این شاعر و نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، در پی اتفاقی که برای «رومینا، دختر 14ساله تالشی» رخ داده است و کشته شدن او به دست پدرش، درباره پرداختن به مسائل نوجوانان و نقش ادبیات در جلوگیری از خشونتهای خانگی اظهار کرد: ادبیات ما گردن بسیار بسیار نازکی دارد که با یک تلنگر هم میشکند؛ زمانی که مسائل عمده بزرگ و کوچک پیش میآید همه انتظار دارند ادبیات پاسخگو باشد. در مملکتی که تیراژ کتاب 500 نسخه شده، انتظار اینکه ادبیات بتواند بر تربیت اجتماعی مردم تأثیر بگذارد، انتظار بیخودی است. آنقدر اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مملکتمان مسئله دارد که ادبیات به گوشهای رفته است. حتی کتابهایی که زمانی ممنوعه حساب میشد و مردم از پشت پستو میخریدند و پنهانی میخواندند، دیگر خریدار ندارند.
او سپس گفت: چیزی که من از «ماجرای رومینا» خبر دارم این است که او دختری خوش سر و وضع، تر و تمیز و خوشگل و خوشلباس بوده که در یک روستای دورافتاده با یکی دوست شده و از خانه فرار کرده و این دوستی و فرار عامل این فجایع شده است. پدرش هم که فرد فاقد سواد و متعصبی بوده نتوانسته این را تحمل کند. حالا ادبیات به درد کدام یک از اینها میخورد؟ آیا آن پدر روستایی و متعصب میآید قصهها و نوشتههای من و دیگران را بخواند؟ یا آن دختر 13سالهای که نمیتواند تشخیص بدهد و چیزی شنیده به نام جنس مخالف، میآید ادبیات من را بخواند؟ اصلا این امکان برایش وجود داشته که از کتاب و شعر استفاده کند؟ یا آن پسری که بدون رعایت ویژگی سنی و تفاوتها این رابطه را برقرار کرده، پسری با آن دک و پز مخاطب ادبیات من است؟ ادبیات هیچ ارتباطی با این سه ضلع جنایت ندارد.
رحماندوست در ادامه بیان کرد: مطمئنم این بچه 13ساله پای ثابت کتاب و ادبیات هم نبوده، زیرا بسیاری از روستاهای ما هیچ امکانی برای مطالعه آزاد و انتخابی و لذتبخش ندارد. این موضوع درباره عامل جنایت و دوست پسرش هم همینطور بوده است. ما دو مشکل عمده داریم؛ امکانات مطالعه، فکر و فهم و شعور در شهرهای بزرگ نیست چه برسد به یک روستا. اگر فکر کنیم در دل آن روستا کتابخانه بزرگی وجود داشته باشد و اهالی روستا هم اهل مطالعه باشند، کتابی که بخواهد در این مورد رهنمود بدهد، وجود ندارد.
این شاعر با تأکید بر اینکه مشکلات زیرساختی بسیاری در کشور ما وجود دارد، اظهار کرد: مشکل ما یکی دوتا نیست. مشکلات زیرساختی بسیاری داریم. سطح مطالعه در کشورمان بسیار پایین است. در مملکتی با 80 میلیون جمعیت، تیراژ کتاب شده 500 نسخه، بعد انتظار دارید نویسنده با حق تألیف 500 تا، کتاب درست و حسابی بنویسد و زندگیاش را بچرخاند؟ نمیشود. اما وقتی اتفاقی میافتد، به نویسنده میگویند تو چه کار کردهای؟ من کاری نکردم، رفتم مسافرکشی و خرجم را درآوردم. اینطور نمیشود. نمیشود گفت اگر ادبیات فلان میکرد، بهمان میشد. ادبیات مدتهاست کار خود را کرده و میکند، اما با تیراژ 500 تا دیگر مخاطب ندارد، با این تیراژ هم ناشر و نویسنده رغبتی به ادامه خدمت ندارند.
او در ادامه خاطرنشان کرد: مشکل رومینا فقط خشونت خانوادگی نیست بلکه پایین بودن شدید سطح فرهنگ است. وگرنه دختر 13ساله چنین کاری را نمیکند؛ وابستگی به خانواده، وابستگی اجتماعی و قانون به کنار، عقل و احساس که باید باشد. زمانی که ادبیات به آن کودک نرسد و تربیت فکری پیدا نکند، همین میشود. آیا آموزش و پرورش ما میخواهد به کودک تربیت فکری بدهد؟ آموزش و پرورشی که سرتاپایش شعار است و هر سال تکرار همان شعارها. کتابهای درسی آموزش و پرورش، مدرسهها و معلمها همه شدهاند مرکز شعار. حاصلش همین میشود. نه آموزش و پرورش به کودک و نوجوان یاد میدهد، نه منبر و مسجد و محراب و نه کتاب به دستش میرسد.
رحماندوست با تأکید بر مشکلات فرهنگی و نبود آموزش از طریق کتاب و مدرسه و مسجد، گفت: بهنظر شما آیا خانوادههای ما با آموزههای صداوسیما سرگرم هستند و از آن طریق آموزش میبینند؟ تقریبا همه خانوادهها تغذیه فرهنگیشان را از کانالهای غیرایرانی میگیرند. «بیگانه» تعلیم و تربیت میکند و دوست میراند و هیچ امکان انتخاب شخصی برای گسترش فرهنگ وجود ندارد. با این وضعیت میخواهید چه شود؟