فرادید؛ هنگامی که شما با اتکاء به یک شخص، یک موفقیت یا یک عملکرد خوب، یا ترکیبات شکنندهای از این ها، شاد میشوید متوجه باشد که احتمالاً وابستگی عاطفی دارید. مقابله با این موضوع، ساده نیست و شما هم مقصر نیستید، ولی یک چالش حیاتی برای روبرو شدن در زندگی است.
به گزارش فرادید، یادگیری چیرگی برای مقابله با وابستگی عاطفی به جسارت زیادی نیاز دارد، ولی ارزش این را نیز دارد که بتوانید زندگی خود را بیشتر و بهتر کنترل کنید. عدم وابستگی و دلبستگیهای کمتر، به زمان و تمریناتی نیاز دارد که شما را به تدریج به فردی مستقلتر تبدیل خواهد کرد.
هنگامی که شما در تلاش بیش از حد بسر میبرید، به پاسخهای اشتباه در برابر مشکلات زندگی نیز برخورد خواهید کرد. این موضوع شامل تکیه داشتن بیش از حد به مردم و یا تلاش بیش از حد برای فرار از عادات مخرب نیز محسوب میشود. خوب است که خود را در هنگام وابستگی عاطفی و عوامل آن مشاهده کنید و بشناسید.
در حالت وابستگی ما به شدت به اتصال عاطفی، انرژیکی و ... طرف مقابل عادت کردهایم. برای تجربهٔ این وضعیت میتوانیم به کاری فکر کنیم که ما را اذیت میکند، ولی نمیتوانیم آن را رها کنیم یا ارتباطی را تصور کنیم که ما را اذیت میکند، ولی نمیتوانیم آن را قطع کنیم و یا مواردی را در نظر بگیریم که وقتی به آن فکر میکنیم، عذاب میکشیم. اما به جای وابستگی شدید در این حالت میتوان آن را به پیوستگی بدل کرد. اما پیوستگی چیست؟
پیوستگی یعنی اینکه "با آنچه در ارتباط قرار گرفتهایم و به آن عشق میورزیم یا دوستش داریم احساس وحدت و یگانگی کنیم و با وجود لذت، شادمانی، سعادت و خوشی در آن، ما نیز خشنود میشویم". در این حالت، بودن یا نبودن او در کنار ما، احساس بسیار خوب یا بسیار بد به ما نمیدهد، بلکه وجود او باعث حس رضایت در درون ما میشود. به عبارتی دیگر، با نبودن او باز هم احساس رضایت در ما باقی مانده و حال خوبمان را میتوانیم حفظ کنیم.
وابستگی عاطفی اعتماد به نفس شما را تخریب میکند و نمیگذارد که حقیقتا خودتان باشید! وابستگی عاطفی با احساس خشم، تردید نسبت بهخود، ترس از طردشدن، ترس از تنهایی، حس عدمامنیت، شرم، حقارت یا ترس از اینکه دیگر شما را دوست نداشته باشند یا از شما قدردانی نکنند همراه است. فردی که از وابستگی عاطفی رنج میبرد، فقط برای دیگران زندگی میکند و خودش را نادیده میگیرد. زمانیکه با دوستانش است، خودش را فراموش میکند، زمانیکه مشغول کاری میشود، خودش را تمام و کمال وقف آن کار میکند تا مورد پسند و قبول دیگران قرار گیرد و یا ذرهای از او قدردانی کنند.
اما خوب است بدانیم میل به نادیده گرفتن خود به نفع دیگران از کجا ناشی میشود؟ مطمئنا آن را از جایی یاد گرفتهایم، اینطور نیست؟ شاید یکی از دلایل آن والدینی هستند که محبت چندانی نسبت به فرزندانشان نشان ندادهاند و یا هیجانات و احساسات آنها را سرکوب کردهاند.
زمانیکه کودک جملهای تأثیرگذار به پدر یا مادرش میگوید مثلا «دوستت دارم» به او میگوییم «دست از سرم بردار، خستهام میکنی.» و یا وقتی میگوید: «مامان بیا میخوام بغلت کنم....» مادر میگوید: «نه، نه، عجله دارم! کار دارم! باید به کارهای خونه برسم! عجله دارم، عجله دارم!» کودک احساس میکند که طرد شده است؛ حس رها شدن، حس آزردگی. پژوهشی بیان میدارد که برخی از کودکان از سن 4 سالگی عزت نفس خود را از دست میدهند و احساس آزردگی خاطر میکنند. تصور کنید نتیجه آن در سنین بزرگسالی چه خواهد شد!
مهم نیست چه مدتی را با فرزندتان سپری میکنید بلکه مهم کیفیت زمانی است که با آنها میگذرانید. از این رو، برخی از دلایل وابستگیهای شدید عاطفی به دوران کودکی بازمیگردد. دلایل دیگری هم وجود دارند. مثلا میتوان از ناهنجاریهای خانوادگی و خانههایی که خشونت، اعتیاد، بیتوجهی و عدم برقراری ارتباط در آن حکمفرماست نام برد که بستر مناسبی برای وابستگیهای عاطفی را بهوجود میآورد. همچنین درصورت نبود پدر یا مادر نیز احتمال آنکه فرد بهطور ناخودآگاه در طول زندگی اش به دنبال پر کردن خلأ زندگی اش باشد زیاد است. برای آنکه سرنوشتتان را در دست گیرید و از نظر عاطفی و احساسی فرزندانی مستقل پرورش دهید، شادی بیشتری را به زندگی خود فرا خوانید و احساس خوبی نسبت بهخود داشته باشید؛ ارتباط بهتری با خودتان و با دیگران برقرار کنید و ترسهایتان را کنارگذارید.
روشهایی برای تغییر وابستگی و رسیدن به پیوستگی
1- متوجه مشکل باشید
انسان زمانیکه دشمنش را نمیشناسد به میدان جنگ نمیرود! آگاهی نسبت بهوجود وابستگی، خود قدم بزرگی است که در این راه برمیدارید و با وجود همه مشکلاتی که دارید، همه ترسها و نگرانیهایتان، شما همواره روی پاهای خودتان میایستید. شما قوی هستید و هم اکنون با استفاده از این قدرت ترسهایتان را پشت سر میگذارید. همین قدرت است که به مدد آن دنیایی شخصی بنا مینهید؛ دنیایی که در آن خودتان را دوست دارید و با خودتان در آرامش بهسر خواهید برد.
2- احساسات و نیازهای خود را ابراز کنید
زمانی که مشکلی برایتان پیش میآید در مورد آن با یکی از افراد نزدیک خود صحبت کنید. این امر به شما کمک میکند تا احساس خیلی بهتری داشته باشید. فردی که میتوانید به او اعتماد کنید و نخستین کمک و همراه شما بهشمار میرود. همچنین میتوانید احساساتتان را روی یک کاغذ بیورید؛ تشویشها، ترسها و نگرانیها. به راحتی تمام چیزهایی که موجب عصبانیت، آزردگی و خشم شما میشوند را روی کاغذ بیاورید؛ این عمل باعث میشود تا چیزهایی که باعث ناراحتی شما میشوند، فشار کمتری روی شما بیاورند. همچنین با این کار ذهنتان را رها میکنید و روشی است تا از طریق آن زبالههای فکریتان را تخلیه کنید. این عمل مانع شکنجههای ذهنی شما میشود. این تمرین را به فردا موکول نکنید، هماکنون آن را انجام دهید و اثر آن را ببینید.
3- سطح عزت نفستان را افزایش دهید
وابستگی عاطفی همواره با عدم عزت نفس ارتباط دارد. غیر ممکن است که در عین وابستگیهای شدید احساسی، از عزت نفس بالایی برخوردار باشید. اولین راه حل برای غلبه بر وابستگی عاطفی، آن است که بدون شکنجه و عذاب و تخریب فکری، با مهربانی، عمیقا بهخودتان عشق بورزید. برای آنکه دوباره به عزت نفس دست یابید نکات زیر میتوانند مفید باشند:
- هر روز ساعتی را برای خوشحال کردن خودتان اختصاص دهید.
- روی نکات مثبت و موفقیتهایتان تمرکز کنید.
- «نه» گفتن را یاد بگیرید.
- به خواسته هایتان توجه کنید.
- برای آنکه مورد پسند دیگران قرار بگیرید، سعی نکنید خودتان را تغییر دهید.
- بهنظر خودتان اهمیت دهید.
- در ذهنتان تصویر مثبتی از خود داشته باشید.
- با افراد مثبت نشست و برخاست کنید.
- از خودتان مواظبت کنید.
- از تنها ماندن لذت ببرید.
درست است که دوست دارید دوستتان پیش شما باشد و زمانیکه او پیش شما نیست احساس غم و تنهایی و همچنین احساس فقدان عشق و محبت میکنید؛ ولی به این مسئله فکر کنید که تنهایی نیز میتواند شادیآفرین باشد! میتوانید از این فرصت استفاده کنید و کارهای مورد علاقهتان را انجام دهید: کتابخواندن، گوش دادن به یک فایل صوتی، ورزش کردن، یادگیری چیزهای جدید و یا کمک به افراد نیازمند و .... اگر تنها هستید، لحظات کوچکی که در تنهایی با خودتان میگذرانید، میتوانند لحظات ناب شادی بخشی باشند.
4- بحران وحشت را بهطور مؤثر اداره کنید
برای آنکه بهطرز چشمگیری ترس و وحشت خود را کاهش دهید، چشمهایتان را ببندید و نفسهای عمیقی بکشید. در واقع، زمانی که تنفس تان عمیق و طولانی باشد، فعالیت ذهنی تان کاهش مییابد و بدن آرام میشود. غیرممکن است زمانیکه آرام و عمیق نفس میکشید، عصبانی شوید. با انجام این عمل متوجه خواهید شد که بعد از چند دقیقه، آرامش به شما بازخواهد گشت. «خشم و اضطراب دارای نیرو هستند، اما نیروی آرامش از آنها بیشتر است.»
5- بر ترس مورد پسند واقعنشدن غلبه کنید
برای این منظور، جملات مثبت زیر را با خود تکرار کنید:
«حق دارم بدون آنکه عشق و توجه دیگران را از دست دهم، به دیگران «نه» بگویم.
«هر روز که میگذرد برایم آسانتر میشود که افکارم را بیان کنم و مردم من را به راحتی درک میکنند.»
«نمی توانم مورد پسند همه مردم قرار بگیرم و همه را از خود راضی نگه دارم و این امری طبیعی است.»
«حق دارم که تصمیمگیری کنم.»
«میدانم چه میخواهم و آنرا بهوضوح بیان میکنم.»
6- خود را از احساس گناه رها کنید
خانمی را در نظر بگیرید که وقتی صبحها از خواب بیدار میشود احساس میکند شوهرش از دنده چپ بلند شده است. بهطورناخودآگاه از خودش میپرسد «چهکار کردهام؟» زمانیکه پیش دوستانش میرود و آنها روی خوش نشان نمیدهند، احساس میکند که تقصیر اوست که دوستانش در چنین حالتی قرار دارند و حضور او موجب رنجش آنها شده است. باید بدانید که چنین احساسی اغلب موجب میشود فرد سکوت کند و احساساتش را ابراز نکند.
همچنین احساس گناه همانند دور باطل عمل میکند و اثر گلوله برف را دارد؛ از خود میپرسیم که چرا چنین چیزی برایمان پیش آمده است و در نهایت متقاعد میشویم که مطمئنا کار بدی انجام دادهایم و بعد در وجودمان به دنبال نقصها و خطاهای خیالی میگردیم و باز هم احساس گناه بیشتری میکنیم و .... احساس گناه به کلسترول خون شباهت دارد؛ کلسترول خوب و کلسترول بد. احساس گناه بد بهطور پیوسته از شما یک گناهکار میسازد و بدون آنکه بتوانید این احساس را به یک خطای مشخص ربط دهید، دچار احساس مبهم گناه میشوید. از این نوع احساس گناه باید دوری کنید!
در عوض، احساس گناه خوب، به احساس مسئولیت ربط دارد. این احساس به امور مشخص و واقعی مربوط میشود که وجدانتان به شما ندا میدهد؛ دروغ، غیبت، نیش زبان و .... ویژگی احساس گناه خوب آن است که میتوانید به آن خاتمه دهید. ازاین رو باید بین احساس گناه خوب و بد مرز مشخصی بگذارید.
7- از افراد موفق و قوی الگو بگیرید
چنانچه مشکلتان را با افرادی که مثل شما دچار وابستگی شدید عاطفی هستند در میان بگذارید، هیچ دردی از شما دوا نمیشود. احتمالا افرادی را در دور و برتان میشناسید که دچار این مشکل بودهاند، اما موفق شدهاند از پس آن برآیند. آنها را از نزدیک زیر نظر بگیرید و از آنها بهعنوان یک راهنما استفاده کنید. به آنها نزدیک شوید و از آنان بپرسید معیارها، دستورالعملها و انگیزه، رفتار و رمز و راز موفقیت آنها چیست. این ارزشها را وارد ذهنتان کنید و آنها را بهکار گیرید؛ و حالا در اوج آرامش و قدرت، آسیبهای مربوط به وابستگیهای قبلی خود را ترمیم کنیم؛ به این منظور:
الف) خودمان را دوست داشته باشیم و برای یادگیری مهارتهای دوست داشتن خود، به جلسههای عملی آموزش مهارتهای زندگی بهمنظور خودباوری و همیاری برویم.
ب) همواره جهت وابستگی خود را در مسیر عشق الهی و توکل به قدرت برتر جهان هستی معطوف کنیم.
ج) رابطهای را ایجاد کنیم که در آن شکوفائی استعدادها و توانمندیهای ما امکانپذیر شود.
موارد بیان شده در صورتی میتواند ایجاد تغییر کند که شما واقعا بخواهید که تغییر کنید، چون تنها کسی که میتواند به شما کمک کند خودتان هستید وهیچ کس به اندازه شما نسبت به خودتان شناخت ندارد و در صورتی که در این راه به کمکی نیاز داشتید، پیشنهاد میکنم به صورت حضوری به یک مشاور مراجعه کنید.
منبع: مشاوره آنلاین