این داستاننویس در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت ادبیات داستانی در سال 98 و تاثیر وقایع اجتماعی بر آن اظهار کرد: اتفاقاتی که در جامعه میافتد، ناگزیر وارد زندگی میشود و هنر، ادبیات و فرهنگ را نیز متاثر میکند. مضاف بر این اگر اتفاق خیلی هولناک باشد، مردم را تحت تاثیر خودش قرار میدهد و همه اینها شاخصههای خیلی مهمی است که نباید از آنها غافل شویم.
او افزود: وقتی تاریخ جهان را مطالعه میکنیم، در خیلی از کشورها از قرون وسطا تا امروز مصبیتهایی شبیه کرونا مثل طاعون و تیفوس همیشه بوده است. اما امروزه در قرن بیست و یکم این اتفاق واقعا حیرتانگیز است، با اینکه جهان در پزشکی خیلی پیشرفت کرده و امروزه نسبتا همهچیز مدرن شده، واقعا حیرتانگیز است که ما دچار بنبستهایی شدهایم که از قرون وسطی هم خیلی بدتر است. انسانی که درگیر این ماجراها است به تبع نمیتواند به چیزهای دیگر فکر کند، اولین مسئله خیلی مهم برایش این است که از این مخمصه و بنبست چگونه خودش را نجات دهد، این تنها فکری است که نمادین و وارد ادبیات، سینما و تئاتر هم میشود و همه را متاثر میکند. ما الان در شرایطی قرار گرفتهایم که باید خیلی مراقب خودمان باشیم، چون تاریخ فردا را آدمهایی مثل ما خواهند نوشت، اینها دغدغههای یک نویسنده است برای فردایی که نمیداند به چه شکل خودش را نشان میدهد.
آرام با بیان اینکه آنچه آدمها را به هم پیوند میدهد دنیای مجازی است گفت: در این دنیای مجازی میتوان جریانهای ادبی، هنری و فرهنگی را پیگیری کرد. علاوه بر این، روزنامههای مستقل هم رسانههایی هستند که میتوان به آنها اطمینان کرد.
این نویسنده به ترافیک چاپ کتاب در سالی که گذشت اشاره و بیان کرد: سال 98 سالی بود که کتابهای خیلی زیادی چاپ شد و ترافیک چاپ کتاب خیلی بالا بود. اشاره نمیکنم که این کتابها خوب بودند یا بد اما به هر صورت با مشکلات کاغذ، ممیزی و ... که سر راه چاپ اغلب کتابها بود توانستیم با چندین کتاب شاخص در ادبیات داستانی روبهرو شویم که اغلب نشاندهنده این بودند که نویسندههای جوان تقریبا توانستهاند راه خودشان را پیدا کنند و با قدرت این راه را ادامه دهند تا ما بتوانیم شاهد ادبیات داستانیای باشیم که متکی به جامعهای است که مردم در آن زندگی میکنند.
او سپس در پاسخ به سوالی درباره وضعیت نقد ادبیات داستانی در سال 98 اظهار کرد: متاسفانه وضعیت خیلی بدی داشتیم. منتقدان خوب ما که حالا سن و سالی از آنها گذشته است، اصلا به سمت و سوی ادبیات نمیآیند، به این دلیل که برخی از منتقدان متعهد هستند و نسبت به ادبیات رسالت دارند و اگر بخواهند کتابی را نقد و بررسی کنند یکی از شاخصههایشان این است که کتاب را به درستی آنالیز کنند. ولی از آنجا که متاسفانه طیف وسیعی از این ادبیات دست ناشرانی افتاده که کتابسازی میکنند و اغلب این ناشران منتقدان خودشان را هم دارند و سعی میکنند از کتابهایی که چاپ میکنند، نقد مثبت دریافت کنند؛ این یکی از مصیبتهایی است که به آن گرفتار شدهایم.
احمد آرام ادامه داد: به همین دلیل است که ما در دهه 70 ادبیات استخواندار، شکیل و بسیار خوبی همراه با شخصیتپردازیها و فضای خوب داشتیم. اما همینطور که به سمت دهه 80 و حالا دهه 90 آمدیم، اهمیت شخصیتسازی در داستان، اهمیت پیوند و فضاسازی کمرنگ میشود و از طرفی اغلب کتابهایی که این روزها توسط نسل دهه 60 یا حتی برخی مواقع نسل دهه 70 نوشته میشوند، داستانهایی هستند که خیلی به هم و به فیلمها و سریالهای سینمایی شباهت دارند و متاسفانه میتوانم بگویم گاهی میتوانیم دیالوگ فیلمها را در این داستانها پیدا کنیم. اغلب این داستانها نه تنها راه و چاهی به مخاطب نشان نمیدهد بلکه بعضی خیلی هم گمراهکننده است.
نویسنده «اگر تکانم بدهی بیدار میشوم» همچنین گفت: در این میان این منتقد متعهد است که میتواند کارها را نقد و بررسی کند، ولی امروز به دلیل لابیها و گروههایی که وجود دارد، اگر یک منتقد بخواهد کاری را درست آنالیز کند به سختی مورد هجمه قرار میگیرد و این باعث میشود حتی آثار خودش هم به خطر بیفتد. به همین علت است که ما وقتی به نقد معاصر در دهه 80 نگاه میکنیم میبینیم که اینها اصلا نقد نیستند و تماما ستایش هیچ هستند و این دردآور است که نمیگذارند ادبیات ما رشد کند.
آرام در حالی که معتقد است نقد نگرش بیرحمانه نسبت به چیزی است که نباید وجود داشته باشد، افزود: اگر نقد دهه 80 را با دهه 40 مقایسه کنیم، متوجه میشویم که اینها اصلا نقد نیست، ولی نویسنده نقد امروز را پرچم خودش قرار میدهد و به همین دلیل نسل به نسل به دست هم نگاه و از هم تقلید میکنند که بعد از چند مدت با همان کتاب اول جوانمرگ میشوند.
او به اینکه دنیای مجازی جوانها را متوهم کرده است اشاره کرد و گفت: این وهم باعث شده فکر کنند که هرگز اشتباه نمیکنند، درحالی که من وقتی داستان مینویسم اول از همه به این فکر میکنم که در این داستان چه اشتباهی مرتکب شدهام. اما اغلب جوانان این کار را نمیکنند و هرچه منتشر میکنند ملکه ذهنشان میشود، برای همین است که در دهه 80 ما به اندازه انگشتان دو دست هم کتابهای خوب نداشتهایم.
این داستاننویس در پایان با اشاره به اهمیت داستان در دنیای معاصر خطاب به جوانان علاقهمند به داستاننویسی بیان کرد: نویسندگان کمسنی هستند که یک یا دو کتاب بیشتر ندارند و کلاس و کارگاه داستاننویسی برگزار میکنند، اما خروجیهای خوبی ندارند. کسی که قرار است مدرس شما باشد حتما باید نویسنده موفقی باشد، برای همین در انتخاب کلاس و کارگاه مناسب بسیار دقت کنید.