ماهان شبکه ایرانیان

رازآمیزی داستان‌های چخوف

اشکان نیّری در یادداشتی با عنوان «معنویت زمینی چخوف» از این نویسنده نوشته است.

رازآمیزی داستان‌های چخوف

به گزارش ایسنا، در یادداشت ارائه‌شده این داستان‌نویس در برنامه «یک هفته با چخوف» که توسط موسسه شهر کتاب در حال برگزاری است، آمده است: شاید اگر طول عمر انسان تنها یک روز بود، باز هم بیشتر آن را در ملال، پوچی و روزمرگی می‌گذراند. حقیقت تراژیک و طنزآمیز زندگی انسان این است که شور عشق او از میان بی‌حوصلگی‌ها و دلزدگی‌ها برمی‌خیزد و اهداف والای زندگی‌اش از میان رؤیاهای پوچ و وسواس‌های فکری.

در داستان‌های آنتون چخوف عشق‌ از دل تضاد شور و روزمرگی به وجود می‌آید، ادامه پیدا می‌کند و از میان می‌رود. یکی از مصادیق آن ارتباط ساده، روزمره، دم‌دستی، مضحک و در عین حال پرشور و حال مرد و زن داستان «بانو با سگ ملوس» است. ارتباطی که هیچ نیست جز واقعیت زندگی روزمره‌ دو انسان. نه اخلاقیاتی در کار است که ارتباط عاشقانه‌ دو انسان متأهل با یکدیگر را منع کند و نه نویسنده داستان را به سمت شورش علیه اخلاقیات محافظه‌کار هل می‌دهد. هر چه هست همان است که اتفاق افتاده؛ نه بیشتر و نه کمتر. دو انسان با ملال‌ها، ترفندها، حماقت‌ها، دلتنگی‌ها، آرزوها، رؤیاها و جذابیت‌های خودشان دلبسته‌ همدیگر می‌شوند. آغاز این عشق چندان شورانگیز و برجسته نیست و در میان گشت و گذارهایی از سر بیکاری اتفاق می‌افتد و پایانش را هم چخوف با رندی و استادی به عهده‌ خواننده می‌گذارد.
داستان «انگور فرنگی» نیز یک تراژی‌کمدی درخشان است در لفاف روزمرگی. راوی داستان که با همراهانش از زیر باران شدیدی به خانه‌ یکی از دوستانشان پناه برده‌ است ماجرای خوشبختی و کامروایی برادرش و البته به گمان خودش بدبختی و ادبار او را برایشان نقل می‌کند؛ برادری که تمام عمر در رؤیای داشتن باغی با درختان انگور فرنگی بوده و در نهایت هم به آن رسیده است، اما راوی بعد از دیدار با او و مرور زندگی‌اش پوچی این خوشبختی و در کل بیهودگی و غم‌انگیزی هر خوشبختی دیگری را به چشم می‌بیند. راوی در انتها با دلسوزی به همراهانش پند می‌دهد که از خوشبختی بر حذر باشند و به سمت نیکی بروند، اما نتیجه‌گیری‌ اخلاقی او نه دوستانش را که در سکوت و ملال فرو رفته‌اند قانع کرده و نه داستانش آن‌ها را چندان سرگرم کرده است؛ آنها فقط وقت‌شان را گذرانده‌اند.
این حکمت چخوفی انگار با دو نیروی برابر و متضاد که رویی به زمین، مادیات و زندگی واقعی و رویی دیگر به آسمان، معنویات و اخلاقیات دارد قسمتی از رازآمیزی داستان‌های او را به وجود می‌آورد. قطب‌های به ظاهر متضاد در واقع انگار دو روی یک سکه‌اند. اوج خوشبختی می‌تواند اوج بدبختی باشد و پیوند غیراخلاقی، پنهانی و روزمره‌ دو انسان معمولی رابطه‌ عاشقانه‌ای پرشور.
به این ترتیب داستان‌های چخوف آثار باز و گشوده‌ای هستند که هیچ‌گاه با تفسیر و تأویل پایان نمی‌یابند، چون به قول امبرتو اکو هیچ‌وقت نمی‌شود از میان چند تفسیر و تأویل از متن یکی‌شان را به قطع انتخاب کرد. شخصیت‌های بی‌قرار چخوف مدام در پی خواننده هستند تا آن‌ها را معنی کند، در حالی که نه تنها هیچ معنایی به آن‌ها قرار نمی‌بخشد، بی‌قرارترشان هم می‌کند. شخصیت‌هایی که در اوج بی‌قراری خمیازه می‌کشند و در اوج بی‌عملی فعال و پویا هستند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان