دارم.
او افزود: در گذشته اینطور نبود و شبکههای اجتماعی وجود نداشت که خود نویسنده بیاید درباره کتابش حرف بزند و از آن تعریف کند. آن زمان روزنامهها درباره کتاب مینوشتند و بحثهای جدی درمیگرفت؛ فضا خیلی متفاوت بود. حداقل در دههای که من شروع کردم از سالهای 80 به بعد، در دورهای روزنامهها موثر بودند و نقد مقوله جدیتری بود که این موضوع شیوهای از تبلیغ بود؛ درباره کتابی حرف میزدند و نظرات موافق و مخالف روی کتاب تأثیرگذار بود. الان فرم عوض شده و شبکههای اجتماعی آمده است.
رجبی تاکید کرد: البته مخالف اینکه نویسندهها کتابشان را تبلیغ کنند نیستم، زیرا نویسندهها اینجا چاره و امکان دیگری ندارند. بهنظرم این کار نویسندهها تأثیر زیادی ندارد. الان همه درباره کتابشان میگویند. تعداد نویسندههای ما هم سربهفلک میکشد و هر کسی در صفحه شخصی خود میگذارد که کتاب من در نشر فلان و درباره فلان موضوع منتشر شده است و نظر آقا و خانم فلانی درباه کتاب من. بعد ته ماجرا میبینید آقا و خانم فلانی هم کتابی مینویسند و این نویسنده هم نظری درباره کتاب آنها میگوید. این رفیقبازیها خوب نیست و حالت گروکشی پیدا میکند؛ در صورتی من در صفحهام این کار را انجام میدهم که تو هم برای من انجام بدهی. مخاطب هم کتاب را میخواند و میبیند چیزی ندارد پس بیاعتماد میشود که این چه کتابی بود که معرفی شده است. فضای غالب را میگویم؛ شاید هم اینطور نباشید.
او در ادامه گفت: اما اگر ناشر درباره کتابی بنویسد و در صفحهاش بگذارد کسی نمیتواند چیزی بگوید، زیرا ناشر موظف است این کار را بکند. ناشر موظف است درباره کتابش اطلاعرسانی و برای آن کار کند. ناشر باید از هر امکانی برای تبلیغ استفاده کند، از رسانهها کمک بگیرد، از تبلیغات شهری استفاده کند. اینها کار ناشر است و باید هم انجام دهد و کسی هم نمیگوید ناشر چرا درباره کتاب خودش حرف میزند. از طرف دیگر خیلی تاثیر سوء هم ندارد. حالا نویسنده هم در صفحه خود میگذارد و از این فضای اطلاعرسانی استفاده میکند که کتاب من منتشر شده است و ملت هم میفهمند. این موضوع عادی است، اما دور احمقانهای که گاه راه میافتد و از هم تعریف میکنند، آن خوب نیست. در واقع بدهبستان است و کار جدی انتقادی درباره فضای کتاب نیست و شاید جالب نباشد.
نویسنده «بردیا و گولاخها» درباره اینکه تجدید چاپها در مدت کوتاه چقدر واقعی است و چقدر در فضای تبلیغی قرار دارد، بیان کرد: گاهی فضای تبلیغی است و گاهی هم نویسنده کتاب زحمت کشیده شده است و به اعتبار نام نویسنده و زحمتی که کشیده ممکن است کتاب در یک ماه سه بار هم چاپ شود. نمیتوان منکر این موضوع شد. به هرحال نویسنده سرشناس شده و اعتباری دارد و کتابهایش کیفی است، پس مخاطب سراغ کارهایش میرود و آنها را میخرد؛ این طبیعی است. اما گاه شما میبینید در کتاب چیزی وجود ندارد و عدهای بازی درآوردند و کتاب را بُلد میکنند. این اتفاق افتاد است و من اسم نمیبرم.
او خاطرنشان کرد: به نظرم این تجدید چاپها طبیعی نیست. ابتدا کتاب باید در جامعه جا بیفتد تا خوانده شود. اگر نویسنده صاحبنامی باشد، مردم منتظر میمانند تا کتابش چاپ شود؛ مثلا مخاطبان میدانند که فلان نویسنده روی کتاب کار میکند و طبیعی است که در یک ماه سه چاپ بخورد، اما 40 چاپ در یک سال نرمال نیست. هرکسی را هم بگوییم میگویند، حسودیات میشود. اتفاقا خوشحال میشوم که مردم کتاب بخوانند و کتاب چاپ چهلم هم باشد، عیب ندارد، حداقل این است که مردم کتاب میخوانند و من بابت این موضوع خوشحال هستم.
مهدی رجبی با اشاره کتابهای عامهپسند اظهار کرد: جریانی در تمام دنیا وجود دارد که کتابهایی که نامش را زرد و قرمز و بنفش میگذارند مخاطب عامتری دارند، این کتابها به زمان و دقت زیادی نیاز ندارند؛ مثلا در یک نشست خوانده میشوند. مسائل این کتابها مسائلی است که قشر عام درگیرش هستند؛ مانند رمانهای عشقی یا کتابهایی که حرفهای قشنگ درباره زندگی میزنند، پارگرافهایی که مانند پست اینستاگرامی است، «زندگی زیباست»، «قدر خودت را بدان» و «اگر دلت شکسته شد، یکبار دیگر از جا بلند شو»؛ از این حرفهای انگیزشی است. این حرفها چون در شبکههای اجتماعی مخاطب دارند، مثلا 20 هزار مخاطب آن شکلی داشته و مخاطب از آنها لذت برده، زمانی هم که فرم کتاب پیدا میکنند، مخاطب خود را دارند. البته به نظرم اینها خیلی هم ادبیات نیستند، اما مخاطب خود را دارند.
او در ادامه بیان کرد: ادبیات شبکههای اجتماعی خودشان به فرم تبدیل شدهاند؛ پاراگرافها کنار هم نوشته میشود و حالا نخ نازک نیمبندی هم میانشان به عنوان داستان میآید. اینها هم مخاطبان خود را دارند و با تبلیغ فضای مجازی هم سراغشان میروند. باز هم میگویم اینها اشکال ندارد و میگویم آن هم جنسی از مخاطب است و من با این موضوع مخالفتی ندارم.
این نویسنده همچنین گفت: تأثیر سوء این موضوع (افزایش مخاطبان کتابهای عامهپسند) این است که اگر مخاطب به کتابهای اینچنینی، کتابی که راحت و ساده است، عادت کند کتابهایی را که فکر را به چالش بکشد، سخت میخواند و این موضوع باعث میشود به مرور کتابخوانهای واقعی کم شوند. سالهاست در دنیا و نه فقط ایران این مدل کتابها مخاطبان خود را دارند.
او با تاکید بر تغییر فرم تبلیغ کتاب با توجه به گسترش شبکههای اجتماعی، اظهار کرد: به نظرم چیزی که میتواند بر روی کتاب موثر باشد، تبلیغ کتابخوانی است؛ ابتدا باید تبلیغ کتابخوانی شود بعد تبلیغ کتاب؛ در غیر اینصورت تبلیغ کتاب فیک میشود و به هر دلیل بخواهند در شبکههای اجتماعی بر روی کتاب مانور بدهند، امر بیهودهای است. اما اگر تبلیغ کتابخوانی به معنای واقعی وجود داشته باشد مردم از کتاب به عنوان کالای فرهنگی استقبال میکنند. به نظرم باید زیرساختها فراهم شود و بعد از رسانهها برای تبلیغ کتاب استفاده کنند و چند نفر درباره کتاب حرف بزنند، البته کسانی که حرفی برای گفتن دارند. هزینهها هم باید معقولتر باشد تا ناشران از این فرصت استفاده کنند.
مهدی رجبی درباره اینکه تاکنون رسانهها چقدر توانستهاند به تبلیغ کتاب کمک کنند، گفت: رسانهها تأثیر زیادی دارند و تردیدی در آن نیست؛ رسانهها شامل رسانههای اجتماعی، تلویزیون و مطبوعات است. البته مسئله این است که آنها باید ابتدا دغدغه کتابخوانی را در مردم به وجود بیاروند؛ من مانند هر کار دیگری که روزانه انجام میدهم، مثلا غذا میخورم باید کتاب هم بخوانم. این چیزی است که باید در مردم نهادینه کنیم. حال اینکه تاکنون چه تأثیری داشتهاند، سوال سختی نیست و از میزان تیراژ کتاب مشخص است؛ ظاهرا آن تأثیر بسزا را نداشتهاند. در کشور 80 میلیونی که حداقل 14 میلیون دانشآموز دارد، تیراژ کتاب نباید 500 تا باشد. تیراژ کتاب حداقل باید 10هزار نسخه باشد، پس یکجای کار ایراد دارد و آن این است که کتابخوانی هنوز دغدغه مردم نشده است. وظیفه رسانهها هم این است که کار کنند و یا حداقل روشهایشان را تغییر بدهند.
او با اشاره به شکلگیری موجی از کتابخوانی در جامعه اظهار کرد: نمیدانم این موضوع واقعی است یا توهم است، گویا مردم به کتاب علاقهمند شدهاند و به دغدغهشان تبدیل شده است؛ البته بعضی وقتها میبینید طرف میخواهد پز بدهد که من کتاب میخوانم، کتاب میخرد، اما نمیخواند. اینکه حفظ ظاهر هم شود، خوب است.
این نویسنده سپس بیان کرد: چند وقتی هم هست که کتابفروشیهای عجیب و غریب و لوکس میبینیم، انگار در لندن قدم گذاشتهای! دلم میخواهد بدانم مخاطبان آنها چه کسانی هستند. آیا مد شده یا نه واقع موثر هستند؛ میترسم راه رفتن در کتابفروشیها هم به مد تبدیل شود؛ مثلا بگویند ما رفتیم در فلان کتابفروشی. آدم اگر بخواهد کتابی بخرد از یک کتابفروشی کوچک هم کتابش را میخرد و مهم است که کتابفروشیهای کوچک تقویت شوند. به جای اینکه شهر کتابهای بزرگ بزنیم که ساندویچ هم میفروشند و ممکن است مخاطب از لای کتابها هم رد شود، باید از کتابفروشیهای کوچک که واقعا عشق کتابفروشی دارند و حالا به خاطر شرایط اقتصادی یک به یک تعطیل میشوند، حمایت شود. اینها مهم است و مخاطب میفهمد کتاب کالای لوکس و برای بازی نیست.
او در پایان اظهار کرد: اینکه ما میگویم فلان کتاب اینطور است و نامی هم نمیبریم به این معنا نیست که با مدلی از کتاب دشمنی داریم. بهنظرم ذات کتاب به تکثرش است. خوب است که برای همه سلیقهها در جامعه کتاب باشد، اما حرف من این است که نباید کتاب دمدستی 40 چاپ بخورد و کتابی که ارزشمند است، سالی یک چاپ. این یعنی اینکه برای تبلیغ کتاب خاص فکری نشده، منظورم این نیست که بگویند بیایید کتاب بخرید شش تا 100 هزار تومان، تبلیغ زیرساختی نشده است. منظورم این است همانطور که کتابهای عامهپسند مخاطب خود را دارند، کتابهای ارزشمند هم مخاطب داشته باشند و به همان اندازه تبلیغ و تجدید چاپ شوند. آن زمان میتوانیم بگوییم بهبه چقدر خوب که همه سلیقهها پوشش داده میشود. کل حرف من این است که همه سلیقهها پوشش داده شوند و برای همهشان کار فکری شود که ارزشمند است. کتابهایی که مخاطب عام دارند، به تبلیغ نیازی ندارند، اما درباره کتابهایی که تبلیغ اندیشه میکنند باید کار فرهنگی شکل بگیرد.