این شاعر در یادداشتی که با عنوان «مطایبه شاعرانه با رمضان» در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است:
اشاره:
رگههای طنز در «رمضان - سروده»های شاعران مسلمان پارسیزبان فراوان است که پرداختن به آنها میتواند موضوع تحقیق مستقل و گستردهای باشد. حتی شاعران بزرگی چون حافظ و مولانا نیز در مواردی که بیان مسئلهای را به زبان جدی ملالانگیز میدانستهاند، یا عنوان کردن آن مسئله را به خاطر شرایط سیاسی، اجتماعی حاکم بر جامعه مصلحت نمیدانستهاند، برای طرح مسئله، به جانپناهِ طنز پناه برده و حرفهای جدی خود را در لفافهای از طنز پیچیدهاند تا از طعن و نیش مدعیان متعصب زمانه خود در امان بمانند.
البته شوخی شاعران با رمضان، با هوشمندی و لحاظ ظرافتهای خاصی بوده است، زیرا همچنان که اشاره شد تعصبات دینی جامعه محدودیتهایی را برای شاعران طنزپرداز ایجاد میکرده است، چرا که حفظ حرمت ماه مبارک رمضان و تقدس این ماه اجازه نمیداده است که به رمضان بهعنوان یک مضمون کاملا طنز نگریسته شود. با این وجود در هر عصر شاعرانی بودهاند که با رندی شاعرانه و به گونهای که رگ تعصب متدینین تحریک نشود، در تاریخ ادبیات پارسی «رمضان - سروده»هایی از خود به یادگار گذاشتهاند که به اغتنام فرصت، نمونههایی از این سرودهها را مرور خواهیم کرد.
طنزهای ریاستیزانه «حافظ»
رگههای ناب طنز در رمضانسرودههای حضرت لسانالغیب حافظ شیرازی از دیگر شاعران متمایزتر و برجستهتر است. طنز در رمضانسرودههای حافظ در یک فرایند کاملا طبیعی اتفاق میافتد. به این معنا که حافظ بدون آنکه قصد شوخطبعی و خنداندن خواننده را داشته باشد، بهعنوان یک مصلح اجتماعی و منتقد دینی، شیوه بیانش - خود به خود - صبغه طنز به خود گرفته است. طنزسرودههای حافظ به معنای مطلق «طنز فاخر» است و به هیچ وجه بوی هزل و لودگی از آنها به مشام نمیرسد، چرا که هدف حافظ خنداندن مخاطب نیست، بلکه نقد سلوک دینی جامعه است.
«نگاه حافظ به رمضان و روزه نگاهی است رندانه و دوپهلو. او به رمضان و روزه به طنز نگریسته است، همچنان که به دیگر آداب مقدس! اما این طنز هرگز از سر بیدردی و بیدینی نیست. او از آنجا که به ایمان خودش شک ندارد، با مقدسات درمیافتد، نه از آن رو که لاابالی است. در شعر شاعرانی مثل فرخی سیستانی مقدسات ملی و مذهبی تحقیر میشود، ولی در شعر حافظ مقدسات ملی همواره مقدس است و مقدسات مذهبی هم! اینقدر هست که حافظ با نگرشی آمیخته به طنز و با نگاهی اصلاحجویانه همچون یک مصلح و نقاد میکوشد تا چهره اصیل و فراموششده مقدسات را نمایش دهد. میکوشد تا نسخهبدلهایی را که قلاب صراف شهر به عنوان نسخه اصل به خلقالله قالب میکند معرفی کند.» (1)
در دیوان غزلیات حافظ به شش رمضانسروده بر میخوریم که بدون استثنا در همه آنها با رگههایی از طنز فاخر روبهروییم. مطلع یکی از این رمضانسرودهها چنین است:
«روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست/ می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست
نوبه زهدفروشان گرانجان بگذشت/ وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست»
احساسی که بلافاصله با خواندن این دو بیت رندانه در خواننده معمولی ایجاد میشود، احساسی از جنس رمضانستیزی است ولی خواننده بصیری که در منزل صورت متوقف نمیماند و به باطن این شعر نقب میزند، حرف حافظ را به تمام و کمال درمییابد و به روشناندیشی و غیرت رشید دینی حافظ آفرین میگوید. حرف حساب حافظ در این غزل چیزی جز این نیست که دین و آیین، بند و زنجیر و زندان و حصار نیست که مسلمان را در پیله رخوت و رکود اسیر سازد و او را از نشاط و شادکامی و بالندگی بازدارد. از منظر حافظ، دین فرصتی برای پویایی و شکوفایی است و تکالیف دینی نیز در این راستا معنا مییابند. او میخواهد بگوید که ما نباید از دین برای خود زندانی با حصارهای بلند بسازیم، چرا که جوهر دین «اختیار و آزادی» است و دین دعوتکننده به نشاط و شادی. از همینرو انسان روزهدار نیز برای رسیدن به این جوهره فرایض دینی را انجام میدهد تا قابلیتهای خود را برای پروازی معنوی به فعلیت درآورد. بنابراین «زهدفروش» در نگاه حافظ موجود بیقدری است که با چسبیدن به پوسته دین، توانمندیهای شگرف انسانی خویش را احتکار میکند و با «خودسانسوری» خسرالدنیا و الآخره میشود. چنانکه در آیه 11 سوره مبارکه حج آمده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ» (حج / 11 و 12)
بعضی از مردم خدا را تنها با زبان میپرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا میکنند اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون میشوند (و به کفر رو میآورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست دادهاند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است!
حافظ در رمضانسرودهای دیگر که آمیخته با طنزی تند و افشاگرانه است، ماه رمضان را برای مسلمانان اسمی و شناسنامهای فرصتی برای جلوهفروشی میداند و نتیجه میگیرد که این افراد گوهر عمر عزیز خود را با تظاهر به مسلمانی و زهدفروشی به مفت از چنگ دادهاند: «ساقی بیار باده که ماه صیام رفت/ درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم/ عمری که بی حضور صراحی و جام رفت»
حضرت لسانالغیب مسلمان واقعی را مسلمانی میداند که خدا را نه از سر عادت و نه به سودای بهشت و حور و پری، بلکه به واسطه نیازی عاشقانه و بر مبنای محبت و معرفت، و برای رسیدن به سرمنزل بلوغ و تکامل انسانی خود میپرستد. بر همین مبنا در ادامه با جسارت بیشتری میگوید: «زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه/ رند از ره نیاز به دارالسلام رفت»
که با خواندن این بیت و به خاطر پارادوکسی که در فضای آن موج میزند، بیاختیار خنده بر لبان خواننده نقش میبندد.
دینداری حافظ، دینداری مبتنی بر اختیار و اراده و شناخت و آگاهی است. حافظ بندگی را جز عشق نمیداند. از همینرو رابطه او با خدا یک رابطه کاملا عاشقانه است. رابطهای که در آن عاشق در معشوق ذوب میشود و جز جمال حضرت دوست چیزی نمیبیند و نمیخواهد. در این رابطه عاشقانه، عاشق وجود خودش را حجابی برای رسیدن به مقام «قرب الیالله» میداند و به همین خاطر است که حافظ میگوید: «تو خود حجاب خودی حافظ، از میان برخیز».
در مورد روزه نیز حافظ بر این باور است که اگر روزه ما صرفا به خاطر ترس از عذاب الهی و برای رفع تکلیف باشد، چندان ارزشی ندارد. حافظ روزه مقبول را روزهای برآمده از عشق و معرفت و نیاز میداند: «ثواب روزه و حج قبول آن کس برد/ که خاک میکده عشق را زیارت کرد»
طنز حافظ طنزی برآمده از باورهای اصیل دینی است. از همینرو در دامچاله هزل و لودگی نمیافتد و مخاطب جدی را راضی میکند. به طور کلی برای خالقان آثار ماندگار، هیچگاه خلق اثر هدف نبوده است. یعنی بزرگانی مثل عطار، مولانا و حافظ شعر را وسیلهای در خدمت ابلاغ پیامهای والای انسانی میدانستهاند و هیچگاه با این هدف که شاعری خود را به رخ دیگران بکشند، شعری نسرودهاند. یعنی چون حرفی برای گفتن داشتهاند از ابزار شعر برای بیان آن استفاده کردهاند. این حکم در مورد طنزسرودههای حافظ مصداق دارد، یعنی حافظ هیچگاه به قصد خنداندن مخاطب خویش، از ابزار طنز استفاده نکرده است، چرا که طنز او طنزی فرهیخته و معرفتشناسانه است که ریشه در باورهای اصیل دینی دارد. به همین خاطر است که بر دل خواننده مینشیند و انسان را متحول میکند: «شب قدری چنین عزیز و شریف/ با تو تا روز خفتنم هوس است!!»
نگاهی به طنزسرودههای سایر شاعران
طنزسرودههای دیگر شاعران درباره رمضان و روزه به استواری و فخامت طنزسرودههای رندانه حافظ نیست. گاهی نیز اصلا نام طنز برازنده این سرودهها نیست، چرا که هدف شاعر پیش و بیش از آنکه بیان یک نکته حکمتآمیز یا کشف یک دقیقه شاعرانه باشد، بیشتر شوخطبعی و لودگی بوده است. در طنزسرودههای دیگر شاعران، گاهی حتی حرمت ماه مبارک رمضان نیز مورد خدشه قرار گرفته و شعر از وادی ابتذال سر درآورده است! که این امر نشانه آن است که شاعر صرفا از سر تفنن و به قصد شوخطبعی شعری گفته است و لاغیر. برای مثال شاعری به نام «عهدی ترشیزی» گفته است: «آمد رمضان، نه صاف داریم و نه دُرد / وز چهره ما گرسنگی رنگ ببُرد
در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست/ ای روزه برو، ورنه تو را خواهم خورد!»
هرچند در رباعی بالا، اظهار همدردی شاعر با مفلسان قابل ستایش است، و طنز رندانهای نیز در جان و جهان رباعی موج میزند، و حتی بعد از خواندن شعر تلخندی بر لبان ما نقش میبندد، ولی چنین خندهای برآمده از درکی عمیق و دریافت نکتهای بدیع و حکمتآمیز نیست. خندهای یکبار مصرف است که تاثیر عمیقی بر روح و روان خواننده نمیگذارد و صرفا پوسته احساس ما را قلقلک میدهد. مهدی اخوان ثالث نیز درباره رمضان گفته است: «روزهها را یک به یک خوردیم و آبی نیز روش
بعد افطار آب میچسبد ولیکن کم بنوش»
در این بیت نیز صرفا با توصیهای اخلاقی و پندی مستقیم و غیرشاعرانه مواجه میشویم. طنزی عامیانه و تا حدودی کوچه - بازاری. اصولا بر شعرهایی از جنس شعرهای زیر نمیتوان نام طنزسروده رمضانی گذاشت، زیرا در بطن این شعرها حقیقت قابل تاملی نطفه نبسته است که تکانهای در روح و جان ما ایجاد کند: «خیل رمضان گرفت پیراهن ما/ و افکند کمند روزه بر گردن ما
میخوردن ما بُد آشکارا دیروز/ و امروز نهان شده ست نان خوردن ما»
در بیت زیر شاعر خواسته است به تقلید از بزرگانی مثل حافظ، ادای رندی درآورد و به خیال خود حرفی بزند، اما اینکه چرا بیت چنگی به دل نمیزند، به خاطر آن است که شاعر چندین و چند منزل در عرفان و دینداری از حافظ عقبتر است و هنوز به مراتب و منازلی که حافظ در عشق و عرفان به آنها رسیده، نرسیده است. به همین خاطر طنز آن آمیخته با تکلف و تصنعی است که خواننده را ارضا نمیکند:
«قرب یک ماه به میخانه اقامت کردم/ اتفاقاً رمضان بود، نمیدانستم» (اشرف مازندرانی)
البته در بین شعرهای طنزی که درباره رمضان سروده شده است، گاهی تصادفا به نمونههای ناب و نادری چون اشعار زیر برمیخوریم که لهجهای حافظانه و شکوهی عارفانه دارند و سخت به دل مینشینند:
«گیرند همه روزه و من گیسویت/ جویند همه هلال و من ابرویت
از جمله این دوازده ماه تمام/ یک ماه مبارک است، آن هم رویت» (واعظ خوانساری)
و همچنین رمضانسروده زیر از حضرت امام خمینی(ره) که در جواب «واعظ» به صورت فیالبداهه گفته است:
«گشود چشم نگارم ز خواب ناز از هم/ نظر کنید در فتنه گشت باز از هم
تو در نماز جماعت نرو که میترسم/ کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم!» (2)
همچنین این نمونه: «روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه/ بخورد روزه خود را به گمانی که شب است!» (شاطر عباس صبوحی)
جان کلام آنکه هر چند شوخی با رمضان در ادبیات فارسی مسبوق به سابقه است، ولی تاکنون هیچ شاعری جز حافظ نتوانسته است از این عرصه سربلند بیرون بیاید. توفیق حافظ نیز بدان خاطر است که وی علاوه بر شاعری، عارفی کامل، عالمی عامل و رندی قلندر است. مسلمانی که ادب و آداب مسلمانی را از مکتب قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) به خوبی آموخته است و در این مقام هرچه گفته نه طنزسروده که «حکمتسروده» است.
پانوشت:
1- مرتضی امیریاسفندقه، این شرح شرحه شرحه، سفیر صبح، ص 188.
2- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج2، ص 175 و 176.