به گزارش مشرق، حدود ساعت 21 هفتم تیرماه 1360، 2 بمب بسیار قوی در محل دفتر حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار، سقف بتنی دفتر مرکزی حزب به کلی فروریخت و دهها تن از مقامات عالیرتبه کشور زیر آوار ناشی از انفجار مدفون شدند.
بر اساس گزارش روزنامه کیهان (8 تیر 1360) قدرت انفجار محل به حدی عجیب و حیرتآور بود که با هیچ معیاری نمیتوان آن را سنجید، چرا که پس از انفجار تمام سقف و بالکن سالن ویران شد و روی سر حاضران در سالن فروریخت.
انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را میتوان بزرگترین عملیات تروریستی تاریخ ایران دانست که در آن بیش از 70 نفر از مسؤولان جمهوری اسلامی از جمله رئیس دستگاه قضا، 4 وزیر، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مسؤولان ردهبالای نظام به شهادت رسیدند؛ حادثهای که قرار بود در تخیلات سرکردگان منافقین، نقطه پایان نظام جمهوری اسلامی تلقی شود اما خواست خداوند غیر از این بود.
منافقین و رؤیای سرنگونی نظام با ترور رأس هرم! گروهک منافقین بعد از عزل بنیصدر از ریاستجمهوری، 30 خردادماه سال 60 اقدام به برگزاری تجمع خیابانی و وارد شدن به فاز مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی کرد و تهران و برخی شهرها صحنه درگیری مسلحانه میان هواداران مسلح سازمان(یا همان میلیشیا) و مردم عادی و نیروهای کمیته و شهربانی بود. از آنجا که ورود به فاز مسلحانه موجب ریزش و بریدن بخشی از نیروهای تشکیلاتی گروهک شده بود، منافقین در اولین خط نظامی خود تصمیم به ترور و از بین بردن مسؤولان درجه اول نظام یا به تعبیر خودشان «رأس هرم» گرفتند تا هم یک عملیات بزرگ نظامی انجام دهند و هم ضربه سنگین سیاسی به کشور وارد کنند.
مسعود رجوی، سرکرده منافقین برای براندازی انقلاب اسلامی جدول زمانبندی ارائه کرده بود که مرحله اول بیآینده کردن نظام نام داشت و از 30 خرداد 60 شروع شد و تا تابستان 61 با ترور سریالی مسؤولان ادامه یافت. در این مرحله قرار بر این بود با ترور مقامات ارشد کشور، ثبات و آینده انقلاب را از بین ببرند و برای این مرحله از نفوذیهای خود که از روزهای ابتدایی انقلاب موفق به ورود به نهادها و ساختارهای اصلی و حساس نظام شده بودند، بیشترین استفاده را کردند.
نفوذیهای گروهک وظیفه داشتند خط ترور را در نهادی که حضور دارند پیگیری کنند. آن زمان ضربه به حزب جمهوری اسلامی بهعنوان مهمترین مرکز حضور شخصیتهای اصلی نظام از جمله شهید بهشتی، رئیس دیوانعالی کشور به عنوان دبیرکل آن، مورد توجه گروهک بود. منافقین برای عملیات تروریستی در حزب جمهوری اسلامی از مهرهای به نام محمدرضا کلاهیصمدی استفاده کردند که عضو گروهک منافقین بود.
* سرنوشت کلاهی؛ عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
محمدرضا کلاهیصمدی متولد سال 1338 و دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود که گویا از سال 59 وارد تشکیلات گروهک منافقین میشود.
وی همچنین سابقه عضویت در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت را داشت. در دوران ابتدایی پیروزی انقلاب روند فعالیت در احزاب یا نهادهای انقلابی چندان پیچیده و سخت نبود و کلاهی نیز با حفظ ظاهر، توانسته بود وارد تشکیلات شود. حجتالاسلام مجتبی همدانی، مسؤول شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی، درباره نحوه حضور کلاهی در حزب میگوید: «یک نفر- که اسمش را به خاطر ندارم- او (کلاهی) را به شهید جواد مالکی معرفی کرده بود. آن فرد هم حتما کلاهی را نمیشناخته که عضو گروهک منافقین است و بر مبنای اینکه اظهار تدین میکند و فعال است، او را به مالکی معرفی کرد. کلاهی با شهید مالکی کار میکرد.
پشت مجلس و در نزدیکی انجمن اسلامی معلمان، باغی بود که بعدها به ساختمان کمیته امداد تبدیل شد. در آن باغ تشکیلات دفتر تهران بود. کلاهی از آن دفتر نامه میآورد و میبرد و کارهای خدماتی در دفتر و حزب انجام میداد». بر اساس خاطرات اعضای حزب جمهوری اسلامی، کلاهی برای شرکت افراد در جلسه آن شب به همه زنگ زده و دعوتشان کرده بود. حتی بعد از برگزاری جلسه نیز افراد بیشتری را برای حضور ترغیب میکرد. به گفته برخی بازماندگان نظیر اسدالله بادامچیان، کلاهی در تماس تلفنی به اعضا گفته بود اگر میهمان هم داشتید با خود به جلسه حزب بیاورید! وی بمب مورد نظر را زیر پای شهید بهشتی کار گذاشته بود.
حجتالاسلام همدانی در این باره میگوید: «او پیش از برگزاری جلسه کارتنی را زیر تریبون آیتالله بهشتی قرار داده بود، دوستان و همکاران در حزب حدس زدند که کار او بوده است. بعد هم که بررسیها صورت گرفت، مشخص شد عامل انفجار کلاهی است». حجتالاسلام ناطقنوری در بخشی از کتاب خاطرات خود درباره شیوه منافقین برای بمبگذاری در ساختمان حزب توضیح میدهد: «ضد انقلابیون سرمایهگذاری کردند تا فراکسیون شهید بهشتی را از هم بپاشند. چند روز قبل از حادثه، به بهانه درست کردن کولر نیروهای فنی خودشان را آورده بودند به پشتبام ساختمان حزب و محاسبه کردند که چه مقدار مواد منفجره قدرت تخریب ساختمان را دارد. شبی که جلسه حزب تشکیل شده بود این ملعون [کلاهی] به تمام دوستان شهید بهشتی تلفن زده و گفته بود حتما جلسه امشب را بیایید، خیلی مهم است».
کلاهی بعد از خروج از حیاط حزب به نگهبانان میگوید برای خرید بستنی جهت پذیرایی به بیرون میرود. او با موتوسیکلتش از حیاط حزب خارج میشود و به عبارتی از همان لحظه فرارش را آغاز میکند. وی پس از چندی زندگی مخفیانه توانسته بود از مرزهای غربی کشور فرار کرده و خود را به اردوگاه اشرف (مقر منافقین در عراق) برساند. بر اساس خاطرات مسعود خدابنده از اعضای ارشد جداشده از منافقین، مسعود کشمیری(عامل انفجار 8 شهریور) و محمدرضا کلاهی در مقر منافقین در بغداد به آنها میپیوندند و کلاهی با نام مستعار «کریم رادیو» به خاطر آشنایی به مسائل فنی به کارهای فنی رادیو مشغول میشود. زندگی کلاهی در تشکیلات منافقین در عراق دوام زیادی نمیآورد، زیرا کلاهی به واسطه اقدام مهمی که برای این گروهک تروریستی انجام داده بود انتظار داشت در شرایطی بهتر از وضعیت دیگر اعضای منافقین زندگی کند و این مسأله نیز برای سران گروهک قابل تحمل نبود.
باقی ماندن کلاهی در پادگان اشرف و مخالفتهای هر روزه او و از سوی دیگر ترس منافقین از لو رفتن هویت و اطلاعات او درباره انفجار 7 تیرماه، موجب میشود به رفتن او از عراق و زندگی در اروپا رضایت دهند. پس از چند دهه بیخبری از سرنوشت عامل انفجار 7 تیرماه، خبری در آذرماه سال 94 منتشر میشود که یک تکنیسین برق با تابعیت ایرانی- هلندی هدف گلوله 2 فرد ناشناس قرار گرفته است. این فرد علی معتمد نام داشت.
وی از اواخر دهه 80 میلادی وارد هلند شده بود و در اوایل دهه 90 میلادی به عنوان پناهنده در این کشور پذیرفته میشود. معتمد با زنی افغان ازدواج کرده بود و پسری 17ساله داشت. حساسیتهای ویژهای از سوی پلیس روی این قتل وجود داشت و ورود سازمان امنیت هلند به این پرونده نیز نشان از ویژگیهای آن داشت. در حالی که پلیس هیچ جزئیاتی را درباره این پرونده به رسانهها اعلام نمیکند اما سرانجام چندین ماه بعد فقط نام مقتول را علی معتمد اعلام میکند. ویژگیهای معتمد و نشانههای مربوط به وی، گمانههایی را در محافل ضدانقلاب خارج از کشور ایجاد کرد و همین مسأله باعث پیگیری رسانههای معاند در رابطه با هویت این فرد ایرانی- هلندی شد. در حالی که پرونده در دادگاه در حال پیگیری بود، پلیس در بخشی از بازجوییهای خودش از زن و فرزند علی معتمد متوجه میشود نام اصلی مقتول محمدرضا کلاهی است که در حادثهای تروریستی در ایران دخالت داشته و تاکنون با هویت جعلی در هلند زندگی میکرده است و این پایانی بود بر سرنوشت عامل ترور دهها تن از مقامات ارشد جمهوری اسلامی.
* اقتصاد اسلامی، ریاستجمهوری و ناگهان...
از مباحثی که در جلسه آن شب حزب بحث شد، مسأله اقتصاد اسلامی بود که از سوی شهید بهشتی مطرح شد و بعد از آن موضوع ریاست جمهوری آینده پیش کشیده شد. مرتضی محمودی، بازمانده حادثه هفتم تیر میگوید: «با توجه به درخواست اعضا، رحمان استکی، دبیر جلسه پشت تریبون رفت و گفت، با توجه به اینکه بنیصدر عزل شده، بهتر است دستور جلسه را کنار بگذاریم. شهید بهشتی از او خواست تا رأیگیری کند.
دبیر جلسه گفت: کسانی که موافق هستند دستور جلسه را کنار بگذاریم و درباره ریاست جمهوری آینده صحبت کنیم، دستشان را بالا ببرند. همه رأی دادند». آیتالله شهید بهشتی بهعنوان اولین سخنران تأکید داشت باید از تکرار مسأله بنیصدر جلوگیری شود و درباره جوانب حضور روحانیت در انتخابات نیز صحبت کرد. ایشان به صراحت درباره عدم تمایل خودش برای شرکت در انتخابات نیز صحبت میکند و دلیل ایشان نیز مطرح شدن نامش به عنوان اصلیترین کسی که با بنیصدر مخالفت و مقابله کرد، بوده است. در همین جلسه، آیتالله بهشتی، محمدعلی رجایی را برای ریاست جمهوری آینده پیشنهاد داد و در برابر اعتراضهای افراد که «رجایی عضو حزب نیست و کاندیدا باید از اعضای حزب باشد»، پاسخ داد که «حزب جمهوری اسلامی، یک حزب اسلامی است و مانند حزبهای غربی نیست که تنها به حزب خود نگاه کند و بسته باشد» که ناگهان صدای انفجار مهیبی شنیده شد و به همراه آن نور شدیدی در سالن مشاهده شد.
لحظهای بعد سقف سالن قدیمی حزب فروریخت و همه زیر آوار در تاریکی مطلق ماندند. دقایقی قبل از انفجار شهید باهنر، بهزاد نبوی و مصطفی میرسلیم جلسه را ترک کردند. همچنین آیتالله خامنهای که روز قبل از حادثه بر اثر انفجار بمب در مسجد ابوذر در بیمارستان بستری بودند، شهید رجایی، فخرالدین حجازی، آیتالله مهدویکنی، حبیبالله عسگراولادی، آیتالله قدوسی، موسویخوئینیها و هاشمی رفسنجانی از جمله افرادی بودند که در جلسه شرکت نداشتند. براساس گزارش روزنامه کیهان (8 تیر 60) از همان دقایق اولیه با تجمع مردم و نیروهای امدادی و نظامی، نجات مجروحان و تفحص پیکر شهدا آغاز شد. ساعت 24 همان شب از سوی بیمارستانهای تهران که مصدومان و مجروحان را پذیرفته بودند اعلام شد به انواع گروههای خونی نیاز است و مردم در مقابل بیمارستانها اجتماع کردند. مردم تجمعکننده نگران حال شهید بهشتی بودند که ساعت 9:30 فردای حادثه، پس از قطعی شدن شهادت شهید بهشتی غریو شیون دهها هزار نفر از حاضران در خیابانهای اطراف پزشکی قانونی بلند شد.
* صبوری امام امت و ناکام ماندن شادی منافقین
ضدانقلاب و کشورهای معارض انقلاب اسلامی، تصور میکردند بعد از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشتاری در این وسعت، به طور کلی کار نظام را یکسره خواهند کرد اما باز هم مدیریت امام(ره) و بصیرت مردم ماجرا را طور دیگری رقم زد. زهرا مصطفوی، دختر حضرت امام(ره) درباره مواجهه ایشان با حادثه 7 تیرماه میگوید: «ایشان در مواجهه با این حادثه ناراحتی بسیاری تحمل کردند اما وقتی مسؤولان برای گرفتن رهنمود خدمت ایشان رسیدند، حضرت امام(ره) خیلی زود متوجه شدند مسؤولان کشور نیاز به روحیه دارند و بر همین اساس سعی کردند به آنها روحیه بدهند تا هرچه زودتر و با انگیزه به سر کارهایشان بازگردند».
مرحوم علیاکبر پرورش، قائممقام دبیرکل حزب جمهوری اسلامی محتوای دیدار امام با مسؤولان کشور بعد از حادثه 7 تیرماه را چنین روایت میکند: «امام در این جلسه از سکوت حاضران متوجه شدند لازم است به افراد روحیه بدهند و به نقل خاطرهای پرداختند که در زمان قدیم در یک منطقهای بیماری وبا اتفاق افتاد، مردم گروهگروه میمردند و حتی مردم نمیرسیدند جنازهها را دفن کنند و جنازهها بر روی زمین مانده بود که منظره وحشتناکی داشت. اشخاص سالم نیز از دیدن آن منظره قهراً مریض میشدند. عالم آن منطقه وقتی چنین دید، آمد و دستور داد همه جمع شوند و برای آنها سخنرانی کرد و گفت که مردم چیزی واقع نشده، این همان مرگی است که هر روز در دنیا، هزارها واقع میشود و برای همه باید پیش آید، منتها در اینجا تقارب آجال شده. به جای اینکه یکییکی بمیرند، یکجا میمیرند. اینکه ترس و وحشت ندارد که شما دیگران را به وحشت میاندازید. چنان به مردم روحیه داد که مردم به طور کلی عوض شده و بر اثر همان روحیه بیماری هم کمتر و برطرف شد. اکنون آقایان هم باید از این حادثه زیاد نگران نباشند، بلکه به مردم روحیه بدهند.
آقای موسوی اردبیلی را در جای آقای بهشتی منصوب کردم به کارشان برسند، قوهقضائیه به کار خود ادامه دهد. آقای رفسنجانی هم که رئیس مجلس هستند، دستور بدهند مجلس کارش را ادامه بدهد... همه باید بدون هیچ تعطیلی و اختلالی به کارشان ادامه دهند...». شاید نواختن زنگ مجلس در روز 10 تیرماه را بتوان یکی از صحنههای غرورانگیز نظام دانست. از آنجا که از بین شهدای حادثه 7 تیرماه 27 تن نماینده مجلس بودند، 6 تن از مجروحان حادثه را که نماینده بودند بر روی برانکارد و صندلی چرخدار به مجلس آوردند تا با به حد نصاب رسیدن تعداد نمایندهها مجلس بتواند کار خود را آغاز کند. تشکیل مجلس 3 روز بعد از حادثه با حضور مجروحان مانع خوشحالی ضدانقلاب شد که رویای از کار انداختن نهادهای حکومت را در سر میپروراند.
*محمدعلی سافلی / پژوهشگر تاریخ / وطن امروز