فکر و خیال ناخواسته گاهی دست از سر آدم برنمیدارد. فیودور داستایفسکی در یکی از کتابهایش با عنوان "یادداشتهای زمستانه درباره خاطرات تابستانه" مینویسد: "سعی کنید این تمرین را انجام دهید که اصلا به خرس قطبی فکر نکنید و سپس خواهید دید که آن چیز لعنتی هر دقیقه به خاطرتان میآید. " ظاهرا این گفته داستایفسکی ریشه در واقعیتی روانشناختی دارد.
دَنیل وِگنِر (Daniel Wegner) پژوهشگری بود که بیش از بیست سال از عمر گرانبها را صرف تحقیق و آموختن درباره فکر و خیال کرد. این استاد برجسته روانشناسی اجتماعی دانشگاه هاروارد در سال 2013 در سن 65 سالگی درگذشت، اما میراثی که بر جای گذاشت، ناشناختههای زیادی را از فرایندهای ذهنی انسان روشن کرد.
فرایند سرکوب افکار یکی از حوزههای مهم پژوهشی وگنر بود. تحقیقات وی تاییدی است بر نظر داستایفسکی که وقتی انسان تلاش میکند جلوی فکر و خیالی را در ذهنش بگیرد، برعکس، آن گمان و اندیشه رهایش نمیکند. پرسش مهم اینجاست که اصلا چرا افراد تمایل دارند مانع بعضی افکارشان شوند؟
وگنر خاطر نشان میکند که پاسخ این سوال را هم داستایفسکی در همان کتاب داده است: "هر انسانی خاطراتی را دارد که با هیچکس به جز دوستان نزدیکش در میان نمیگذارد. چیزهای دیگری نیز در ذهن دارد که آنان را حتی با دوستانش در میان نمیگذارد و پیش خودش، چون راز نگاه میدارد.
اما چیزهای دیگری هم در ذهن هست که فرد میترسد آنها را حتی با خودش در میان گذارد و هر انسان شرافتمندی چندتایی از چنین چیزهایی را در ذهن انبار کرده است. " به زبان ساده هر فردی فکر و خیالهایی در اعماق ذهن دارد که بینهایت میل دارد آنها را سرکوب و حتی از خودش پنهان کند: از عادات شخصی مضحک گرفته تا ترسهای پنهان از کرداری در گذشته و رازهای سر به مهر.
سرکوب افکار ممکن است موقتا چاره ساز باشد، اما تحقیقات گسترده وگنر نشان میدهد هرگاه فرد آگاهانه جلوی فکری را میگیرد، شش اتفاق میافتد:
احتمال اینکه آن فکر در روزهای آینده خود به خود به ذهن متبادر شود بالا میرود.
پرت کردن حواس باعث میشود فرد حتی بیشتر به موضوع فکر کند.
ایدههای مرتبط با آن موضوع، آن فکر را دوباره بالا میآورد در حالیکه خود آن فکر بعید است آن ایدهها را در ذهن تداعی کند.
ممکن است فرد حتی بدون اینکه متوجه باشد آن فکر را در سر داشته باشد و تنها زمانی آگاه شود که داشته به آن موضوع خاص فکر میکرده که کسی سوالی بپرسد.
ممکن است آن خیال ناخواسته در خواب هم پدیدار شود حتی بیشتر از زمانی که فرد آگاهانه به آن موضوع فکر میکند.
وقتی که فرد تلاش میکند فکری را از سر خارج کند، قسمتهایی از مغز که به حافظه مربوطند فعالتر میشوند.
نکته آخر نشان میدهد وقتی انسان تلاش میکند فکری را از سر خارج کند، مغز با تمام قدرت به جستجوی آن میرود تا ته و تویش را درآورد و در نتیجه فرد به شکل خودکار بیشتر به آن موضوع میاندیشد. در چنین حالتی تلاش آگاهانه برای جلوگیری از یک فکر، با فرایند خودکار ذهن برای یافتن آن فکر تداخل و ذهن را پریشان میکند. به همین دلیل سرکوب افکار اثرات جانبی ناگواری دارد.
هرگاه فرد میخواهد فکر و خاطرهای را از سرش بیرون کند، احساسات و عواطف مربوط به آن در ذهنش پدیدار میشوند؛ مثلا در یکی از پژوهشهای وگنر، از افراد خواسته شد پیش از مراجعه به دندانپزشک از فکر کردن به آن خودداری کنند. نتیجه جالب اینکه حتی آنها که سابقه هیچ ترسی از دندانپزشکی نداشتند، از افزایش اضطراب و افکار مزاحم خبر میدادند.
مثال دیگر افرادی هستند که تمایل دارند وزنشان را کاهش دهند و در نتیجه باید رژیم غذایی متناسبی را رعایت کنند. هر چقدر این افراد تلاش کنند که به غذا خوردن فکر نکنند، بیشتر احساس گرسنگی به سراغشان میآید.
در تحقیقی دیگر از شرکتکنندگان خواسته شد به یکی از رابطههای عاطفی گذشتهشان مدتی فکر نکنند، بعد حس و حالشان را گزارش دهند. نتایج نشان میداد که برای بیشتر شرکتکنندگان تازه معلوم شده بود که آتش آن عشق قدیم هنوز چقدر در دلشان زبانه میکشید.
پژوهشهای بعدی نشان داد که سرکوب مدام افکار، افراد را بیشتر مستعد اختلالات ذهنی همچون افسردگی، وسواس و اضطراب میکند. البته باید توجه داشت که سرکوب افکار نقشی فزاینده در چنین اختلالات ذهنی ایفا میکند، ولی عامل به وجودآورنده آنها نیست؛ مثلا سرکوب افکار در فردی که با افسردگی دست و پنجه نرم میکند میتواند به مثابه فزونساز افسردگی عمل میکند.
مطالعاتی از این دست به روشنی نشان میدهند که بین سرکوب افکار و افزایش اختلالات روانشناختی رابطه مستقیمی برقرار است. در عین حال پژوهشهای وگنر نشان میدهد وقتی افراد نشانههای اختلالات ذهنیشان را با آغوش باز میپذیرند و با افکاری روبرو میشوند که مدتها تلاش میکردند جلویشان را بگیرند، به آرامشی درخور توجه میرسند.
انسانها از هر راهی استفاده میکنند افکاری را از سر برون کنند چرا که فکر کردن به برخی چیزها برایشان به غایت دردناک است. اما اگر به جای تلاش برای سرکوب آن افکار، فرد سعی کند با آنها مواجه شود، احتمالا رنج کمتری خواهد کشید.
وگنر میگوید بیرون کردن افکار ناخواسته اصلا کار آسانی نیست، اما اگر بتوان انجامش داد، آنگاه میتوان بر عواطف قدرتمند ناشی از سرکوب چنین افکاری نیز فائق آمد. دنیل وگنر در این راه افراد را به خواندن جملات زیر از کتاب تسخیر خوشبختی اثر برتراند راسل دعوت میکند:
"هر ترسی با ندیدن بدتر میشود. روش درست این است که با تمرکز بالا به آن ترس فکر کرد تا آنجا که کاملا آشنا شود. در نهایت، آشنایی ترسها را کمرنگ میکند و از آن پس کل موضوع ملالآور خواهد شد و افکار از آن دست خواهند کشید؛ نه مثل قبل با تلاشی ارادی بلکه تنها از روی نبود علاقه به آن موضوع.
هرگاه دیدید به خاطر موضوعی توی فکر فرو رفتهاید، همیشه بهترین راهکار این است که بیشتر از حالت طبیعی به آن موضوع فکر کنید تا آنجا که فریفتگی بیمارگونهاش رخت بربندد. "