به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایران، در گفت وگو با سید حسین موسویان، دیپلمات ارشد سابق و استاد دانشگاه پرینستون امریکا پرسشهایی در میان گذاشته و پاسخ گرفته شده است.
پیرامون تحولاتی که این روزها در ایالات متحده در حال رخ دادن است، تحلیلهای بسیاری در رسانههای داخلی و خارجی مطرح شده است. به نظر میرسد ایپدمی کرونا و ناتوانی دولت ترامپ برای ممانعت از گسترش تبعات دامنه دار آن بر وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم امریکا و همچنین مواجهه تقابلی دولت با اعتراضات ضد نژادپرستانه ای که در پی مرگ شهروند سیاهپوست این کشور صورت گرفت، وضعیت سیاسی ترامپ در صحنه سیاسی امریکا را متزلزل کرده است، نظر شما چیست؟
من فکر میکنم اگر درباره وضعیت فعلی داخل امریکا یک مرور کارشناسی داشته باشیم، میتوان پاسخ بسیاری از سؤالات را گرفت. ترامپ الان با چند چالش خیلی مهم مواجه است که میتوان آنها را در 10 محور دسته بندی کرد؛ اولین مورد که دامن همه کشورها را گرفته است، شیوع کرونا است. اگرچه کرونا چالشی جهانی است که برای همه دولتها وجود دارد اما شاید بیش از هر کشور دیگری برای دولت ترامپ مشکل آفرین باشد؛ زیرا تعداد مرگ و میر در امریکا از همه کشورها بیشتر است. تقریباً حدود 27 درصد از فوتیهای کرونا در دنیا در امریکا است. نه مردم دنیا و نه افکار عمومی امریکا انتظار چنین آمار و ارقامی را از پیشرفته ترین کشور دنیا ندارند. حدود 120 هزار نفر فوت شده اند و تا سه ماه آینده پیش بینی شده که 100 هزار نفر دیگر نیز از بین خواهند رفت و دولت هنوز نتوانسته این بحران را کنترل کند.
دومین چالش ترامپ مانند هر کشور دیگر بحران یا رکود اقتصادی است که بر بستر بحران کرونا به وجود آمده است. بدون استثنا همه کشورها با این چالش مواجه هستند؛ اما باز ترامپ با یک چالش ویژه تری نسبت به هر کشوری مواجه است و آن هم اینکه آثار اقتصادی بحران کرونا در امریکا شوکه کننده است؛ یعنی تا الان بیش از 40 میلیون نفر برای گرفتن حقوق و مزایای بیکاری مراجعه کرده اند.
سومین مسأله، شورشهای اخیری است که بعد از مرگ جورج فلوید به وجود آمد. تظاهرات در برخی نقاط امریکا به شورش تبدیل شده و هنوز هم ادامه دارد. موضوع نژادپرستی در امریکا سابقه چند صد ساله دارد و هر چند دهه یکبار در سطح تظاهرات و شورشهای اجتماعی بروز کرده است. خشم عمومی مردم امریکا الان مجدداً به دلیل جنایتی که پلیس امریکا در حق فلوید مرتکب شد، فوران کرده است. تظاهرات 12 روز بدون توقف برپا بوده و پس از آن هم یک سیاهپوست دیگر از سوی پلیس کشته شده که تبدیل به چالش خیلی جدی برای ترامپ در داخل کشور تبدیل شده است. مسأله بعدی برای ترامپ موضع گیری نظامیهای امریکا است. معمولاً نظامیهای امریکا علیه رئیس جمهور موضع گیری نمی کنند و در سیاست هم وارد نمی شوند؛ اما بعد از اینکه ترامپ، ژنرال متیس را با عباراتی بسیار زشت و تحقیرآمیز در ملأ عام مورد حمله قرار داد، خشم جامعه ارتشی امریکا را برانگیخت. متیس، نماد ارتش و تقریباً پرسابقه ترین و موجه ترین ارتشی امریکاست. متیس نیز بعد از آن برخورد، با لحن تندی ترامپ را به عنوان بدترین رئیس جمهور امریکا مورد انتقاد قرار داد. با وجود اینکه متیس الان سمتی ندارد اما وزیر دفاع امریکا به شکلی با ترامپ فاصله گرفته است. بعد از آن هم ژنرال «میلی»، فرماندهی کل ارتش امریکا موضع گیری کرد و به این ترتیب اینک آشکار شده که نهاد نظامی امریکا، وزارت دفاع و پنتاگون یک زاویه بزرگی با رئیس جمهور پیدا کرده اند.
چالش پنجم ترامپ نهادهای امنیتی است. او از آغاز به کار خود با «اف بی آی» درگیریهایی پیدا کرد که همچنان پس لرزههای آن وجود دارد. این رویداد یک چالش بسیار سنگین است و کمتر رئیس جمهوری حداقل در یک قرن گذشته به این شکل در این سطح با نهادهای امنیتی دچار تنش شده است.
مشکل ششم این است که در این مقطع خشم سیاهپوستان امریکا لبریز شده است؛ یعنی دیگر تحمل آنها از این همه تبعیض به پایان رسیده است. من فکر میکنم که اکثریت قاطع سیاهان امریکا در انتخابات علیه ترامپ رأی بدهند.
مسأله هفتم، زنان است. شاید باور نکنید که امروز در قانون اساسی امریکا برابری زن و مرد وجود ندارد. این مسأله در سال 1923 به عنوان ضمیمه ای به قانون اساسی امریکا اضافه شد و در سال 1972 به تصویب کنگره و سنای امریکا رسید؛ اما برای اینکه یک طرح به جزئی از قانون اساسی امریکا تبدیل شود، ضرورت دارد که سه چهارم از ایالتهای امریکا یعنی 38 ایالت آن را تصویب کنند. 35 ایالت تا 1985 طرح برابری حقوق زن و مرد را تصویب کرده بودند و در ژانویه امسال 5/ 38 ایالت ( نیم متعلق به ویرجینا است) آن را به تصویب رسانده بود؛ یعنی این طرح تازه الآن آماده شده که اگر رئیس جمهور امضا کند، حقوق برابری زن و مرد جزو قانون اساسی امریکا میشود. اما به شرطی که ترامپ آن را امضا کند؛ زیرا او از جناح تندرو «تی پارتی» جمهوریخواهان است و احتمال تأیید کم است. بنابراین در انتخابات امریکا یکی از چالشهای امریکا باز هم زنان خواهند بود. الآن هم طبق اخبارسنجیها درصد بالایی از جامعه زنان امریکا به سمت بایدن گرایش دارند.
چالش هشتم ترامپ، زاویه ای است که در مورد ویروس کرونا با نظام پزشکی امریکا پیدا کرده است. جامعه پزشکان امریکا درباره نحوه مدیریت علمی ترامپ در موضوع کرونا بشدت مشکل دارند. جامعه پزشکان امریکا، جامعه فوق العاده قدرتمندی است؛ چون حیثیت و اعتبار نظام پزشکی امریکا با این میزان از مرگ و میر در اثر کرونا زیر سؤال رفته است. آنها به ترامپ انتقاد دارند که اجازه نمی دهد پزشکان کارهای تخصصی و حرفه ای خود را انجام دهند تا جلوی این مرگ و میرها گرفته شود.
مشکل بعدی دولت، جنبشی است که به عنوان جنبش عدالتخواهی با رهبری« سندرز» در امریکا شروع شده و واقعاً ریشه گرفته و در نسل جوان طرفداران خیلی زیادی دارد. این جنبش عدالتخواه و ضد نظام سرمایه داری است نه اینکه کمونیست یا سوسیالیست به معنای روسی و چینی باشد، بلکه با تبعیض و فاصله ای که میان طبقه ثروتمند و متوسط و فقیر امریکاست، مشکل اساسی دارد. این دسته هم قاعدتاً به بایدن رأی خواهند داد. خیل عظیمی که تحت رهبری عدالتخواهی سندرز قیام کرده اند، به ترامپ رأی نمی دهند.
مشکل دهم که ترامپ پیش رو دارد، تقابلی است که با سایر کشورها در صحنه بین المللی پیدا کرده است. هر چند خیلیها در ایران برجام یا مذاکره کنندگان برجام را تقبیح و سرزنش کردند و گفتند که شما از نظر کارشناسی و حقوقی بندهای لازم را در برجام ذکر نکرده اید و امریکا به همین دلیل توانسته که براحتی از آن خارج شود؛ اما این انتقاد واقعاً بی پایه و بی اساس است و معمولاً کسانی که این انتقادات را مطرح میکنند سابقه و تجربه مذاکرات دیپلماتیک در سطح جهانی ندارند.
ترامپ تاکنون از کنوانسیون بین المللی آب و هوا که همه کشورهای دنیا درباره آن مذاکره کردند و از سازمان بهداشت جهانی خارج شد. دادگاه بین المللی لاهه را تحریم کرد. با کانادا و مکزیک و اتحادیه اروپا مشکل دارد و با چین هم وارد جنگ تجاری و با روسیه وارد جنگ اقتصادی و امنیتی و تسلیحاتی شد. بنابراین عدم پایبندی ترامپ فقط به برجام محدود نمی شود. او همچنین از مهمترین معاهدات دوجانبه مانند معاهدات موشکی و تسلیحاتی با روسیه یا از معاهدات اقتصادی با چین یا از نهادهای بین المللی مانند سازمان های نهادینه شده جهانی و سازمان یونسکو خارج شده است.
بنابراین رئیس جمهوری امریکا با یک تقابل جهانی روبه رو است. او واقعاً در سطح بین المللی متحدی جز نتانیاهو و بن سلمان ندارد. اگر نگاه کنید بقیه کشورها از ترامپ فاصله گرفته اند. بنابراین اگر به تاریخ امریکا نگاه کنید تحولات و تغییرات بزرگ زمانی به وجود میآید که یا جنگی رخ داده، یا یک رکود اقتصادی به وجود آمده، یا شورشها و تظاهرات خیابانی به خاطر یک موضوع به راه افتاده یا شیوع ویروس و بیماری در سطح گسترده ای رخ داده است. شاید الان جزو مقاطع نادر تاریخی امریکا است که دولت این کشور همزمان با 4 موضوع یاد شده دست و پنجه نرم میکند. امریکا در بعضی جاها همچنان درگیر جنگ است؛ مثلاً با یمن، چین و کشورهای بزرگ دنیا وارد جنگ اقتصادی شده است و این در حالی است که رکود اقتصادی و سنگین امریکا آغاز شده که بعید است تا زمان انتخابات حل شود.
این 10 چالشی که اشاره کردم، کار ترامپ را برای پیروزی در انتخابات خیلی مشکل کرده است. کمتر رئیس جمهوری با چنین مجموعه گسترده ای از چالشهای بزرگ مواجه بوده است. البته این نکته را هم بگویم که شرایط سیاسی داخلی امریکا هم تقریباً مانند شرایط سیاسی داخلی خودمان غیرقابل پیش بینی است. یک ویژگی که در مورد شرایط سیاسی تهران و واشنگتن تقریباً مشابه است آنکه همه چیز غیرقابل پیش بینی است؛ اما با وجود این چالشها باید گفت که ترامپ کار بسیار دشواری دارد تا بتواند برنده انتخابات شود؛ چنانکه در حال حاضر افکارسنجیها به نفع بایدن است.
مجموعه چالشهایی که اشاره کرده اید آیا بر پایگاه اصلی رأی دهندگان ترامپ هم تأثیرگذار بوده و آن را دچار ریزش کرده است؟
ترامپ با 46 درصد آرا پیروز شده بود. الان طبق افکارسنجیها رأی ترامپ در همه ایالتها پایین تر از 42 درصد است. این آمار در دو الی سه ایالت به 46 درصد میرسد. تازه در مورد این ایالتها نیز از منظر صحت افکارسنجی شبهه وجود دارد؛ یعنی آنچه واقعیت دارد این است که اگر ترامپ بخواهد دوباره پیروز شود حداقل به آن 46 درصد احتیاج دارد. الان که داریم با هم حرف میزنیم ترامپ در حدود 40 ایالت امریکا کمتر از 46 درصد رأی دارد و حمایت از او به 41 یا 42 درصد میرسد، بنابراین 5 درصد رأی اساسی کم دارد.
آن نکته ای که در مورد ترامپ گفته میشود و درست هم است، این است که ترامپ یک پایگاه رأی اصلی متشکل از سفیدپوستانی دارد که گرایشهای ملی گرایانه، انزواگرایی و نژادپرستانه دارند. بسیاری معتقدند که این درصد اکنون تغییر کرده است؛ اما به یک نکته توجه ندارند و آن اینکه 5/8 درصد از 35 درصد در انتخابات قبلی طرفداران جوان تندروی عدالتخواه سندرز بودند که به ترامپ رأی دادند؛ زیرا معتقد بودند او نظام سرمایه داری را پایین میکشد. آنها با این نیت به ترامپ رأی دادند، حتی برخی در داخل ایران نیز خواهان پیروزی ترامپ بودند زیرا معتقد بودند که او نظام امریکا را بی آبرو میکند.
حدود 8 درصد از 35 درصد جنبش عدالتخواه که طرفدار سندرز بودند، در دور جدید انتخابات به ترامپ رأی نمی دهند بلکه فکر میکنند اینک زمانی است که باید میوه فعالیتهای خود را بچینند؛ مثلاً، یکی از خواستههای سندرز از این جنبش کم کردن شهریههای دانشگاه بوده است. امریکا بالاترین نرخ شهریه را در نظام آموزشی دارد؛ یعنی شما در دانشگاه های خوب امریکا باید 50 یا 60 هزار دلار شهریه بپردازید. سندرز از 10 سال گذشته تاکنون علیه این موضوع صحبت کرده است.
نسل جوان و بسیاری از امریکاییها هم طرفدار این نظر هستند. بایدن گفته اگر من پیروز شوم شهریه کالجهای دو ساله را برمیدارم؛ یعنی آن 8 درصدی که در دوره قبل به ترامپ رأی دادند و پایگاه رأی او را به 35 درصد رسانده بودند، در این دوره به ترامپ رأی نخواهند داد؛ زیرا الان احساس میکنند بایدن میتواند برخی از خواستهها و اهداف و شعارهای خود را عملی کند؛ یعنی احساس میکنند میتوانند الان میوه را بچینند. بنابراین ترامپ پایگاه خود را حفظ کرده اما احتمالاً آن 35 درصد امروز، 25 درصد باشد. البته تأکید میکنم که برای ارزیابی دقیق وضعیت انتخابات امریکا باید این مسأله را در مهرماه بررسی کرد. بسیاری از امریکاییها معتقدند که ترامپ بزرگترین ضربه را به نظام و کشور امریکا زده است، بنابراین او راه بسیار دشواری برای پیروزی در پیش دارد.
بی تردید یکی از ابعاد مهم خارجی انتخابات امریکا تأثیر آن بر مسأله ایران و توافق هسته ای است. پیروزی یا شکست ترامپ چگونه میتواند بر رابطه بحرانی تهران و واشنگتن تاثیرگذار باشد؟
مسأله روابط ایران و امریکا دوطرفه است و درباره این موضوع همه مسائل به واشنگتن مربوط نمی شود بلکه بخش مهمی از آن به ایران مرتبط است؛ یعنی فرض بگیرید که بایدن بیاید و بگوید که من به برجام برمیگردم. حتماً شما صحبتهای آقای اوباما را به خاطر دارید. او میگفت که من به دنبال تغییر رژیم نیستم و حاضرم با ایران براساس احترام متقابل و عدم مداخله رابطه داشته باشم. اوباما حتی در سازمان ملل رسماً اعلام کرد من به فتوای مذهبی مقام رهبری احترام میگذارم. اصلاً محور برجام خود او بود. اما مگر در ایران نگاه ها به امریکا کاملاً تغییر اساسی کرد؟ شما دیدید که شاید حملات به امریکا در دوره اوباما بیشتر از حمله به ترامپ بود. یا اگر بیشتر نبود، مساوی بود.
یا اگر مساوی نباشد هم تفاوت چندانی نکرده است. حال فرض کنید که یک دموکرات یا یک جمهوریخواه رئیس جمهور بعدی امریکا شود و موافق بازگشت به برجام باشد. یک طرف سکه ایران است که آیا اصولاً میخواهد با امریکا بنشیند و برای حل و فصل مسائل مذاکره کند؟ تا زمانی که در ایران پیرامون یک گفت وگوی جامع و جدی با امریکا اجماعی به وجود نیاید، بسیاری از تحولاتی که در امریکا رخ میدهد تأثیر چندانی بر این رابطه نخواهد داشت.
من به یک نمونه برجام اشاره میکنم. ما اگر به تاریخ سیاسی بعد از انقلاب خود نگاه کنیم باید بگوییم که ایران بعد از انقلاب دو تصمیم بزرگ بین المللی گرفته است؛ یک تصمیم در دوره مرحوم امام خمینی بود که ایشان شخصاً قطعنامه 598 را پذیرفت که نه مجلس، نه شورای امنیت ملی و نه دولت دخالتی نداشتند. شخص امام مسئولیت را پذیرفت و قطعنامه را قبول کرد، تا زمانی که امام در قید حیات بود کسی جرأت نداشت که با آن مخالفت کند و هیچ شخصی 598 را زیر سؤال نبرد، بلکه همه در حمایت از امام و تأیید حرکت ایشان سبقت گرفتند و تلاش کردند که بگویند ما هم جزیی از این تشخیص بودیم و نظر ما هم بر قطعنامه بود؛ اما به محض اینکه امام مرحوم شدند مخالفتها با 598 هم شکل گرفت و آشکار شد.
مهمترین تصمیمی که در صحنه بین المللی و سیاست خارجی گرفته شده، برجام بود. این تصمیمی بود که مجلس ایران، شورای عالی امنیت ملی و دولت تأیید کرده اند، اما شاهد بودید که مهمترین بحث داخلی و چالش ایران در سیاست خارجی ظرف 4 سال گذشته درباره برجام گذشته بود؛ یعنی حتی یک تصمیم اساسی که با اجماع نهادهای تصمیم گیر، گرفته شده امروز با بزرگترین چالش در داخل ایران مواجه است.
حالا بگذریم که برجام با چالشهای سنگین بین المللی و فشارهای ترامپ، بولتون، پمپئو، نتانیاهو و بن سلمان هم رو به رو بوده است. بنابراین ما درباره موضوعات یک چالش داخلی و یک چالش بین المللی داریم. موضوع امریکا به مراتب سخت تر و سنگین تر از برجام است. بنابراین تا زمانی که در داخل ایران یک تصمیم گیری مشترک وجود نداشته باشد که اجماع و همدلی و همراهی ملی را در پی داشته باشد، حالا چه مقابله باشد یا مذاکره، نمی توان به حل خصومت میان ایران و امریکا امیدوار بود؛ زیرا در ایران پیرامون موضوع تقابل با امریکا اجماع ملی وجود ندارد. عده ای موافق تعامل و عده ای مخالف هستند.
آیا پیش بینی روند سیاستگذاری آینده ترامپ در صورت پیروزی مجدد میتواند مؤلفه ای تأثیرگذار برای شکل گیری یک تصمیم گیری اجماعی در داخل ایران درباره رابطه با امریکا باشد؟ به این معنا که احتمال میرود او در دور جدید، کمپین فشار حداکثری خود را به بالاترین سطح برساند و به این ترتیب آستانه تحمل ایران به چالش جدی کشیده شود.
معلوم نیست که ترامپ در دوره دوم محدودیتهای دوره اول را داشته باشد؛ زیرا هرکسی که در دوره اول ریاست جمهوری قرار دارد برای انتخاب در دوره دوم ضرورتاً باید حمایت لابی صهیونیست و ایپک را داشته باشد. کمتر رئیس جمهوری میتواند بدون حمایت جامعه صهیونیست امریکا پیروز شود. آقای ترامپ در دوره اول انتخابات گفت که من به این جریانها احتیاجی ندارم و خودم پول و ثروت دارم. اما شاهد بودیم که هرچقدر به انتخابات نزدیک شدیم، ترامپ با جامعه صهیونیستی امریکا همراهی بیشتری نشان داد و نتانیاهو هر آنچه را که خواست بر تصمیمات ترامپ دیکته کرد.
در طول دوران اول ریاست جمهوری ترامپ اتفاقاتی رخ داد که مسبوق به سابقه نبود و هیچ رئیس جمهوری به اندازه ترامپ برنامهها و خواستههای صهیونیستها را اجرا نکرد. نتانیاهو رسماً اعلام کرد که او به ترامپ گفته که از برجام خارج شود، فشار حداکثری را بر ایران اعمال کند و سپاه پاسداران را در لیست تروریستی قرار دهد؛ یعنی نخست وزیر اسرائیل رسماً میگوید که هر کاری را که ترامپ انجام میدهد، او درخواست کرده است؛ اما چون ترامپ در دور دوم قرار نیست در انتخابات دیگری شرکت کند و آن وابستگی را ندارد، میتواند راحتتر تصمیم بگیرد.
بنابراین الزاماً شرایط دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ مانند دوره اول نخواهد بود. ممکن است که او همین مدیریت و تیم را داشته باشد یا از سوی دیگر وزیر خارجه را عوض کند و چرخش سنگینی را هم نسبت به ایران از خود نشان دهد. اینگونه نیست که بگوییم ترامپ صد درصد در دوره دوم مانند دور اول عمل خواهد کرد.