آمریکا طی دو سده «از کاهکشی به کهکشان شد.» ژاپن از حصار سنتی اعصار و قرونش با انقلاب میجی بیرون جهید و با آنکه در جنگ جهانی ویران و خاکستر شد، دوباره ققنوس وار پر کشید و سومین اقتصاد جهان شد و اما ایران در قرن سیزدهم اسیر خرافه حاکم بر تفکر مردم و زندانی حاکمان بیمسوولیت بود و این دو اجازه تحول فکری نمیداد. آب خزینه مملو از بیماریها و آفتها را مردم معتقد بودند ثواب دارد مینوشیدند؛ آبی که با ادرار و خون و چرک زخمیها و کهنه حیض و کچلی و تراخم به رنگ کهربایی بود. این مردم وقتی بلای وبا و طاعون و ... سراغشان میآمد، از بیمدیریتی حاکمان لت و پار میشدند. جنازهها در معبر و گذر بر زمین میماند تا خوراک سگ و کفتار و شغال شود. اوراق تاریخ آکنده از این قتل عام مدام است، این سطور مختصری از تاریخ این بلایا و جهالت مردمان و جنایت حاکمان ارائه داده است: سالی نبود که قحطی، آبله، وبا، طاعون، سل، مالاریا، حصبه و ... بسیاری را نکشد. عدم مدیریت دولت ناتوان قاجاریه و ناآگاهی مردم در پیشگیری از بیماریها نیز بر مرگومیرها میافزود. مردم خودخواهانه بهفکر خود بودند و بیاعتنا به جمع. بر عکس اروپاییان که متوجه شده بودند، منافعشان در جمع است با خرد جمعی به مبارزه با بیماری واگیردار میپرداختند. گوبینو مینویسد: «مردم چنان میمردند که گویی برگ از درخت میریزد، یک سوم سکنه تهران مردند.» امیرکبیر در این دوره یک استثناست. او از طریق آبلهکوبی اجباری و قرنطینه کردن راه موفقی پیمود، اما دولتش مستعجل بود و بعد از او دوباره همان وضع گذشته حاکم شد.
عوامل موثر در شیوع بیماریهای مسری
1. اولین عامل رعایت نکردن بهداشت عمومی و فردی بود. «.... در محلات قدیمی و بازار، آب در وسط کوچهها در جوی تنگ کمعمق سرپوشیدهای جاری است و هرچند قدمی سوراخ گشادی در آن ترتیب دادهاند که هر خانه از آنجا آب میبرد و اکثر اوقات اشیای آلوده خود را هم در آنجا میشویند به علاوه کثافات کوچه و راه هم از همان جا داخل آب میشود. حال آبی که مردم بدبخت محلات دور از مرکز تهران مینوشند، معلوم است که چیست» (فلور، 1386: 230). «کثافت و عدم مراعات قواعد حفظالصحه به درجه زیادی وجود داشته است مجاری آبها تمام آلوده به کثافات و یخچالهای عمومی که در چند نقطه داخل شهر وجود داشت یک قسم مردابهای عمیق و متعفن بود» (بهرامی، 1344: 47). مردم انواع کثافات را در نهرها میریختند: «فضولات سگ، گربه، گاو، شتر، اسب، قاطر، الاغ، گوسفند، اطفال، انسان، آبهای ماست گندیده، آب پنیر، هندوانه، خربزه گندیده، آب دیزیپزی و صابونپزی» (آدمیت و ناطق، 1356: 273) اسفناکتر آن زمانی بود که مثلا مردهای (فووریه، 1362: 398) و دردناکتر اینکه مردهای مبتلا به وبا نیز در همان آبی شستوشو میدادند که در قسمتهای پایینتر فرد دیگری مشغول نوشیدن آن بوده است.» یکی از زواری که از مشهد آمده بود مقداری از لباسهای یک نفر حاجی را که در آنجا یا در بین راه مرده بود در آب روانی شست و طولی نکشید که وبا در خانههای مجاور و بعضی از نقاط دورتر بروز کرد(همان). «مردم در آب جاری هزار جور چیز میشویند و در خانهها همان آب را مینوشند.» (آدمیت و ناطق، 1356: 259)
2. عامل دیگر بیاطلاعی و بیسوادی مردم بود. چند نفرى به خیال اینکه با عنصرى دیوانه و متجاوز روبهرو شدهاند در کوچهها میدویدند و فریاد برمیآوردند، این ناخوشى پدر سوخته کجاست؟ جرات دارد بیاید جلو تا حساب اش را برسیم و گاه از سحر تا شام با دسته توپچیان به کوه میرفتند تا با غرش توپ و صداى شیپور، همراه فریاد هزاران نفر، وبا را از خود برانند و این حالت دهشت نفرت بارى بر آن میافزود.» (سفرنامه فریزر، صص 44 تا 50) مردم نسبت به ابتداییترین اصول بهداشتی ناآگاه بودند. دکتر مهدی قدسی رئیس انستیتو پاستور مینویسد: «من به چشم خود دیدم که آدم آن خانه لگن بیمار حصبهای را در آب جاری قنات میشست درحالیکه ظروف آشپزخانه در همان آب برای نظافت روی هم ریخته شده بود. این بود رفتار مردم آن زمان با آب قناتهای شهر تهران و چنین بود رفتار قناتها با مردم» (سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 240).
3. عامل دیگر که مراکز شیوع بیماری بود حمامهای سطح شهر بود. به جز تنی چند از اغنیا که از حمامهای خصوصی استفاده میکردند باقی مردم در حمامهای عمومی استحمام میکردند. حمامها با خزینههای آب گرم و سرد پذیرای عموم مردم چه سالم و چه ناقلان بیماریها بود. چون مبتلایان به انواع بیماریهای مسری بیهیچ مانعی وارد خزینه میشدند و هیچ مقررات ثابتی برای این مرکز بهداشتی وجود نداشت، آب خزینه حمامها هم در سال یک یا دو بار تعویض میشدند (نجمی، 1370: 439) در نتیجه، شست و شو در این گونه حمامها شخص را در ابتلا به زخمهای جلدی شدیدا تهدید میکرد. فووریه کوچههای تهران را بینهایت کثیف وصف میکند (فووریه، 1362: 228).
4. عامل تسریع شیوع بیماریها مسری حمل جنازهها از شهری به شهر دیگر، آن هم در کاروانها و بهوسیله زوار بود. جنازهها باید به شهری مذهبی (قم، کربلا یا نجف) حمل میشد.
5. عدم دسترسی مردم به پزشک حاذق و آشنا به روشهای جدید درمان بود. در شهر قم، در 1336ق. مطبقه(تب نوبه) و محرقه (تیفوئید) شیوع یافت، تنها یک نفر دکتر در شهر قم است که البته خود او نیز در این گیر و دار دچار بیماری شده است (سند شماره 30) در ورامین، طبیب شهر سواد خواندن و نوشتن نیز نداشته، اما باز هم به طبابت میپرداخت (سند شماره 32). در 1309خ. در گواتر بیماری مسری شیوع یافته بود، طبیب بندرعباس حاضر به حضور در منطقه آلوده نمیشود.
6. مهمترین عامل، بیتوجهی اولیای امور بود. «اولیای امور به امور بهداشتی رسیدگی نمیکردند، وضع حفظالصحه عمومی بسیار مغشوش بود.» (آدمیت و ناطق، 1356: 259). در 1262ق./ 1846م. با شیوع وبا بلافاصله محمدشاه و درباریان شهر را ترک کردند و به روستاهای اطراف پناه بردند (الگود، 1386: 549). 1283ق./ 1866م. این بار مرکز بیماری مشهد بود، تلفات به روزی 100 تا 120 نفر نیز میرسید (سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 205). با اینکه مرکز بیماری مشهد بود باز حاکم تهران حاضر به جلوگیری از ورود کاروانی که از مشهد به تهران میآمد نشد و بیماری در تهران نیز شیوع یافت. باز ناصرالدین شاه و درباریان به خارج از شهر گریختند، در مشهد، جلالالدوله پسر شاه و حاکم خراسان نتوانست از وبا خلاصی یابد و مرد(الگود، 1386: 568).
آبله
امیرکبیر آبله کوبی را اجباری کرد و قرنطینه کردن را راه موفق میدانست. «زمانی که پولاک از دارالفنون به اصفهان و قم مسافرت میکند، درمییابد که بیش از نیمی از کودکان و غلامان این منطقه بر اثر آبله از بین رفتهاند.» (پولاک، 1361: 403). آبله هم به جمع دیگر بلایا پیوست و جان مردم تهران را تهدید کرد(سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 205).
آنفلوآنزا
در 1249ق./ 1833م. آنفلوآنزا نیز در تهران همه گیر شد. تلفات این بیماری را تا دهها نفر نوشتهاند. «اجساد مردگان و بیماران درحال مرگ در گوشه و کنار خیابانها افتاده بود و وضع مردم حتی از ایام طاعون و وبا نیز اسفناکتر بود. علاوه بر اینها، نان کمیاب و گوشت غیرقابل خوردن شده بود و بیم یک قحطی وسیع عمومی کاملا در میان بود.» (الگود، 1386: 519). از دیگر بیماریها آنفلوآنزا بود که، در 1297خ./ 1918م. بعد از جنگ انگلیسیها با قشقاییها مردم را غافلگیر کرد و به تلخترین و ناگوارترین شکل در فارس ظهور کرد و یک پنجم جمعیت را از بین برد، یعنی از پنجاه هزار نفر جمعیت شیراز ده هزار نفر تلف شدند. سرپرسی سایکس در ادامه مینویسد ذکر این مطلب شرمآور است ولی باید گفت که مقامات ایرانی کفن را احتکار کرده و مردم هم ناامیدانه به سوی مساجد گریخته و در آنجا جان میسپردند. تلفات انگلیسیها هم به بیش از 600 نفر رسید (سایکس، 1368: ج2/ 716) در 1308ق./ 1889م.وبا در تهران شیوع یافت. (فووریه، 1362: 215) یکسال بعد هم آنفلوآنزا در تهران شایع شد و شکوهالسلطنه مادر ولیعهد نیز به این مرض مبتلا شده بود. یحییخان مشیرالدوله، وزیر تجارت و عدلیه، به همراه عدهای دیگر مبتلا شده و فوت کردند. ناصرالدین شاه هم بر اثر رفت و آمدها به این بیماری مبتلا شد (همان: 236.) آنفلوآنزای اسپانیایی سال 1918 شایع شد و تا ژوئن 1920بین ١٧ تا 5٠ میلیون تن را در جهان کشت. ایران بالاترین آمارهای مرگ (910.400 تا 2.431.000) را داشت. بیشترین کشته در کرمان بود. نیروهای روس، بریتانیا و عثمانی از شمال و جنوب و غرب آن را وارد ایران کردند. تهرانیها به آن مرض باد گفتند زیرا وقتی آنفلوآنزای اسپانیایی در تهران شیوع یافت همزمان بادهای شدید میوزید. بعضی از مردم به مکان مقدس میرفتند تا آنجا بمیرند.
حصبه و تیفوئید
به جز وبا، طاعون، حصبه و تیفوئید که جان بسیاری از اهالی این سرزمین را گرفت، باید از آبله نیز یاد کرد که در «مرگومیر فراوان کودکان و همچنین در تقلیل جمعیت ایران سهم اصلی و اساسی را به عهده داشت» (پولاک، 1361: 465).
دیفتری
در قدیم خُنّاق میگفتند و آن بیماری حاد باکتریایی دستگاه تنفسی است. در این زمان (1290ق.) دیفتری هم در تهران جان عدهای از مردم بیدفاع را گرفت (الگود، 1386: 572).
طاعون
البته در این سال طاعون هم به مردم بیدفاع هجوم آورد... به فاصله یک هفته در شهر شیراز 60 هزار نفر (سیف، 1373: 232) به کام مرگ کشیده شدند. از این سال به بعد ایران تقریبا هر سال درگیر وبا یا طاعون یا آبله بوده و فرصتی برای ترمیم زندگی بهدست نمیآمد. هنوز کشور از زیر صدمات وبا و زلزله ویرانکننده ایالت فارس کمر راست نکرده بود که دوباره طاعون بزرگی از بغداد وارد ایران شد. ابتدا مرزهای غربی چون کرمانشاه درگیر طاعون شدند (همان)، سپس شهرهای دیگر. شیوع طاعون در گیلان طی چند هفته نصف جمعیت رشت را، بالغ بر 40 هزار نفر، هلاک کرد (سرمدی، 1378: ج2/ بخش اول، 213) در تبریز نیز طاعون شایع شد و حدود 30 هزار نفر را تلف کرد (الگود، 1386: 515). جمعیت بوشهر را، در 1244ق./ 1828م. حدود 20 هزار نفر تخمین میزدند که در 1246ق./ 1830م. بر اثر طاعون بزرگ در طول دو ماه یکسوم جمعیت شهر نابود شد. پیامد طاعون در آذربایجان خالی شدن سکنه بود (سیف، 1373: 240)، این درحالی بود که نه ایران و نه کشورهای همسایه هیچکدام حاضر به انجام دادن اقدامات بهداشتی نبودند. «طاعون 1830م. به راستی فاجعهای عظیم بوده است» (سیف، 1373: 233) طاعون که مرکزش عراق بود بهوسیله زوار عتبات عالیات به ایران وارد شد. از 1293ق./ 1876م. به مدت سه سال پیاپی طاعون در مرزهای ایران ظاهر شد. برای چهارمینبار شدت طاعون به قدری زیاد بود که در شوشتر 1800نفر را از پا درآورد (الگود، 1386: 572). در 1294ق./ 1877م. طاعون در رشت خسارت رسانیده و کشتار عظیمی به راه انداخت... (سرنا، 1363: 337). علت این انکار خاطره تلخ هجوم طاعون، در 1248ق./ 1832م. بود که خسارت بسیاری به بار آورده بود، در کمتر از چهار هفته جمعیت به یکدهم تنزل کرد (همان: 338). طاعون از کشورهای همجوار وارد خاک ایران میشد. «طاعون هیچگاه در مملکت ایران پا نمیگیرد...» (پولاک، 1361: 502). در سالهای 1244-1246ق/ 1830-1829م طاعون از عثمانی به ایران وارد شد.
قانقاریا
قانقاریا یا سیاهمُردِگی فساد و عفونتی است که در قسمتی از ماهیچه یا استخوان پیدا شود و آن را سیاه و فاسد کند. (فرهنگ فارسی معین. قانقاریا یک عفونت جدی و شدید است که ممکن است منجر به قطع عضو و حتی مرگ شود. بر اثر قانقاریا پای یکی از مقامات دربار ناصرالدینشاه را قطع کردند. ستارخان در درگیری پارک اتابک پایتخت، (اول شعبان سال 1328 قمری/ 16 مرداد ماه سال 1289 شمسی/ 8 اوت سال 1910 میلادی) تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. زخم تبدیل به قانقاریا شد و از این بیماری چهار سال(28 ذیحجه سال 1332 قمری/ 25 آبان ماه سال 1293 شمسی/ 16 نوامبر سال 1914) رنج برد و عاقبت درگذشت.