به گزارش ایسنا، این شاعر و استاد دانشگاه در این یادداشت که از سلسله یادداشتهای «یک هفته با سعدی و سپهری در فضای مجازی» است و در پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب منتشر شده، نوشته است:
بخش پایانی بوستان سعدی، یعنی باب دهم در مناجات و ختم کتاب است که با این ابیات آغاز میشود:
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گِل
به فصلِ خزان در، نبینی درخت
که بی برگ ماند ز سرمای سخت
برآرد تهی دستهای نیاز
ز رحمت نگردد تهی دست باز
همین بیتهای آغاز نشان میدهد که سعدی، به عناصر عینی و ملموس در بیان نیایش توجه کرده است. با آنکه اقتضای موضوع یعنی سخن گفتنِ انسان با خدا، با مفاهیم و ذهنیات سازگارتر است تا با مصادیق و عینیات.
چنان که مثلا در یکی از غزلهای سعدی که موضوع آن هم نیایش است، فضای ذهنی و انتزاعی غالب است و هیچ نشانی از جهان عینی در آن نیست.
آن غزل با این ابیات آغاز میشود:
خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم
که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا با هم بر این درگه بزاریم
خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر ندانیم
بازگردیم به مناجاتِ باب دهم از بوستان سعدی. در ابیات این مناجات، در پی هر یک از مفاهیم ذهنی- معنوی، بلافاصله تصویری عینی یا حکایتی به تمثیل آمده است. نمونههایی از تصویرهای موجز را ببینید:
همه طاعت آرند و مسکین نیاز
بیا تا به درگاهِ مسکیننواز
چو شاخِ برهنه برآریم دست
که بی برگ از این بیش نتوان نشست
**
کریما به رزق تو پروردهایم
به انعام و لطف تو خو کردهایم
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز
نگردد ز دنبال بخشنده باز
**
ز مسکینیام روی در خاک رفت
غبار گناهم بر افلاک رفت
تو یک نوبت ای ابر رحمت ببار
که در پیشِ باران نپاید غبار
**
سه حکایت تمثیلی باب دهم که بیانگر اشتیاقِ مناجاتکننده به هدایت، خطاپوشی و عفو الهی است، یکی درباره سیهچردهای است که کسی او را زشتروی می خواند و دیگری حکایت مغی است که خادم و پرستنده بتی است در خلوت و عزلت و حکایت آخر، بیان احوالِ مستی که به مسجدی پناه می برد.
سعدی در این مناجات، اعتراف به تقصیر و تهیدستی و امید به عفو الهی را بیان میکند، "بیان میکند" یعنی از حالت مفهوم ذهنی به صورت تصویر و تمثیلِ عینی، درمیآورد تا برای دیگران هم قابل تجسم و برانگیزاننده اذهان و عواطف باشد.
خدایا مقصر به کار آمدیم
تهیدست و امیدوار آمدیم.
***
در «هشت کتابِ» سهراب سپهری دو شعر با نام «نیایش» آمده است؛ یکی در کتاب «زندگی خوابها» و دیگری در کتاب «آوار آفتاب».
البته نیایش در «هشت کتاب» منحصر به این دو شعر نیست و بسیارند شعرها و سطرهایی که لحن نیایش دارند؛ حرفهایی از این دست:
به درآ ، بیخدایی مرا بیاگن، محراب بیآغازم شو.
نزدیک آی، تا من سراسر «من» شوم
(ص196)
شعر نیایش در دفتر «شرق اندوه» بیانی تصویری و عینی است از ذهنیات و ادراکات شاعر.
نیایش با این سطرها آغاز میشود:
دستی افشان، تا ز سرانگشتانت صد قطره چکد، هر
قطره شود خورشیدی
باشد که صد سوزن نور، شب ما را بکند
روزن روزن
این تصویر بیانگر اشتیاقِ نیایشگر به تجلی و روشنی است.
دیگر خواستههای راوی نیایشگر نیز با نشانههای عینی و تصویری بیان شده است:
ما بیتاب، و نیایش بیرنگ
از مهرت لبخندی کن بنشان بر لب ما
باشد که سرودی خیزد در خوردِ نیوشیدن تو
برخی از عناصر عینی و محسوس، به ترتیب طرح در شعر نیایش اینها هستند:
- (دست - قطره- خورشید- سوزن نور) برای بیان تجلی و اشراق
- (بیرنگی - لبخند - سرود) برای درخواست توفیق نیایش شایسته
- (ابر- باران - خورشید) برای بیان بالندگی و پیوستن به نور
- (جنگل- آتش- اخگر- شلاق - خاکستر) برای بیان آرزوی محو دگرگونی و تحقق یکرنگی
- (چشم - خواب- لانه - نم زدن- زنبق - چشم) برای طرح اشتیاق بیداری
- (چنگ - تار- زخمه- نواختن- نت - خاموشی) برای بیان والایی خاموشی
سهراب سپهری در نیایش، فرازهای اصلی جهاننگری خود را طرح میکند.
این جهاننگری، بیش از آن که حاصل تأملات درونی (انفسی) باشد، از تجربههای بیرونی (آفاقی) شکل گرفته است. این است که برای سخن گفتن از آن به جای اصطلاحات فلسفی و کلامی، عناصر محسوس و ملموس و نمادهای عینی را در شعر میآورد و به این شکل، هم سخنی تازه و ناشنیده میگوید و هم خواننده شعر و شنونده نیایش را به تماشا و همراهی با یافتهها و تجربههایش برمیانگیزد.
شعر نیایش به این دعا پایان مییابد:
ای دور از دست! پرِ تنهایی خستهست
گهگاه، شوری بوزان
باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش