در میان کلاف پیچیدهای که دهها سرنخ بریده داشت، دست و پا میزد. هر بار قصهای سر هم میکرد تا فرجام جنایت را به دزدان نقابدار اجارهای برساند، اما هر سرنخی را از این کلاف سردرگم بیرون میکشید، خیلی زود و تنها با یک سوال قاضی به انتها میرسید و داستان ساختگی باز هم عقیم میشد، ولی این بار ساعتها در خلوت بازداشتگاه اندیشیده بود تا داستانی باورپذیر بیان کند.
«ناصر» متهم 27 ساله پرونده «جنایت در خانه ویلایی» که فقط 48 ساعت بعد از ارتکاب قتل هولناک زوج میان سال در بولوار امامت 62 مشهد به چنگ قانون افتاد، وقتی فهمید حنای قصه هایش رنگی ندارد، پای نقابداران معتاد را به میان کشید که با انگیزه سرقت لوازم و طلاها، زوج میان سال را به قتل رسانده اند!
او به قاضی ویژه قتل عمد مشهد گفت: تا به حال آن چه گفتم دروغ بود، من به تنهایی آنها را نکشتم! دو روز قبل از کشف اجساد به قلندرآباد فریمان رفتم و دو جوان کریستالی را با خودم همراه کردم. به آنها گفتم: «به مرد 61 ساله صاحبخانه، سوءظن دارم چرا که همواره به گونهای مرموز به همسرم نگاه میکند!»
سپس از آنها خواستم برای قتل با من به مشهد بیایند و در عوض این همراهی، هر چه لوازم میخواهند از خانه ویلایی سرقت کنند. بعد هم سوار بر خودروی تیبای خاکستری به مشهد آمدیم. من بیرون منزل ایستادم و آنها به داخل رفتند، با شروع سر و صداها من هم داخل پذیرایی رفتم و مرد 61 ساله را با چاقو کشتم! ولی از چگونگی قتل همسر او اطلاعی ندارم چرا که همدستانم او را در اتاق خواب به قتل رسانده اند و...
به دنبال اعترافات ناصر، گروه ویژه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با صدور دستورات محرمانهای از سوی قاضی کاظم میرزایی عازم قلندرآباد شدند و دو سارق نقابدار را در پاتوقهای سیاه به دام انداختند و در بازرسی از مخفیگاه آنان، مقادیر زیادی لوازم سرقتی را کشف کردند؛ بنابراین گزارش، با انتقال متهمان به مشهد، پشت پرده هولناک «جنایت در خانه ویلایی» در حالی فاش شد که آنها از لحظه ترسناک رویارویی با طعمهها سخن گفتند!
این بار داستانهای ساختگی فایدهای نداشت و متهمان باید در حضور قاضی باتجربه ویژه پروندههای جنایی، جزئیات این جنایت را مو به مو بازگو میکردند و به طور عملی نیز به بازسازی صحنه قتل زوج میان سال میپرداختند. نورافکنها و دوربین عوامل بررسی صحنه جرم روشن شد.
همه راههای گریز به بن بست خورده بود و ناصر (متهم اصلی) به هر دری میزد تا صحنه جنایت را به آشفتگی بکشاند، اما همه تیرهایش به سنگ میخورد! قاضی میرزایی که گویی قصههای متهم را از قبل حفظ کرده بود، هر بار سند و مدرک انکارناپذیری را از کیف جادویی اش بیرون میکشید و مقابل چشمان حیرت زده متهم قرار میداد و باز داستان عقیم میماند.
دیگر همه حاضران از شنیدن قصههای ناتمام خسته شده بودند که ناگهان متهم 27 ساله با چشمانی اشک بار لب به اعتراف گشود و تصمیم گرفت حقیقت ماجرا را بیان کند. قاضی شعبه 211 دادسرای عمومی و انقلاب که همچنان با طمأنینه و آرامش به همه داستانها گوش داده بود، با تفهیم موادی از قانون مجازات اسلامی از او خواست مقابل دوربین قوه قضاییه قرار گیرد و واقعیت این ماجرای تلخ را بازسازی کند.
قبل از آغاز اعترافات متهم، ابتدا سروان جمالی (افسر پرونده) به بیان خلاصهای از محتویات این پرونده جنایی پرداخت و چگونگی دستگیری متهمان و اعترافات آنان در مراحل بازجویی را شرح داد. سپس ناصر با معرفی کامل خود گفت: از مدتی قبل نقشه قتل زوج صاحبخانه را کشیده بودم.
در طول چند ماهی که در منزل آنها مستاجر بودم احتمال میدادم که این زوج کس و کاری ندارند چرا که «م-خ» (زن 50 ساله) همسر دوم صاحبخانه بود و با کسی ارتباط نداشتند، ولی احساس میکردم مرد 61 ساله نگاههای مرموزی به همسرم دارد! به همین دلیل از قبل مقداری داروی بیهوشی، تیغ موکت بری و تعداد زیادی برگه دهها میلیونی سفته خریدم و نقشه قتل را کشیدم.
پنج شنبه (99.2.4) دو روز قبل از کشف اجساد با همسرم به قلندرآباد رفتیم و من نقشه سرقت را برای دو تن از معتادان توضیح دادم چرا که آنها از خلافکاران سرشناس محله بودند. البته من ماجرا را برای سعید بازگو کردم و او هم هادی را با خودش همراه کرد.
طبق نقشه قبلی، خودروی تیبای خاکستری عمویم را به امانت گرفتم و به اتفاق همدستانم به مشهد آمدیم. دقایقی داخل خودرو در حاشیه خیابان امامت 62 نشستیم چرا که «حسن-ب» (مقتول) برای خرید بیرون رفته بود. وقتی او به منزل بازگشت، من هم با کلید در حیاط را گشودم.
سعید و هادی در حالی که با ماسک بهداشتی و کلاه کشی سر و صورت خود را پوشانده بودند به داخل منزل رفتند و دستها و پاها و چشمان زوج مذکور را بستند، چون آنها مرا میشناختند. وقتی من به داخل پذیرایی رفتم ابتدا با سرنگ مواد بیهوشی به آنها تزریق کردم، ولی مرد 61 ساله بیهوش نمیشد به همین دلیل با دکوری و میز عسلی به سرش کوبیدم که به حالت اغما رفت.
همدستانم مشغول جمع کردن لوازم و طلاها بودند و یکی از آنها نیز با انبردست طلاهای دست زن را قیچی کرد و همه اموال سرقتی از قبیل: تلویزیون، ظروف چینی، رسیور ماهواره، جاروبرقی و... را به داخل حیاط بردند. در این هنگام من مقداری لوازم آرایشی زن را از دست همدستانم گرفتم و به درون حمام پرت کردم و گفتم: اینها ارزشی ندارد!
متهم اصلی این پرونده جنایی در ادامه بازسازی صحنه قتل افزود: در حالی که آنها مشغول جمع آوری لوازم منزل بودند، من دستها و پاهای زوج میان سال را با کشیدن تیغهای زیادی بریدم تا بر اثر خون ریزی جان بدهند! و سپس اثر انگشت مرد را روی برگههای سفته زدم!
بعد هم به قلندرآباد بازگشتیم و من به اتفاق همسرم به مشهد آمدم تا این که روز بعد به بهانه برداشت پول از عابربانک دوباره به محل جنایت رفتم و برای صحنه سازی ظرف یک لیتری بنزین را در نقاط مختلف خانه ریختم وآن جا را به آتش کشیدم، ولی دو روز بعد دستگیر شدم!
در ادامه سعید و هادی (دزدان اجاره ای) نیز مقابل دوربین قرار گرفتند و در اظهاراتی هماهنگ گفتند: لحظهای که با نقاب وارد خانه ویلایی شدیم، آن زوج کنار یکدیگر نشسته بودند و فیلم تماشا میکردند. آنها با دیدن چهره پوشیده ما و رفتارهای پرخاشگرانه مان به شدت ترسیدند.
وحشت زده التماس میکردند که کاری به آنها نداشته باشیم و میگفتند: هر چه میخواهید با خودتان ببرید، ولی به ما رحم کنید! با این حال ما قصد قتل نداشتیم و از ابتدا هم قرارمان این نبود! ما فقط برای سرقت آمده بودیم و تا هنگامی که دستگیر شدیم نیز از ماجرای قتل و حادثه آتش سوزی اطلاعی نداشتیم!
وقتی لوازم را در حیاط جمع کرده بودیم تا درون خودرو ببریم، ناصر به بهانه بستن شیر آب بالا رفت که حدود 15 دقیقه طول کشید. سپس به قلندرآباد رفتیم و مقداری از طلاها را در نانوایی مخفی کردیم و تلویزیون را هم به یکی از اهالی محل فروختیم، ولی هنوز پول آن را نگرفته بودیم که دستگیر شدیم.
منبع: روزنامه خراسان