ماهان شبکه ایرانیان

شکارچی ارتشی تانک‌های بعثی چه کسی بود؟

یکی از دعاهایم هنگام شکار تانک این بود: «خدایا حالا که این تانک‌ها را منهدم می‌کنم اگر کسی بی‌گناه داخل تانک است سببی ساز که به دست ما کشته نشود». ا

شکارچی ارتشی تانک‌های بعثی چه کسی بود؟

به گزارش ایسنا، هرسال به مناسبت‌های مختلف مانند روز ارتش یا هفته دفاع مقدس بخشی از ایثارگری‌ها و فداکاری‌های  رزمندگان ارتش برای ملت ایران بازگو شده است. در میان این روایت‌ها، برخی از رویدادها چیزی شبیه افسانه و رکوردشکنی در طول تاریخ جنگ‌ها به حساب می‌آید.

یکی از اسامی ماندگار در دوران دفاع مقدس «سرهنگ جانباز ارتشی رفیع غفاری» است؛ رزمنده‌ای که مایه مباهات و افتخار نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است. او  در طول هشت سال دفاع مقدس، علی‌رغم چند بار مجروح شدن، توانست یک‌تنه و جسورانه «142 تانک» و «51 نفربر زرهی» دشمن بعثی را منهدم کند.

اگر چه به طور اجمالی برخی از کارهای این قهرمان ارتشی نقل شده است اما به مناسبت «روز ارتش» مروری بر زندگی سرهنگ رفیع غفاری خواهیم داشت. این ایثارگر ارتشی ثابت کرد که با تکیه بر آموزش در زمان صلح و اعتقاد به قدرت الهی، می‌توان در زمان جنگ دشمن را به تسلیم واداشت. در دوران دفاع مقدس، در مدت کمتر از چهار سال، توانست در هفت مرحله به افتخار ارشدیت نائل شود و در هر مرحله نیز یک درجه ترفیع بگیرد.

روایت پیش رو در کتاب «تانک شکار رفیع» به چاپ رسیده است: «رفیع» دلاورمردی است که در طول جنگ تحمیلی و مقاطع سرنوشت‌ساز نبرد، با اتکا به نیروی ایمان، اعتقاد و یاری جستن از خداوند، آموزش صحیح، انضباط خاص نظامی، وجدان قوی و استفاده از تکنولوژی روز و با شجاعت هرچه تمام تر، در طول نزدیک به چهار سال، نزدیک به 142 تانک دشمن را منهدم کرد؛ به عبارت دیگر یک مرد جنگی با استفاده از امکانات موجود و در دسترس، توانست امکانات تسلیحاتی و نیروی انسانی را از چنگ دشمن خارج کند. در لحظه های حساس، طرح های تاکتیکی دشمن را با رزم دیگر همرزمان به هم ریزد و تیپ ها وگردان های زرهی را مجبور به عقب نشینی و فرار کند.

«رفیع غفاری» متولد سال 1326 روستای آچاچی شهرستان میانه است که در طول جنگ و عملیات های بزرگی مثل فتح المبین و بیت المقدس افتخارات بزرگی به ارمغان آورد. در ادامه خاطره‌ای از زبان این شکارچی تانک را می‌خوانیم:

شبانه کلیه وسایل را جلو بردیم

روز چهار شهریور سال 60 نزدیک غروب تا آنجایی که ماشین می توانست برود رفتیم. در شب هم همچون هوا بسیار تاریک بود، رفتن به آن منطقه خیلی مشکل بود. برای این کار گفتم مقداری سیم تلفن آوردند. از محل حرکت و تا محلی که بایستی می رفتیم سیم کشیدیم.

بچه‌ها سیم‌ها را می‌گرفتند و جلو می‌رفتند. من جلو افتادم و بقیه نفرات پشت سر من حرکت کردند. تا حدود ساعت  12 شب توانستیم کلیه وسایل‌مان را به محل مورد نظر ببریم. حتی چند گالن آب پیش‌بینی کرده بودم تا موقع تیراندازی محل قبضه لو نرود لذا آب را دور و بر قبضه‌ها پاشیدم تا با تیراندازی گرد و خاک بلند نشود  و هم این‌که گرد و خاک جلو دوربین را نگیرد و بتوانم هدف را ببینم و موشک را ردیابی کنم. همچنین با خمپاره‌اندازها و توپخانه منطقه هماهنگی کرده بودم که صبح آماده باشند تا وقتی که اطلاع دادم توسط توپخانه و خمپاره‌اندازها پشت هدف را بزنند تا دیده‌بان و یا نفرات دشمن در حال دیده‌بانی منطقه از ترس توی سنگر بروند و ما را نبینند تا ما بتوانیم کار خودمان را بکنیم.

از ساعت 12 شب تا صبح که هوا روشن شود، زمان مخصوصا برای من که خیلی دلواپس و هیجان زده بودم، خیلی دیر می‌گذشت. در هر صورت انتظار با آن همه سختی سرآمد و صبح شد. هوا گرگ و میش بود بلند شدم و بچه‌ها را صدا کردم و گفتم نماز را به‌جای آوردیم.

در آن موقع با خدای خود راز و نیاز کردم و پیش خود گفتم: «خدایا لااقل پیش این دوستان که چند روزی از ما پذیرایی کردند و مورد احترام زیاد آن‌ها قرار داشتیم و موقع آمدن از زیر قرآن کریم ما را گذراندند و هزار تومان صدقه کنار گذاشتند و عهد کردند که اگر سالم برگشتیم، گوسفندی قربانی کنند، روسفید و موفقمان بدار و ما را شرمنده نکن. » از جمله یکی از دعاهایم این بود که: «خدایا حالا که این تانک ها را منهدم می‌کنم اگر کسی بی گناه داخل تانک است سببی ساز که به دست ما کشته نشود. » این دعا درست برخلاف کارهای ناجوانمردانه دشمن بود؛ همان‌ها که شهرها و مردم بی دفاع ما را به موشک می‌بستند. پس از استغاثه و راز و نیاز با خداوند، رفتم پای قبضه موشک تاو. سه‌پایه را برپا کردم، بقیه دستگاه را نیز سوار کردم.

شروع روشنایی و شروع انهدام تانک‌ها

هنوز هوا کاملا روشن نشده بود، نشستم پشت دوربین قبضه و تانک ها را نگاه کردم. دیدم یکی از نفرات عراقی از تانک بیرون آمده چند قدم راه رفت و برگشت جلو تانک ایستاد و شروع به ورزش کرد. من از ترس این‌که مبادا او ما را ببیند، به وسیله بی‌سیم به رده بالاتر، ‌ اعلام آمادگی کردم. بلافاصله توپخانه و خمپاره ها شروع به تیر اندازی کردند. با صدای تیر اندازی توپخانه، آن نفری که بیرون از تانک بود دوید و رفت داخل تانک، من هم به عنوان اولین هدف آن تانک را در نظر گرفتم و شلیک کردم. بعد از آن و قبل از موشک‌گذاری مجدد آن قبضه دویدم نشستم پشت قبضه دیگر، و با آن قبضه که موشک‌گذاری شده و آماده بود، یکی دیگر از تانک ها را زدم. و به سرعت رفتم پشت قبضه اول شلیک کردم به این ترتیب یکی با این قبضه و یکی با آن قبضه،   10 گلوله موشک برده بودیم و 10 دستگاه تانک را در زمان کمتر از چهار الی پنج دقیقه منهدم کردم که پنج دستگاه آن‌ها آتش گرفت و تا ساعت‌ها می‌سوخت و مهمات داخل آن‌ها منهدم می‌شد و پنج دستگاه دیگر هم منهدم شدند.»

انهای پیام

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان